اجازه ویرایش برای همه اعضا

جن در قرآن

نویسه گردانی: JN DR QRʼAN

جن و انس در قرآن
پیشگفتار
اعتقاد به وجود جن به عنوان موجود نادیدنی که به گونه‌ای مرموز میان ما زندگی و گه گاه در زندگی ما دخالت‌هایی می‌کند، در گذشته‌ای نه چندان دور، از مسلمات باورهای دینی توده‌های مردم و از موضوع هایی به شمار می‌رفت که همواره اثبات آن از نظر علمی و تجربی دشواری‌هایی را برای باورمندان به مذهب موجب می‌شد. هر چند به قول برخی از اهل طنز و طعن، با اختراع برق، بساط این باور که جن در تاریکی شب پیدا می‌شد، برچیده شد، با این حال به دلیل اشاره های متعددی که قرآن به جن (در کنار انس) کرده، همچنان اعتقاد به این موجود در میان مسلمانان برجا مانده و برای آن توجیهات مختلفی می‌کنند.
به نظر رسید بررسی اجمالی آیه هایی که به جن اشاره کرده، بتواند پرده‌های افسانه و خرافاتی را که در طول قرن‌ها با پیروی از پندارها و تقلید از اوهام، چشمِ خِرد برخی از ما را پوشانده، کنار بزند و روزنه‌ای به حقیقت بگشاید.
از آنجایی‌که در ترجمه¬ی یک متن یا واژه¬ای از یک زبان به زبانی دیگر، همواره بخشی از معنای واقعی آن که در فرهنگ و فهم مردم معینی شکل گرفته از دست می‌رود، لازم است نخست به کاربرد واژه¬ی جن و ساخته های آن در قرآن و زبان عربی توجه کنیم.
معنای واژه ای جن
در همه ی مشتقات کلمه ی جن در ادبیات عرب، همواره نوعی پوشیدگی یا پنهان‌سازی وجود دارد. مثلاً به کودک در شکم مادر، به دلیل آنکه در تاریکی شکم است، جنین گفته می‌شود و در قرآن آمده است: «أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ. شما قبلاً در شکم مادرتان جن بودید.» (نجم/ 32). واژه ی «اجنه» (جمع جن) پوشیدگی کودک در پرده‌های گوناگون را بیان می‌کند.
به درختان به هم پیوسته‌ای که همچون پوششی گیاهی روی زمین را فرا می‌گیرد و خاک را می‌پوشاند، جنّت (باغ) می‌گویند که با جمع (جنّات) و مشتقات آن ۱۴۷ بار در قرآن آمده است؛ ولی کمتر توجه می‌شود که جنت با جن هم ریشه است. به سپر از آنجایی که سرباز را می‌پوشاند، جُـنّـه می‌گویند و قرآن ادعای ایمان دورویان را که همچون ماسک فریبی به چهره می‌زنند، با همین واژه وصف کرده تا پنهان‌کاری ناصادقانه¬ی آنان را افشاء نماید: «اتخََّذُواْ أَیْمَانهَُمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِ الله‏. سوگندهای خود را سپری قرار دادند و مردم را از راه خدا مانع شدند.» (مجادله/16) دیوانه را نیز به دلیل پوشیده شدن خردش، مجنون (جن زده) می‌گفتند. گویی عوامل نامشخصی که برای مردم نامعلوم بوده (چون مالیخوليا) قدرت درک او را می پوشانده ‌است. در قرآن ۱۱ بار واژه ی مجنون آمده که در همه¬ی آنها این واژه به معنی دیوانه است. اینک برخی از آنها:
ـ «وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُون. و مى‏گفتند: ,آیا ما به خاطر یک شاعر دیوانه، دست از خدایان خویش برداریم‘؟‏ (صافات/36)
ـ «فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ. فرعون با تمام نیرو از موسى روى برگردانید و گفت: ,جادوگر یا دیوانه است‘‏.» (ذاریات/39)
ـ «کَذلِکَ ما أَتَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُون. این گونه است که هیچ پیامبرى پیش از اینها به سوى قومى نیامد جز آن که گفتند: او جادوگر یا دیوانه است.‏» (ذاریات/52)
منکران رسالت پیامبر اسلام، از آنجایی که با سخنان او بیگانه بودند و پرده‌ای ضخیم میان او و خودشان احساس می‌کردند، به وی اتهام جن زدگی (بِهِ جنةٌ) زدند تا بر پوشیده بودن نظریاتش برای آنان که آنها را ناشی از القائات موجودات ناشناخته می‌دانستند، تأکید کرده ‌باشند.
علاوه بر قرآن، در نهج‌البلاغه و متون دینی نیز می‌ توان مشتقاتی از کلمه ی جن را دید که بیانگر نوعی پوشیدگی است. مانند: جنایت که به هر کار خلاف و خیانت پنهانی گفته می‌شود (از جمله قتل). برای نمونه در این جمله¬ی علی به معاویه در بیان عدم پنهانکاری و دخالت خود در کشتن عثمان: فطلبتنی بمالم تجن یدی و لسانی ... الا ان تتجّنی فتجن ما بدالک (نهج البلاغه نامه‌های ۵۵ و۶). همچنین در زبان عرب، جنان (قلب آدمی) که در میان قفسه سینه پوشیده و نگهداری شده ‌است؛ و نیز اجتناء ثمره (چیدن و انبار کردن میوه) که از جلوی دید در روی شاخه به جای سربسته‌ای انتقال داده می شود. (نهج البلاغه خطبه ۵: و مجتنی الثمرة لغیر وقت ایناعها ... کسی که میوه را پیش از رسیدن بچیند ...)
کلمه ی جن بیش تر به حالت اسم شناخته می شود و گاهی نیز به حالت فعل در می‌آید؛ و این کمک بزرگی برای فهم دقیق‌تر واژه¬ی جن است. مثلاً قرآن برای نمایاندن تاریکی فراگیر شب که همچون پرده‌ای همه‌چیز را می‌پوشاند، فعل جَنَّ را به کار برده و در داستان مکاشفات ابراهیم می‌گوید: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَبا. هنگامی که ]تاریکی[ شب بر ]چشمان[ او پرده کشید، ستاره‌ای دید.» (انعام/76)
در اینجا آشکارا پنهان سازی را با فعل جنّ بیان کرده که معنایی مقابل ظهور دارد. این تقابل در نهج البلاغه در وصف پروردگار نیز آمده ‌است: «لایُجنّه البطون عن الظهور و لایقطعه الظهور عن البطون. نه پنهان بودنش (از حواس آدمی) پرده (جن کننده) آشکار بودنش است، و نه آشکار بودن او نهان بودنش را نفی می‌کند.» (نهج البلاغه/ خطبه ۱۹۵ بند۸)
جن در برابر انس
یکی از راه های مطمئن برای شناخت معنای مفردات قرآن، مراجعه به واژه‌هایی است که معنای متضاد دارند. مثلاً لیل و نهار (شب و روز)، نوم و یقظه (خواب و بیداری)، صدق و کذب و مانند آن.
واژه¬ی اِنس که ۱۸ بار در قرآن به کار رفته‌، بدون استثنا همواره با کلمه¬ی جن ترکیب شده ‌است. مانند: شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏ (انعام/112) یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ (انعام/128) یا معشر الجن و الانس (انعام/130). آیا نمی‌توان از بررسی معنای لغوی این کلمه به مفهوم جن نزدیک شد؟
کلمه ی اِنس که به صورت اسم یا فعل در قرآن به کار رفته، از آنجایی که انسان اهل اُنس و زندگی اجتماعی است، به وی گفته می ‌شود. بدیهی است موجودی می تواند اُنس بگیرد که دارای عواطف، یعنی ابزار ایجاد ارتباط با دیگران باشد و از همین روست که احساس و درک را قرآن از ویژگی های اِنس شمرده‌ است.
اگر واژه ی اِنس نشانگر اُنس و عاطفه و هوشمندی موجودی است که دارای غریزه¬ی زندگی اجتماعی است، در برابر، کلمه ی جن از موجوداتی حکایت می‌کند که به گونه‌ای برای ما نا‌آشنا و پنهان هستند. قرآن در باره ی عصای موسی که به گونه¬ی شگفت‌آوری شکل مار به خود ‌گرفت، دو بار لفظ «جانّ» (مفرد جن) را به کار برده که وحشت‌آفرین (ضد کلمه انس) است: «فَلَمَّا رَءَاهَا تهَْتزَُّ کَأَنهََّا جَان‏. چـون موسی عصای خود را دید که چون ماری (جانٌ) می‌خزد.» (نمل/10)
در ادبیات عرب زمان قرآن، نه تنها مار را به دلیل آنکه موجودی وحشت‌آفرین و پنهان از چشم مردم بود و در سوراخ زمین زندگی می‌کرد جن می‌گفتند، که انواع موجودات پنهان در زیر زمین و تمامی جانوران غیر اهلی همچون درندگان جنگلی را با کلمه ی جن که جامع و مشتمل بر همه¬ی موجودات پنهان از دید آدمی بود، وصف می‌کردند و چنین اطلاقی در احادیث به فراوانی دیده می‌شود. هر چند پس از ۱۴ قرن، ماهیت سیال بودن زبان، این معانی را از ذهن مردم معاصر پاک کرده و مردم عرب زبان امروز آن را نمی شناسند. اگر با کشف میکروب و ویروس و باکتری‌ها و ... ما در این روزگار با انواع موجودات ذره‌بینی آشنا شده‌ایم، از متن روایات می‌توان دریافت که در آن روزگار این موجودات را که از دید علمی مردم پوشیده بود تماماً جن می‌نامیدند.
