مروونژی ها
نویسه گردانی:
MRWWNŽY HA
سلسلهٔ مروونژی نام از مرووش (Merovech) دارد که از سال ۴۴۷ تا ۴۵۷ میلادی پادشاه فرانکهای سالی بود. نوهٔ مرووش به نام کلوویس یکم توانست بخش اعظم سرزمین گل واقع در شمال لوآر (Loire) را یکپارچه و یگانه کند. وی همچنین با غسل تعمید خود در ۴۹۶ میلادی باعث گسترش کیش کاتولیک در فرانسه و مناطق پیرامونی آن گشت. کلوویس پس از مرگ خود، بر پایهٔ یک سُنتِ قدیمی فرانکی، قلمرو خود را میان چهار پسرش بخش کرد.
سیستم فئودالیسم و بزرگزمینداری نیز ریشه در دوران پادشاهی مروونژیها دارد. شاهان این دودمان بخشهای بزرگی از قلمرو خود را برای فرمانروایی و دفاع نظامی در دست سرداران و فئودالهای محلی قرار دادند.
تاریخچه
پادشاهی مروونژیها از سال ۵۰۹ (میلادی)دربرگیرنده فرانکها، سرزمین گل و بخشهای کنونی فرانسه به جز بورگوندی بود.پسران کلوویس پس از تقسیم سرزمین پدرشان در جنگ با بورگوندیها یگانگی خویش را پاسداشتند و به یکدیگر یاری رساندند.ولی پس از مرگ این برادران جانشینانشان به جان هم افتادند تا اینکه در زمان پادشاهی کلوتار یکم در سال ۵۵۸ دوباره سرزمینهای پیشین یکپارچه گردید و او پادشاه همه سرزمینهای فرانکی شد.او سه سال پس از آن مرد و سرزمینش میان چهار پسرش بخش شد.فرزندان او راه خوش گذرانی را پیش گرفتند.پادشاهی آنان دچار جنگ خانگی و ناتوانی بسیاری میشد.با این همه در سده نخست فرمانروایی اینان قدرتی استوار در اروپای غربی به شمار میآمدند.در دهمههای پایانی پادشاهی ایشان شهرداران کاخها برخاستند، اینان که پس از مروونژیها به پادشاهی رسیدند کنترل کشور را کمکم در دست میگرفتند.در سالهای پایانی سده هفتم اینان به همهکارههای کشور تبدیل شده بودند.
پس از پادشاهی نیرومند داگوبرت یکم (مرگ به سال ۶۳۹، که در تاختن به سرزمینهای بیگانه چون اسپانیا و مرزهای اسلاوهای بیدین در شرق بسیار فرسوده شده بود، پادشاهان مرونژی دیگر شاهان هیچکاره شده بودند. این شاهان ناتوان در خردسالی به تخت مینشستند و در جوانسالی میمردند و شهرداران کاخها نیز به نبرد با یکدیگر بر سر برتریجویی سرگرم بودند. سرانجام یکی از این شهرداران به نام آرنولف پپن میانه در سال ۶۸۷ بر هماوردانش به پیروزی بزرگی دست یافت و فرمانروایی را به دست گرفت. در این دوره سراشیب مروونژیها تنها میتوان از دو پادشاه نیرومند نام برد:داگوبرت دوم و شیلپریک دوم.با این همه شهرداران کاخها بر گسترش چیرگی خویش بر دستگاه فرمانروایی ادامه دادند.در این زمان کشور را از دو بخش مهم تشکیل میشد:نوستریا و اوسترازیا. فرزند پپن شارل مارتل نام داشت که چند سال بی اینکه پادشاهی در میان باشد فرمانروایی نمود، پس از او پسرش پپن کوچک بزرگان فرانک را برای امر تغییر دودمان پادشاهی گرد هم آورد. هنگامی که پاپ زکریا از وی برای نبرد با لومباردها یاری خواست، وی بر خواست خود برای پذیرش تاجگذاری خود از سوی کلیسا پای فشرد. در سال ۷۵۱ شیلدریک سوم واپسین شاه مروونژی برکنار شد. از کشتن او گذشتند ولی موهای بلندش را تراشیدند و وی را روانه صومعه کردند.
قس
در تاریخ فرانسه مِرووَنژیها (به فرانسوی: Mérovingiens) یکی از دودمانهای پادشاهی فرانکی بودند که بین سدههای ۵ تا ۸ میلادی در منطقهای با مرزهای متغیر، در بخشهایی از فرانسه و آلمان امروزی فرمانروایی میکردند.
مروونژیها را معاصرانشان گاه «شاهان گیسودراز» (به لاتین: reges criniti) مینامیدند. علتش این بود که افراد این دودمان به پیروی از سنت رهبران قبیلههای فرانکی موهای خود را نمیتراشیدند. (بر طبق سنت، مردان جنگی فرانکی، برعکس رهبران، همیشه موهای خود را کوتاه نگه میداشتند). لقب دیگری که به مروونژیها داده شده بود «شاهان بیعار» بود، زیرا در خلال ۲۰۰ سال فرمانروایی، این پادشاهان، بیشتر وقت خود را صرف خوشگذرانی کردند و گرداندن امور به دوش مسئول کاخ و دربار بود. به این خاطر بود که از این دودمان، بعداً دودمان دیگری به نام کارولنژی منشعب شد.
غسل تعمید کلوویس یکم پادشاه مروونژی به دست سنت ژیل.
تأثیرات [ویرایش]
سلسلهٔ مروونژی نام خود را از مرووش (Merovech) گرفتهاست که از سال ۴۴۷ تا ۴۵۷ میلادی پادشاه فرانکهای سالی بود. نوهٔ مرووش به نام کلوویس یکم توانست بخش اعظم سرزمین گل واقع در شمال لوآر (Loire) را یکپارچه و یگانه کند. وی همچنین با غسل تعمید خود در ۴۹۶ میلادی باعث گسترش کیش کاتولیک در فرانسه و مناطق پیرامونی آن گشت. کلوویس پس از مرگ خود، بر پایهٔ یک سُنتِ قدیمی فرانکی، قلمرو خود را میان چهار پسرش بخش کرد.
سیستم فئودالیسم و بزرگزمینداری نیز ریشه در دوران پادشاهی مروونژیها دارد. شاهان این دودمان بخشهای بزرگی از قلمرو خود را برای فرمانروایی و دفاع نظامی در دست سرداران و فئودالهای محلی قرار دادند.
تاریخچه [ویرایش]
پادشاهی مروونژیها از سال ۵۰۹ (میلادی)دربرگیرنده فرانکها، سرزمین گل و بخشهای کنونی فرانسه به جز بورگوندی بود.پسران کلوویس پس از تقسیم سرزمین پدرشان در جنگ با بورگوندیها یگانگی خویش را پاسداشتند و به یکدیگر یاری رساندند.ولی پس از مرگ این برادران جانشینانشان به جان هم افتادند تا اینکه در زمان پادشاهی کلوتار یکم در سال ۵۵۸ دوباره سرزمینهای پیشین یکپارچه گردید و او پادشاه همه سرزمینهای فرانکی شد.او سه سال پس از آن مرد و سرزمینش میان چهار پسرش بخش شد.فرزندان او راه خوش گذرانی را پیش گرفتند.پادشاهی آنان دچار جنگ خانگی و ناتوانی بسیاری میشد.با این همه در سده نخست فرمانروایی اینان قدرتی استوار در اروپای غربی به شمار میآمدند.در دهمههای پایانی پادشاهی ایشان شهرداران کاخها برخاستند، اینان که پس از مروونژیها به پادشاهی رسیدند کنترل کشور را کمکم در دست میگرفتند.در سالهای پایانی سده هفتم اینان به همهکارههای کشور تبدیل شده بودند.
پس از پادشاهی نیرومند داگوبرت یکم (مرگ به سال ۶۳۹، که در تاختن به سرزمینهای بیگانه چون اسپانیا و مرزهای اسلاوهای بیدین در شرق بسیار فرسوده شده بود، پادشاهان مرونژی دیگر شاهان هیچکاره شده بودند. این شاهان ناتوان در خردسالی به تخت مینشستند و در جوانسالی میمردند و شهرداران کاخها نیز به نبرد با یکدیگر بر سر برتریجویی سرگرم بودند. سرانجام یکی از این شهرداران به نام آرنولف پپن میانه در سال ۶۸۷ بر هماوردانش به پیروزی بزرگی دست یافت و فرمانروایی را به دست گرفت. در این دوره سراشیب مروونژیها تنها میتوان از دو پادشاه نیرومند نام برد:داگوبرت دوم و شیلپریک دوم.با این همه شهرداران کاخها بر گسترش چیرگی خویش بر دستگاه فرمانروایی ادامه دادند.در این زمان کشور را از دو بخش مهم تشکیل میشد:نوستریا و اوسترازیا. فرزند پپن شارل مارتل نام داشت که چند سال بی اینکه پادشاهی در میان باشد فرمانروایی نمود، پس از او پسرش پپن کوچک بزرگان فرانک را برای امر تغییر دودمان پادشاهی گرد هم آورد. هنگامی که پاپ زکریا از وی برای نبرد با لومباردها یاری خواست، وی بر خواست خود برای پذیرش تاجگذاری خود از سوی کلیسا پای فشرد. در سال ۷۵۱ شیلدریک سوم واپسین شاه مروونژی برکنار شد. از کشتن او گذشتند ولی موهای بلندش را تراشیدند و وی را روانه صومعه کردند.
منابع [ویرایش]
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ مروونژیها موجود است.
ویکیپدیاهای انگلیسی و هلندی.
Beyerle, F and R. Buchner: Lex Ribuaria in MGH, Hannover 1954.
Eugen Ewig: Die Merowinger und das Frankenreich. Stuttgart: Kohlhammer, 2001.
Patrick J. Geary: Before France and Germany: The Creation and Transformation of the Merovingian World, Oxford & New York: Oxford University Press, 1998.
Kaiser, Reinhold: Das römische Erbe und das Merowingerreich, (Enzyklopädie deutscher Geschichte 26) (München, 2004)
ردههای صفحه: تاریخ فرانسه فرانکهادودمانهای فرانسه دودمانهای آلمان سلسله مروونژیها
قس عربی
میروفنجیون کانت سلالة من قبائل السلیان من الفرنکیین هم أول من حکم الفرنکیین إلى حد کبیر فی المنطقة المقابلة لفرنسا من منتصف الخامس إلى منتصف القرن الثامن. السیاسة تنطوی على تکرار الحرب المدنیه بین فروع الأسرة.
تتضارب الأنباء عن تاریخ الإمارة القدیم ولایمکن معرفة أی تاریخ من تواریخ تولی الملوک الحکم أو معرفة حدود الدولة بدقة. قلیل من المصادر المکتوبة تخبر أن المیروفنجیین هم أول من حکم الفرنکیین ثم تبعهم الکارولینجیین.
یعتبر کلودیون الملتحی هو أوّل من اتخذ لقب ملک الفرانک السالیین ویعتبر کلوفیس الأول مؤسس کلا من فرنسا وحکم سلاله المیروفنجیین التی حکمت الفرنکیین لقرنین.
محتویات [اعرض]
[عدل]کلودیو
من المتفق علیه أن کلودیون الملتحی هو أوّل من اتخذ لقب ملک الفرانک السالیین وهو ینتمی إلى الأسرة المیروفینیة.حوالی عام 428 شن کلودیو ملک السالیان، الذی شملت مملکته توکساندریا toxandria وتونجیرین civitatus tungrorum، هجوما على الاراضی الرومانیة ووسع مملکته حتى کانبرای camaracum وسوم Somme. على الرغم من قتال سیدونیوس أبولیناریس وفلافیوس أیتیوس للفرنجة والذی صدهم مؤقتا إلى الوراء (431)، فقد مثلت هذه الفترة بدایة حالة من شأنها ان تدوم لقرون عدیدة : حکم خلالها الفرنجة الجرمان أعداد متزاید من شؤون الغال-الرومان.
غیرت مملکة کلودیو الحدود ومعنى کلمة مصطلح فرنکیا "francia" بشکل دائم. فلم تعد تعنی barbaricum trans Rhenum (أی البرابرة عبر الراین)، بل السلطة السیاسیة على جانبی النهر، ندا للحیاة السیاسیة الرومانیة. أسرة کلودیو التابعة لسلالة میروفینیین مددت francia أبعد جنوبا. وبسبب الضغط من السکسونیون ضغطت حدود francia الشمالیة الشرقیة إلى الجنوب الغربی، لذلک ان معظم ذوی الأصول الإفرنجیة ذهبوا للعیش أکثر ناحیة جنوبی غربی تقریبا بین سوم ومونستر.وأصبحت باریس فی القرن الخامس عاصمة الملوک المیروفنیین.
[عدل]الملوک المیروفینجیون
کلودیون الملتحی 428 - 448.م
میروفیوس 448 - 458.م
شیلدیریک الأول 458 - 481.م
کلوفیس الأول 481 - 511.م
شیلدیبیرت الأول {ملک فی باریس} 511 - 558.م
کلوتیر الأول {فی سواسون} 511 - 561.م وملک على فرنسا 558 - 561.م
کلودومیر الأول {فی أورلیون} 511 - 524.م
ثیودوریک الأول {فی رایمز} 511 - 534.م
ثیودیبیرت الأول {فی رایمز} 534 - 548.م
ثیودیبالد {فی رایمز} 548 - 555.م ثمّ یستولی کلوتیر ملک سواسون على رایمز عام 555.م.
شیلبیریک الأول {فی سواسون} 561 - 584.م
جونترام {فی بیرجندی وأورلیون} 561 - 592.م
سیجیبیرت الأول {فی رایمز} 561 - 575.م
شاریبیرت الأول {فی باریس} 561 - 567.م
شیلدیبیرت الثانی {فی رایمز} 575 - 595.م واستولى على عرش بیرجندی وأورلیون عام 592.م
ثیودیبیرت الثانی {فی رایمز} 595 - 612.م
ثیودوریک الثانی {فی بیرجندی وأورلیون} 595 - 613.م
سیجیبیرت الثانی {فی بیرجندی وأورلیون} 613 - 613.م
کلوتیر الثانی {فی سواسون} 584 - 629.م وملک على فرنسا 613 - 628.م
داجوبیرت الأول 629 - 639.م
شاریبیرت الثانی {فی آکیتین} 629 - 632.م
شیلبیریک {فی آکیتین} 632 - 632.م
سیجیبیرت الثالث {ملک على أوستراسیا} 639 - 656.م
شیلدیبیرت المتبنّى {ملک على أوستراسیا} 656 - 661.م ثم سقطت أوستراسیا بید کلوتیر الثالث ملک نیوستریا.
کلوفیس الثانی {ملک على نیوستریا} 639 - 655.م
کلوتیر الثالث {ملک على نیوستریا} 655 - 673.م وملک على فرنسا 661 - 673.م
شیلدیریک الثانی {ملک على أوستراسیا} 662 - 675.م وملک على فرنسا 673 - 675.م
ثیودوریک الثالث {ملک على نیوستریا} 675 - 691.م وملک على فرنسا 679 - 691.م
کلوفیس الثالث {ملک على أوستراسیا} 675 - 676.م
داجوبیرت الثانی {ملک على أوستراسیا} 676 - 679.م
کلوفیس الرابع {ملک على فرنسا} 691 - 695.م
شیلدیبیرت الثالث {ملک على فرنسا} 695 - 711.م
داجوبیرت الثالث {ملک على فرنسا} 711 - 715.م
شیلبیریک الثانی 715 - 720.م
کلوتیر الرابع {ملک على أوستراسیا} 717 - 718.م
ثیودوریک الرابع {ملک على فرنسا} 721 - 737.م
شیلدیریک الثالث {ملک على فرنسا} 743 - 751.م
فی عام 751.م أعلن رئیس البلاط {بیبین الثالث القصیر} عدم شرعیة حکم شیلدیریک الثالث لضعفه وعدم کفایته فخلعه بدعم من الباباویة فی روما وتوّج نفسه ملکا على فرنسا لیکون أول الملوک الکارولنجیین.
[عدل]الکارولینجیین
خلال القرن الأخیر من حکم المیروفنجیین، حکم شارل مارتل Chales Martel (المطرقة)، الذی کان بالاسم ناظراً للقصر (رئیس البلاط) ودوق استراسیا، غالة کلها تحت سلطان کلوتیر الرابع (717-719) وثیودوریک الرابع ملک فرنسا (721 - 737.م)[1].
کارل مارتل هو والد بیبین القصیر وجد شارلمان. صد مارتل بعزیمته غارات الغالیین مستعیناً بالفریزیین والسکسون، وأعان بنیفاس Boniface وغیره من المبشرین على تنصیر ألمانیا ولکنه حین اشتدت حاجته إلى المال صادر أراضی الکنیسة[2].
دفع شارل مارتل سلالة المیروفنجیین إلى دور احتفالی انتهى فی انقلاب القصر فی عام 751 م، عندما خلع رئیس البلاط بیبین القصیر ابن تشارلز مارتل رسمیا شیلدریک الثالث (Childeric III) أعلن بیبین عدم شرعیة حکم شیلدیریک الثالث لضعفه وعدم کفایته فخلعه بدعم من الباباویة فی روما وتوّج نفسه ملکا على فرنسا، لیکون {بیبین الثالث القصیر} أول الملوک الکارولنجیین وبدایة حکم الکارولینجیین الملکی
[عدل]مواضیع متعلقة
الإمبراطوریة الکارولینجیة
إمبراطوریة فرنکیة
[عدل]مراجع
^ Islammemo
^ Islamport
تصنیفان: شعوب جرمانیة فرنجة
قس مصری
المیروڤینجیین کانت سلالة من قبائل السلیان من الفرنکیین
المیروڤینجیین هى أول سلالة حکمت الفرنکیین لحد کبیر فی منطقة فرنسا دلوقتى. من نص القرن الخامس لنص القرن التامن. خلال السنین الأخیره من حکم المیروڤینجیین بقت سلالة المیروفنجیین مجرد حکام صوریین,کارل مارتل اختار إنه میاخدش لقب ملک , و انتها حکم المیروڤینجیین فى انقلاب القصر سنة 751 لما بیبین القصیر ابن کارل مارتل شال شیلدریک التالت من الحکم. حکم المیروڤینجیین انتها رسمى فى شهر مارس سنة 752 لما خلع البابا زخارى رسمیا شیلدریک التالت اخر ملوک المیروڤینجیین و البابا اسطفانوس التانى أکد تانى و توج بیبین القصیر مکان شیلدریک سنة 754م . بیبین القصیر اختار إنه میاخدش لقب امبراطور, حکم شارلمان إبتدا سنة 768 بعد موت ابوه بیبین القصیر. شارلمان اختار إنه یاخد لقب امبراطور ,لکن کل واحد منهم کان الحاکم المطلق لکل اوروبا الغربیه. مصطلح میروڤینجیین جاى من لاتینى العصور الوسطى Merovingi أو Merohingi ("ابناء میروڤیوس ") و هو تغییر لاسمهم فى الفرانکونى الغربى القدیم بشکل من الأشکال ،
[تعدیل]التأسیس
اسم سلالة المیروڤینجیین جاى من اسم الملک شبه الأسطورى میروڤیوس ( Meroveus أو Merovius) ، زعیم الفرانکس السالیان Salian و یظهر فى التاریخ على نطاق أوسع مع انتصارات ابنه شیلدریک الأول اللى حکم من سنة 457 لسنة 481 م ضد الڤیسیجوث و الساکسونیین و الالامانیین . ابن شیلدریک کلوڤیس الأول اللى حکم من سنة 481 لسنة 511 م وحد معظم ارض جول شمال لوار تحت سیطرته حوالى سنة 486.
