غریزه
نویسه گردانی:
ḠRYZH
گرایشهای مشترک انسان و حیوان را «غریزه» مینامند. غریزه نوعی ویژگی درونی است که حیوان را در جهت ادامه زندگی و حفظ خود از خطرات هدایت میکند و او را آماده میسازد که در شرایط خاص به شیوهای خاص عمل کند. حیوانات نسبت به گرایشات غریزی خود آگاهی حضوری دارند، ولی نسبت به این آگاهی خود آگاه نیستند؛ در نتیجه فعالیت آنان نیز فعالیتی نیمه آگاهانه است. فعالیتهای غریزی به حکم سائق درونی غیر اکتسابی صورت میگیرد. در نتیجه اگر چه حرکات غریزی، حرکاتی ارادی هستند، ولی نمیتوان آنها را همچون حرکات انسان اختیاری دانست؛ زیرا انسان به آگاهی خویش از میل غریزی آگاه است و پاسخ به سائقهای درونی را مورد مطالعه قرار میدهد و در پاسخگویی به درخواست سائق درونی، به مصلحت سنجی میپردازد و فرمان نهایی در انجام فعل، یعنی پاسخ مثبت به سائق درونی، از سوی قوه عاقله انسان صادر میشود. در حالی که در حیوان چنین نیست. هیچ حیوانی در پاسخگویی به سائق درونی خود تامل نمیکند و فقط قوه ارزیابی او در حدّی است که برخی از موارد تزاحم میان سائقها را برطرف کند و این خود البته میتواند ناشی از قوت بیشتر برخی سائقها باشد. مثلاً میل به غذا در حیوان برای ادامهحیات و درک لذتی خاص است. اگر حیوان پاسخگویی به سائق درونی برای خوردن غذا را همراه با خطری که بقای او را تهدید میکند ببیند، از خطر میگریزد. این حالت سنجشگری حیوان در حقیقت به معنای قویتر بودن یک سائق از سائق دیگر است.
انسان هر چه در پاسخگویی به سائقهای درونی ناآگاهانهتر عمل کند و تصمیم به انجام فعل را با سنجشی عاقلانه انجام ندهد، رفتار او به رفتار حیوان نزدیکتر است؛ ولی انسان عموماً از آگاهی خود به گرایشهای غریزی آگاه است و با آنها به شکلی کاملاً آگاهانه برخورد میکند. بکار بردن کلمه غریزه در اینجا، برای فرق گذاشتن میان گرایشهای مشترک انسان و حیوان و گرایشهای اختصاصی انسان است.
فطرت
گرایشهای انسان محدود به امیال غریزی او نیست. گرایشهای اختصاصی انسان را گرایشهای فطری انسان مینامیم، این گرایشها با روح او در ارتباط هستند و منشا رفع نیازهای روحی او میشوند. در این بخش به توضیحاتی درباره این گرایشها میپردازیم.
1- حقیقت جویی
هر انسانی کم و بیش در خود میل به شناختن را احساس میکند. انسان در رویارویی با محیط افراد خود، خواستار شناخت چیزهایی است که با آنها رابطه دارد. میل به دانستن نخست در سطحی ابتدایی مطرح میشود و معمولاً در قلمرو محسوسات است. انسان در دوره کودکی تمایل دارد چیزهایی را که حواس ظاهری او را تحریک میکنند بیازماید و به تدریج تصویری از تجارب حسی خود را در ذهن ذخیره سازد. ذخیره سازی تصاویر، اولین گام برای آن است که جهان بزرگ پیرامون انسان در اندازهای درآید که او بتواند بر آن احاطه داشته باشد. با رشد کودک و زیاد شدن تصاویری که او در ذهن خود ذخیره میکند، از طرفی حجم زیاد دادههای حسی، ذخیره سازی تصاویر و احضار به موقع آنها را مشکل میسازد و از طرف دیگر انسان متوجه وجود روابطی میان اشیاء میشود که که هیچیک از اندامهای حسی او آنها را درک نمیکند، ولی نمیتوان در وجود آن روابط تردید کرد. تمایل به شناخت آن روابط، انسان را از مرحله ادراک حسی به مرتبه ادراک عقلی بالا میبرد و شبکهای از مفاهیم عقلی به او یاری میدهند تا شناختی عمیقتر از جهان فراهم آورد. در راه شناخت عمیقتر جهان، همواره مجهولات او افزایش مییابند؛ زیرا با کشف هر پدیده تازهای، روابط جدیدی میان آن پدیده با دیگر اجزاء جهان کشف میگردد که پاسخ به چگونگی آن روابط خواست فطرت حقیقت جوی انسان است.
