اجازه ویرایش برای همه اعضا

موج

نویسه گردانی: MWJ
خیزه
، و خیزاب = موج آب
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
موج . [ م َ ] (ع مص ) کوهه برآوردن آب . (منتهی الارب ). کوهه برآوردن دریا. (ناظم الاطباء). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و ب...
موج . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) ۞ کوهه ٔ آب . ج ، امواج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روکه . مور. (منتهی الارب ). نورد آب . (مهذب الاسماء). آشوب ...
به هر آشفتگی در محیط که در فضا یا فضازمان منتشر می‌شود و اغلب حامل انرژی است موج می‌گویند. اگر این آشفتگی در میدان‌های الکترومغناطیسی باشد، آن را موج ...
مؤج . [ م ُءْج ْ ] (ع مص ) گذر کردن آینه ٔ زانو در مابین پوست و استخوان .(ناظم الاطباء). ناظم الاطباء این صورت را ضبط کرده است ، اما صحیح ک...
موج موج . [ م َ م َ / م ُ م ُ ] (ق مرکب ) موجها و کوهه های آب پیاپی . (ناظم الاطباء). خیزابه های پی درپی . خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آی...
موج به موج . [م َ ب ِ م َ / م ُ ب ِ م ُ ] (ق مرکب ) موجی پس موجی . موج در پی موج . || کنایه است از کثرت و توالی افراد و اشیاء یا حرکات مشا...
بی موج . [ م َ / مُو ] (ص مرکب ) (از: بی + موج ) صاف و برابر و آرام مانند دریا. (ناظم الاطباء). مقابل مواج . رجوع به موج شود.
موج زن . [ م َ / م ُ زَ ] (نف مرکب )مواج و متلاطم و موجدار. (ناظم الاطباء) : نیل و فرات و دجله و جیحون موج زن با کف راد او چو سرابند هر چهار. ...
موج شکن . [ م َ / م ُ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) ۞ سدی کشیده در پیش معظم آب دریا کم کردن قوت موج را. سدی که نزدیک بعضی بندرها بندند برای کم ...
موج خیز. [ م َ / م ُ ] (اِ مرکب ) جای برخاستن موج . آن جای از دریا که موج از آن برمی آید. (ناظم الاطباء) : آب دریا به موج خیز بلاحاکی و راو...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.