[تعدیل]التاریخ
[تعدیل]مصادر
فیه فایلات فى تصانیف ویکیمیدیا کومونز عن:
میروڤینجیین
تصانیف: تاریخ اوروبا
قس آذربایجانی
Merovinqlər – Frank dövlətində ilk kral sülaləsi (751 ilədək). Əfsanəvi banisi Meroveydir, sülalənin adı buradandır. Əsas nümayəndələri: Xilderik (457-481), I Xlodviq (481-511), I Xilperik (561-584), I Sigebert (561-575), II Xlotar (584-629, Neystriyada 613 ilə qədər), I Daqobert (629-639), III Xilderik (743-751). I Daqobertin "Tənbəl krallar" adlanmış varislərinin dövründə dövləti əslində mayordomlar idarə edirdi.
Kateqoriyalar: Tarix qaralamalarıFransa tarixi
قس آلمانی
Die Merowinger (seltener Merovinger) waren das älteste bekannte Königsgeschlecht der Franken vom frühen 5. Jahrhundert bis 751. Sie wurden vom Geschlecht der Karolinger verdrängt. Nach ihnen wird die historische Epoche des Übergangs von der Spätantike zum frühen Mittelalter im gallisch-germanischen Raum Merowingerzeit genannt.
Inhaltsverzeichnis [Verbergen]
1 Geschichte
2 Ursprungssage und Frage des Sakralkönigtums
3 Herrscher
4 Archäologie
5 Quellen
6 Literatur
7 Weblinks
8 Anmerkungen
Geschichte [Bearbeiten]
Die Merowinger sind möglicherweise aus dem germanischen Stamm der Sugambrer hervorgegangen. Teils wird vermutet, dass bereits einige der fränkischen Kleinkönige, die Anfang des 4. Jahrhunderts von Kaiser Konstantin dem Großen bekämpft wurden, Merowinger waren, doch ist diese nur auf Namensähnlichkeiten basierende Annahme nicht beweisbar.
Siegelring mit dem Bildnis Childerichs und Aufschrift CHILDERICI REGIS
In Tournai wurde im Jahr 1653 die Grabstätte von Childerich I., mutmaßlich ein König der Salfranken, gefunden. Von Childerich, einem Sohn des Königs Merowech, stammen alle späteren Merowinger ab. Ihm waren zahlreiche kostbare Grabbeigaben ins Grab gelegt worden. So trug er die Uniform eines spätrömischen Offiziers, vom Mantel war eine goldene Zwiebelknopffibel erhalten. Childerich hatte tatsächlich als Föderat für Westrom und später für (oder gegen?) den römischen Heermeister Aegidius gekämpft, der sich nach 461 einen eigenen Machtbereich in Nordgallien aufbaute. Wohl 469 bekämpfte Childerich sächsische Plünderer, wobei der römische comes Paulus (möglicherweise ein Nachfolger des Aegidius) getötet wurde. In der neueren Forschung ist vermutet worden, dass Aegidius, Paulus und Childerich um die Kontrolle der letzten weströmischen Armee in Gallien rivalisiert hätten.[1] Childerichs Sohn Chlodwig I. herrschte (so zumindest die traditionelle Chronologie) von 481/82 bis 511. Er beseitigte wohl 486 den letzten römischen Rivalen Syagrius, den Sohn des Aegidius, und erhob das Frankenreich durch Siege über die benachbarten fränkischen Kleinkönige (Sigibert von Köln, Ragnachar, Chararich), Alamannen und die Westgoten sowie durch die Annahme des katholischen Christentums zu weltgeschichtlicher Bedeutung. Durch die Annahme des katholischen Christentums wurden im Frankenreich vor allem Spannungen zwischen den Franken und der gallo-romanischen Mehrheitsbevölkerung, die ebenfalls katholisch war, vermieden. Chlodwig und seine Nachfolger beriefen sich nicht nur auf ihre Stellung als rex, sondern bewegten sich daneben lange auch noch im (post-)römischen Kontext. Die Merowinger bewahrten so auch die gallo-römische Kultur, bedienten sich der Kenntnisse der alten gallo-römischen Aristokratie und lehnten sich an die spätrömische Verwaltungspraxis an. Chlodwig teilte das Reich unter seinen vier Söhnen, doch starben drei Linien aus, so dass Chlothar I. von 558 bis 561 das inzwischen um Thüringen und Burgund erweiterte Reich wiedervereinigen konnte. Damals hörten die Merowinger auf, die nominelle Oberhoheit des (ost-)römischen Kaisers weiter anzuerkennen (siehe auch Völkerwanderung). Schrittweise wurde aus ihrem Machtbereich ein zunehmend homogenes Königreich.
Das Frankenreich unter den Merowingern
Unter Chlothars Nachfolgern wurde das Reich wieder geteilt und durch Bruderkriege zerrissen, von Chlothar II. jedoch 613 wieder vereinigt. Chlothar II. und Dagobert I. waren offenbar die letzten wahrhaft mächtigen Herrscher aus dem Geschlecht der Merowinger, doch fing bereits unter ihnen der Einfluss der Hausmeier (der maiores domus) an zu wachsen. In dieser Situation erhob sich das mit den Arnulfingern verbündete Geschlecht der Pippiniden schrittweise zu solcher Macht, dass Grimoald, der Sohn von Pippin dem Älteren, 656 den Versuch unternahm, statt des Merowingers Dagobert II. seinen eigenen Sohn zum König von Austrasien (Hauptstadt Metz) zu erheben. Weil die anderen mächtigen Familien dies aber (noch) nicht duldeten, behielten die Merowinger ihre Königswürde noch ein weiteres Jahrhundert. Obwohl im Lauf der Zeit zahlreiche Merowinger ermordet wurden, oft von nahen Verwandten, wurde die Dynastie als solche für unantastbar gehalten. Daher mussten die Karolinger, als sie schließlich selbst den Thron bestiegen, eine neue Form der Herrschaftslegitimation suchen.
Seit 687 herrschten offenbar faktisch die aus den Arnulfingern und Pippiniden hervorgegangenen Karolinger, auch wenn es Hinweise gibt, dass König Childebert III., den der Liber Historiae Francorum als rex iustus und vir inclytus bezeichnet, um 700 noch einmal versucht haben könnte, aktiv in die Regierungsgeschäfte einzugreifen. Karl Martell konnte schließlich die karolingischen Hausmeier-Ämter in seiner Hand vereinigen. Einer seiner Söhne, Pippin der Jüngere, erhob 743 noch einmal einen Merowinger, Childerich III., zum König, ließ ihn aber 751 nach Einholung eines päpstlichen Gutachtens absetzen und ins Kloster weisen. Um seine Herrschaft zu legitimieren, suchte und erhielt Pippin angeblich die ausdrückliche Zustimmung der Kirche (in der neuesten Forschung wird diese Version der Ereignisse allerdings bezweifelt).[2] Fest steht: Damit endete die Herrschaft der Merowinger, die zuletzt wohl nur noch zeremoniell gewesen war - wie reibungslos der Dynastiewechsel verlief und wie machtlos die letzten Merowinger wirklich waren, ist allerdings ebenfalls unklar: In jüngerer Zeit äußern Historiker wie Ian N. Wood oder Johannes Fried vermehrt Zweifel an der Zuverlässigkeit der späten und parteiischen Quellen aus der Karolingerzeit. Demnach sei die überlieferte Darstellung der Ereignisse eine spätere Konstruktion, die unter anderem die Absetzung Childerichs III. rechtfertigen sollte, indem sie die angebliche Machtlosigkeit des Herrscherhauses überbetonte, um den Dynastiewechsel zu einer bloßen Formsache zu erklären. Der Vorwurf, ein rechtmäßiger König sei bloß ein nutzloser rex inutilis, war das ganze Mittelalter hindurch eine beliebte Strategie, um einen Staatsstreich zu legitimieren.
Ursprungssage und Frage des Sakralkönigtums [Bearbeiten]
Schwierig zu klären sind die seit langem diskutierten Fragen nach dem Ursprung und der Legitimation des merowingischen Herrschaftsanspruchs. Es handelt sich um folgende Fragen:
War das Königtum der Merowinger in vorchristlicher Zeit durch eine Sage legitimiert, in der eine göttliche Abstammung des Geschlechts behauptet wurde? Welcher Stellenwert kam dieser Sage gegebenenfalls zu?
Haben die christlichen Merowingerkönige weiterhin von dem Ansehen profitiert, das der Ursprungsmythos ihren Vorfahren verschafft hatte? Haben sie den Mythos aus diesem Grund trotz seiner Unvereinbarkeit mit der christlichen Lehre propagieren lassen?
Inwieweit lassen sich aus einzelnen Angaben erzählender Quellen der Merowinger- und der Karolingerzeit fortdauernde Überreste einer etwaigen vorchristlichen sakralen Tradition des merowingischen Königtums erschließen? Gestatten es diese Belege, dieses Königtum in den Zusammenhang eines antiken germanischen Sakralkönigtums einzuordnen?
In der Forschung stehen sich zwei extreme Positionen gegenüber, diejenige von Karl Hauck und diejenige von Alexander C. Murray. Hauck war der konsequenteste Vertreter der modernen Theorie vom fränkischen Sakralkönigtum. Seine Auffassung hat die Forschung seit der Veröffentlichung eines wegweisenden Aufsatzes im Jahr 1955 nachhaltig geprägt.[3] Alexander Murray hat dieser Sichtweise 1998 vehement widersprochen.[4] Andere Forscher wie Ian Wood äußern sich zurückhaltender.
Im Mittelpunkt der Kontroversen steht die Herkunftssage (Origo gentis), die in der Fredegar-Chronik (7. Jahrhundert) überliefert ist. Sie berichtet von Chlodio, dem ersten als historische Persönlichkeit namentlich fassbaren König der Salfranken, der im zweiten Viertel des 5. Jahrhunderts regierte. Der Sage zufolge begegnete Chlodios Frau, als sie sich zum Baden ans Meer begab, einem Meeresungeheuer (bistea Neptuni, „Untier Neptuns“), das dem Quinotaurus ähnlich war. Darauf gebar sie einen Sohn, den späteren König Merowech, Großvater Chlodwigs I. (zweifellos eine historische Gestalt). Der Name Quinotaurus erinnert an die antike griechische Sage von Minotauros, einem Mischwesen aus Mensch und Stier; vielleicht ist das Q nur ein Schreiberversehen. Die Formulierung in der Chronik lässt die Frage offen, ob das Untier selbst der Vater Merowechs war oder ob die Begegnung der Königin mit ihm nur als Vorzeichen zu verstehen ist und Chlodio der Vater war. Der Chronist fügt hinzu, nach diesem Merowech seien dessen Nachkommen, die Frankenkönige, später Merohingii genannt worden.[5]
Karl Hauck, der hier mit Methoden der Vergleichenden Religionswissenschaft arbeitete, deutete die Erzählung konsequent im Sinne einer sakralen Königsidee. Er versteht den Text so, dass Merowech nicht entweder von dem Ungeheuer oder von Chlodio gezeugt wurde, sondern beides zugleich: Das aut ... aut („entweder – oder“) habe im Vulgärlatein auch „sowohl – als auch“ bedeutet, das Ungeheuer sei niemand anders als Chlodio selbst gewesen, der zeitweilig als theriomorphes (tiergestaltiges) Wesen auftrat und damit seine göttliche Natur erwies. So habe sich durch den Zeugungsakt das „Wirken der Zeugungs- und Schöpfungsmacht des Hauptgottes“ gezeigt, das den Stammvater des Geschlechts hervorbrachte; die Stiergestalt stehe für die „Urgewalt der göttlichen Schöpferkraft“ eines Fruchtbarkeitsgottes.[6] Die Sage sei im Sinne des Konzepts der „heiligen Hochzeit“ (Hierogamie) aufzufassen. In diesem Zusammenhang verweist Hauck auf eine besondere Bedeutung des Stiers für die Merowingersippe; so wurde im Grab von Merowechs Sohn und Nachfolger Childerich I. ein goldenes Stierhaupt gefunden. Dem Mythos habe auch ein ansatzweise rekonstruierbarer Kultus entsprochen; er habe schon lange vor dem fünften Jahrhundert bestanden und sei dann auf jüngere Repräsentanten des heiligen Königsgeschlechts übertragen worden.[7]
Diese Interpretation, die aus dem Text der Chronik auf die Existenz einer altgermanischen, ursprünglich mündlich überlieferten Sage schließt, fand in der älteren Forschung grundsätzlich weithin Anklang. Allerdings wurde die Gleichsetzung des quasi göttlichen Ungeheuers mit Chlodio meist nicht akzeptiert, sondern an der Übersetzung „entweder – oder“ festgehalten. Anstoß erregte seit jeher der Umstand, dass die Chronik zwei relativ unbedeutende historische Kleinkönige des 5. Jahrhunderts zu den Protagonisten des Mythos macht. Daher und aus sprachlichen Überlegungen setzte sich die Auffassung durch, dass sich die Sage in ihrer ursprünglichen Version nicht auf Merowech bezog, sondern auf eine weit ältere Sagengestalt namens Mero als Stammvater der damals so genannten „Merohinger“. Erst in einer jüngeren Fassung sei sie wegen der Namensähnlichkeit auf Chlodio und Merowech übertragen worden. Dadurch sei der Irrtum entstanden, der Name der Merowinger sei von dem historischen König Merowech abgeleitet.[8]
Murray hat seine radikale Gegenposition zu dieser Sichtweise ausführlich begründet. Er meint, Stierdarstellungen seien in der Kunst verbreitet und nicht notwendigerweise religiös zu deuten; außerdem könne es sich um keltische Importware handeln.[9] Die mutmaßliche Sagengestalt Mero sei rein spekulativ erschlossen und ihr fehle jede Basis in den Quellen; vielmehr gehe der Name Merowinger auf den historischen Merowech zurück. Die Erzählung in der Fredegar-Chronik habe keinen heidnischen Hintergrund, sondern sei erst im sechsten oder siebten Jahrhundert entstanden. Es handle sich nicht um eine echte Sage, sondern nur um einen Versuch eines gebildeten Christen, den Namen Merowech nach einer damals verbreiteten Gewohnheit etymologisch zu erklären. Dieser gelehrte Franke habe den Namen Merowech als „Meer-Vieh“ gedeutet und sei so darauf gekommen, einen Zusammenhang mit dem Neptun-Ungeheuer herzustellen. Den Minotauros-Mythos habe er gekannt, denn dieser wurde von populären Autoren wie Vergil, Ovid und Apuleius behandelt bzw. erwähnt und war noch in der Spätantike gut bekannt. Der Minotauros-Sage zufolge war Minotauros der Sohn eines Stiers, den der Gott Poseidon (Neptun) aus dem Meer emporsteigen ließ. Von dieser Vorstellung angeregt sei der christliche Franke auf die Idee gekommen, die Minotauros-Sage für seinen Zweck umzugestalten.[10]
Ian Wood zieht die Möglichkeit in Betracht, dass die Erzählung in ihrer überlieferten Form als Verspottung mythischer Deutungen einer sakralen Herkunft des Merowingergeschlechts gemeint war.[11]
Das Erscheinungsbild der Merowinger wurde von ihren langen Haaren geprägt, was bereits auf dem Siegel Childerichs I. erkennbar ist und auch von mehreren Chronisten bestätigt wird. Doch ist unklar, wie genau dieses Merkmal zu deuten ist: Während etwa Eugen Ewig und John Michael Wallace-Hadrill die Haartracht mit dem Heerkönigtum und einer herrschaftlichen Sphäre verbinden, betrachten sie Forscher wie Reinhard Schneider eher als Zeichen der Zugehörigkeit zur Herrscherfamilie.[12] Verkompliziert wird die Situation dadurch, dass in jüngster Zeit Gelehrte wie Patrick J. Geary und Guy Halsall verstärkt dafür plädieren, zumindest Childerich I. primär als spätrömischen Söldnerführer zu betrachten, der einen extrem heterogenen Verband befehligt habe, dem Menschen unterschiedlichster Herkunft angehört hätten; da die Merowinger in Wahrheit keine "alte" Familie gewesen seien, sondern möglicherweise erst mit Childerich in eine prominente Position aufgestiegen seien, sei, sofern tatsächlich eine sakrale Legitimation postuliert worden sei, zumindest nicht von alten Wurzeln derselben auszugehen.[13]
In der Endphase der Merowingerherrschaft, als die Merowinger angeblich nur noch Schattenkönige waren, und nach der Beseitigung ihrer Dynastie wurden sie als Bewahrer altertümlicher Bräuche wahrgenommen. Auch darin hat man in der Moderne letzte Überreste oder Nachklänge einer nicht mehr verstandenen sakralen Herrscheridee aus vorchristlicher Zeit vermutet. Angaben aus der Karolingerzeit, die das traditionsgebundene Verhalten der letzten Merowinger als seltsam und antiquiert erscheinen lassen, dürften übertrieben und verzerrt sein, da sie der Rechtfertigung des Dynastiewechsels von 751 dienen sollten (siehe oben).