مطالعه برای شناخت چگونگی روابط جدید خود به کشف پدیدههای تازه میانجامد و دوباره روابطی جدید مطرح میشود و این سلسله طولانی که حلقههای آن از پرسش و کشف شاخته شدهاند، همواره ادامه دارد و اشتیاق انسان به شناخت حقیقت، در نهایت او را به شناخت مبدا جهان راهبر میشود.
حقیقت جویی انسان فقط از بر خورد با جهان پیرامون آغاز نمیشود، بلکه انسان با نظر به خویش در مراتب خودشناسی گام میگذارد و شناخت فطری به خویشتن را رفتهرفته عمیقتر میسازد و اندکاندک از خداشناسی فطری که همراه خودشناسی فطری است، به مراتب بلندی از معرفت پروردگار نایل میآید. همانطور که گفتیم خداشناسی فقط ثمره مطالعه انفسی نیست، مطالعه آفاق پیرامون انسان نیز به معرفتی حصولی درباره مبدا عالم میانجامد.
هدف از ترسیم حرکت انسان در مسیر حقیقت جویی، این بود که مهمترین اثر وجود این گرایش در انسان را معرفی میکنیم که همان شناخت خداست، شناختی که مهمترین نقش را در کمال انسان دارد.
اثر دیگر تمایل به حقیقت جویی، فراهم آوردن امکانات تصرف در جهان است که تامین نیازهای انسان به آن وابسته است.
با توجه به این دو اثر مهم، میتوان گفت تبعیت از این گرایش (حقیقت جویی)همانند خودِ گرایش حقیقت جویی، امری طبیعی است ؛ زیرا انسان نباید از شناخت مقصد حیات خویش چشم پوشی کند و نمیتواند به شناختهای لازم برای تامین نیاز خود بی اعتنایی کند.
آنچه از دیدگاه علم اخلاق باید بررسی گردد، میزان، جهت و محدوده تبعیت از این گرایش است نه اصل تبعیت از آن.
2- گرایش به زیبایی
همه انسانها به زیبایی گرایش دارند، اما زیبایی چیست و ملاک زیبا بودن امورِ زیبا چه چیزی است؟ این پرسش هنوز پاسخ قاطعی نیافته است. با وجود این، همه انسانها چیزهایی را زیبا میدانند و در مواردی زیبا بودن یک چیز، مورد اجماع و اتفاق است و یا حداقل مقبولیت گستردهای دارد. زیبایی منظره طلوع آفتاب را شاید هیچکس منکر نباشد. حتی در مورد برخی آثار هنری، چنان پذیرش عامی وجود دارد که کسی در زیبایی آنها تردید نمیکند؛ ولی در عین حال چندان معلوم نیست که چرا یک چیز را زیبا میدانیم و به آن گرایش نشان میدهیم. زیباییها حواس ظاهری ما و قوه خیال و عقل ما را مینوازد و احساس خوشایند را در ما پدید میآورند. این احساس خوشایند را همه انسانها تجربه کردهاند و هر کس با رجوع به خویشتن، میتواند احساسهای خوشایندی رابه خاطر در آورد که در اثر درک زیبایی چیزها پدید آمده است. این گرایش امری اکتسابی نیست، البته ممکن است پارهای آموزشهای فرهنگی و تجارب شخصی، قضاوت انسان درباره مصادیق زیبایی را تحت تاثیر قرار دهد، ولی نفسِ زیبایی دوستی امری فطری است.