انواع جن
در حدیثی از پیامبر اسلام به تناسب دید و دانش و درک مردم زمان جاهلیت، جن را در سه گروه تقسیم بندی کرده ‌است:
۱ـ گروهی مانند بادها (کالرّیح فی الهواء)؛
۲ـ طایفه‌ای چون موجودات زیرزمینی (حشاشات الارض)؛
۳ـ دسته¬ای همچون خودتان که دارای حساب و کتاب و پاداش و کیفرهستند.
تشبیه نیروهای ناشناخته¬ی طبیعت، همچون: جاذبه، الکترومغناطیس، نیروهای هسته‌ای و دیگر انرژی‌هایی که برای بشر آن روز ناشناخته بود، به نیروی نادیدنی باد، بسیار قابل توجه است. همچنین اشاره به انواع موجودات گسترده در جهان که برای اعراب بیابان نشین ناشناخته بود، و گسترش مفهوم جن به انسان های دیگر، در دیگر جاهای دنیا که برای معاصران پیامبر بیگانه و بودند، چشم‌انداز تازه ای برای شناخت معنای جن می‌گشاید.
به این ترتیب، آیا نمی¬توان گفت جن نه یک اسم خاص، که صفتی عام است که به موصوف‌های گوناگونی نسبت داده می‌شود؟ برای مثال، اگر واژه های: زمین، آسمان، دریا، درخت، آدم و ... نام های موجودات معینی محسوب می‌شوند، صفاتی همچون: بزرگی، زیبایی، مهربانی و جن، مصادیق متعددی می‌توانند داشته باشند. متأسفانه بی¬توجهی به قواعد زبان‌شناسی، باعث شده‌ هر کجا در قرآن نام جن برده می‌شود، ذهن ما ناخودآگاه تحت تأثیر القائاتی که از کودکی در آن نقش بسته، متوجه موجود موهوم و مبهمی می‌شود که توجیهی منطقی برای آن موجود نیست و از درک عام بودن این واژه غافل می‌مانیم.
نگاهی اجمالی به مواردی که واژه¬های جن (در برابر انس)، جانّ (در برابر انسان) و جِنّه (در برابر ناس) در قرآن به کار رفته، به روشنی نشان می‌دهد که بر خلاف تصور عمومی، جن نه موجودی خاص، که وصفی عام است از انواع پدیده‌ها و موجوداتی همچون آدمیان که به گونه‌ای حالت پنهانی در آنها وجود دارد و اتفاقاً در بیش¬تر موارد، این وصف، حالتی از آدم را بیان می‌کند که در تقسیم‌بندی و سطرهای آینده آن را خواهید دید.
مصداق های جن در قرآن
الف ـ حالت و وصفی از آدمی
۱ـ اقوام وحشی بربر و افراد شرور دور از تمدن و تربیت انسانی در تاریخ گذشته. اگر امروز امنیتی نسبی در جهان پدید آمده، از یاد نبرده‌ایم که قرن‌ها جوامع انسانی شاهد هجوم گسترده ی بربرها و اقوام مختلف مغول و تاتار و جنایتکارانی همچون: چنگیز و آتیلا و تیمور بوده که از استپ‌ های شمال شرقی آسیا، هر از چندی به سوی جلگه‌های سرسبز جنوبی سرازیر می‌شدند و در راه خود هر چه می‌یافتند، می‌سوختند و می‌کشتند و نابود می‌کردند. دیوار عظیم چین را به عنوان سدی در برابر این سیل بنیان برافکن ساختند و ذوالقرنین (یا کوروش) که داستان او در سوره ی کهف آمده‌، دیوار دفاعی معــروف خود را به عنوان دژی در برابر ددمنشان یأجوج و مأجوج (قبائلی از مغول‌ها) بنا کرده بود.
سلیمان پیامبر نیز که نیرومندترین پادشاه بنی اسرائیل در تاریخ طولانی این قوم بود، با سیاست‌های حکیمانه ی خود توانست هجوم این وحشیان برون مرزی را مهار کند و به جای انتقام و انهدام دشمن، چنین نیروی عظیم تخریبی را در کارهای سازندگی همچون: بندر سازی، سد سازی، مجسمه‌سازی، سنگر سازی و برج و بارو و دیگر بناهای نظامی به کار گیرد.
قرآن اقدامات سازندگی سلیمان را که بخشی از آن به یاری بازسازی انسانی و به کارگیری همین وحشیان دور از تمدن انجام شده‌ بود، در سوره‌های متعددی مطرح ساخته و از آنان به عنوان جن و در مواردی به عنوان شیاطین نام برده است. کاربرد جن به این دلیل که ناآشنای به زبان آن مردم و از نظر عقل و فهم بسیار کودن و کم استعداد (خنگ و درنده خو) بودند، و شیطان به این دلیل که تجاوز و قتل و کشتارشان شیطنت آشکاری بود. در زبان و ادبیات فارسی نیز از انسان های شیطان صفت به عنوان دیو و دد، در مقابل انسان واقعی یاد شده‌ است:
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست. (مولوی)
در زیر به آیاتی که از چنین آدمیان سرکش و بی فرهنگ یاد کرده، اشاره می‌کنیم:
ـ سوره ی نمل آیه ۱۷ـ «وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنّ‏ِ وَ الْانسِ وَ الطَّیرِْ فَهُمْ یُوزَعُون‏ سپاهیان سلیمان (متشکل) از جن و انس و پرندگان در برابر او به صف شدند.»
ـ سوره ی نمل آیه ۳۹ـ «قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الجِْنّ‏ِ أَنَا ءَاتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَ إِنىّ‏ِ عَلَیْهِ لَقَوِىٌّ أَمِین.‏ یکی از جنیان نیرومند گفت: من آن (تخت) را پیش از اینکه از جای خویش بر خیزی، به حضور تو می‌آورم زیرا بر این کار توانا و قابل اعتماد هستم.»
ـ سوره ی سبا آیه ۱۲ـ۱۴: «و برای سلیمان ... گروهی از جن‌ها به فرمان پروردگارش کار می‌کردند و هر یک از آنان که از فرمان ما منحرف می‌شد، تنبیه سختی به او می‌چشاندیم. آنها برای سلیمان هر چه می‌خواست، می‌ساختند؛ از استحکامات جنگی، تندیس¬ها و ظروف بزرگ (به گنجایش حوض) و دیگ‌های بزرگ ثابت (که برای تغذیه ارتش بزرگ او لازم بود) ... هنگامی که مرگ را بر سلیمان مقرر داشتیم، تنها یک جانور خاکی که عصایش را می‌جوید (موریانه)، جن‌ها را از مرگ او آگاه کرد و چون پیکر سلیمان فرو افتاد، جن‌ها دریافتند که اگر از آنچه از ایشان پنهان بود (مرگ سلیمان) خبر داشتند، در عذاب ذلت‌بار (بیگاری در اردوی کار اجباری) نمی‌ماندند.»
ـ سوره ی ص آیه ۳۷ـ و نیز شیطان¬ها را که بنّا و غوّاص بودند، زیر فرمان او درآوردیم.‏
ـ سوره ی انبیا (۲۱) آیه۸۲ـ و نیز بخشی از شیاطین را (در خدمت سلیمان گماشتیم) که برای او در دریا غواصی می‌کردند و (یا) به کارهای دیگری می‌پرداختند و آنها را (از نافرمانی) باز می‌داشتیم.
۲ـ بیگانگان با زبان و فرهنگ یک قوم. در گذشته ی تاریخ، بر خلاف امروز که مسافرت‌ها و مناسبات فرهنگی و مبادلات تجاری آسان و فراوان گشته و ملت‌های مختلف با هم آشنا شده‌اند، عمدتاً روابط خصمانه و جنگ و ستیز حاکم بود و مردم هر منطقه‌ای در مرزهای جغرافیایی خود بیگانه از همسایگان می‌زیستند. برای بیابان ‌نشینان زمان پیابر اسلام نیز که بار فرهنگی دوران جاهلیت را بر پشت داشتند، هر غیر عربی، بیگانه و دشمن بود و در قالب ذهن و زبان آنان، در مفهوم کلمه ی جن که بازگو کننده ی حالت نا‌آشنایی و پنهان بود، جای می‌گرفت.
قرآن دست کم در دو مورد به قومی از جن که با شنیدن این کتاب به آن ایمان آورده و مبلّغ آن برای هموطنان خود شدند، اشاره کرده ‌است. با توجه به این حقیقت که احکام قرآن مانند وضو، تیمّم، ازدواج، مهریه، طلاق، مقررات جنگ، وصیت، وراثت و صدها حکم فردی و اجتماعی دیگر مختص انسان است، چگونه ممکن است چنین کتابی که برای بشر نازل شده، با مقتضیات موجودی غیر مادی منطبق گردد؟ مگر در قرآن تصریح نشده که هیچ رسولی نفرستادیم مگر به زبان قومش (ابراهیم/4) و اگر (به جای آدمیان) فرشتگان در زمین زندگی می‌کردند، مسلّماً رسولی از جنس خودشان برای آنان می‌فرستادیم. (اسراء/95) در این صورت، اگر جن مورد اشاره در این آیات، غیر از انسان باشد، چگونه زبان عربی را می‌فهمیدند و چه ضرورتی داشته از رسول و کتاب آدمیان پیروی کنند؟