So schreibt Einhard, der in karolingischer Zeit eine Biographie Karls des Großen verfasste, die letzten Merowinger hätten sich auf einem von Ochsen gezogenen Karren (carpentum) herumfahren lassen. Was der karolingerzeitliche Autor als Kuriosität schilderte, war ein Element der spätantiken Herrscherrepräsentation gewesen: Ammianus Marcellinus berichtet, Kaiser Constantius II. sei 357 auf einem carpentum in Rom eingezogen,[14] und noch im 6. Jahrhundert reisten römische Präfekten laut dem im Ostgotenreich wirkenden Gelehrten und Politiker Cassiodor meist in solchen Karren. Darüber hinaus wurde der Ochsenkarren der Merowinger aber in der älteren Forschung oft auf einen heidnischen Kultwagen zurückgeführt und als zusätzliches Indiz für den vermuteten sakralen Charakter des merowingischen Königtums genannt. Dagegen wendet Murray ein, dass Einhard den Ochsenkarren nur mit den letzten Merowingern in Verbindung bringt und ihn nicht als herrscherliches Merkmal oder Privileg kennzeichnet, und dass keine einzige der älteren Quellen solche Karren als Fahrzeuge der merowingischen Könige erwähnt.[15]
Fest steht: Die letzten Merowinger wurden trotz ihrer Machtlosigkeit nicht allgemein als lächerliche Figuren wahrgenommen; anderenfalls hätten die Karolinger den Dynastiewechsel leichter und früher durchführen können und wären dafür nicht auf die Autorität des Papstes angewiesen gewesen. Die Hausmeier mussten lange Zeit Rücksicht auf die tief verwurzelte Tradition nehmen, nach der nur Merowinger zur Königswürde legitimiert waren. Bereits Julius von Pflugk-Harttung sprach für die Jahre nach 687 von einer „planmäßigen Entwöhnung“ von der Herrscherfamilie.[16] Diese quasi religiöse Scheu gegenüber der Dynastie dient oft als Argument dafür, dass ihr bis zuletzt ein sakraler Charakter zugeschrieben worden sei, dessen Wurzeln in archaischen heidnischen Vorstellungen zu suchen seien. Da jedoch ein Beweis dafür bisher nicht erbracht wurde, bleibt die Frage offen.[17] Dynastisches Denken, also die Vorstellung, das Recht auf Herrschaft sei an nur eine Familie gebunden, war in Spätantike und Frühmittelalter omnipräsent; es bedurfte, wie etwa der Blick auf die Theodosianische Dynastie zeigt, keineswegs einer expliziten religiösen Begründung.
Der Name „Merowinger“ kommt – in der Form Mervengus – erstmals um 640 bei Jonas von Bobbio vor,[18] etwas später in der Fredegar-Chronik und dann erst wieder im 8. Jahrhundert.
Herrscher [Bearbeiten]
Siehe auch: Falsche Merowinger und Liste der fränkischen Herrscher
Aufgrund der ständigen Teilungen des Reiches unter die Söhne der Merowinger herrschten teilweise bis zu vier Brüder oder andere Verwandte gleichzeitig in Teilreichen. Die beiden wichtigsten waren Austrasien im Osten und Neustrien im Westen des Kerngebietes des fränkischen Königreichs.
Faramund (mythisch)
Chlodio (zweites Viertel des 5. Jahrhunderts)
Merowech (um 450)
Childerich I. (ca. 457 – ca. 482)
Chlodwig I. (ca. 482–511)
Chlodomer (511–524 Neustrien)
Childebert I. (511–558 Neustrien)
Chlothar I. (511–558 Neustrien, 558 bis 561 Gesamtreich)
Theuderich I. (511–533 Austrasien)
Theudebert I. (533–547 Austrasien)
Theudebald (547–555 Austrasien)
Charibert I. (561–567 Neustrien)
Chilperich I. (561–584 Neustrien)
Chlothar II. (584–613 Neustrien)
Guntram I. (561–592 Burgund)
Sigibert I. (561–575 Austrasien)
Childebert II. (575–596 Austrasien)
Theudebert II. (596–612 Austrasien)
Theuderich II. (596–613 Burgund)
Sigibert II. (613 Austrasien)
Chlothar II. (613–629)
Charibert II. (629–632 Aquitanien)
Dagobert I. (629–639)
Chlodwig II. (639–657 Neustrien)
Chlothar III. (657–673 Neustrien)
Theuderich III. (673–679 Neustrien)
Sigibert III. (639–656 Austrasien)
Dagobert II. (656–657 (unsicher) und 676–679 Austrasien)
Childebertus adoptivus (657–662 Austrasien), ein von Sigibert III adoptierter Pippinide
Childerich II. (662–675 Austrasien)
Theuderich III. (679–690)
Chlodwig III. (690–694)
Childebert III. (694–711)
Dagobert III. (711–715)
Chilperich II. (715–721)
Theuderich IV. (721–737)
Childerich III. (743–751)
Zu den verwandtschaftlichen Beziehungen siehe: Stammliste der Merowinger
Archäologie [Bearbeiten]
Merowingische Nekropole in Civaux
Neben den schriftlichen Quellen zur Epoche der Merowinger zieht die historische Forschung heute wesentliche Informationen aus archäologischen Quellen. In erster Linie stehen hierfür Gräber zur Verfügung, deren genaue Dokumentation bei der Ausgrabung die Voraussetzung ist für eine aussagekräftige Interpretation. Denn durch Ausgraben einer Nekropole wird diese unwiederbringlich zerstört, und daher ist es erforderlich, jede Kleinigkeit zu dokumentieren und auf diese Art als Information zu erhalten.
In der Archäologie haben sich Methodik und Fragestellung im Laufe der Zeit geändert. Waren frühere Generationen noch besonders interessiert am Fund großer Reichtümer, fragt der heutige Frühgeschichtler vor allem nach den Lebensumständen auch der einfachen Bevölkerung. Zumindest Informationen über wirtschaftliche Kraft und Jenseits-Vorstellungen lassen sich aus dem Inventar und dem Bau (Einbauten wie Grabkammer oder einfache Baumsärge, Ausrichtung der Bestattung etc.) eines Grabes mit einiger Sicherheit ableiten.
Die alte Vorstellung, dass nach der „zivilisierten“ Epoche der Spätantike eine dunkle und wenig zivilisierte Zeit der Merowinger folgte, muss heute zumindest teilweise revidiert bzw. relativiert werden. Zwar diskutiert die Frühgeschichte ebenso wie die Alte Geschichte noch immer das Problem von Kontinuität oder Diskontinuität in der Übergangsphase von der spätantiken römischen Zeit zum Frühmittelalter, doch kann anhand von Bodenfunden schon heute angenommen werden, dass zumindest die frühen Merowinger einen sehr eigenen ästhetischen Anspruch an ihre Ausstattung hatten und insbesondere römische Formen weiterpflegten. Es gibt gute Gründe, die merowingische Geschichte mindestens bis zur Mitte des 6. Jahrhunderts noch zur Spätantike zu rechnen, da die Kontinuitäten zur römischen Zeit damals noch dominierten, auch wenn natürlich bereits „mittelalterliche“ Elemente erkennbar sind. Insgesamt lässt sich zwar ein deutliches Absinken des Niveaus der materiellen Kultur sowie ein Niedergang der antiken Bildung zwischen 450 und 700 kaum leugnen. Einige Historiker zählen dennoch die gesamte Zeit bis zur Absetzung des letzten Merowingers Childerich III. im Jahr 751 noch zur Spätantike.[19]
Eine hohe Bedeutung bei der kulturellen Erforschung der Merowingischen Epoche hat der umfangreiche ehemalige Fundbestand des Museums für Vor- und Frühgeschichte in Berlin. Nach dem Zweiten Weltkrieg gelangten die Funde als sogenannte Beutekunst in die Sowjetunion und sind heute im Besitz des Moskauer Puschkinmuseum bzw. in anderen Museen der GUS. Seit April 2007 ist nach 60 Jahren Verborgenheit dieser umfangreiche Schatz wieder in einer Ausstellung in Moskau der Öffentlichkeit und der Wissenschaft zugänglich.
Merowingische Scheibenfibeln
Neben einer sehr großen Anzahl unterschiedlichster Perlen und unterschiedlicher Trachten wurden auch mit Almandin verzierte Scheibenfibeln als Gewandnadeln getragen. Neben goldenen Schmuckplättchen trugen die Frauen aus wirtschaftlich potenten Familien zu ihrer Bestattung auch eine Vielzahl von Glasperlen unterschiedlicher Formen und Farben. In die Kleidung oder in das Leichentuch kann ein feiner Goldfaden (Goldlahn) eingewebt gewesen sein. Silberner Schmuck wie Ohrringe aber auch Gürtelschnallen oder die typisch merowingischen Beingurte, deren praktischer Charakter im Halten eines den Unterschenkel verdeckenden Tuches gesehen werden muss, sowie Ringe aus Edelmetall gehörten ebenfalls zur Ausstattung. Dabei finden sich in Adelsgräbern noch bis nach 600 recht oft auch Münzen und Schmuck aus Ostrom, mit dem weiterhin Kontakt bestand: Noch unter Kaiser Maurikios (582–602) wurden oft Gesandtschaften ausgetauscht, und Ostrom versuchte wiederholt, die Merowinger zu Angriffen auf die Langobarden zu bewegen.
Sicher kann in der prachtvollen Beisetzung „adliger“, zumindest aber wirtschaftlich besser gestellter Personen ein Symptom für einen erheblichen Gruppendruck der Gemeinschaft gesehen werden: In das Grab kam nur das, was aufzugeben sich die Familie des Toten leisten konnte, denn es war ja durch die Beisetzung dem Zugriff entzogen. Zugleich war während der Bestattung für alle erkennbar, dass die betreffende Familie reich genug war, auch Kostbarkeiten aufzugeben. Dass dieser Zustand nicht für alle Zeiten war, wird aus der hohen Anzahl von später beraubten Gräbern deutlich, aus denen Mitglieder der Gemeinschaft – in der Regel einige Zeit nach der Beisetzung – die besten Stücke des Inventars stahlen.
Seltener beraubt, weil nicht so reich ausgestattet, sind die Gräber der wirtschaftlich nicht so gut gestellten Familien oder der romanisierten Bevölkerung, die ein anderes Beigabenmuster haben. Hier konnte oder wollte man nicht die wertvollen und noch für das Überleben oder den Status wichtigen Gegenstände durch die Bergung in der Erde aufgeben. So wurde in solchen Fällen früher oft zu leichtfertig von „armer“ Bevölkerung gesprochen.
Diese Bevölkerungsgruppe ist es auch, die Chronologie-Systeme von Archäologen ins Wanken bringen kann. Oftmals wurden Gegenstände erst aufgegeben, wenn sie völlig aus der Mode gekommen waren, und ihr Tragen keinen Wert mehr in der Gesellschaft hatte. So verschiebt sich die Beigabe etwa eines Ohrringpaares, das eine relativ begrenzte chronologische Laufzeit haben sollte, manchmal um einige Jahrzehnte und wirft eine – in der Regel generell sehr empfindliche – Feinchronologie fast um. Die Berücksichtigung auch dieser Tatsache macht die Auswertung einer archäologischen Quelle – wie etwa eines merowingerzeitlichen Gräberfeldes – so komplex.
Quellen [Bearbeiten]
Frühzeit der Merowinger: Gregor von Tours (Hauptquelle), Prokopios von Caesarea und Agathias (alle 6. Jahrhundert)
Spätere Zeit: Fredegar (und sein Fortsetzer; sehr problematische Quelle), Liber Historiae Francorum, Metzer Annalen (erst in karolingischer Zeit entstanden)
Literatur [Bearbeiten]
Matthias Becher: Merowinger und Karolinger. Wissenschaftliche Buchgesellschaft, Darmstadt 2009, ISBN 978-3-534-15209-4. (Rezension)
Waltraut Bleiber: Das Frankenreich der Merowinger. Böhlau, Wien 1988. ISBN 3-205-05103-3.
Eugen Ewig: Die Merowinger und das Frankenreich. 5. aktualisierte Auflage. Kohlhammer, Stuttgart 2006. ISBN 3-17-019473-9.
(Standardwerk; fachwissenschaftliche Rezension, zusammen mit Bleibers und Gearys Darstellungen.)
Patrick J. Geary: Before France and Germany. The creation and transformation of the Merovingian world. Oxford University Press. New York u.a. 1988, ISBN 0-19-504457-6. (dt. Ausgabe: Die Merowinger. Europa vor Karl dem Großen. (Aus dem Englischen von Ursula Scholz). Beck, 3. Auflage, München 2007, ISBN 978-3-406-56558-8.)
Martina Hartmann: Die Merowinger. Beck, München 2012, ISBN 978-3-406-63307-2.
Martina Hartmann: Aufbruch ins Mittelalter. Die Zeit der Merowinger. Wissenschaftliche Buchgesellschaft, Darmstadt 2003, ISBN 3-534-15829-6.
Reinhold Kaiser: Das römische Erbe und das Merowingerreich. Enzyklopädie deutscher Geschichte. Bd. 26. 3. überarbeitete und erweiterte Auflage. Oldenbourg, München 2004. ISBN 3-486-56722-5.
Theo Kölzer: Merowinger. In: Neue Deutsche Biographie (NDB). Band 17, Duncker & Humblot, Berlin 1994, S. 167–173.
John Michael Wallace-Hadrill: The Long-Haired Kings. Methuen, London 1962.
Margarete Weidemann: Kulturgeschichte der Merowingerzeit nach den Werken Gregors von Tours. Habelt, Bonn 1982. ISBN 3-88467-003-4.
Ian N. Wood: The Merovingian Kingdoms, 450–751. Longman, London 1994, 2000. ISBN 0-582-49372-2.
(Wichtige Gesamtdarstellung, in der aber teilweise von der Mehrheitsmeinung abweichende Forschungspositionen bezogen werden.)
Weblinks [Bearbeiten]
Commons: Merowinger – Sammlung von Bildern, Videos und Audiodateien
Wiktionary: Merowinger – Bedeutungserklärungen, Wortherkunft, Synonyme, Übersetzungen
Linksammlung der Georgia College & Satate University
Merowinger im Netzwerk für Wissensweitergabe
Die Völkerwanderungen und die Merowinger
Könige des Frankenreiches
Merowingerkönige, Hausmeier und Fakten, geordnet nach Jahreszahlen
Anmerkungen [Bearbeiten]
↑ Vgl. Guy Halsall: Barbarian Migrations and the Roman West, 376-568. Cambridge 2007, S. 303f.
↑ „Diese Darstellung unterlag somit einer anachronistischen Konstruktion und diente der nachträglichen Legitimation des Unlegitimierbaren“, so Johannes Fried: Das Mittelalter. München 2008, S. 53.
↑ Karl Hauck: Lebensnormen und Kultmythen in germanischen Stammes- und Herrschergenealogien, in: Saeculum 6 (1955) S. 186-223.
↑ Alexander Callander Murray: Post vocantur Merohingii: Fredegar, Merovech, and ‚Sacral Kingship’, in: After Rome’s Fall. Narrators and Sources of Early Medieval History, hrsg. A. C. Murray, Toronto 1998, S. 121-152.
↑ Fredegar-Chronik 3.9, hrsg. Bruno Krusch, Monumenta Germaniae Historica Scriptores rerum Merovingicarum Bd. 2, S. 95.
↑ Hauck S. 197f.
↑ Hauck S. 197-204.
↑ Erich Zöllner: Geschichte der Franken bis zur Mitte des sechsten Jahrhunderts. München 1970, S. 29 Anm. 2; Reinhard Wenskus: Artikel Chlodio, in: Reallexikon der Germanischen Altertumskunde 4 (1981) S. 477; Eugen Ewig: Trojamythos und fränkische Frühgeschichte, in: Die Franken und die Alemannen bis zur "Schlacht bei Zülpich" (496/97), hrsg. Dieter Geuenich, Berlin 1998, S. 14.
↑ Murray S. 124-127.
↑ Murray S. 137-147.
↑ Ian N. Wood/Heinrich Tiefenbach: Artikel Merowech, in: Reallexikon der Germanischen Altertumskunde 19 (2001) S. 575.
↑ Zusammenfassend Kaiser, Das römische Erbe und das Merowingerreich, S. 111.
↑ Vgl. Guy Halsall: Barbarian Migrations and the Roman West. Cambridge 2007, S. 88f.
↑ Ammian 16,10.
↑ Murray S. 129-132.
↑ Pflugk-Harttung: Zur Thronfolge in den germanischen Stammesstaaten. In: Zeitschrift der Savigny-Stiftung für Rechtsgeschichte. Germanistische Abteilung. 11, 1890, S. 177ff., hier S. 185.
↑ Die zunehmende Skepsis gegenüber der Annahme sakraler Ursprünge des merowingischen Königtums teilt beispielsweise Stefan Esders: Artikel Merowinger, in: Der Neue Pauly Bd. 8 (2000) Sp. 10.
↑ Jonas von Bobbio: Vita Columbani.
↑ Vgl. etwa Patrick J. Geary: Die Merowinger, München 2004, S. 225-230.
Kategorien: MerowingerAdelsgeschlecht (Mittelalter)
قس فرانسه
Les Mérovingiens sont la dynastie qui régna sur une très grande partie de la France et de la Belgique actuelles, ainsi que sur une partie de l'Allemagne et de la Suisse, du ve siècle jusqu'au milieu du viiie siècle.
Cette lignée est issue des peuples de Francs saliens qui étaient établis au ve siècle dans les régions de Cambrai et de Tournai, en Belgique (Childéric Ier). L'histoire des Mérovingiens est marquée par l'émergence d'une forte culture chrétienne parmi l'aristocratie, l'implantation progressive de l'Église dans leur territoire et une certaine reprise économique survenant après l'effondrement de l'Empire romain.
Le nom mérovingien provient du roi Mérovée, ancêtre semi-mythique de Clovis.