3- گرایش اخلاقی
همه انسانها از مواجهه با برخی اعمال، در خوداحساسی ناخوشایند مییابند و فاعل آن عمل را نکوهش میکنند، و در برخورد با اعمالی دیگر احساسی خوشاینددارند و در اثر این احساس خوشایند فاعل آن عمل را میستایند. آنچه موجب ستوده شدن یک عمل است «خوبی» و آنچه باعث نکوهیده دانستن یک عمل است «بدی» خوانده میشود. برخی از اعمال را همه انسانها خوب میشمارند و برخی را هم بد میانگارند. در موارد زیادی هم راجع به خوبی یا بدی یک عمل، اختلاف نظر وجود دارد. با وجود این در همه انسانها گرایش به سوی خوبیها و تنفر از بدیها وجود دارد. نفس وجودِ این گرایش را با مراجعه به خود میتوان دریافت. این گرایش را «گرایش اخلاقی» مینامیم و آن را امری غیر اکتسابی میدانیم. این فطرت ماست که ما را به خوب اخلاقی مایل میسازد و از بداخلاقی گریزان میکند. منظور از تمایل به خوب اخلاقی، جنبه شناختی آن نیست، بلکه مقصود گرایش عملی هر فرد به خوبیهاست؛ به طوری که در خود و دیگران عمل به خوبیها را پسندیده میداند و عمل به بدیها را نکوهیده میشمارد. حتی اگر در مقام عمل دچار لغزش باشد، باز هم وجود اخلاق خوب را در خود شایستهتر از تحقق اخلاق بد میداند.
4- گرایش به خلق و ابداع
یکی از چیزهایی که در انسان نوعی احساس لذت پدید میآورد، آفرینش است. کسی که یک اثر هنری پدید میآورد از عمل خود خرسند میشود. این خرسندی گاه ناشی از فواید و منافعی است که اثر برای خالق آن در پی دارد؛ ولی در موارد زیادی هم حتی اگر کسی هنرمند را نبیند و هیچ منفعت مادی و یا شهرتی را برای او پدید نیاورد، او به اثر خویش با خرسندی مینگرد و از اینکه چنین اثری خلق کرده است خشنود است. همینطور است کسی که روشی را برای حل مساله و یا درمان یک بیماری ابداع میکند و یا کسی که کتابی تالیف میکند و یا شعری میسراید و داستانی مینویسد. حتی کودکی که با اسباب بازیهای خود و وسایل خاصی را همراه میسازد، از اینکه فکر میکند چیزی را خلق کرده خشنود میشود. این احساس خوشایند را هر انسانی تجربه کرده است و همه انسانها دوست دارند که چنین احساسی را در خود پدید آورند؛ یعنی مایلند که چیزی را خلق کنند تا دوباره از احساس لذت ناشی از خلق و ابداع بهرهمند شوند. این گرایش را با مراجعه به خود میتوانیم تصدیق کنیم و حتی میتوانیم تایید کنیم که وجود این احساس در ما، ناشی از القاء اجتماع و یا آموزشی خاص نبوده است و البته باید بپذیریم که جوامع، سنتها و نظامهای آموزشی و پرورشی، نقش مهمی در تقویت این گرایش دارند؛ زیرا برخی نظامها امکان تجربه کردن لذت حاصل از ابداع را بیشتر فراهم میکنند و افراد از کودکی با این تجربه خوشایند آشنا میکنند. تکرار این تجربه و لذت مقارن آن، انگیزه ابداع را افزایش میدهد و فرد را برای کسب دانش و مهارت لازم برای اختراع، ابداع و آفرینش انگیزه بیشتری میبخشد.