با توجه به آنچه گفته شد، آیا نمی‌توان گفت منظور از «گروهی از جن» در آیه های قرآن، دسته ای مردم غیر عرب بودند که از پیامبر همزبان و هموطن خود حمایت و پیروی نمی‌کردند؟ (والله اعلم).
اینک آیه هایی که از گروه جنیان سخن گفته:
ـ سوره ی احقاف آیه های ۲۹ تا ۳۲:
تنی چند از جنّیان را متوجه تو ساختیم که قرآن را می‌شنیدند؛ چون نزد او آمدند، گفتند: «سکوت،» و چون ]تلاوت قرآن[ به پایان رسید، به انگیزه ی هشدار و آگاه‌سازی نزد قوم بازگشتند و گفتند: «ای هموطنان! ما ]آیه هایی از[ کتابی که تصدیق کننده ی کتاب های پیشین است، شنیدیم که پس از موسی نازل شده و به سوی حق و راه راست هدایت می‌کند. هموطنان، شما هم به ندای این دعوت‌کننده پاسخ دهید تا خداوند برخی از گناهان تان را ببخشد و از عذاب دردناک پناه تان دهد.»
سوره ی جن آیه های ۱ تا۶:
(ای پیامبر) بگو به من وحی شده که تنی چند از جنیان ]به آیات قرآن[ گوش دادند، آن گاه گفتند: «ما قرآنی شگفت‌آور شنیدیم که ]مردم را[ به سوی رشد هدایت می‌کند. پس به آن ایمان آوردیم و هرگز کسی را با پروردگارمان شریک نمی‌گیریم؛ و ]دریافته‌ایم که[ شکوه پروردگارمان والاست. نه همسری برگزیده و نه فرزندی؛ ولی ]یکی از[ نادان ما در باره ی خدا سخنانی دور از حق می‌گفت و ما گمان می‌کردیم هرگز جن و انس درباره ی خدا دروغ نخواهند گفت» کسانی از انس به برخی از جنیان پناه می‌برند و جنیان ]به جای حمایت[، بر ترس و گناه شان می‌افزودند.
دو آیه بالا، به ظاهر از دو رویداد گوناگون سخن می‌گویند. در نخستین، گروهی ناشناس نزد پیامبر رسیده بودند ولی در دومی، این آشنایی و خواندن قرآن از جایی دور حاصل شده و خبر آن از راه وحی به آگاهی پیامبر رسیده ‌است. نکته ی دیگر، پناه بردن برخی از انس به جنیان است که در آیه ۶ سوره ی جن آن را سرزنش کرده ‌است. آیا نمی‌توان از پناه بردن‌ها و وابسته‌شدن‌های سیاسی برخی شهروندان وطن‌فروش و جاسوس در این زمانه مدلی برای فهم بهتر آیه یاری گرفت؟ آیا در ناامنی‌ها و نگرانی‌های جوامع آن روز، ایجاد رابطه ی حسنه ی پنهانی با قبایل دشمن برای پیشگیری از خطرهای پیروزی احتمالی آنان در آینده که بسیار معمول بوده و گه گاه قرآن آن را در آیه 1 سوره ی ممتحنه سرزنش کرده نباید مورد توجه مفسران باشد؟
در هر حال تأکید شده که پناه بردن خودی‌ها (انس) به بیگانگان (جن) نه تنها امنیت‌آور نیست، که جز نگرانی نمی‌افزاید. اگر توضیحات بالا در ترجمه ی جن و انس (در این گونه آیه¬ها) به بیگانه و خودی درست باشد، در این صورت کلیدی به دست می‌دهد تا به فهم آیات مشابهی که جن و انس در کنار هم مطرح شده‌اند، نزدیک شویم. از جمله:
ـ ذاریات آیه ۵۶ـ «من جن و انس را جز برای عبادت نیافریدم.»
منظور از انس در این آیه، خودی ها و منظور از جن، بیگانگان، نسل‌های نیامده و گذشته‌ای که تماماً از دید ما غایب‌اند می‌تواند باشد (الله اعلم).
ـ اعراف آیه ۱۷۹ـ «بسیاری از جن و انس را دوزخی خواهیم ساخت.»
ـ اسراء آیه ۸۸ ـ «اگر جن و انس هم جمع شوند تا همانند این آیه قرآن بیاورند، نمی‌توانند، حتی با کمک یکدیگر.»
همکاری جمعی عرب‌زبان (انس) یا مردمان دیگری از فرهنگ غریبه (جن) برای ارائه ی قرآن دیگر، می تواند ترجمه ی قابل فهم‌تری از آنچه در ترجمه‌های معمول دیده می‌شود، باشد. در صورتی که منظور از جن، غیر بشر بوده‌ باشد، چگونه همکاری دو موجود غیر همجنس برای تدوین یک کتاب بشری ممکن خواهد بود؟
ـ رحمن آیه ۳۳ـ «ای گروه جن و انس! اگر توانایی یافتید، از آسمان ها و زمین رخنه کنید.»
در اینجا نیز مخاطب قرار دادن همه ی انسان ها، اعم از معاصران آشنا (انس) تا انسان¬های نیامده و نشناخته در نسل‌های آینده (جن) برای گذر از مرزهای دنیای کنونی و گام نهادن در آستانه¬ی سیاره¬های دیگر، بیش¬تر به ذهن ما نزدیک می‌شود (والله اعلم).
ـ رحمن آیه¬های ۷۴ و ۵۶ ـ «]حوریان بهشتی را[ دست کسی از جن و انس قبلاً نرسیده ‌است.»
اگر منظور از جن غیر بشر باشد، آیا امکان همبستری انسان با موجودی غیر مادی امکان‌پذیر است؟ در این زمینه می‌توانید به آیه¬های دیگری نیز مراجعه کنید. از جمله: احقاف آیه ۱۸، اعراف آیه ۳۸، رحمن آیه ۳۹ و ...
۳ـ جن به معنای منافق و پنهان‌کار. پیامبران و پیروان آنها، هر گاه به پیروزی می‌رسیدند، دشمنان دیروز، نقاب دوست به چهره زده و با نفوذ در میان مؤمنان، از پشت سر بر آنها خنجر خیانت می‌زدند. قرآن صفت منافق یعنی ریاکـــار چند چهره را برای این فریبکاران به کار برده و در آیه¬هایی از شیطنت‌های آنها پرده برداری کرده ‌است.
به این ترتیب همواره دو دسته دشمـن در نظام¬های استقرار یافته¬ی دینی قابل تصور است:
۱ـ دشمن بیگانه‌ای که مواضع آشکار و قابل احساس (انس) دارد.
۲ـ دشمن خودی که به دلیل پنهان شدن پشت ادعاهای فریبکارانه¬ی ایمانی و نمایش ریاکارانه¬ی اعتقادی، عملکردش همواره برای مردم پوشیده (= جن) می‌باشد.
آیه¬های ۱۱۲ و ۱۱۳ سوره¬ی انعام که از دشمنان شیطان ‌صفت پیامبران در میان انس و جن نشانه می‌آورد، آشکارا همان دو گروه (دشمنان آشکار بیرونی و دوست نمایان پنهان‌کار داخلی) را تداعی می‌نماید وگرنه تاریخ پیامبران گذشته نشان نمی‌دهد آنان دشمنان ناپیدای غیر بشری داشته‌اند. زندگی پیامبر اسلام و روایات موثق تاریخی نیز از جنگ¬هایی با نیروهای نامرئی گزارش نمی‌دهند.
«و بدینسان ما (در مشیت خود) برای هر پیامبری دشمنی از شیطان¬های (دیو صفتان) انس و جن قرار دادیم که (در سایه این اختیار و آزادی رشد دهنده) سخنان به ظاهر آراسته‌ای را (در مقابله با مکتب انبیاء)، به منظور فریب مردم، در نهان به یکدیگر پیام می‌فرستند ...».
کاربرد واژه¬ی شیاطین و جمله¬ی: شیاطین الجن و الانس، در آیه بالا، شایسته¬ی توجه دقیق‌تری است. بسیاری از مردم تصوری که از شیطان دارند، منحصر در همان ابلیس معروف است؛ در حالی که واژه¬ی شیطان نیز همچون جن (و ملک)، وصف حال و صفت است نه اسمی خاص برای موجودی معین. کلمه¬ی شیطان از ریشه شَطَنَ ساخته شده که شامل هر سرکشی است که از مرز مجاز خود فراتر می‌رود. قرآن این صفت را نه تنها به آدمیان طغیان‌گر ستمگر (شیاطین الانس) نسبت داده، بلکه در مواردی سنگ¬های سرگردان در جو زمین را که از مدار خود خارج شده‌اند، با همین صفت وصف کرده که به خواست خدا در بخش‌های بعدی این نوشته به آن خواهیم پرداخت.
۴ـ جن به معنای سران ستمگر و مستبدین طغیانگر. بیش¬ترین دورویی را معمولاً صاحبان زر و زور و تزویر ظاهر می‌سازند؛ زیرا منافع مادی آنان با ظهور پیامبران و زبانه کشیدن خشم مردم استثمار شده، بیش¬تر به خطر می‌افتد. چنین طبقه‌بندی و جداسازی مردم به دو گروه مستکبر و مستضعف، تابعین و متبوعین، رؤسا و مرئوسین و ... را در آیات متعددی می‌بینیم که در مواردی ماسک مردم فریبی آنها را که ادعای خدمتگزاری و خیرخواهی برای ملت می‌کردند، با جن نامیدن آنها دریده تا پنهانکاری خائنانه¬ی آنان را افشا سازد:
سوره¬ی انعام (۶) آیات ۱۲۸ تا ۱۳۰: «روزی که خدا همه را احضار نماید (خطاب می‌کند) ای گروه جن! بسیاری از انس را شما به پیروی خود کشاندید و انس‌های هوادار آنان گویند: پروردگارا، ما از یکدیگر بهره‌مند شدیم تا به اجلی که مقرر داشتی رسیدیم ... بدین گونه ستمگران را یار و یاور یکدیگر قرار می‌دهیم.»
ای گروه جن و انس! آیا پیامبرانی از میان خودتان نیامدند که آیات مرا برای شما می خواندند و شما را از دیدار امروزتان هشدار می‌دادند؟ ....
آیه بالا که از پیروی توده‌های مقلد و سرسپرده به سردمداران ستمگر حکایت می‌کند و سودجوئی دو طرف از یکدیگر را افشا می‌سازد، به روشنی جایگاه انس (توده‌های مردم) و جن (سران فریبکار و عوامل پشت پرده) را نشان می‌دهد.
اعراف (۷) آیات ۳۷ و ۳۸: «...(برخی از مردم سرسپرده) می‌پرسند: آنها که بجز خدا می‌خواندید، کجایند؟ گویند: اثری از آنها نمی‌بینیم؛ و بر ضد خویش گواهی می‌دهند که منکر (حق) بوده‌اند.
(خدا) گوید: شما (هم) در صف گروه¬هائی از جن و انس که پیش از شما (زندگی را) ترک کردند به آتش داخل شوید ...
آیه بالا نیز بار دیگر سرسپردگی و دنباله‌روی یک گروهی دیگر را مطرح می‌کند. آیا اگر جن موجودی نامرئی باشد، چنین پیروی گسترده‌ای در جوامع انسانی را می¬توان دید؟
۵ـ دوستان نااهل، رفیقان غیر شفیق. فصلت (۴۱) آیات ۲۵ و ۲۹: «ما دوستان همنشینی برایشان گماشتیم و (آنها) گذشته و آینده (کارهای بد گذشته و آروزهای فریبنده¬ی آینده) را در چشم¬شان نیکو جلوه دادند، (در نتیجه) سزای پیوستن به گروه¬هائی از جن و انس از نسل¬های گذشته که زیانکار شدند، در مورد آنان تحقق یافت ... و منکران (هنگام عذاب) گویند: پروردگارا، آن کسانی از جن و انس را که عامل گمراهی ما بودند، نشان¬مان ده تا آنها را لگدکوب کنیم تا از همه ذلیل‌تر شوند.
در آیة بالا، مصداقِ جن، به جای سرکردگان ستمگرِ جوامع، دوستان نادان، همپالگی‌ها و هم‌پیاله‌های فریبکاری معرفی شده‌اند که با زبان بازی و خوش خدمتی ظاهری و تعریف و تزئین گذشته و برنامه‌های تفریحی آینده، از راه فریب، محافل منقل و قمار و میگساری خود را رونق می‌دهند. جن نامیدن این رفقای نااهل، همان پرده‌سازی و پنهان کردن نیات ناصالح¬شان می‌باشد.
مشابه مطلب بالا را در آیات ۳۶ تا ۳۸ سوره¬ی زخرف آورده‌ است. با این تفاوت که در آن جا به جای واژه¬ی جن، کلمه¬ی شیطان را در باره¬ی این قرین‌های ناصالح به کار برده ‌است.
۶ـ پندارها(در بت سازی و بزرگ کردن انسا‌ن‌ها). گمان آدمی گاهی با واقعیات بیرونی سازگاری نداشته، ممکن است جز پنداری پوچ و پرده‌ای در برابر حقایق نباشد. انسان¬های گذشته به گمان خود خدایانی برای هر چیز تصور می‌کردند و می‌پرستیدند. قرآن بارها تکرار کرده ‌است:
«اینها اسماء و صفاتی است که خودتان و پدران پیشینیان¬تان به آنها نسبت داده‌اید؛ در حالی که دلیلی بر آنها وجود ندارد. (اعراف/ ۷۱ ؛ یوسف/ ۴۰؛ نجم/ ۲۳)
نه تنها در تصور خدایان متعدد، بلکه در پرستش خدای یکتا و در یکتاپرستی هم ممکن است مؤمن در صورت فاصله گرفتن از کتاب هدایت و اعتماد به اندیشه و پندارهای خویش، گرفتار پندارپرستی گردد. اهل کتاب ادعاهای تعصب‌آمیز بسیاری می‌کردند. از جمله می‌گفتند:
ما از دوستان خدا هستیم. (جمعه/ ۶) بهشت مختص ماست (بقره/ ۹۴) ما را آتش جهنم نمی‌گیرد مگر چند روزی (بقره/ ۸۰)
قرآن می‌گوید: «برخی از اینها بی¬سوادانی هستند که جز پاره‌ای آرزوهای خیالی چیزی از کتاب (تورات) نمی‌دانند و جز ظن و گمان بر چیزی متکی نیستند. (بقره/ ۷۸)
و به مسلمانان می‌گوید: «نه به آرزو و خیالات بیهوده¬ی شما و نه اهل کتاب است. هر کس کار بد کند، پیامد آن را می‌بیند؛ و آن این است که جز خدا، دوست و یاوری نخواهد یافت.» (نساء/ ۱۲۳)
این مقدمه نشان می¬دهد پاره‌ای از پندارهای آدمی پرده‌ای بر حقایق می¬کشند و آن را از چشم دل او می‌پوشانند. مفهوم جن نیز چیزی جز همین پوشیدگی نیست.
اینک نگاه کنید به مضمون آیات ۴۰ و ۴۱ سوره¬ی سبا که تصویری از همین پندارگرایی‌های باطل ارائه می‌دهد که منجر به سوء استفاده و سلطه¬ی عده‌ای فرصت‌طلب می‌گردد. وقتی برای خدایی که رنگ هیچ تعیّن و تعلّق و تعصّب نمی‌پذیرد، همسر، فرزند، سایه (شاه سایه خداست)، ولایت قابل انتقال (ولایت مطلقه فقیه) قائل شدیم، هم سلطه¬ی متولیان بتکده و رهبری روحانیت کلیسا و مسجد باز می‌شود و هم سلطنت موروثی سر در می‌آورد.
مشرکین زمان پیامبر اسلام، فرشتگانی را که خیال می‌کردند دختران و اداره¬ ‌کنندگان عالم انسان¬ها هستند، به صورت تشریفاتی می‌خواندند. بطلان چنین پنداری را خداوند در قالب پرسش و پاسخی تمثیلی از فرشتگان برای عبرت مشرکین چنین بیان کرده‌است:
«روزی که خدا همه را فراخواند، به فرشتگان خواهد گفت: آیا اینان واقعاً شما را عبادت می‌کردند؟ فرشتگان پاسخ می‌دهند: منزهی تو (از چنین تصوراتی)، تو رهبر مایی نه آنها؛ آنها جن را بندگی می‌کردند (سرسپرده طاغوت‌ها بودند) و بیش¬ترشان به آنان اعتقاد داشتند.»
آیه بالا گویاتر از این است که مصادیق این جن صفتان را که جای پای آنها در هر گوشه¬ی گیتی آشکاراست، نشان دهد.
ب ـ جن وصفی برای ابلیس
در قرآن آمده که ابلیس از جن بود (کان من الجن) (کهف/ ۵۰)؛ در حالی که در آیات دیگری، او را از فرشتگانی شمرده که فرمان سجده بر آدم یافتند. این دوگانگی ظاهری را چگونه می‌توان توجیه کرد و چه پاسخی برای آن می‌توان یافت؟ آیا فرشتگان را نیز به دلیل پنهان بودن از حواس آدمی می‌توان جن نامید؟ یا جن بودن ابلیس به دلیل غیر صادقانه و فریبکارانه بودنش در ارتباط با خدا و انسان و پوشاننده نفسش در نافرمانی دستور خداوند بوده؟ و یا دلایل دیگری دارد که نمی‌دانیم؟
تصور نخست را تا حدودی آیه ۱۵۸ سوره¬ی صافات که از نسبت قائل شدن مشرکین میان خدا و جن سخن می‌گوید، با توجه به تصورات آنها که فرشتگان را دختران خدا می‌شمردند، تأیید می‌کند؛ اما دنباله¬ی آیه که از احضار جن‌ها (برای پاسخگویی) سخن می‌گوید، بعید است موضوع احضار را که نوعی حساب پس دادن از گناه انجام شده ‌است، به فرشتگان نسبت داد. نگاه کنید به متن آیه: وَجَعَلُوا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ.
توجیه دیگری که از مفهوم جن در این آیه می‌توان کرد، همان تعریفی است که پیش¬تر از بت‌های جاندار ارائه دادیم. همین که مردمانی برای بزرگان دینی یا سیاسی خود عناوین گزافه‌آمیز قائل شده، آنها را تا عرش برسانند، تصور همسر، فرزند، سایه، شریک، شبیه و ... برای خدای بی‌همتا نمایند، گرفتار پندار باطلی شده‌اند که واژه¬ی جن، وصف مخلوق ذهنی موهوم آنهاست.
قرآن این حقیقت را دست کم در ۳۳ آیه در قالب واژه¬ی شرکاء، نشان داده که چگونه شرکت سهامی مذاهب شکل می‌گیرد و سهامدارانی شریکِ خدای لاشریک می‌شوند. شریکانی شیطانی در لباس‌های مختلف: سیاسی، نظامی، دینی و ...
آیا روشن تر از آیه زیر می‌توان چنین تصوراتی را محکوم کرد؟
ـ انعام آیه ۱۰۰ـ «برای خدا شریکانی از جن قرار دادند؛ با اینکه خدا آنها را آفریده‌است؛ و از روی نادانی برای او پسران و دخترانی تصور کرده‌اند. چقدر مبرا و متعالی است خداوند از آنچه توصیف می‌کنند!»
منشأ آفرینش جن