Sommaire [masquer]
1 Origine
2 Histoire générale et personnalités
3 La royauté mérovingienne
3.1 Une royauté sacrée ?
3.2 Les fonctions du roi mérovingien
3.2.1 Noyau de tradition
3.2.2 Loi et paix, conquête et prospérité
3.2.3 Domestication de l'espace
3.3 Rituels et éléments de légitimité
3.3.1 L'élévation sur le pavois
3.3.2 Le circuit
3.3.3 Le nom
3.3.4 Les rois chevelus
4 Organisation du pouvoir mérovingien
4.1 Clientélisme et concept de mundium
4.2 Administration du palais
4.3 Comtes et évêques
5 Succession chez les Mérovingiens
5.1 Difficultés pratiques
5.2 Conséquences politiques
6 Économie et administration sous les Mérovingiens
7 Art mérovingien
8 Lent déclin des Mérovingiens
9 Les Mérovingiens et l'historiographie
10 Les nécropoles mérovingiennes
11 Statut des femmes
12 Panorama
13 Notes et références
14 Annexes
14.1 Bibliographie
14.2 Articles connexes
14.3 Lien externe
[modifier]Origine
La dynastie mérovingienne est issue de l'aristocratie franque. Les Francs, réunis en ligue depuis le iiie siècle de notre ère, se sont progressivement installés dans le nord-est de l'Empire romain. Dès les premières années de l'Empire, des groupes migrants plus ou moins homogènes n'ont eu de cesse de se déplacer d'est en ouest, poussés par d'autres migrants venus d'orient, et attirés en Gaule par la stabilité de la Pax Romana. Les premiers Francs pénètrent dans l'Empire légalement, certains sont intégrés dans l'armée romaine et peuvent espérer y faire une grande carrière (voir Richomer et Arbogast), d'autres s'installent dans l'Empire comme colons. Par la suite, les migrations franques dans le nord de la Gaule s'intensifient avec le déclin de l'autorité romaine et la chute de l'Empire d'Occident. Enrichies par leur service auprès de Rome, certaines grandes familles franques acquièrent un pouvoir local non négligeable. L'une d'entre elles, celle de Childéric Ier et de son fils Clovis, va s'imposer et fonder la première dynastie royale franque.
[modifier]Histoire générale et personnalités
Le baptême de Clovis, d'après le Maître de Saint Gilles, ca. 1500
Le premier représentant historique de la dynastie mérovingienne, Childéric Ier, fils de Mérovée, dominait l'ancienne province romaine de Belgique Seconde au nom de l'Empire. Son fils Clovis, roi en 481, n'est lui-même à l'origine qu'un des nombreux petits rois sous le gouvernement desquels se répartissaient les Francs Saliens. Son royaume, qui devait correspondre à peu près à l'étendue de l'ancienne cité romaine de Tournai, ne lui fournissant pas les forces nécessaires pour mener à bien l'attaque qu'il méditait contre Syagrius, officier romain auquel obéissait encore la région d'entre Loire et Seine, il associa à son entreprise ses parents, les rois de Thérouanne et de Cambrai. Mais il profita seul de la victoire. Syagrius défait, il s'appropria son territoire et employa la suprématie écrasante dont il jouissait désormais sur ses anciens égaux, pour se débarrasser d'eux. Soit par violence, soit par ruse, il les renversa ou les fit périr, fut reconnu par leurs peuples et en quelques années étendit son pouvoir à toute la région que le Rhin encercle de Cologne à la mer. Les Alamans qui, établis en Alsace et en Eifel, menaçaient le nouveau royaume d'une attaque par l'est, furent battus et annexés à la fin du ve siècle. S'étant ainsi assuré la possession de toute la Gaule septentrionale du Rhin à la Loire, le roi des Francs put se consacrer à la conquête de la riche Aquitaine, dominée par les Wisigoths et leur roi Alaric II. Converti au catholicisme aux alentours de l'an 5001, Clovis put éventuellement prétexter de leur hérésie (les Wisigoths adhéraient à l'arianisme) pour leur faire la guerre : il les battit à Vouillé en 507 et porta la frontière jusqu'aux Pyrénées. Le royaume des Burgondes (auxquels il s'était allié en épousant Clotilde, fille du roi Chilpéric II), de même que la Provence, le séparaient encore de la Méditerranée. Théodoric, roi des Ostrogoths, n'entendait pas laisser le royaume des Francs s'étendre jusqu'aux portes de l'Italie : Clovis dut donc renoncer à la Provence que Théodoric, pour plus de sûreté, annexa à son propre royaume2. Cette expansion rapide du royaume des Francs (latin regnum francorum) fut facilitée par sa conversion au catholicisme qui lui assura l'appui de l'aristocratie gallo-romaine et de l'Église catholique. Il installera sa capitale à Paris vers 507.
A sa mort en 511, Clovis n'avait pas réglé sa succession et le royaume fut partagé entre ses quatre fils. Selon Grégoire de Tours, la région de Metz revint à Thierry, Orléans à Clodomir, Paris à Childebert et Soissons à Clotaire. Pour Bruno Dumézil3, mais également pour Geneviève Bührer-Thierry et Charles Mériaux4, il ne faut pas comprendre ce partage comme une division stricte du royaume. Les quatre frères sont rois en même temps mais l'intégrité du regnum francorum est en partie conservée, ce qui explique la relative facilité avec laquelle certains rois mérovingiens parviennent à réunifier le royaume à la mort de leurs frères (dont ils sont parfois eux-mêmes responsables). Cela n'a rien d'inédit si l'on compare cette succession à celles de certains empereurs romains comme Constantin Ier. C'est cette très fragile entente de circonstance entre les frères qui explique également la conquête de la Burgondie vers 534 par Childebert et Clotaire (à la demande de leur mère Clotilde selon Grégoire de Tours) puis de la Provence. Le royaume fut réunifié en 558 par Clotaire Ier, puis divisé à nouveau entre les fils de ce dernier en 561. Trois grosses entités territoriales se forment progressivement au sein du royaume : Neustrie, Austrasie et Bourgogne (l'Aquitaine passant sous l'autorité d'une dynastie de ducs indépendants). En 613, Clotaire II, petit-fils de Clotaire Ier, parvient à réunifier de nouveau le royaume des Francs. Comme le précise Bruno Dumézil, loin de régresser par suite de ces partages, « la superficie du monde franc double entre la mort de Clovis et la fin du vie siècle »3.
Les historiens ont longtemps considéré que le partage du royaume entre les fils, à la mort du roi, manifestait le fait que les peuples germaniques, et les Francs en particulier, considéraient le royaume comme un patrimoine personnel du roi et que la notion d’État leur était inconnue. Bruno Dumézil explique cependant que la notion romaine de "fisc" n'avait alors pas disparue et qu'une liste précise des terres "publiques" était tenue par les rois mérovingiens3.
Cette réflexion sur la portée des partages successifs du royaume ne doit cependant pas masquer la réalité des conflits sanglants qu'a connus la dynastie mérovingienne à la fin du vie siècle. Grégoire de Tours les rapporte longuement dans ses Dix livres d'histoires :
Une querelle familiale opposa en effet pendant près de cinquante ans les deux fils de Clotaire Ier, à savoir Chilpéric Ier et Sigebert Ier, ainsi que leurs conjointes respectives, Frédégonde et Brunehilde. Selon Grégoire de Tours, Frédégonde, maîtresse de Chilpéric Ier, fit assassiner la femme de celui-ci, Galswinthe, une princesse wisigothique. La sœur de Galswinthe, Brunehilde, également épouse de Sigebert Ier, demanda alors à son mari de réagir en demandant une compensation en réparation du meurtre. Chilpéric Ier parut d'abord se soumettre mais, ne tenant pas ses engagements, la guerre finit par éclater entre les frères. On analyse souvent ce conflit comme la manifestation, à l'échelle du royaume, du principe de la "faide", le droit à la vengeance, comparable à la loi du Talion.
Neuville, Le supplice de Brunehilde
Le bilan de ce conflit familial est lourd :
Sigebert Ier est assassiné en 575 ;
Brunehilde épouse Mérovée (fils de Chilpéric Ier), mais il est assassiné, peut-être à l'instigation de Frédégonde, en 577 ;
Clovis, un autre fils de Chilpéric Ier, disparaît également : Frédégonde est soupçonnée car ne survivent que ses propres fils ;
Chilpéric Ier est assassiné en 584, peut-être sur l'ordre de Brunehilde, par vengeance, ou de Frédégonde, suite à une affaire d'adultère ;
Childebert II, fils de Sigebert Ier, meurt empoisonné en 596, peut-être à l'instigation de Frédégonde ;
Brunehilde se fait supplicier en 613 suite à sa défaite contre Clotaire II, fils de Chilpéric Ier et Frédégonde.
Au terme de ces cinquante années de conflit, Clotaire II parvient à réunifier le royaume des Francs, non sans avoir éliminé les gêneurs et les prétendants au trône. Il rassemble ainsi :
l'Austrasie : l'est de la France actuelle, l'est de la Belgique actuelle et les régions rhénanes ;
la Neustrie : le nord-ouest de la France actuelle (sans la Bretagne) ;
la Bourgogne : l'ancienne Burgondie, c'est-à-dire l'actuelle Bourgogne, le nord de la vallée du Rhône et le Centre (Orléans).
On attribue à Clotaire II (584-629), l'édification d'un château à Clichy dans les Hauts-de-Seine, site probablement découvert à l'occasion d'une chasse. Rien ne permet d'en imaginer la forme ni l'importance. Cependant Clotaire II, en 626, y réunit un concile des évêques et princes de Neustrie et de Bourgogne. Son fils Dagobert Ier, roi des Francs de 629 à 639, s'y maria avec Gomatrude en 629, ce qui laisse penser que le palais avait quelque importance.
Parmi les deux fils de Clotaire II, Charibert et Dagobert, le premier mourut prématurément en 632, et son fils Chilpéric décéda peu de temps après, ce qui permit l'unification du territoire. Le court règne de Dagobert Ier marqua alors une période d'apogée et de relative paix dans le royaume mérovingien. C'est également sous son règne que se placent les dernières conquêtes en direction de la Germanie, permettant d'atteindre le Danube.
Le dernier siècle mérovingien est celui de l'ascension politique d'une famille aristocratique d'Austrasie appelée à un bel avenir : les Pippinides. Dès le règne de Clotaire II, Pépin Ier de Landen s'allie au roi contre Brunehilde, et obtient la mairie du palais d'Austrasie. Ses descendants, Grimoald puis Pépin II de Herstal, parviennent à la conserver par intermittence et s'emparent pour un temps de la mairie du palais de Neustrie, à la fin du viie siècle. En 717, un fils bâtard de Pépin II, Charles Martel, arrive sur le devant de la scène en devenant à son tour maire du palais d'Austrasie. Il doit alors faire face à la résistance de l'aristocratie neustrienne menée par Raganfred, maire du palais de Neustrie depuis 715. Les Neustriens ont fait d'un moine obscur nommé Daniel un roi mérovingien qui s'impose difficilement sous le nom de Chilpéric II. A sa mort en 721, ne laissant aucun héritier, c'est au tour de Charles Martel de sortir un mérovingien d'un monastère pour en faire un roi : Thierry IV. Ce dernier ne possédera jamais la réalité du pouvoir et s'effacera face à son puissant maire du palais. A la mort de Thierry IV en 737, Charles Martel est tellement influent qu'il peut se passer de roi jusqu'à sa propre mort en 741. Son fils, Pépin III le Bref, lui succède, et même s'il prend d'abord le parti de placer un dernier mérovingien sur le trône en 743 (Childéric III), ce sera pour mieux le déposer huit ans plus tard et se faire élire roi à sa place. C'est le temps de la dynastie carolingienne.
[modifier]La royauté mérovingienne
[modifier]Une royauté sacrée ?
Comme l'explique Régine Le Jan5, le roi mérovingien est détenteur d'une certaine sacralité, bien qu'il ne bénéficie pas du rituel clérical du sacre, à la différence des rois wisigoths ou des rois carolingiens. Régine Le Jan affirme qu'il ne faut pas réduire cette sacralité à sa dimension magique et païenne (le heil), mais qu'il existe encore, au vie siècle notamment, la possibilité d'une sacralité chrétienne non contrôlée par le clergé. Cette sacralité s'exprime dans les fonctions assumées par le roi mérovingien et se manifeste par de multiples rituels.
[modifier]Les fonctions du roi mérovingien
Ary Scheffer, Bataille de Tolbiac
[modifier]Noyau de tradition
Comme chez d'autres peuples germaniques du ve siècle, l'institution royale naît chez les Francs par le contact avec Rome. La nécessité d'un interlocuteur faisant autorité et l'influence du modèle romain produisent une nouvelle forme d'organisation politique. Les divers peuples germaniques, éclatés et pluriethniques, se construisent une cohésion en cristallisant leur identité autour d'une figure royale qui fait office de "noyau de tradition" (Traditionskern)5. Ainsi les Francs existent-ils dès le moment où un chef se dit "roi des Francs" (rex francorum) et qu'il propose à ceux qui le suivent d'accepter sa propre ascendance (remontant jusqu'à un passé mythique) comme celle du peuple dans son intégralité. Le roi tire de ses ancêtres, historiques ou mythiques, une puissance charismatique, le heil, qu'il entretient par ses victoires guerrières et qui légitime sa position. L'institution royale se place alors au-dessus des groupes de parenté et des chefs de lignages, prétendant ainsi assurer leur cohésion et leur prospérité.
[modifier]Loi et paix, conquête et prospérité
Les fonctions de paix et de fécondité sont d'origine divine : en les canalisant et en les contrôlant, l'institution royale se façonne une légitimité sacrale. Le roi tend ainsi à concentrer dans sa personne la fonction de juridiction, pour garantir la paix, et la fonction guerrière, pour assurer la prospérité de son peuple. La concentration en une personne de ces deux fonctions, souvent assumées dans les sociétés polythéistes par deux dieux distincts, est facilitée par l'adoption du monothéisme : le christianisme et son dieu unique et indivisible assoit la sacralité d'une royauté unique et indivisible5.
La paix est assurée par la création de la loi: c'est une fonction sacrée, à la fois juridique et religieuse ; l'Ancien Testament est d'ailleurs souvent appelé "Loi". Le roi formule le droit et le fait respecter. Ainsi Clovis réunit-il le premier concile d'Orléans en 511 et met la loi salique par écrit, probablement avant 507 selon Régine Le Jan5. De la même façon, « Clotaire II et Dagobert ont affirmé fortement leur autorité juridico-religieuse en réunissant un concile à Paris et en promulguant l'édit de 614, puis la loi des Ripuaires et la première loi des Alamans »5. Clotaire II est d'ailleurs assimilé par le clergé à David, roi législateur et juge.
La prospérité est assurée par les guerres, que le roi mène annuellement, à la belle saison, afin d'agrandir le territoire apte à produire des richesses, tout en amassant du butin qu'il partage avec ses fidèles.
[modifier]Domestication de l'espace
La sacralité du roi s'exprime également par sa domestication de l'espace. C'est lui qui définit et contrôle l'accès à certains espaces sacrés, qui sont retirés à l'usage commun. Par la fondation de monastères et l'institution de l'immunité, il fournit des revenus au clergé qui prie pour son salut et celui de son royaume, tout en limitant le nombre de personnes qui peuvent accéder au sacré. De la même façon, l'institution des forestes au viie siècle, circonscrit des espaces sauvages dans lesquels le roi se réserve le droit de chasse. « Le roi peut créer l'interdit et dominer toutes les formes d'espaces sacrés »5.
A ces fonctions sacrées s'ajoutent des rituels qui affirment la légitimité du roi à gouverner.
[modifier]Rituels et éléments de légitimité
Pierre Révoil, Pharamond élevé sur le pavois
[modifier]L'élévation sur le pavois
La royauté mérovingienne, comme beaucoup d'autres, nécessite, pour la légitimer, un rituel exprimant et créant le consensus. Ce rituel, l'élévation sur le pavois par les hommes libres, a été attribué à tort à une tradition germanique alors qu'il relève de l'imitation impériale5. Il fut utilisé par les empereurs romains élus par leur armée et sa transmission s'est faite d'Orient vers l'Occident au ive siècle, par le contact entre les peuples germaniques et l'armée romaine. Ce rituel était encore en usage à Byzance à la fin du vie siècle. Le rituel du pavois relève d'un symbolisme, courant en Orient comme en Occident, dans lequel l'élévation verticale traduit l'accès à la sphère divine, au sacré. L'élévation sur le pavois, qui met en scène un chef militaire et ses soldats, affirme également le caractère guerrier de la royauté et, selon Régine Le Jan5, lorsque Grégoire de Tours évoque ce rituel dans ses Dix Livres d'Histoire (fin vie siècle), on comprend à mots couverts qu'il le désapprouve, car il n'est pas contrôlé par les clercs ; pour l'évêque de Tours, ce rituel manifeste l'élection du roi par ses guerriers mais pas son élection par Dieu. De fait, en Occident comme à Byzance, ce rituel disparaît à partir du viie siècle, lorsque le clergé monopolise le rituel du couronnement royal.
[modifier]Le circuit
Paul Lehugeur, Un roi fainéant dans son char à bœufs
Traditionnellement, le nouveau roi doit circuler dans son royaume, monté sur un char à bœufs. Ce rituel du circuit symbolise la prise de possession du territoire au sein duquel le roi démultiplie les forces de production et de fécondité5. Ce rite archaïque est moqué par Éginhard, fidèle et biographe de Charlemagne : dans son entreprise de décrédibilisation de la dynastie mérovingienne, il décrit des rois se déplaçant constamment vautrés dans un char à bœufs et forge l'image des rois fainéants. Il s'agit cependant d'un très ancien rite de fécondité dont on trouve déjà un témoignage dans La Germanie de Tacite.
[modifier]Le nom
Évariste-Vital Luminais (1822-1896), Le dernier des Mérovingiens
Chez les rois francs, l’élection, symbolisée par l'élévation sur le pavois, se combine avec l'hérédité, manifestée par la transmission du nom dynastique. Très vite, les rois mérovingiens transmettent les noms complets de leurs ancêtres à leurs enfants5 : le nom est à la fois un outil identitaire et un programme politique. Ainsi, les fils de Clovis (Clodomir et Clotaire Ier) donnent-ils un même nom burgonde à leurs propres fils (Gunthar / Gontran) pour appuyer leur prise en main de la Burgondie. Ils affirment la légitimité de leur dynastie sur ce nouveau territoire en la reliant à un ancêtre des rois burgondes. De la même façon, en 715, lorsqu'il s'agira de tirer le clerc Daniel de son monastère pour en faire un roi mérovingien, on le renommera Chilpéric et on prendra soin de lui laisser pousser les cheveux, autre élément de légitimité.