قرآن در دو آیه تفاوتی میان منشأ آفرینش انسان و جانّ قائل شده که همین تفاوت ذاتی، تردیدی برای برداشت‌هایی به شمار مى رود که مصادیق جن را در میان انسان¬ها جستجو می‌کند؛ و با اینکه چنان تفاسیر و برداشت‌هایی بسیار قابل فهم‌تر و سازگار‌تر با واقعیات زندگی است، این دو آیه، پذیرش چنان استنباطی را دشوار می‌کند؛ ولی اگر دو نکته را در نظر داشته باشیم، شاید در داوری¬مان بازنگری کنیم: نخست اینکه بر پایه آنچه پیش¬تر گفتیم، جن نه اسمی خاص برای موجودی مشخص، بلکه وصف حال و صفت عامی است برای موجودات و موضوعات گوناگونی که مصادیق فراوان دارد. در این صورت شاید جانّ در این آیات، نوعی غیر مادی (از انواع پدیده‌های پنهان از دید ظاهری و علمی ما) باشد:
ـ سوره¬ی حجر آیات ۲۶ و ۲۷ـ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ. انسان را از گل (بازمانده) از لجنی کهنه (بسیار قدیمی) آفریدیم و جانّ را پیش از آن، از آتش نافذ آفریدیم.
ـ سوره¬ی رحمن آیات ۱۴و ۱۵ـ «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ. انسان را از گِل خشکی همچون سفال (گل ‌رس) آفرید و جانّ را از آمیخته‌ای از آتش.»
ثانیاً اگر توجه کرده باشید، همواره (۱۸بار) قرآن دو واژه¬ی انس و جن را در کنار هم آورده ‌ است. انس به معنای آنچه مأنوس و قابل دیدن و احساس است و جن، بر خلاف آن؛ ولی در دو آیه بالا، انسان (به جای انس) در برابر جان (به جای جن) قرار گرفته است. آیا چنین تغییری اتفاقی است؟ یا تفاوتی ظریف در معنای آنها نهفته است؟ واژه شناسان می‌گویند انسان، واحدِ انس و جان واحدِ جن است. یکبار از نوعِ این موجود دو پــا سخن می‌گوییم و یکبار از نمونه¬ای از آن. اگر مسئله به همین سادگی در روابط مفرد و جمع باشد، نیاز است این نظم در دیگر موارد نیز صدق کند؛ اما می‌بینیم در موارد بیش¬تری واژه¬ی جان به جای انسان در کنار انس قرار گرفته است. به این ترتیب سخن واژه شناسان از جهاتی زیر سؤال می‌رود. به نظر می‌رسد شایسته است نگاه مستقلی به قرآن کنیم. شاید دریچه¬ی دیگری گشوده شود.
قرآن هر گاه می¬خواهد از محسوس بودن بنی آدم (بر خلاف پوشیدگی جن) سخن بگوید و ظهور او را برای حواس دیگران تداعی نماید، کلمه¬ی انس را (در مقابل جن) به کار می‌برد. هر وقت می¬خواهد از توده‌های مردم به طور عام سخن بگوید، واژه¬ی ناس را (در مقابل جِنّة) به کار می‌برد؛ ولی هر گاه شخصیت انسان و ویژگی¬های جسمی و روانی او مطرح باشد، واژه¬ی انسان را (در برابر جان) مطرح می‌سازد. کافی است نگاهی سطحی به ۶۵ باری که انسان در قرآن به کار رفته بیفکنید و ببینید قرآن که امانت اختیار را به دوش انسان گذاشته، ابزار شناخت (چشم و گوش و اندیشه) به او بخشیده، راه رشد را نمایانده و از سوی دیگر، صفات: ظلوم، جهول، کفور، قتور، کنود، عجول، هلوع، منوع، جزوع، خصیم و ... را به انسان‌های گمراه نسبت داده است.
با این مقدمه، می‌رویم سراغ سخن نخست؛ یعنی تفاوت ساختاری انسان با جان. خدا انسانی را که دارای چنین قابلیت‌های غیر قابل تصوری از صعود و سقوط، رشد و انحطاط و رسیدن به اعلی علیین یا اسفل سافلین است، از خاک آفرید؛ همان خاک لجن‌گونه¬ی بدبو و سفال خشکیده‌ای که با آن آجر و کوزه را می‌سازند. منظور از جان چیست که می‌گوید: جان را از آمیخته‌ای از آتش (مارج من نار) یا آتش نافذ (نار السموم) آفریدیم؟
اگر به یاد آورید، ابلیس که از جن بود، بر همین ساختارِ آتشین بودنش، نسبت به آدم تفاخر کرده ‌است: اعراف آیه ۱۲ـ من بهتر از او هستم. مرا از آتش آفریدی و او را از خاک.
شگفت اینکـه قرآن مار را هم که موجودی ترسناک، پنهان در سـوراخ زمین، دارای سمی کاری (همچون نار السموم) با ظاهری زیبا و فریبننده است، راه رفتن و رسیدنش خزیده و ناگهانی و زهرش همچون آتش سوزان است، جان نامیده‌است. ابلیس هم از آتش است. جهنم نیز آتشِ درافتادن در دام ابلیس است.
آیا هرگز اندیشیده‌اید که چرا در کتاب مقدس (تورات) به گونه‌ای نمادین و رمزگونه، مار را عامل فریب آدم، از طریق همسرش حوا (زن) شمرده است؟
آیا هرگز اندیشیده‌‌اید چرا جادوگران فرعون مردم را با ریسمان¬های مارمانند خود می‌فریفتند؟ و موسی نیز با چوبدستی خود، در تمثیلی شگفت، آنچه از باطل بافته بودند، با منطقی بلیغ بلعید؟
اینک آیا می‌توان گفت منظور از آفرینش انسان از خاک و آفرینش جان از آتش، دعوت آدمیان به انسانیتِ شکل گرفته از صفات خدا و دوری از آتش برافروخته در جانّ (ابلیس) است؟
آیا می‌توان جان را همان پیروان ابلیس که پنهان و فریبکار هستند دانست که وصف حال و صفت¬شان معرف ماهیتِ منحرف شده‌شان می‌باشد؟ (خدا می¬داند).
زمان را در ذهن خود صد سال جلو بکشید و در یک سفر خیالی به سیاره‌ای دور، فرض کنید از سوی آن سیاره مأموریت دارید گزارشی از زندگی در زمین و موجودات زنده¬ی آن به مردم آن سیاره به طور خلاصه ارائه دهید. لحظه‌ای اندیشه کنید و ببینید از کجا آغاز می‌کردید؟ تنها از بنی آدم یعنی بشر دو پا سخن می‌گفتید یا تعصب خود را فراموش می‌کردید و تعریف جامعی ارائه می‌دادید؟
من فکر می‌کنم شاید بهتر باشد در یک تفسیم‌بندی سه‌گانه از جمادات، گیاهان و حیوانات در سه قلمرو زمینی، دریایی و هوائی آغاز کنیم و گام به گام این طیف بسیار گسترده را باز کنیم.
حالا فرضیه را معکوس کنید. اگر قرار باشد سخنگویی از جهان غیب، یعنی از طرف پدیده‌های پنهان از حواس ظاهری و باطنی ما، در همین زمین و زمانه، گزارش مشابهی به ما ارائه دهد، چگونه باید آغاز کند؟ پرده‌های غیب در عوالم بیرونی پیشکش، در همین پیرامون خودمان کفه¬ی غیب سنگین‌تر از کفه¬ی دیدنی و میزان آگاهی ما از پدیده¬های پیرامون¬مان کمتر از ناآگاهی¬های ما نسبت به چیزهائی است که گمان می‌کنیم بخوبی می‌دانیم.
گفته بودیم معنای ریشه‌ای واژه¬ی انس، حالتی از اُنس و ادراک و احساس است؛ و جن در جهت مقابل بر هر آنچه به نوعی پنهان باشد دلالت می‌کند. آیا می‌دانستید سوره‌ای در قرآن به نام جن وجود دارد و ۱۹ آیه آغازین آن، متنی است که به گونه¬ی شگرف و راز آلود از سوی نماینده¬ی عالم جن ارائه شده است؟ گویی در همان عالم فرضی، گزارشی خلاصه، به زبان سمبلیک و قابل فهم ما، از انواع جن‌ها عرضه شده‌ است. گزارش دهنده و سخنگو، نه خدا، بلکه خود جنّ است که ۹ بار با ضمیر متکلم مع الغیر، یعنی «نا»، ۹ موضوع یا ۹ تقسیم‌بندی را در سطر آغاز ۹ آیه ارائه می‌دهد. مانند: انّا سمعنا، انّا ظننا، انّا لمسنا، انّا لَنّا ...
اگر به ضمیر منفصل «نا» موارد متصل این ضمیر (همچون: سمعنا) را نیز بیفزاییم، در همین ۱۹ آیه آغازین این سوره که جنبه¬ی گزارش مانند دارد، روی هم ۲۶ بار ضمیر «نا» (ما) به کار رفته که شاید در قرآن بی ما‌نند باشد. بسیاری از بندهای این گزارش، به روشنی قابل انطباق با نوعی بیگانه (جن) بودن در همان عالم آدمیان است. مثلاً ۷ آیه نخست که از شنیدن قرآن توسط یک گروه و واکنش آنان می‌گوید؛ ولی آیات بعدی، بویژه آیات ۸ تا ۱۱ که از رویدادهایی در آسمان خبر می‌دهد، آشکار می‌سازد که پدیده‌ای فرازمینی از بالا به قضاوت و اظهار نظر نشسته است.
به راستی این چه پدیده‌ای است که هنگام تماس با آسمان (جوّ زمین)، همه¬ی نقاط آن را تحت مراقبت شدید نیروهای حراستی و شهاب می‌یابد؟ و از اینکه به رغم گذشته، که توانائی قرار گرفتن در مواضعی را برای استماع (گرفتن امواج) داشته است، اینک اظهار ناتوانی از استماع و بی‌خبری از وضعیت بد و خوب اهل زمین می‌کند؟ و آنگاه به معرفی خود می‌پردازد؟