[modifier]Les rois chevelus
La symbolique de la longue chevelure, siège de pouvoir sacré et de force, est présente dans la tradition biblique. Dans l'Ancien Testament, on lit que la consécration à Dieu implique le renoncement à la coupe des cheveux5. C'est cette même symbolique qui s'exprime lorsque le roi Samson perd sa force surhumaine après s'être fait coupé les cheveux par Dalila. Si le port des cheveux longs chez les Francs est bien antérieur à la conversion au christianisme, Régine Le Jan5 explique que c'est Grégoire de Tours qui confère tout son poids symbolique à cette longue chevelure, en créant l'image des rois chevelus (reges criniti) et en inscrivant les Mérovingiens dans la filiation des rois de l'Ancien Testament6. Pépin le Bref ne négligera pas la force de ce symbole et lorsqu'il décidera de déposer le dernier Mérovingien, Childéric III, avec l'aval des papes Zacharie et Étienne, il n'omettra pas de le faire tondre.
[modifier]Organisation du pouvoir mérovingien
[modifier]Clientélisme et concept de mundium
Le regnum francorum mérovingien s'appuyait surtout sur un réseau de fidélités. Les rois distribuaient terres, revenus et charges « publiques » (la plus commune étant celle de comte) à partir du trésor royal (le fisc, concept emprunté à la romanité) pour récompenser les aristocrates fidèles et s'assurer de leur soutien. Le trésor royal, à la fois privé et public (car le roi était émanation du peuple), s'était ainsi substitué aux « biens publics » de l'époque romaine, évolution qui jeta les bases de la vassalité.
Le régime de la clientèle, hérité de l'empire romain, encourage le faible à se mettre sous la protection (mundium ou mainbour) d'un puissant en échange de sa liberté ou de son indépendance. Ce procédé nommé "recommandation" exige du protégé qu'il serve son protecteur selon un contrat synallagmatique7. Le père de famille protège ses fils de son mundium jusqu'à leur entrée dans l'âge adulte. Les filles restent sous le mundium de leur père jusqu'à leur mariage, transmettant au mari le devoir de protection. Contrairement au droit romain, qui impose au père de la mariée de verser une importante dot, le droit mérovingien prévoit que le plus gros transfert de biens se fasse du marié vers le père de la future épouse. Il prévoit également qu'un tiers des biens du marié (la tertia8, un douaire) revienne à sa femme à son décès. « Il ne s'agit pas d'acheter sa fiancée : cette somme scelle le lien entre les deux familles et marque le consentement du père »8.
Article connexe : Statut des femmes à l'époque mérovingienne.
[modifier]Administration du palais
Petrus Christus, Saint Éloi à l’atelier, 1449
L'administration du palais royal était confiée à des officiers palatins, fidèles et compagnons du roi, encore souvent laïques9 :
le « référendaire », ou « chancelier », chargé de superviser la rédaction et la conservation des actes officiels ;
le « monétaire », chargé de la monnaie et des finances (saint Eloi assuma cette charge) ;
le « connétable » (comes stabuli), ou « maréchal », chargé des écuries royales ;
le « comte du palais », chargé du tribunal du palais, qui traite les causes importantes remontant au roi ;
mais c'est surtout la charge de « maire du palais » (major domus), sorte de premier ministre du roi, qui prit de l'importance, en raison de son rôle central au cœur des relations du pouvoir avec l'aristocratie.
Le palais accueille également en son sein la garde personnelle du roi (la "truste"), formée de ses guerriers les plus fidèles ("antrustions" ou "leudes"), ainsi que les nutriti (littéralement "nourris") au temps de Dagobert, c'est-à-dire les enfants de grandes familles aristocratiques, envoyés à la cour du roi pour y être formés et, souvent, y occuper à terme une charge importante.
[modifier]Comtes et évêques
Le pouvoir local était conféré aux comtes (comes ou « compagnon » du roi), nommés par le roi et installés dans les grandes cités. Le comte dirigeait une circonscription constituée de plusieurs pagi (qui a donné "pays"), découpage hérité de l'empire romain, et constituait un véritable relai du pouvoir. Ses fonctions étaient diverses : il convoquait les hommes libres pour l'armée royale (l'ost), levait certains impôts et présidait le tribunal du comté (le mallus) au nom du roi. La charge de comte était promise à un bel avenir : elle survécut durant tout le Moyen Âge et ses titulaires affirmèrent leur indépendance chaque fois que le pouvoir central défaillait. Ainsi, dès l'époque mérovingienne, certains comtes formèrent de véritables dynasties et devinrent incontrôlables, surtout dans les régions périphériques du royaume. Une partie de l'aristocratie du royaume constitua alors une noblesse héréditaire. À la fin du viie siècle, le titre de duc des Francs, ou dux francorum, pouvait venir officialiser la domination d'un aristocrate sur un vaste territoire (plusieurs comtés ou une région entière comme l'Austrasie) ; plusieurs Pippinides portèrent le titre de duc.
Dans chaque cité, aux côtés des comtes, se trouvaient également les évêques, officiellement élus librement par leurs concitoyens, mais dont l'élection nécessitait, dans les faits, le consentement du roi. Outre leur compétence totale en matière de confection du droit de l’Église (au sein de conciles), les évêques se voyaient confiés d'importantes responsabilités civiles dans les cités dont ils avaient la charge. Ils constituaient un important maillon de l'administration du royaume mérovingien.
[modifier]Succession chez les Mérovingiens
Lors du traité entre l'Empire Romain et les Francs Saliens, que dirigent des rois qui deviendront les Mérovingiens de l'historiographie, il est rappelé que la succession à la charge de Général reste la prérogative du Princeps romain. Rapidement, celui-ci n'est plus en mesure d'imposer ses choix; il ne peut donc que les valider, à la demande du général qui a pris le commandement après la mort de son prédécesseur. Dans les faits, le général, roi pour son peuple, est nommé selon les usages germaniques qui prévalent au sein de son peuple, et ce choix est validé par le Princeps10.
Le royaume franc était considéré d’après la tradition germanique comme un bien patrimonial, c’est-à-dire que le royaume constituait le domaine familial du roi. Il n’y avait plus de distinction entre l’État, sa personne et son bien. Les victoires militaires aboutissaient donc à l’accroissement de la propriété familiale du roi. Ce partage était issu de la loi salique germanique. Cette loi excluait les femmes de la succession tant qu’il restait des héritiers mâles. Ainsi à la mort du roi, le royaume était divisé entre ses enfants de sexe masculin même si une femme peut hériter d'un domaine en pleine possession et non simplement comme usufruitière. Le titre de roi des Francs, ou Rex Francorum en latin, est générique. Il se transmet du père au fils, d'une génération à l'autre, dans la même famille, celle des Mérovingiens.
Il faut néanmoins savoir que l'expression loi salique désigne deux réalités bien différentes.
Dans le haut Moyen Âge, il s'agit d'un code de loi élaboré, selon les historiens, entre le début du ive siècle et le vie siècle pour le peuple des Francs dits « saliens », dont Clovis fut l'un des premiers rois. Ce code, rédigé en latin, et comportant de forts emprunts au droit romain11, établissait entre autres les règles à suivre en matière d'héritage à l'intérieur de ce peuple.
Plusieurs siècles après Clovis, dans le courant du xive siècle, un article de ce code salique fut exhumé, isolé de son contexte, employé par les juristes de la dynastie royale des Valois pour justifier l'interdiction faite aux femmes de succéder au trône de France. À la fin de l'époque médiévale et à l'époque moderne, l'expression loi salique désigne donc les règles de succession au trône de France. Ces règles ont par ailleurs été imitées dans d'autres monarchies européennes. L'éviction des femmes du pouvoir par cette loi s'appuie sur un certain nombre de faux en écriture, de mensonges et d'omissions de l'Histoire, étudiés par l'historienne Éliane Viennot12, qui montre aussi que cette éviction a suscité dès le xiiie siècle des résistances et des conflits, dont les acteurs et les actrices restent encore pour la plupart absents des manuels scolaires.
Copie manuscrite sur vélin du viiie siècle de la loi salique. Paris, bibliothèque nationale de France.
Article détaillé : Loi salique.
[modifier]Difficultés pratiques
La première difficulté pratique était que le royaume devait être divisé équitablement. La mort du roi était suivie de nombreux pourparlers afin de décider de quelles régions allait hériter chaque fils. Ensuite, le partage du royaume faisait qu’il n’y avait plus un seul souverain à la tête d’un grand royaume mais plusieurs souverains à la tête de plusieurs petits royaumes ce qui affaiblissait considérablement le pouvoir de la dynastie franque. Cependant, le partage du royaume n’était pas aussi anarchique qu’on pourrait le croire. Bien qu’ayant chacun un bout de territoire franc, ils souhaitaient tous préserver l’unité du Regnum (royaume) (unification politique des peuples de la ligue franque (Chattes, Chamaves, Tubantes...), en un seul peuple, celui des Francs). Chaque héritier était donc considéré comme Rex Francorum, c’est-à-dire roi des Francs. Le roi règne sur un peuple et non un territoire. Cette recherche d’unité était telle que les frontières ont toujours été très défendues contre les différentes tentatives d’invasion. Ainsi, bien que divisé, le royaume franc était toujours considéré comme une unité. Enfin, Paris ancienne capitale sous Clovis, a perdu ce rôle pour devenir le symbole de l’unité du royaume car elle était exclue des partages.
[modifier]Conséquences politiques
Plusieurs parties de territoires pouvaient être réunies par la force ou si l’un des frères mourait sans enfants.
Le partage du royaume créa donc des conflits fratricides dictés par la convoitise qui étaient généralement suivis par des meurtres en série ou des guerres entre royaumes frères. Fustel de Coulanges voit dans cette royauté mérovingienne « un despotisme tempéré par l'assassinat »13.
Prenons l’exemple de Clovis Ier : sa mort a été suivie du premier partage du royaume entre ses quatre fils : Théodoric, Clodomir, Childebert, Clotaire. Clodomir mourut lors d’une des nombreuses conquêtes qu’entreprirent les quatre frères. Les autres massacrèrent alors leurs neveux pour écarter tout héritier sauf saint Cloud qui se fit tondre (la chevelure des rois mérovingiens était légendaire, ils tenaient leur force et leur charisme de leurs cheveux qu’ils laissaient longs). Théodoric mourut après avoir envahi la Thuringe. Ses successeurs le suivirent rapidement suite aux guerres incessantes. Clotaire envahit le territoire de son frère aîné. Childebert mourut peu après sans descendance. Clotaire réunifia donc entièrement le royaume franc. Mais ce fut à la mort de ce dernier que les choses se sont réellement envenimées. Clotaire mourut avec quatre héritiers : Caribert, Chilpéric, Gontran, Sigebert. On procéda donc à un second partage du royaume qui fut suivi d’une longue « saga familiale » tragique confrontant la famille de Sigebert et Chilpéric. Cette querelle familiale, largement alimentée par la haine entre leurs épouses respectives, Brunehilde et Frédégonde, tourna rapidement à la guerre civile (connue sous le nom de faide royale).
Lorsque Sigebert épousa Brunehilde (fille réputée belle, intelligente…), son frère, jaloux, épousera Galswinthe, la sœur de Brunehilde, qui finira finalement étranglée dans son lit par la maîtresse et future épouse de Chilpéric, Frédégonde. La haine s’installera donc entre les deux couples. Les territoires francs passeront de mains en mains. Finalement Sigebert et Chilpéric seront tous deux assassinés par Frédégonde. Les deux reines, toutes deux tutrices s’affronteront en tuant neveux, cousins et oncles afin de mettre leurs fils respectifs sur le trône.
La haine que se voueront Frédégonde et Brunehilde aggravera la division Austrasie – Neustrie. Elle fera perdre toute unité au royaume et freinera le développement de la dynastie mérovingienne. Les conflits familiaux profiteront, par ailleurs, aux maires du palais. Ces guerres vont appauvrir les rois alors que les maires du palais vont s’enrichir et ainsi bénéficier d'un pouvoir croissant qui vont les amener jusqu’au trône avec l'avènement de Pépin le Bref.
[modifier]Économie et administration sous les Mérovingiens
Jusqu'au règne de Dagobert Ier, l'Etat mérovingien ne se distingue pas fondamentalement de la tradition romaine. Après les troubles profonds dus aux invasions, l'état social du pays reprend son ancien caractère romain. Les terres du fisc impérial passent bien dans les mains du roi mais les grands propriétaires gallo-romains ont, sauf de rares exceptions, conservé leurs domaines, organisés comme ils l'étaient sous l'Empire. Le commerce reprend lentement son activité. Marseille, centre du grand commerce maritime avec l'Orient, reçoit ces marchands syriens que l'on retrouve d'ailleurs dans les villes importantes du sud de la Gaule et qui, avec les Juifs, sont les principaux marchands du pays. Les villes de l'intérieur conservent une bourgeoisie de commerçants parmi lesquels il en est qui, en plein vie siècle, nous sont connus comme des notables riches et influents.
Grâce à ce commerce régulier qui maintient dans la population une importante circulation de marchandises et d'argent, le trésor du roi, alimenté par les tonlieux, dispose de ressources importantes, au moins aussi considérables que celles qu'il retire du revenu des domaines royaux et du butin de guerre.
Cette civilisation tombe dans une certaine décadence mais elle conserve ses traits essentiels.
Les fonctionnaires importants, choisis parmi les grands, font preuve, à l'égard du pouvoir, d'une singulière indépendance et l'impôt n'est souvent prélevé par le comte qu'à son profit personnel. L'affaiblissement de l'ancienne administration romaine, coupée de Rome, et dont le roi maintient avec peine les derniers vestiges, permet à l'aristocratie des grands propriétaires de prendre, en face du roi et dans la société, une position de plus en plus forte. C'est surtout dans le Nord, en Austrasie, où la romanisation est presque complètement effacée, qu'elle s'assure, dès le viie siècle, une prépondérance absolue.
Cette aristocratie, dont l'action grandit sans cesse, n'a rien d'une noblesse. Elle ne se distingue pas du reste de la nation par sa condition juridique, mais seulement par sa condition sociale. Ceux qui la composent sont, pour parler comme leurs contemporains, des grands (majores), des magnats (magnates), des puissants (potentes), et leur puissance dérive de leur fortune. Tous sont de grands propriétaires fonciers : les uns descendent de riches familles gallo-romaines antérieures à la conquête franque, les autres sont des favoris que les rois ont largement pourvus de terres, ou des comtes qui ont profité de leur situation pour se constituer de spacieux domaines. Qu'ils soient romains ou germaniques de naissance, les membres de cette aristocratie forment un groupe lié par la communauté des intérêts, et chez lequel n'a pas tardé à disparaître et à se fondre dans l'identité des mœurs, la variété des origines. A mesure que l’État, auquel ils fournissent les plus importants de ses agents, se montre plus incapable de garantir la personne et les biens de ses sujets, leur prépondérance s'affirme davantage. Leur situation personnelle profite des progrès de l'anarchie générale et l'insécurité publique augmente sans cesse leur influence privée. En tant qu'officiers du roi, les comtes traquent et rançonnent les populations qu'ils sont censés protéger[non neutre] ; mais à partir du moment où ces personnes leur auront cédé leurs terres et leurs personnes et seront venus s'annexer à leurs domaines, ces mêmes comtes, en tant que grands propriétaires, étendront sur eux leur puissante sauvegarde. Ainsi les fonctionnaires mêmes de l’État travaillent contre l’État[réf. nécessaire], et en étendant sans cesse sur les hommes et les terres leur clientèle et leur propriété privée, ils enlèvent au roi ses sujets directs et ses contribuables.
Le rapport qui s'établit entre les puissants et les faibles ne relève pas simplement du rapport économique entre un propriétaire et son tenancier. Né du besoin d'une protection effective au sein d'une société livrée à l'anarchie[non neutre], il crée entre eux un lien de subordination qui s'étend à la personne tout entière. Le contrat de recommandation, qui apparaît dès le vie siècle, donne au protégé le nom de vassal (vassus) ou de serviteur, au protecteur le nom d'ancien ou de seigneur (senior). Le seigneur est tenu non seulement de pourvoir à la subsistance de son vassal, mais de lui fournir d'une manière permanente secours et assistance et de le représenter en justice. L'homme libre qui se recommande conserve les apparences de la liberté, mais en fait, il est devenu un client, un sperans du senior.
Ce protectorat que le seigneur exerce sur les hommes libres en vertu de la recommandation, il l'exerce naturellement aussi et avec plus d'intensité sur les hommes qui appartiennent à son domaine, anciens colons romains attachés à la glèbe ou serfs descendant d'esclaves romains ou germaniques dont la personne même, en vertu de la naissance, est sa propriété privée. Sur cette population dépendante, il possède une autorité à la fois patriarcale et patrimoniale qui tient tout ensemble de la justice de paix et de la justice foncière. Il n'y a là, au début, qu'une simple situation de fait. Mais rien n'illustre mieux l'impuissance de l’État que l'obligation dans laquelle il s'est trouvé de la reconnaître[non neutre]. À partir du vie siècle, le roi accorde, en nombre toujours croissant, des privilèges d'immunité. Il faut entendre par là des privilèges concédant à un grand propriétaire (le plus souvent une propriété ecclésiastique) l'exemption du droit d'intervention des fonctionnaires publics dans son domaine. L'immuniste est donc substitué sur sa terre à l'agent de l’État. Sa compétence, d'origine purement privée, reçoit une consécration légale. Cependant, il est délicat d'affirmer que l’État capitule devant l'immuniste, car la compétence de ce dernier émane du roi et s'exerce en son nom.
La situation est d'autant plus grave[non neutre] que des propriétés du roi lui-même, qui avaient compris à l'origine tout le domaine foncier de l'Etat romain, il ne subsiste plus, à la fin de la période mérovingienne, que d'insignifiants débris[réf. nécessaire]. Lambeau par lambeau, en effet, elles ont été cédées à l'aristocratie en vue d'acheter sa fidélité. Les partages continuels de la monarchie entre les descendants de Clovis, la séparation et la réunion alternatives des royaumes de Neustrie, d'Austrasie et de Bourgogne, le remaniement continuel des frontières et les guerres civiles qui en étaient la suite, furent pour les grands une excellente occasion de marchander leur dévouement aux princes que le hasard des héritages appelait à régner sur eux et qui, pour s'assurer la couronne, étaient tout prêts à sacrifier le patrimoine de la dynastie.
Pour la première fois une opposition va se manifester entre l'aristocratie romanisée[réf. nécessaire] de Neustrie, et les grands d'Austrasie, restés beaucoup plus proches des mœurs et des institutions germaniques[réf. nécessaire]. L'avènement de l'aristocratie amène naturellement les influences locales à se manifester ; la diversité se substitue ainsi à l'unité royale.
La conquête de la Méditerranée par les Musulmans devait précipiter l'évolution politique et sociale qui s'annonçait. Jusqu'alors, au milieu d'une société qui glissait vers le régime de la propriété seigneuriale, les villes s'étaient maintenues vivantes par le commerce, et avec elles une bourgeoisie libre.
Dans la seconde moitié du viie siècle, tout commerce cesse sur les côtes de la Méditerranée occidentale. Marseille, privée de navires, meurt asphyxiée, et toutes les villes du midi, en moins d'un demi-siècle, tombent dans une totale décadence[non neutre]. À travers tout le pays, le commerce, que n'alimente plus la mer, s'éteint ; la bourgeoisie disparaît avec lui ; il n'existe plus de marchands de profession, plus de circulation commerciale, et, par contre coup, les tonlieux cessent d'alimenter le trésor royal, incapable de faire face désormais aux dépenses du gouvernement.
L'aristocratie représente, dès lors, la seule force sociale. En face du roi ruiné, elle possède, avec la terre, la richesse et l'autorité ; il ne lui reste plus qu'à s'emparer du pouvoir14.
[modifier]Art mérovingien
Fibules mérovingiennes
Article détaillé : Art mérovingien.
[modifier]Lent déclin des Mérovingiens
À partir de 639 (à la fin du règne de Dagobert Ier) commença l'époque des souverains que le biographe de Charlemagne, Eginhard, nomma les rois fainéants, au ixe siècle dans sa Vita Karoli (Vie de Charlemagne), cela pour légitimer la prise de pouvoir carolingienne. En réalité, leur inaction s'explique surtout par leur faiblesse et leur impuissance. Souvent très jeunes – les querelles familiales pour le pouvoir ne leur laissaient qu'une espérance de vie très faible – les souverains mérovingiens devinrent les jouets de l'aristocratie.
D'autre part, dans un contexte général de crise économique en Occident, les richesses acquises par leurs prédécesseurs s'étaient considérablement amenuisées, suite à l'arrêt des campagnes militaires pour étendre le royaume, aux détournements de l'impôt et aux dépenses engagées pour venir à bout des révoltes et pour acheter la fidélité des vassaux.
L'autorité des Mérovingiens s'affaiblit donc pendant cette période de pauvreté et de déclin de la monarchie, tandis que s'imposaient peu à peu les maires du palais ("major domus").
À l'origine simple intendant, le maire du palais devint avec le temps le réel administrateur du royaume en raison de son rôle central dans les relations avec l'aristocratie franque. Étant issu de celle-ci, en effet, le maire du palais défendait naturellement les intérêts des nobles, ce qui valut aux détenteurs de la charge un prestige croissant.
Progressivement, la charge de maire du palais consista notamment à déclencher les guerres, à négocier les accords avec les pays voisins, à nommer les évêques, les ducs et les comtes.
Des trois maires du palais, celui de Bourgogne disparut assez tôt, puis la lutte s'engagea entre les deux autres.
L'aristocratie foncière d'Austrasie, plus puissante que les grands propriétaires de Neustrie, parce que plus éloignée du roi et de l'ancienne administration romaine, était avantagée dans un Etat presque exclusivement basé sur la richesse foncière. Entre le maire d'Austrasie, Pépin de Herstal, qui représentait les grands, et le maire de Neustrie, Ebroïn, resté fidèle à l'ancienne conception royale, la lutte était inégale : Pépin triompha. Dès lors, il n'y eut plus qu'un maire du palais pour toute la monarchie et ce fut la famille des Pippinides qui la fournit. Depuis longtemps, elle jouissait dans le nord du Royaume d'une situation qu'elle devait à sa richesse foncière. Ses domaines étaient nombreux, surtout dans cette région mi-romane mi-germanique dont Liège, alors un simple village, forme le centre, et se répandaient dans la Hesbaye, le Condroz et l'Ardenne ; Andenne et Herstal étaient ses résidences favorites. De riches mariages augmentèrent encore son ascendant. De l'union de la fille de Pépin de Landen et du fils d'Arnoul de Metz naquit Pépin de Herstal, déjà cité plus haut, qui fut le premier à exercer véritablement la régence dans toute la monarchie franque.
Lorsque les Musulmans envahirent l'Aquitaine, le successeur de Pépin de Herstal, Charles Martel vint leur offrir le combat dans les plaines de Poitiers et l'élan de la cavalerie musulmane se brisa contre les lignes de son infanterie lourde. L'invasion arrêtée reflua ; les Musulmans ne conservèrent en Gaule que les environs de Narbonne, d'où Pépin le Bref devait les expulser en 759.
Le triomphe de Poitiers acheva de faire de Charles Martel le maître du royaume. Il en profita pour lui donner une solide organisation militaire.Jusqu'à lui, l'armée ne s'était composée que des hommes libres, levés dans les comtés en temps de guerre. C'était une simple milice de fantassins, s'équipant à leurs frais, difficile à réunir, lente dans ses mouvements. Après Poitiers, Charles résolut de créer, à l'exemple des Arabes, une cavalerie qui put se porter rapidement au-devant de l'ennemi et remplacer l'avantage du nombre par celui de la mobilité. Une telle nouveauté supposait une transformation radicale des usages antérieurs. On ne pouvait imposer aux hommes libres ni l'entretien d'un cheval de guerre, ni l'acquisition du coûteux équipement de cavalier, ni le long et difficile apprentissage du combat à cheval.
Pour atteindre ce but, il fallait donc créer une classe de guerriers possédant les ressources correspondant au rôle qu'on attendait d'eux. Une large distribution des terres fut faite aux vassaux les plus robustes du maire du palais, qui n'hésita pas à séculariser, à cette fin, bon nombre de biens d’Église. Chaque homme d'armes gratifié d'une tenure ou, pour employer le terme technique, d'un bénéfice, fut tenu d'y élever un cheval de guerre et de fournir le service militaire à toute réquisition. Un serment de fidélité renforça encore ces obligations. Le vassal qui n'était au départ qu'un serviteur devint ainsi un soldat dont l'existence fut assurée par la possession d'un lopin de terre. L'institution se répandit très rapidement dans tout le royaume. Les immenses domaines de l'aristocratie permettaient à chacun de ses membres de se constituer une troupe de cavaliers, et ils n'y manquèrent pas. Le nom primitif de bénéfice disparut un peu plus tard, remplacé par celui de fief. Mais l'organisation féodale elle-même, pour l'essentiel, se trouve dans les mesures prises par Charles Martel. Ce fut la plus grande réforme militaire que l'Europe ait connue avant l'apparition des armées permanentes. Elle devait d'ailleurs exercer une répercussion profonde sur la société et sur l’État. Dans son fond, elle n'était qu'une adaptation de l'armée à une époque où le grand domaine dominait toute la vie économique et elle eut pour conséquence de donner à l'aristocratie foncière la puissance militaire avec la puissance politique. la vieille armée des hommes libres ne disparut pas, mais elle ne constitua plus qu'une réserve à laquelle on recourut de moins en moins15.
Les rapports de Charles Martel avec l’Église n'avaient pas été harmonieux. Celle-ci lui reprocha ses sécularisations et lui tint rancune qu'il ait refusé de venir au secours de la Papauté pressée par les Lombards alors que le pape Grégoire III lui avait fait l'honneur d'une ambassade spéciale chargée de lui remettre solennellement les clefs du tombeau des apôtres. Moins absorbé par la guerre, son fils Pépin le Bref, qui lui succéda en 741 à la mairie du palais et au gouvernement du royaume, entretint très rapidement des relations suivies avec Rome.
Au moment où il prit le pouvoir, les missions anglo-saxonnes chez les Germains païens d'au delà du Rhin venaient de commencer sous la direction de Saint Boniface. Pépin lui montra tout de suite un zèle et une bienveillance auxquels les apôtres du christianisme n'étaient pas habitués. Les motifs lui en étaient d'ailleurs inspirés par l'intérêt politique. Il comprenait que le moyen le plus efficace de pacifier les Frisons, les Thuringiens, les Bavarois et les Saxons et de préparer l'annexion future, était de commencer par les convertir. D'où l'intérêt qu'il prit aux projets de Boniface, l'appui qu'il lui accorda, ses faveurs à l'égard du siège de Mayence qui, érigé en métropole de la nouvelle Église germanique, rattachait celle-ci, dès sa naissance, à l’Église franque.
Boniface cependant, fils soumis de la papauté en sa qualité d'Anglo-Saxon, ne s'était mis à l’œuvre qu'après avoir demandé et reçu l'assentiment et les instructions de Rome. Il se trouva ainsi, grâce aux relations qu'il entretenait avec le maire du palais, l'intermédiaire naturel entre celui-ci et le pape. Or, chacun d'eux, ayant besoin de l'autre, ne demandait qu'à se rapprocher de lui. Pépin, déjà roi de fait, aspirait à l'être en droit. Mais il hésitait à enlever sa couronne à son possesseur légitime, en qui vivait encore une longue tradition dynastique. Afin d'accomplir le coup d'Etat, il fallait pouvoir s'abriter sous la plus haute autorité morale qui fût, en obtenant l'approbation du pontife romain. Le pape confronté à une situation intenable avait également besoin de Pépin. En effet, le moment était venu de rompre avec l'empereur byzantin, dont le césarisme hérétique devenait de plus en plus arrogant, et qui laissait, par impuissance ou mauvaise volonté, les Lombards s'avancer jusqu'aux portes de Rome (Le roi lombard Aistulf s'emparera d'ailleurs de l'Exarchat de Ravenne en 751).
L'alliance se conclut facilement. En 751, des députés de Pépin allèrent gravement demander au pape Zacharie s'il ne convenait pas que le titre royal appartînt plutôt à celui qui exerçait l'autorité suprême qu'à celui qui n'en possédait que l'apparence. Non moins gravement, le pape corrobora leur opinion sur ce point de morale politique. Quelques semaines plus tard, Pépin se faisait proclamer roi par une assemblée de grands. Le dernier descendant de Clovis, Childéric III, fut tondu et envoyé dans un monastère où il finit ses jours. On ignore la date de sa mort. Jamais peut-être aucune dynastie de disparut au milieu d'une telle indifférence et à la suite d'un coup d’État plus aisé.
Pour assurer sa légitimité, Pépin fut sacré roi en 754, à Saint-Denis par le pape Étienne II. Son couronnement marqua, par la suite, l'avènement de la dynastie des Carolingiens.
[modifier]Les Mérovingiens et l'historiographie
À partir du règne de Charlemagne commença une véritable entreprise de dénigrement de la dynastie mérovingienne dont le principal responsable est Eginhard.
Afin de justifier le coup d'État carolingien de 751, celui-ci laissa à la postérité une image bien terne des Mérovingiens que certains historiens du xixe siècle reprirent, image qui a été diffusée par l'école, et qui est encore dans l'esprit de beaucoup.
Ainsi, il présenta les Mérovingiens comme des rois n'ayant rien fait, n'ayant fait néant, c'est-à-dire sans acte remarquable ; ce que les historiens du xixe siècle traduisirent par fainéants et que l'image véhiculée, et raillée, par Eginhard des rois se déplaçant en char tiré par des bœufs n'arrangea pas. Or, chez les Francs, peuple d'éleveurs, se présenter en char tiré par des bœufs est un signe de richesse et de pouvoir.
De même, à une époque carolingienne où la mode est aux cheveux courts, présenter les Mérovingiens comme des rois ne se coupant pas les cheveux a également véhiculé cette idée de fainéantise. Or, là aussi, les cheveux longs sont, chez les peuples germaniques, un signe de pouvoir et lorsque Pépin le Bref dépose le dernier roi mérovingien, il prend bien soin de le tondre, plus pour lui retirer un dernier attribut de sa puissance quasi-divine et montrer ainsi qu'il est incapable de régner que pour lui appliquer la tonsure monastique.
Au ixe siècle, à une époque où toute cette mystique païenne du roi germanique est un peu oubliée, Eginhard peut la retourner dans une entreprise de propagande qui a bien fonctionné puisque, encore aujourd'hui, on a une image peu glorieuse de ces rois.
[modifier]Les nécropoles mérovingiennes
Nécropole mérovingienne de Civaux (France, Poitou-Charentes)
Les tombes mérovingiennes étaient des sarcophages de plâtre, des cercueils en bois ou parfois des individus en pleine terre. Celles-ci contiennent usuellement de nombreux bijoux de verre, des armes, des restes de vêtements et diverses offrandes. Ce n'est qu'à l'époque carolingienne, que les offrandes furent interdites par l'Église, en tant que pratique païenne.
De façon générale, les études montrent que les gens étaient durant ces périodes en bonne santé et robustes, et n'avaient que rarement des carences alimentaires.
On trouve très peu de tombes d'enfants. À cette époque, les enfants n'étaient baptisés qu'à l'âge de 3 ou 4 ans, lorsqu'on était certain que l'enfant était en bonne santé et allait vivre, car un baptême coûtait fort cher. Les enfants décédés sans être baptisés étaient donc enterrés en tant que non-chrétiens, hors de l'enclos sacré.
[modifier]Statut des femmes
Article connexe : Statut des femmes à l'époque mérovingienne.
[modifier]Panorama
Frise des Mérovingiens
[modifier]Notes et références
↑ Les débats des historiens sont encore vifs au sujet de cette date. Certains placent la conversion dès 496 tandis que d'autres ne l'imaginent pas avant 511.
↑ H. Pirenne, Histoire de l'Europe. Des invasions au XVIe siècle, Paris-Bruxelles, 1939, pp. 35-36
↑ a, b et c L'Histoire n°358, novembre 2010, page 44-45.
↑ Geneviève Bürher-Thierry et Charles Mériaux, La France avant la France, Belin, 2010, p. 138.
↑ a, b, c, d, e, f, g, h, i, j, k et l Régine Le Jan, « La sacralité de la royauté mérovingienne », Annales. Histoire, Sciences Sociales, Juin 2003 (58e année), p. 1217-1241.
↑ « Beaucoup rapportent que ceux-ci (les Francs) seraient sortis de la Pannonie et auraient d'abord habité les rives du fleuve Rhin ; puis, après avoir franchi le Rhin, ils seraient passés en Thuringe et là ils auraient créé au-dessus d'eux dans chaque pays et chaque cité des rois chevelus appartenant à la première et, pour ainsi dire, à la plus noble famille de leur race », Grégoire de Tours, Histoire des Francs, trad. R. Latouche, Les Belles Lettres, 1963, Livre II, p. 98.
↑ Georges Tessier, Le baptême de Clovis, éditions Gallimard, 1964, pp. 265-267.
↑ a et b L'Histoire n°358, novembre 2010, page 58-61.
↑ Geneviève Bürher-Thierry et Charles Mériaux, La France avant la France, Belin, 2010, p. 188.
↑ K. F Werner, naissance de la Noblesse, op. cit.
↑ Bruno Dumézil, « Les Francs ont-ils existé? », L'Histoire, n° 339, février 2009, pp. 80-85.
↑ Voir son livre La France, les femmes et le pouvoir, Volume 1, L'invention de la loi salique (ve-xvie siècle) publié en 2006
↑ Jean Silve de Ventavon, La légitimité des lys et le duc d'Anjou, Fernand Lanore, 1989 [lire en ligne], p. 20
↑ H. Pirenne, Histoire de l'Europe. Des invasions au XVIe siècle, Paris-Bruxelles, 1939, pp. 36-39
↑ H. Pirenne, Histoire de l'Europe. Des invasions au XVIe siècle, Paris-Bruxelles, 1939, pp. 40-42
[modifier]Annexes
Sur les autres projets Wikimedia :
les Mérovingiens, sur Wikimedia Commons
[modifier]Bibliographie
Grégoire de Tours, Histoire des Francs [détail des éditions].
Georges Tessier, Le baptême de Clovis, éditions Gallimard, 1964 (ISBN 2-07-026218-9).
André Corvisier, Philippe Contamine (dir.), Histoire militaire de la France. Des origines à 1717., Tome 1, Paris, PUF, 1992, "Quadrige".
Yves Sassier, Royauté et idéologie au Moyen Âge. Bas-Empire, monde franc, France (IVe-XIIe siècle)., Paris, Armand Colin, 2002.
Godefroid Kurth, Clovis, le fondateur, Éditions Tallandier, 1896 (réimpr. 2000) (ISBN 2-235-02266-9).
Jean-Pierre Leguay, L'Europe des Etats et des sociétés barbares (Ve-VIIIe siècle), Paris, Belin, 2002, "Europe et Histoire".
Régine Le Jan, Les mérovingiens, Que sais-je ?, PUF, 2006 (ISBN 2-13-055481-4).
Régine Le Jan, Histoire de la France. Origines et premier essor (480-1180), Paris, Hachette Education, 1ère édition 1996, 2007, "Carré Histoire n°31".
Régine Le Jan, La sacralité de la royauté mérovingienne, Annales. Histoire, Sciences Sociales 2003/6, 58e année, p. 1217-1241.
Stéphane Lebecq, Les Origines franques, Nouvelle histoire de la France médiévale, volume 1, Paris, Seuil, collection « Points histoire », 1990 (ISBN 2-02-011552-2).