ج ـ جن، وصفی از سنگ‌های سرگردان، پرتو‌ها و عناصر کیهانی
ابتدا نگاهی دقیق‌تر به متن (و ترجمه) آیاتی که خلاصه¬ی آن در بالا ارائه شد، می‌افکنیم:
آیه ۸ـ وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا. ما آسمان را لمس کردیم و آن را پر از نگهبانان نیرومند و (تیرهای) شهاب یافتیم.
آیه۹ـ وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا. ما (پیش از این) در جایگاه‌هایی (از آسمان) برای شنود می‌نشستیم؛ ولی اکنون هر که برای شنود نشیند، شهابی در کمین خود می‌یابد.
آیه ۱۰ـ وَأَنَّا لَا نَدْرِی أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا. و ما (هنوز) نمی‌دانیم برای ساکنان زمین آیا شرّی مقدر شده یا پروردگارشان رشد و کمالی برای آنان خواسته است.
آیه ۱۱ـ وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا. از میان ما (نیز برخی) صالح و برخی غیر آنند. ما گروه¬هایی جدا از هم هستیم.
حتماً از خواندن این آیات (اگر پیش¬تر نخوانده و به معنای آن توجه نکرده بودید) شگفت زده شده و این پرسش¬ها برای شما پیش آمده ‌است:
تماس با آسمان یعنی چه؟ نیروهای حراستی کدامند؟ و از چه چیز پاسداری می‌کنند؟ منظور از استماع چیست؟ و اینکه ما قبلاً نشیمنگاه‌هائی برای شنود داشتیم، یعنی چه؟ ولی حالا اگر بخواهیم شنود کنیم، شهابی در کمین می‌یابیم، به چه معنی است؟ خیر و شر اهل زمین چه ربطی به این شهاب‌ها دارد؟ گوینده¬ی این سخنان کیست و طیف‌های جداگانه‌ای که از همنوعانش ارائه می‌دهد چگونه‌اند؟
حق دارید شگفت ‌زده باشید؛ ولی فراموش نکنید این سخنان بیش از ۱۴ قرن گذشته برای مردم بیسوادی گفته شده که ظرف زبانی آنان، یعنی فرهنگ لغت و کلمات¬شان گنجایش انتقال بار علمی بیش¬تری را نداشته و حقایق افق بالاتر، با استعاره گرفتن از زبان متعارفِ زمانه به ما منتقل شده تا با استفاده از عینک آگاهی‌های علمی زمان خود، گامی فراتر از برداشت پیشینیان برای فهم این آیات، به توفیق و خواست الهی برداریم.
خوشبختانه در این سفر پژوهشی، دست خالی نیستیم؛ گرچه مقصد دور است، نقشه و نشانه¬هایی در این راه ما را امیدوار می‌کند.
آیات خوانده شده از زبان جن را شنیدیم؛ همانند این سخنان را قرآن در سوره‌های دیگری نیز برای ما گفته ‌است. با این تفاوت که در این سوره‌ها، به جای جن، همان نقش را به شیطان نسبت داده است؛ ولی متأسفانه چون عادت کرده‌ایم همواره شیطان را مساوی ابلیس بدانیم، و از معنای اصلی آن که شامل هر موجود سرکش و خارج شده از مسیری مقدر است، غافل بوده‌ایم، نتوانسته‌ایم مواردی را که این صفت به انسان¬ها و یا پدیده‌هایی خارج از زمین (همچون شهاب ‌سنگ‌ها) اطلاق شده، درست بشناسیم.
سه سوره¬ی مشخص قرآن پدیده‌ای را که سوره¬ی جن به طور سربسته به آن اشاره کرده، با توضیحات روشن‌تری بیان کرده‌اند که از مشابهت‌های آنها می‌توان به فهم موضوع مورد نظر نزدیک شد.
پیش از ارائه¬ی آیات مورد نظر، توجه عمیق‌تر شما را به این نکته معطوف می‌دارد که در همه¬ی موارد، سخن از جوّ روی زمین و نقش دوگانه¬ی اساسی آن است:
۱ـ زینت دادن به آسمان (رنگهای لاجوردی، سرخی، زردی ... و تلألؤ ستارگان).
۲ـ نقش حفاظتی از زندگی زمینی در برابر اجرام و پرتو‌های مرگبار کیهانی؛ و این نکته¬ی مهم که آیات سوره¬ی جن اشاره¬ی سمبلیک به نقش حفاظتی (نقش دوم) دارد.
اینک به متن و ترجمه¬ی آیات مورد نظر نگاه می‌کنیم:
سوره¬ی ملک آیه ۵ـ وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ. ما آسمان نزدیک¬تر را با چراغ¬هایی آراستیم و آن را وسیله¬ی دفع شیاطین قرار دادیم؛ و برای آنان عذاب سوزان آماده کردیم.
سوره¬ی حجر آیات ۱۶ تا ۱۸ـ وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ وَحَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ. در آسمان برج¬هایی قرار دادیم و آن را برای ناظران (از سطح زمین) آراستیم و آن را از شر هر شیطان رانده شده¬ای حفظ کردیم مگر آن کسی که دزدانه گوش فرا دهد که شهابی روشن تعقیبش خواهد کرد.
سوره¬ی صافات آیات ۶ تا ۱۰ـ إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ وَحِفْظًا مِّن کُلِّ شَیْطَانٍ مَّارِدٍ لَا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَیُقْذَفُونَ مِن کُلِّ جَانِبٍ دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ. و ما آسمان نزدیک¬تر را به زیور ستارگان آراستیم و آن را از هر شیطان سرکشی حفظ کردیم. قادر به شنود در افق‌های بالاتر نخواهند بود و از هر سو رانده می‌شوند (به گونه‌ای خاص) دفع می‌شوند و عذابی پیوسته دارند. مگـــر آن که دزدکی (از نقطه کوری) وارد شـود و (در این صورت) شهابی نافذ (منهدم کننده) تعقیبش خواهند کرد.
مهم¬ترین گره‌ای که در آیات مربوط به این موضوع به چشم می‌خورد، مسئله¬ی شنود جن (در آیه ۹ سوره جن) و شیطان (آیات ۸ صافات و ۸ حجر) می‌باشد؛ آن هم در آسمان نه در زمین. بسیاری از مفسران این شنود را نسبت به اخبار غیبی یعنی پیام نازل شده به پیامبر از طریق وحی دانسته‌اند؛ در حالی که نقش شیطان، بر حسب آنچه قرآن برای ما بر شمرده است، وسوسه¬ی نفس آدمی و فریب اوست نه اخلال در آسمان و سر در آوردن از جهان غیب.
به نظر می‌رسد نخست باید واژه¬ی «سمع» را عمیق‌تر بشناسیم تا بهتر بفهمیم چه اتفاقی در آسمان¬ها می‌افتد. درست است که معنای سمع شنیدن است، ولی شنیدن (همچون دیدن) یکی از ابزار درک کردن است که ما از راه گوش، استخوان¬های چکشی، سندانی، رکابی، مایع گوش میانی و سیستم عصبی گوش درونی، امواج صوتی را دریافت و با تفسیر آن در مغز خود، پی به ماهیت مبدأ صوت می‌بریم. خداوند هم سمیع یعنی شنوای مطلق است؛ ولی همچون ما نیازی به دستگاه شنوایی ندارد؛ و مراد از سمیع بودن او، دانا بودنش به کلیه مسموعات عالم هستی است؛ یعنی علم او بر همه¬ی اشیا نفوذ دارد و از درون آنها آگاه است. ما نیز در عمل شنیدن کاری جز آگاه شدن و نفوذ آگاهی در منبعی که امواج صوتی از آن صادر می‌شود (مثل رادیو، بلندگو یا سخنگو) انجام نمی‌دهیم؛ پس می‌توان گفت استماع، نوعی نفوذ در میدانی دیگر است.