[modifier]Articles connexes
Généalogie des Mérovingiens
Faux Mérovingiens
Francs
Rois des Francs
Royaumes francs
Francs Ripuaires
Francs Saliens
Germains
Neustrie
Austrasie
Clovis
Art mérovingien
[modifier]Lien externe
Musée des Temps Barbares
v • d • m
Francs
Peuples francs Ampsivariens • Bructères • Chamaves • Chattuaires • Saliens • Sicambres • Tenctères • Tubantes • Usipètes
Rois et chefs Gennobaud (288) • Ascaric et Mérogaise (307) • Charietto (358) • Nebigast (358) • Mallobaud (373-378) • Gennobaud, Marcomir et Sunnon (388) • Edobich (410) • Théodomir (420/428) • Clodion le Chevelu (428-451) • Mérovée (451-457) • Childéric Ier (457-486) • Ragnacaire (491/510) • Cararic (491/510) • Sigebert le Boiteux (496-508) • Clodéric (508) • Mérovingiens
Généraux à Rome Bonitus (324) • Claudius Silvanus (355) • Flavius Merobaudes (363-383) • Flavius Richomeres (377-393) • Flavius Bauto (385) • Arbogast (385-394)
Listes Liste des chefs francs • Liste des rois des Francs saliens • Liste des rois des Francs rhénans
Institutions Francs saliens • Francs rhénans • Fédérés francs • Loi salique • Loi ripuaire • Royaumes francs • Austrasie • Neustrie
Légendes Origine troyenne des Francs • Pharamond
v • d • m
Dynastie mérovingienne (400-755)
Clodion • Mérovée • Childéric Ier • Ragnacaire • Cararic • Clovis Ier • Thierry Ier • Clodomir • Childebert Ier • Clotaire Ier • Théodebert Ier • Théodebald • Caribert Ier • Gontran • Sigebert Ier • Chilpéric Ier • Childebert II • Clotaire II • Théodebert II • Thierry II • Sigebert II • Dagobert Ier • Caribert II • Sigebert III • Clovis II • Childebert III • Clotaire III • Childéric II • Thierry III • Dagobert II • Clovis III • Clovis IV • Childebert IV • Dagobert III • Chilpéric II • Clotaire IV • Thierry IV • Childéric III
Généalogie des Mérovingiens
v • d • m
Histoire de l’Allemagne
Antiquité Peuples germaniques • Invasions barbares • Migrations germaniques
Moyen Âge et époque moderne Germanie franque • Empire carolingien • Francie orientale • Royaume de Germanie • Saint-Empire romain germanique • Kleinstaaterei
Époque contemporaine Confédération du Rhin • Confédération germanique • Confédération de l'Allemagne du Nord • Empire allemand • République de Weimar • Troisième Reich • Depuis 1945
Histoire thématique Histoire militaire de l'Allemagne • Histoire des Juifs en Allemagne
Voir aussi : Évolution territoriale de l'Allemagne
v • d • m
Histoire de France
Antiquité Gaule • Gaule romaine • Francs
Moyen Âge Mérovingiens • Carolingiens • Empire carolingien • Francie occidentale • Royaume de France • Capétiens • Valois (directs)
Époque moderne
(Ancien Régime) Valois-Orléans • Valois-Angoulême • Bourbons
Époque contemporaine Révolution française • Première République • Directoire • Consulat • Premier Empire • Restauration • Monarchie de Juillet • Deuxième République • Second Empire • Troisième République • Régime de Vichy • Gouvernement provisoire • Quatrième République • Cinquième République
Histoire thématique Histoire économique • Histoire militaire • Formation territoriale de la France
Voir aussi : Chronologie de la France • Liste d’articles en rapport
Portail de l’Allemagne Portail des Pays-Bas Portail de la France Portail de la Belgique Portail du Haut Moyen Âge Portail de l’histoire
Catégories : MérovingienExtinction au VIIIe siècle
قس اسپرانتو
La Merovidoj estis la unua reĝa dinastio kiu sukcesis regi la plej vastan parton de estontaj Francio kaj Belgio, ekde la 5-a jarcento ĝis la 8-a jarcento, iomete post la falo de la romia imperio. La Merovidoj devenis de franka tribo kiu enloĝiĝis apud Cambrai (kun Klodio) kaj Tournai (kun Childéric). La vorto Merovido devenas de la reĝo Meroveo, mita antaŭulo de Kloviso
La unua merovida reĝo estis Kloviso la 1-a, kiu sukcese pligrandigis la frankan reĝlandon (latinlingve regnum francorum) per militaj venkoj, ĝis la konkero de la tuta Gaŭlio. Li krome ricevis oficialan subtenon de la gaŭla-romia aristokrataro kaj de la katolika Eklezio post sia bapto (ĉirkaŭ 496). La reĝado de Kloviso kaj de liaj posteuloj estas rigardata kiel plena aŭtonoma periodo de la historio de Francio, la « merovida epoko ».
La Merovidoj malaperis je la 8-a jarcento, kiam la Karolidoj kaj Karlo la Granda fondis vastan Karolidan Imperion
[redakti]Listo de merovidaj reĝoj
Nomo Reĝaddatoj Titolo
Kloviso la 1-a 481-511 Reĝo de la Frankoj
Klodomiro 511-524 Reĝo d'Orléans
Teodoriko la 1-a 511-534 Reĝo de Metz (estonta Aŭstrazio)
Ĉildeberto la 1-a 511-558 Reĝo de Parizo
Klotario la 1-a 511-561
558-561 Reĝo de Neŭstrio
Reĝo de la Frankoj
Teodeberto la 1-a 534-548 Reĝo de Aŭstrazio
Teodebaldo la 1-a 548-555 Reĝo de Aŭstrazio
Kariberto la 1-a 561-567 Reĝo de Parizo
Ĉilperiko la 1-a 561-584
567-584 Reĝo de Neŭstrio
Reĝo de Parizo
Gontrano la 1-a 561-592
584-592 Reĝo de Burgonjo
Reĝo de Parizo
Sigeberto la 1-a 561-575 Reĝo de Aŭstrazio
Ĉildeberto la 2-a 575-595
592-595 Reĝo de Aŭstrazio
Reĝo de Parizo kaj de Burgonjo
Teodoriko la 2-a 595-613
612-613 Reĝo de Burgonjo
Reĝo de Aŭstrazio
Klotario la 2-a 584-629
595-629
613-629 Reĝo de Neŭstrio
Reĝo de Parizo
Reĝo de la Frankoj
Dagoberto la 1-a 629-639
632-639 Reĝo de la Frankoj (sen Akvitanio)
Reĝo de la Frankoj
Kariberto 629-632 Reĝo d'Akvitanio
Kloviso la 2-a 639-657
656-657 Reĝo de Neŭstrio, de Burgonjo
Reĝo de Aŭstrazio
Sigeberto la 3-a 639-656 Reĝo de Aŭstrazio
Klotario la 3-a 657-673 Reĝo de Neŭstrio, de Burgonjo
Ĉilderiko la 2-a 662-675
673-675 Reĝo de Aŭstrazio
Okupas la Neŭstrio
Teodoriko la 3-a -673-691
679-691 Reĝo de Neŭstrio
Reĝo de la Frankoj (fakte nur de Neŭstrio).
Aŭstrazio estante en la manoj de Pépin de Herstal
Kloviso la 3-a 675 Reĝo tre provizora de Neŭstrio, Burgonjo kaj Aŭstrazio
Dagoberto la 2-a 676-679 Reĝo de Aŭstrazio
Kloviso la 4-a 691-695 Reĝo de la Frankoj (fakte nur de Neŭstrio)
Ĉildeberto la 3-a 695-711 Reĝo de la Frankoj (fakte nur de Neŭstrio)
Dagoberto la 3-a 711-715 Reĝo de la Frankoj (fakte nur de Neŭstrio)
Ĉilperiko la 2-a 715-721
719-721 Reĝo de la Frankoj (fakte nur de Neŭstrio)
Reĝo de la Frankoj
Klotario la 4-a 717-719 Reĝo de Aŭstrazio
Teodoriko la 4-a 721-737 Reĝo de Aŭstrazio
Karolo Martelo 737-741 Maire du Palais (majordomo ne Reĝo dum tiu tempo).
Li fakte regas de 717 Aŭstrazion
kaj de 721 tutan Francion.
Ĉilperiko la 3-a 743-751 Reĝo de Aŭstrazio
Necropole-civaŭ.jpg
Kategorio Merovidoj en la Vikimedia Komunejo (Multrimedaj datumoj)
[redakti]Eksteraj ligiloj
http://www.faculty.de.gcsu.edu/~dvess/ids/medieval/mermon.html
http://www.j-paine.org/merovingian.html
http://212.58.224.35/dna/ww2/A251542
http://www.susas.de/merowinger.htm
Kategorioj: Francaj reĝojHistorio de FrancioDinastiojBelga monarkioFranca monarkioGermana monarkio
قس اسپانیولی
La dinastía merovingia fue una familia de estirpe germánica que gobernó la actual Francia, Bélgica, una parte de Alemania y de Suiza entre los siglos V y VIII. Eran descendientes de Meroveo, jefe militar franco, fundador de la dinastía. El primer representante histórico de la dinastía merovingia, Childerico I, hijo de Meroveo, dominó la antigua provincia romana de Belgica Segunda que comprendía los territorios de Ciuitas Remorum, Ciuitas Suessionum, Ciuitas Veromanduorum, Ciuitas Atrebatium, Ciuitas Silvanectum, Ciuitas Bellovacorum, Ciuitas Ambianensium, también conocida como Ambianorum, Ciuitas Morinorum, Ciuitas Camaracensium, antigua C. Nerviorum, Ciuitas Catalaunorum y Ciuitas Bononensium.
Contenido [ocultar]
1 Introducción
2 Reyes merovingios
3 Arte merovingio
4 Literatura popular
5 Véase también
6 Referencias
7 Enlaces externos
[editar]Introducción
Los Reinos Francos
Pero fue Clodoveo I (481–511) nieto de Meroveo, quien por sus campañas militares agrandó verdaderamente el reino de los francos (Regnum Francorum) al este en Alemania y al sur-oeste en Aquitania, dominada hasta entonces por los visigodos. Esta expansión fue posible después de su conversión y bautismo hacia el 496 y gracias al apoyo de la aristocracia galorromana y la Iglesia occidental. Instaló la capital en París en el 507.
A su muerte el reino franco fue dividido entre sus hijos según la costumbre de los merovingios: Clotario I, rey de Soissons (511–561), de Reims (555–561) y de los francos (558–561), Childeberto I, rey de París (511–558), Clodomiro, rey de Orleans (511–524) y Teodorico I, rey de Reims (511–534).
Otro monarca destacado de la dinastía fue Dagoberto I (629–639) que, después de muchos años de división territorial, volvió a unir los reinos francos bajo su gobierno. Después de Dagoberto I, el poder de los merovingios se fue disgregando y, a medida que pasaba el tiempo, los Mayordomos de palacio acabaron siendo los verdaderos dirigentes del reino franco. Los mayordomos de palacio Carlos Martel y su hijo Pipino el Breve, fundador de la dinastía Carolingia, acabaron con el poder de los monarcas merovingios y Pipino destronó al último rey merovingio, Childerico III, para proclamarse rey de los francos. La dinastía merovingia fue sustituida entonces por la dinastía Carolingia.
[editar]Reyes merovingios
Véase también: Anexo:Reyes merovingios
[editar]Arte merovingio
Artículos principales: Arte merovingio y Arquitectura merovingia.
Fue desarrollando un arte propio en la actual Francia, un arte prerrománico que se caracterizó por el uso de la piedra y el ladrillo (en arquitectura) con construcciones sencillas. El arte característico de este período es la orfebrería. También desarrollaron la pintura mural sobre frescos y las miniaturas. Se conservan muy pocos vestigios y muestras de arte merovingio.
[editar]Literatura popular
En algunas novelas y ensayos de esoterismo se ha postulado, que los merovingios son descendientes de una supuesta relación entre Jesús de Nazaret y María Magdalena, quienes habrían tenido una hija, Sara o Sara la Negra, que migró desde Judea al sur de Francia, desde donde se habría desarrollado un linaje cuya estirpe llegó al poder del reino franco con los merovingios.
Entre estas obras destacan el bestseller esotérico Sangre santa, Santo grial, escrito por Michael Baigent, Richard Leigh y Henry Lincoln, ninguno de los cuales es historiador y, sobre todo, por la novela esotérica de Dan Brown, El código Da Vinci. También el eminente medievalista Umberto Eco menciona esta teoría con el fin de ridiculizarla, por pseudo-científica, en su novela El péndulo de Foucault.
Por otra parte, a nivel de estudios genéticos en el año 2006, el programa televisivo Buscando la verdad (Digging for the Truth) del canal The History Channel realizó un análisis genético de Aragunde (Arnegonda), quinta esposa del rey de linaje merovingio Clotario I. El resultado del análisis concluyó que el ADN de Aragunde «no tenía los marcadores que podrían esperarse de la población de Medio Oriente; en cambio, su ADN mostraba que provenía de Europa».1
[editar]Véase también
Franco (pueblo)
Historia de Francia
Dinastía Carolingia
[editar]Referencias
↑ http://diggingforthetruth.net/season2episode10.html.
[editar]Enlaces externos
Wikimedia Commons alberga contenido multimedia sobre la Dinastía merovingia.
El contenido de este artículo incorpora material de una entrada de la Enciclopedia Libre Universal, publicada en español bajo la licencia Creative Commons Compartir-Igual 3.0.
Ver las calificaciones de la página
Evalúa este artículo
¿Qué es esto?
Confiable
Objetivo
Completo
Bien escrito
Estoy muy bien informado sobre este tema (opcional)
Enviar calificaciones
Categorías: Francia en la Edad MediaFrancosDinastía merovingiaSiglo V en FranciaSiglo VI en FranciaSiglo VII en FranciaSiglo VIII en Francia
قس ترکی
Merovenj hanedanı 5. ve 8. yüzyıllar arasında bugünkü Fransa ve Almanya arasında bulunan bölgede hüküm sürmüş Frank hanedanı. Hanedanlık Magdalalı Meryem'in soyundan geldiğine inanılır.
Hanedanın ilk kralının ismi Merovech (Fransızcası Mérovée)'tir ve bu nedenle onun soyundan gelenler kendilerini Merovingianlar olarak adlandırmışlardır. Fransa ülkesinin kurucuları oldukları söylenir. Magdalalı Meryem'in İsa'nın çocuğuyla Kudüs'ten kaçıp Fransa'ya gittiği ve Fransa'da Merovingian Hanedanı'nı kurdukları sanılmaktadır.
5. yüzyılda bu soy Frank kraliyet soyuyla birleşerek yeniden ortaya çıkmıştır. M.S. 496 yılında kilisenin bu hanedanlıkla bir anlaşma yaptğı ve sonsuza kadar Merovenj soyuna sadık kalacağını belirttiği bilinmektedir; bu muhtemelen soyun gerçek kimliği bilindiği için olmuştur.
Barbar kralların en büyükleri İtalya'daki Ostrogotlar,İspanya'daki Vizigotlar, Kuzey Afrika'daki Vandallar ve Fransa'daki Franklardı. Bunların en kuvvetlisi ise, Clovis tarafından tesis edilen(456-511) ve iki buçuk asır Merovenj ailesi arasında intikal eden Frank Krallığıydı. Merovenj hanedanı, genel olarak Franklar olarak bilinen Almanlar'ın bir kabilesi olan Skambrianlardan meydana gelmektedirler. Bu aileden gelenler daha önce de Frankları yönetmişlerdi.
Merovenj ismini veren hükümdarın tarihi kişiliğine efsaneler gölge düşürmektedir.Meovee(merovech veya meroveus) tabiatüstü bir kişilik olarak tasvir edilir. Hükümdarın ismi ve mucizevi köken ve karakterlerine işaret etmektedir. Bu isim Fransızca ve Latince'de anne ve deniz manalarına gelmektedir. Frank tarihçilerinin rivayetlerine göre Merovenj iki babalı olarak doğmuştur. Biri kral Clodio, diğeri ise Neptün adlı bir deniz yaratığıdır. Merovenjlerin çift kan taşıması insanüstü güçlerin bir bağışı olarak kabul edilmiştir. Bundan dolayı bunlar sık sık "mucize yaratan krallar" olarak tanınmışlardır. Rivayete göre omuz arasında veya kalbinin üzerinde ilahi kutsal kan taşıdıklarına işaret eden bir benek vardı ki, bu daha sonra tapınak şovalyelerinin arması olarak ortaya çıkacaktır. Bunlar aynı zamanda "uzun saçlı krallar" olarak da adlandırılmışlardır.
Morovenj hanedanını kuran Skambrianlar 5. yüzyıl başlarındaki Hun işgali sonrasında Ren'i geçerek bugünkü Belçika ve Kuzey Fransa'da Ardennes'e yerleştiler. Oradan da Galya bölgesine yayıldılar. Putperest olmalarına rağmen Romalılarla yüzyıllarca sıkı ilişki içersinde oldular. Roma adetlerini takip ettiler, Roma ordusunda yüksek görevlere geldikleri gibi Roma konsülüne bile seçildiler. Roma İmparatorluğu çöktüğünde yönetim örgütünün kontrolünü sağladılar ve Merovenj rejimi eski Roma imparatorluğu devlet modeline tam uygun bir şekilde sürdü.
Skambrianların reisi olarak Merovee adını taşıyan biri Roma'nın idaresi altında 417 yılında savaştı ve 438 yılında öldü. Bu sarı saçlı Frank kralının aynı adı taşıyan oğlunun da 448 yılında Frank kralı ilan edlidiği anlaşılmaktadır. Bu muhtemelen Frank topluluklarını birleştiren ilk resmi kral olabilir. İşte Frank krallığı bu Merovee'nin ailesinden çıkmıştır. Meronevj Frank kralalığında sanıldığı gibi ham barbar kültürü yoktur. Laik eğitimi ile Bizans'ın yüksek kültürüyle karşılaştırılacak düzeydeydi. Merovenjlerin idaresindeki Laik eğitim 5 asır sonra ikiye ayrılan hanedanlığınkinden daha yaygındı. Bu eğitim sistemine yöneticiler de dahildi. 6. yüzyılda idare de bulunan kral Childeric, Paris'te Roma stilinde gösterişli bir amfitiyatro inşaa etmiş olduğu gibi dini otorilerlel tartışabilmiş ve şiir sanatına olan ilgisiyle de ün kazanmıştır.
Merovenj idaresindeki Franklar zalim fakat Viking, Vizigot, Vandal ve Hunlar gibi savaşçı değillerdi. Asıl uğraşları çiftçilik ve ticaretti. Özellikle Akdeniz'de deniz ticaretine önem vermişlerdi. Bu dönemin el yapımı işleri oldukça ileri derecedeydi. Merovenj Krallığının zenginliği kaliteli altın sikkelerinden de anlaşılmaktadır. Sikkelerin çoğunda, daha sonra Kudüsteki Haçlı Frank Krallığının kullandığına benzer şekilde, kollarının uzunluğunu birbirine eşit bir haç bulunmaktadır.
Merovenj kralı, saygı gösterilen bir şahsiyet, rahip kraldır ve görevi basit işlerle uğraşmak değildir. Kısaca kral ülke yönetemezdi. Bu açıdan, kralın statüsü şimdiki İngiliz kraliyet ailesine benzemektedir. Hükümet ve yönetim işleri, "saray reisi ünvanında" ir şansölye rütbesindeki kraliyetten olmayan bir memura bırakılmıştı. Merovenj rejimini yapısı tümüyle modern anayasalı monarşilerinkine benzer birçok kurun içermekteydi.
Merovenj hükümdarlarının en ünlüsü 481-511 yılları arasında idareyi elinde bulunduran Merovee'nin büyük oğlu Clovis'ti. Clovis'in ismi tüm Fransız çocukların aşina olduğu bir isimdir. Franklar, Clovis ismi verilerek Roma Hıristiyanlığına kabul edilirlerdi. 5. yüzyılda varlığı daima tehtit edilmiş, kararsız ve güvenilmez bir konumda olan Roma Kilisesi, bu isim dolayısıyla Batı Avrupa'da tartışmasız bin yıl sürecek üstünlüğünü sağlayacaktır. 384-399 yılları arasında Roma rahibi kendisini papa olarak ilan etmesine rağmen statü olarak bugünkü rahiplerden farklı değildi.
Avrupa tarihi ile ilgili bu madde bir taslaktır. İçeriğini geliştirerek Vikipedi'ye katkıda bulunabilirsiniz.
Kategoriler: Avrupa tarihi taslaklarıFransa tarihiAlman tarihiFranklarAvrupa kraliyet aileleri
قس ایتالیائی
La dinastia dei Merovingi, nome che deriva dal loro probabilmente fortuito capostipite, Meroveo, fu la prima dinastia dei franchi.
Al tempo dei Merovingi il potere politico era diviso tra il re e il signore o maggiordomo di palazzo, in un rapporto paragonabile a quello, più tardo, tra il Tennō e lo Shōgun nel Giappone feudale.
Allo stesso modo infatti, formalmente il Maggiordomo non poteva avere un potere maggiore del suo sovrano, tuttavia era proprio il Signore di Palazzo che radunava le truppe al campo Maggio (il campo Maggio era il campo nel quale, ogni primavera, venivano reclutate le truppe dell'esercito) e portava avanti le campagne militari.
Proprio a causa di questo potere che via via andava ingrandendosi nelle mani dei maggiordomi, la dinastia pipinide (poi carolingia), dalla quale provenivano la maggior parte dei signori di palazzo, prese progressivamente il sopravvento sulla merovingia per poi sostituirla completamente con Pipino di Landen.
Indice [nascondi]
1 Le origini della dinastia merovingia
2 Clodoveo e la conversione al cristianesimo "romano"
3 I re fannulloni
4 Leggende moderne
5 Note
6 Voci correlate
7 Bibliografia
8 Altri progetti
Le origini della dinastia merovingia [modifica]
Dei primi personaggi della dinastia si raccontano vicende in gran parte leggendarie: secondo le Grandi Cronache di Francia (Grandes Chroniques de France) di Gregorio di Tours, il primo re dei Franchi sarebbe stato Faramondo (Pharamond), figlio del duca dei Franchi, Marcomero (Marcomer o Marcomir). Eletto re dei Franchi nel 420, Faramondo avrebbe suddiviso il suo popolo in due metà, e alla testa dei Franchi Salii avrebbe passato il Reno per stanziarsi in Francia, mentre i Franchi Ripuari o Renani sarebbero rimasti nella zona di Colonia e nell'attuale regione tedesca della Renania Settentrionale-Vestfalia.
Dopo la morte di Faramondo nel 428, gli sarebbe succeduto il figlio, Clodione il Capelluto (Clodion le Chevelu), che Gregorio di Tours considerava il primo dei re dei Franchi. Respinto dalla Gallia dal generale romano Flavio Ezio, si spostò a saccheggiare la Turingia. Sconfitto una seconda volta in battaglia, negoziò la pace, ma la ruppe per impadronirsi di Tournai e Cambrai (Camaracum), da cui fu nuovamente cacciato. Infine firmò un patto di alleanza con l'impero (foedus), con il quale gli venne consentito di stanziarsi all'interno dell'impero, nella regione di Tournai, provvedendo in cambio a difenderne i confini.
Alla morte di Clodione 448 gli successe Meroveo (Mérovée), che una più tarda leggenda voleva figlio del re e di un mostro marino, il quinotauro, e che forse non fu figlio di Clodione, ma solo suo parente. Come alleato dei Romani sembra avesse combattuto nella battaglia dei Campi Catalaunici del 451 guidata da Ezio contro gli Unni di Attila. Con il suo governo il regno dei Merovingi si installò nella Francia settentrionale.
Alla morte di Meroveo nel 457 gli succedette il figlio Childerico I (Childéric), fortunosamente liberato dalla prigionia degli Unni, che in un primo momento fu cacciato dai nobili per le sue numerose avventure galanti. Ospitato dal re di Turingia, ne sedusse la moglie Basina, che lo seguì al suo ritorno in Francia e lo sposò, malgrado il precedente matrimonio. Combatté contro i Visigoti stanziati nel sud della Francia, che minacciavano Orléans e nel 468 sconfisse i Sassoni che minacciavano Angers e uccise Paolo, comandante militare gallo-romano a Soissons. Durante il suo regno terminò nel 476 l'impero romano d'Occidente. Conquistò alcune regioni della Germania e morì nel 481. Fu sepolto a Tournai, dove la sua tomba fu scoperta nel XVIII secolo. Il corredo funerario della tomba lo mostra in abiti e atteggiamenti romani e vi sono ritrovati 200 denari d'argento romani e 90 soldi d'oro imperiali, dimostrazione che il concetto di monetazione presso i merovingi era soggetto a sbagli volontari e involontari: si usavano le due monete indistintamente e si tendeva, come detto prima, anche a contraffare le monete imperiali.
Clodoveo e la conversione al cristianesimo "romano" [modifica]
Clodoveo, nato verso il 466, è considerato il vero fondatore della dinastia. Salito al potere nel 481 egli coalizzò le tribù dei franchi ed iniziò una politica di espansione a spese di alemanni, turingi, burgundi (con i quali stese un'alleanza) e visigoti (della Gallia del Sud, fino al 507 quando furono costretti a varcare i Pirenei), occupando anche l'ultima enclave romana di Siagrio, nella valle della Senna. Scelse come capitale Lutetia, poi chiamata Parigi, a conclusione del processo culminato verso il 490. L'espansione dei Franchi, che possedevano ormai quasi tutta la Gallia attirò l'attenzione di Teodorico, re degli Ostrogoti, che cercò di aiutare i Visigoti inviando loro delle truppe, sia dell'imperatore Anastasio che invece cercò di allearsi con Clodoveo per ridimensionare i Goti ed ottenere la sua sottomissione formale. L'offerta di Anastasio da una parte poteva legittimare le conquiste, ponendolo come ristabilimento dell'autorità sovrana romana rispetto ai suoi sudditi, dall'altra li averebbe messi in lotta contro i popoli germani ben più vicini geograficamente e culturalmente. Inoltre il regno dei franchi, che erano tra i popoli meno romanizzati, era l'ultimo ancora pagano in Europa occidentale.
Re Clodoveo fece allora una scelta singolare, cioè quella di convertirsi, imponendo il battesimo al proprio popolo, ma non secondo la fede ariana, predominante nei popoli germanici (come gli stessi visigoti e ostrogoti), ma secondo il credo niceno accettando la sottomissione solo e soltanto al vescovo di Roma. La scelta ebbe una portata storica molto forte, in quanto i franchi furono il primo popolo che accettò il primato del papato. Le ragioni di tale scelta possono essere individuate nella volontà di Clodoveo di legittimarsi direttamente da Roma (e dall'Impero delle origini quindi), non da Costantinopoli, e di ribadire la propria identità nazionale con una scelta diversa da quella degli altri popoli germanici. Accantonata la liturgia già in uso dai vescovi gallo-romani, Clodoveo fece applicare la liturgia e la disciplina del vescovo dell'Urbe, diventando i "figli primogeniti della Chiesa romana". Dall'altra parte la conversione presentò anche alcuni rischi per la casa regnante, perché poteva scontentare i suoi maggiori fedeli di cultura pagana e inoltre toglieva alla sua dinastia l'aura sacrale derivata dalle leggende. Nella pratica comunque l'accettazione del cristianesimo non va vista come assoluta, poiché quelle popolazioni spesso avevano credenze religiose sincretiche e sicuramente convissero con i vecchi costumi religiosi e militari tradizionali.
L'Historia francorum di Gregorio di Tours data la conversione di Clodoveo al Natale del 496, respinta ormai da molti storici che la collocano al 506 alla vigilia del conflitto con gli ariani visigoti.[1] I principali artefici della conversione regale, sempre secondo Gregorio, furono la burgunda regina Clotilde e san Remigio, vescovo di Reims. Dopo la conversione Clodoveo chiese ad Anastasio la dignità consolare, che ottenne ("proconsole") con le insegne relative.
Il regno di Clodoveo si frammentò tra gli eredi, secondo le usanze del tempo che consideravano le conquiste territoriali alla stregua del patrimonio personale di beni mobili.
I re fannulloni [modifica]
Il regno dei Franchi da Clodoveo a Carlo Magno.
Per approfondire, vedi la voce Re fannulloni.
I quattro figli maschi di Clotario, unico rimasto dei figli di Clodoveo, divisero il regno in altrettante regioni, che negli anni successivi vennero anche allargate grazie a conquiste verso oriente e verso sud. Neustria e Aquitania andarono a Cariberto, Austrasia e Alvernia e Provenza a Sigiberto I, Borgogna a Gontrano e la regione attorno a Tournai a Chilperico I. La nascita in quei tempi della lingua francese rende bene l'idea di una popolazione prevalentemente gallo-romana (il francese è infatti lingua neolatina) assoggettata alla minoranza germanico-franca al potere. Il retaggio culturale latino era ancora più forte nelle città del versante mediterraneo, dove infatti la lingua provenzale e occitana sono più marcatamente neolatine.
Restavano fuori dalla sfera di influenza franca lo stato degli Alamanni (più o meno l'attuale Svizzera), la Bretagna, l'Occitania e i vasconi (i Paesi Baschi) dell'area pirenaica.
Nel VI secolo il regno franco pativa una crisi per la disgregazione politica e le difficoltà dell'agricoltura. I re Merovingi, per la loro debolezza cronica, vennero infatti chiamati Re fannulloni, forse proprio per il fatto che il loro potere ben presto si affievolì a favore di un casato di servi, i Pipinidi, poi detti Carolingi.
Le implicazioni e le cause di ciò sono tante, tra storicità e leggenda, e spiegano anche il perché di un altro epiteto dei Merovingi: re taumaturghi.
Il re, nel mondo germanico, era sacro: qualsiasi suo atto, anche involontario, poteva versare il proprio popolo nella più triste delle catastrofi o nelle migliori tra le fortune: il re è figlio del divino, agisce sulla natura e sulla fertilità attraverso i suoi poteri simpatici e ha un ruolo sociale fondamentale per la propria comunità. Questa concezione non è propria delle popolazioni germaniche, basta citare il latino (o prelatino) rex nemorensis studiato da James Frazer, o i rituali imposti agli imperatori giapponesi, che si son visti anch'essi depauperare del proprio potere temporale a favore degli Shogun. L'essenza è la stessa, in tempi, luoghi e modalità differenti. Quindi l'annullamento del casato merovingio si può considerare naturale evoluzione di un cultuale primitivo, basato sul tentativo dell'uomo di domare Madre Natura crudele.
I franchi credevano che i loro re potessero guarire i malati col solo tocco delle mani, che, si dice, fossero sempre calde (oggi si parlerebbe di pranoterapia, o di Reiki). Si dice che i re figli di Meroveo avessero una temperatura corporea superiore alla norma, come se avessero sempre la febbre e, certamente, una persona con la febbre si stanca facilmente, non è capace di eseguire il benché minimo sforzo.[senza fonte]
Una prima riunificazione era stata provata dalla regina d'Austrasia Brunechilde, a capo del regno in reggenza dei figli e poi, dopo la morte prematura di essi, dei nipoti.
Ma l'impresa riuscì nel 613 Clotario II di Neustria riuscì a ricomporre tutto il regno franco sotto la sua autorità, avvalendosi dell'aiuto di due importanti esponenti dell'aristocrazia austrasiana, Arnolfo di Metz e Pipino di Landen. Nello stesso anno Clotario mise a morte Brunechilde, che aveva perso l'appoggio della nobiltà. A differenza di Brunechilde, Clotario doveva avere l'indiscutibile vantaggio per la nobiltà franca di lasciare un ampio margine di potere. L'anno successivo egli legava la nomina dei vescovi alla sanzione reale.
Alla morte di Clotario (629), Arnolfo si ritirò in un monastero, morendo poco dopo in odore di santità, mentre il nuovo re Dagoberto, sentendo forse l'oppressione della nobiltà austrasiana, spostò la corte da Metz a Lutetia (Parigi), portandosi con sé Pipino, che nella nuova capitale aveva meno appoggi ed era più facilmente controllabile. Nel 639 Dagoberto morì lasciando dei figli bambini e un anno dopo morì anche Pipino.
Nel 631 Grimoaldo, figlio di Pipino di Landen, riprendeva la carica di Maestro di Palazzo, credendo i tempi maturi per un colpo di mano, che intendeva assicurare il trono a suo figlio Childeberto. Ma l'opposizione della nobiltà reagì duramente trucidando nel 656 circa sia Grimoaldo che suo figlio.
Fu solo nel 687 che il nipote sia di Arnolfo di Metz che di Pipino di Landen Pipino di Heristal, dopo aver vinto la battaglia di Poitiers e guadagnato l'appoggio della nobiltà riuscì a diventare la nuova guida per i franchi, rinsaldata dalla leggendaria vittoria di Carlo Martello alla battaglia di Poitiers e consacrata con Pipino il Breve, che fondò la dinastia reale pipinide-arnolfingia, poi detta carolingia, la quale considerando le linee materne discendeva dalla merovingia.
Leggende moderne [modifica]
Secondo la medievale Legenda Aurea la Maddalena, dopo la crocifissione, sarebbe fuggita dalla Palestina su una barca per approdare in Provenza. Avrebbe poi risalito il Rodano.
Nel best seller Il santo Graal di Michael Baigent, Richard Leigh e Henry Lincoln, un libro del 1982 che ha dato lo spunto a moltissimi altri testi sulla "linea di sangue del Graal", ma non è suffragata da alcuna fonte storica, i Merovingi sarebbero i discendenti di Gesù e della Maddalena.
Secondo lo scenario inventato in questi testi moderni, la Maddalena, incinta, risalì il Rodano raggiungendo la tribù dei Franchi, che non sarebbero stati altro che la tribù ebraica di Beniamino nella diaspora, ed avrebbe avuto un figlio di nome Giacomo[2]. I Merovingi, i primi re dei Franchi, proprio a causa di questa origine avrebbero avuto l'appellativo di re taumaturghi, ovvero guaritori, per la loro facoltà di guarire gli infermi con il solo tocco delle mani, come il Gesù dei Vangeli, e le leggende legate alla paternità di Meroveo simboleggerebbero l'unione della stirpe dei Franchi con quella graalica, proveniente d'oltremare[3]. Il santo Graal non sarebbe altro che il sang real ovvero il sangue regale di questa stirpe dalle origini nobilissime.
A parte Jacopo da Varazze, autore della Legenda Aurea, le uniche fonti citate dai tre autori per sostenere che i Merovingi discenderebbero da Gesù e dalla tribù ebraica di Beniamino sono Les dossiers secrets del Priorato di Sion, una serie di documenti dattiloscritti depositati presso la Biblioteca Nazionale di Parigi negli anni sessanta. Questi testi contengono complicate linee di discendenza ed elenchi di presunti Gran Maestri del Priorato (descritti come i custodi del vero segreto del Graal), ma che le ultime ricerche hanno confermato inventate di sana pianta da Pierre Plantard per millantare una propria personale discendenza nobiliare dai Merovingi.[4]
Anche l'appellativo di "re taumaturghi" risulta dubbio: in realtà il primo accenno storico scritto di re taumaturgo è riferito a Enrico I di Francia, terzo re della terza dinastia di re francesi, i Capetingi, presumibilmente per il fatto che i Merovingi erano analfabeti[5]. Di Enrico si racconta infatti di come guarisse le scrofole con l'imposizione delle mani. La taumaturgia era in qualche modo un fatto d'esperienza che nemmeno i più scettici, nel secolo XIV, si sognavano di mettere in dubbio[6].
Secondo altre ipotesi, al solito basate su quella che è una lampante "etimologia facile", i Merovingi deriverebbero dalla gens Claudia e gli avi di Clodoveo, primo re merovingio, sarebbero forse stati servi affrancati dai Claudii, malgrado il nome "Hlodowig", nell'idioma germanico dei Franchi, sia con ogni evidenza composto da hlod («illustre») e wig («battaglia»).
Note [modifica]
^ Cardini-Montesano, cit., pag. 79.
^ Franjo Terhart, Il tesoro dei templari. Le ricchezze nascoste, pagina 79, Edizioni Arkeios, 2004. URL consultato il 2010-02-17.
«Giacomo, il figlio di Gesù».
^ Rocco Bruno, Essere Reale, essere reali, pagina 358. URL consultato il 2010-02-17.
^ Massimo Introvigne, Gli illuminati del Priorato di Sion, Casale Monferrato, Ed. PIEMME, p. 130. ISBN 88-384-1047-X
^ Armanda Guiducci, Medioevo inquieto: storia delle donne dall'VIII al XV secolo, parte 3, p. 10, Sansoni, 1990
^ Marc Bloch, I re taumaturghi pagina 5, editore Einaudi, 2005
Voci correlate [modifica]
Architettura merovingia
Elenco di re franchi
Storia della Gallia tardo-antica e alto-medioevale
Re germanico
Bibliografia [modifica]
Patrick J. Geary, Die Merowinger. Europa vor Karl dem Grossen, München 2003 (in tedesco)
Ludwig Schmidt, I regni germanici in Gallia, in Cambridge University Press - Storia del mondo medievale, vol. I, pp. 275–300, Garzanti, 1999
Marc Bloch, I re taumaturghi, Einaudi ET Saggi, 2005
Altri progetti [modifica]
Commons contiene file multimediali su Merovingi
▼ mostra
Re franchi della dinastia dei Merovingi
Portale Francia
Portale Medioevo
Categorie: Controllare - aprile 2010MerovingiFamiglie reali d'Europa | [altre]
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.