در روزگار ما دکل‌های مخابراتی همواره در حال دریافت امواج مختلف رادیویی هستند و ماهواره‌ها نیز یکسره در حال گرفتن و صدور امواجی هستند که ارتباطات الکترونیک دنیای امروز را سامان می‌دهند. این دکل‌ها را معمولاً به صورت نردبانی بلند و مرتفع‌تر از بناهای مجاور یا بر قله کوه‌ها قرار می‌دهند تا امواج آنها بدون مانع پخش گردد؛ و شگفت اینکه در قرآن نیز کار استماع به نردبان نسبت داده شده‌است:
طور (۵۲) آیه ۳۸ـ أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ. مگر نردبانی دارند که با آن (حقایق جهان بالا را) می‌شنوند؟ پس هر که شنیده است، دلیل بیاورد.
این را نیز بخوبی می‌دانیم که زمین را جوّ حفاظتی نیرومندی در لایه‌های مختلف فرا گرفته که زندگی زمینی را در برابر میلیون¬ها سنگ ریز و درشت که همه روزه بر آن می‌بارد، و از آن مهمتر، در برابر پرتو‌های مرگبار کیهانی و ذرات خورشیدی و همه¬ی عناصر ناسودمند، محافظت می‌نماید. قرآن نیز به آفرینش جوّ زمین از مرحله گازی شکل به سازمان امروز آن در هفت طبقه که هم زینت‌بخش زمین و هم محافظت کننده¬ی آن است، در دو یوم (دوران زمین شناسی) اشاره کرده‌است.
همان طور که پیش¬تر گفته شد، شیطنت صفتی است که هم به ابلیس نسبت داده شده و هم به انسان؛ و اگر به معنای ریشه¬ی آن (شَطَنَ) که شامل هر سرکشی از میدان اطاعت و انضباط می‌شود توجه کنیم، می‌توانیم در سوره‌های سه‌گانه‌ای که سخن از حفاظت آسمان در برابر هر نوع شیطان رجیم (یا شیطان مارد) شده ‌است، نوعی از آنها را همان سنگ¬های سرگردان گریخته از مدار خود تلقی کنیم که به تعبیر قرآن، هم رجیم هستند (حفظناها من کل شیطان رجیم) و جوّ زمین آنها را مورد اصابت ذرات خود قرار می‌دهد (جعلناها رجوما للشیاطین)، و هم از برخورد آنها با زمین، شهاب آتشینی که به دنبال آن کشیده می‌شود، حاصل می‌گردد:
حجر ۱۸ـ إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ
ملک۵ـ ... وَجَعَلْنَاهَا رُجُومًا لِّلشَّیَاطِینِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِیرِ
آیات ۸ تا ۱۰ سوره¬ی جن، به زبان تکوینی، اظهار تعجب گروهی از جن را که بر خلاف گذشته، دیگر نمی‌توانند به استماع (نفوذ) در آسمان زمین بپردازند، و اینک نیروهای حراستی شدید و شهاب‌هایی در کمین آنهاست، نقل کرده ‌است. آیا نمی‌توان پیدایش جو حفاظتی زمین را در دوران‌های بعد علت این بازداری و حفاظت دانست؟
خطر دیگری که زندگی زمینی را تهدید می‌کند، همان طور که گفته شد، بادهای خورشیدی، ذرات زیانبار کیهانی و انواع امواج و پرتو‌های مرگبار ماورای بنفش و غیر آن است. همان گونه که می‌دانیم، بخشی از طیف نور خورشید که لازمه¬ی حیات زمینی است، به سطح این سیاره می‌‌رسد و بخش دیگر آن دفع می‌شود. شگفت اینکه جن‌های مورد نظر نیز (به زبان قابل فهم ما) بر چنین تفاوت و تمایزی در آیه ۱۱ سوره¬ی جن تصریح کرده‌اند:
سوره ۷۲ آیه ۱۱: و َأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِکَ کُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا. و از میان ما برخی صالح (اصلاح کننده) و برخی پائین ‌تر از آن (ناسودمند) هستیم. ما گروه‌هایی جدا از هم (طیف گونه) هستیم.
صفت دیگری نیز که برای این نیروها (که هم برای ما پوشیده ـ جن ـ هستند و هم رانده شده از مدار خود (شیطان) هستند) در آیه ۷ سوره¬ی صافات قرار داده شده، مارد است. مارد به چیزی می‌گویند که هم پیوسته باشد و هم عاری از هر سودی. می‌دانیم که این پرتوها و امواج فضایی، هم پیوسته بیست و چهار ساعته افکنده می‌گردند و هم سودی برای ما ندارند.
در این زمان، دانش جوشناسی برای ما آشکار ساخته که نزدیک¬ترین طبقه¬ی جوّ به زمین، به دلیل غلظت آن، هم مقاوم‌ترین آن، در برابر سنگ¬های فضایی است و هم رنگین‌ بودن آسمان (رنگ لاجوردی، شفق سرخ، درخشش ستارگان و رژه¬ی زیبای ابرها) ناشی از آن است. قرآن نیز در آیه ۱۶ سوره¬ی حجر بر زیبا بودن آن از دید بینندگان (کسانی که روی زمین زندگی می‌کنند نه به طور مطلق) تأکید کرده و سفرهای فضایی دهه‌های گذشته روشن ساخته که بالاتر از این طبقه، آسمان سیاه، همچون زغال است و اثری از رنگ‌های زیبا و چشمک زدن ستارگان نیست.
در آیه ۶ سوره¬ی صافات هم تأکید شده است: «آسمان نزدیک¬تر (السماء الدنیا) را به زیور ستارگان آراستیم.»
نکته¬ی مهم دیگر، نبود امکان استماع شیاطین مارد در ملأ اعلی است که آیات ۹ و ۱۰ سوره¬ی صافات به آن اشاره کرده است. بر حسب گزارش‌های علمی جوّ شناسان، آخرین طبقه¬ی جو و بالاترین طبقات آن (ملأ اعلی) طبقه مغناطیسی زمین (Magnetosphere) است که با امواجی که از قطب زمین همواره در فضا پخش می‌کند، ذرات زیانبار فضایی را از پیرامون زمین دور می‌سازد. این طبقه که به جای مدار دایره مانند دیگر طبقات، به دلیل دو قطبی بودن آن شکل پاپیونی دارد، تا شعاع گسترده‌ای که ماه را هم در خود می‌گیرد، گسترش دارد؛ و همچون پنکه‌ای غبارهای فضایی را از زمین دور می‌سازد. استثنائاً و به طور اتفاقی، عناصری از نقاط کور این پاپیون، دزدکی وارد فضای جوّ می‌شوند که بر حسب کشفیات یک جوّ شناس آمریکایی (VanAllen) در یک مدار مارپیچ ممتدی اسیر شده و توسط مکانیسمی که همچون جارو برقی عمل می‌کند، به سوی قطبین زمین رانده شده و در فضای بالای قطب در کوره آشغال سوزی آسمانی سوخته می‌شوند. این پدیده را شفق قطبی(Aurora) می‌گویند که همچون آتش ‌بازی روزهای جشن، زینت‌ بخش آسمان قطبین در شب‌هاست و توریست‌های زیادی را برای دیدن این شگفتی آسمان به سوی آلاسکا و دیگر جاهای قطب می‌کشاند.
اینک مراجعه کنید به آیات زیر که از استراق سمع (دزدکی گوش دادن) شیاطین، و به تعبیر ما نفوذ و ورود آنها به فضای جو سخن می‌گوید؛ و این زبان استعاره را که برای مردم چهارده قرن پیش گفته شده، با نکات علمی اشاره شده مقایسه کنید:
سوره¬ی حجر آیه ۱۸ ـ مگر آنکه دزدانه گوش فرا دهد؛ در آن صورت شهابی روشن تعقیبش خواهد کرد.
سوره¬ی صافات آیات ۹ و۱۰ـ قادر به استماع به سوی افق‌های بلندتر نخواهند بود و از هر طرف مورد هدف قرار می‌گیرند و به سختی رانده می‌شوند و عذابی پیوسته دارند.
اکنون با چشم بصیرت به آسمان بالای سرتان نگاه کنید، آنگاه آیه زیر را بخوانید:
نوح ۱۴ـ آیا نمی‌بینید که خداوند چگونه هفت طبقه آسمان را آفریده‌است؟
(نوشته ی عبدالعلی بازرگان) (ویرایش از sayogine@yahoo.com)

واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ابوالفضل
۱۳۹۴/۰۵/۲۸ Iran
1
2

سلام عرض کنم خدمت شما تفسیر خوبی هست در مورد واژه جن ولی اگر قرآن را بادتفسیرش کامل مطالعه کرده باشید هیچ گاه مخلوقاتی مانند جن با مخلوقاتی که نا آشنا بوده اند مخلوط نشده حضرت سلیمان که درود خدا بر او باد بی رحم نبوده که انسانهای کودنی که از قوم بربر بودن
را به کار بکشد بلکه اجنه را آن هم به دستور خدا پس دقت کنید که چیزی بیان نکنید که فردای قیامت باعث شرمندگی شما شود التماس دعا

حسن
۱۳۹۷/۰۳/۰۷
1
3

خیلی ممنونم دوست عزیز من از صمیم قلب ممنونم و سپاسگزارم حرف دل من رو زدید من میتونم همکاری عالی در ادامه دادن این مطلب و یا حتی فروش به صورت یک دوره در مورد موضوع ترس و جن بهتون کمک کنم و سود رو تقسیم کنیم در نهایت : امان از جهل و بی علمی هههه ) جالبه
توی قرآن جهل رو نادانی معرفی کردند در صورتی که معنی درستش احساسی شدنه

حسن
۱۳۹۷/۰۳/۰۷
0
2

فرکانس توحید و استاد عباس منش رو اینجا احساس میکنم کاملا منتقی و با ایمان

مینا
۱۳۹۷/۰۵/۱۲
0
0

واقعا عالی بود عمری در گمراهی وادی از موجودی غیر واقعی داشتم و شبها احساس راحتی از ترس جن نداشتم اما الان احساس میکنم به راز هستی پی بردم خیلی ممنون من به توصیه استاد حسین عباس منش راجب جن دارم تحقیق میکنم و با این تحقیق ارزشمند آشنا شدم خداوند رو شاکرم

ناشناس
۱۳۹۷/۰۹/۱۳
0
0

چرا در سوره الرحمن ایه ۲۶ واژه جان در کنار انس به کار رفته استو تفسیر ان چیست


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.