5- گرایش به آزادی اعمال اراده
انسان به طور فطری مایل است در همه مواردی که اراده کرد، قادر به عملی ساختن آن مورد باشد. این گرایش در انسان، مسبوق به آگاهی از اراده و اختیار خویش است. آگاهی انسان نسبت به مرید و مختار بودنش، از جمله آگاهیهایی است که از طریق خودشناسی درون نگرانه تحصیل میشود. بحث درباره اراده را در آینده مطرح میکنیم، اما اینکه به گرایشی از گرایشهای فطری انسان میپردازیم که فقط با وجود اراده و اختیار در انسان امکانپذیر است. انسان به سبب شناختی که دارد و در سایه گرایشهای فطری خود، خواستار ارضاء خواستههای خود میشود و اراده میکند که به گرایشهای خود پاسخ مثبت دهد. او در موارد بسیار، با موانعی برخورد میکند که نمیگذراند ارادهاش را عملی سازد. انسان همواره با این موانع مبارزه میکند اما در مواردی نیز نیروی لازم برای عملی ساختن ارادهاش را در اختیار ندارد. در چنین مواردی تلاش میکند نیروی مورد نیاز را تامین کند. بنابراین میتوان قدرتطلبی انسان را از آن رو دانست که قدرت را شرط آزاد بودن اِعمال اراده میداند و در نتیجه قدرت خود را در جهتی افزایش میدهد که ارادههای او قرار دارند. میل به سلطه بر ارادههای دیگر و مقهور ساختن آنها در برابر اراده خود نیز از همین روست. انسان تسلط بر دیگران را شرط آزادی اعمال اراده خود میداند. پس قدرتطلبی و سلطهجویی انسان واسطه آزادی سازی اِعمال اراده اوست. انسان از اینکه جمیع ارادههای خود را عملی سازد خشنود میشود و لذت رسیدن به قدرت و حاکمیت، ناشی از لذتی است که انسان از آزادی اعمال اراده احساس میکنند.
توسعه قدرت و تامین سلطه انسان تحت تاثیر دانش اوست. دانش انسان قلمروهای توسعه قدرت را معلوم میسازد، زیرا از سویی دانش انسان مصادیق و موارد تمایلات او را تعیین میکند و از سوی دیگر معلوم میسازد که تحصیل قدرت در چه قلمروهایی برای انسان امکانپذیر است و چگونه میتواند این توسعه را تحقق دهد و سلطه خویش را بگستراند.
نقش موثر دانش در توسعه قدرت و تامین سلطه، موقعیتی ابزاری به دانش میدهد و مطلوبیت عرضی آن را تقویت مینماید. در جهان امروز که نقش ابزاری دانش بیشتر شده است، بسیاری از تلاسهای انسان برای کشف حقایق جهان، از صورت پاسخگویی به یک گرایش فطری یعنی حقیقت جویی خارج شده است و دانش به عنوان یکی از مولفههای قدرت، مطلوب واقع شده است.
یکی دیگر از مولفههای قدرت، ثروت است. ثروت میتواند در بسط آزادی اراده انسان نقش اساسی داشته باشد. از همین روست که ثروت اندوزی انسانها و جوامع نیز برای توسعه قدرت و تامین سلطه است. برای روشنتر شدن جایگاه ثروت در جهان، میتوان به تجارت جهانی نظری افکند. در تجارت بین المللی تحصیل ثروت به انگیزه بسط قدرت و سلطه است. از همین رو در مواردی که روند افزایش ثروت یک کشور سرعت میگیرد و توسعه اقتصادی آن با شتاب زیادی پیش میرود، قدرتهای سلطه گر از طریق توطئه و حتی تهدید به اعمال قدرت نظامی، از پیشرفت اقتصادی آن کشور جلوگیری میکنند. این حساسیت زیاد مستکبران نسبت به رشد اقتصادی دیگران، از آن روست که افزایش ثروت را به منزله عاملی برایمحدود ساختن امکان اعمال اراده خود میشناسد و آن را با آزادی عمل خود معارض میبینند.
یادآوری
آنچه تا کنون تحت عنوان گرایشهای فطری نام بردهایم ویژگیهای مشترکی دارند. از جمله اینکه هرگاه انسان به این گرایشها پاسخ مثبت دهد، از آنچه درک میکند و یا به آن میرسد احساس لذت میکند. لذت احساسی است که از درک و نیل به کمال و خیر در انسان پدید میآید؛ پس میتوان متعلق همه این گرایشها را نوعی کمال برای انسان دانست.
با این توضیح روشن میشود که گرایش انسان به لذت، و کمال خواهی او که تاکنون بارها از آن یاد کردهایم، گرایشی در عرض گرایشهای پنجگانه مذکور نیستند؛ بلکه ذکر این پنج گرایش در واقع تفصیل یک گرایش فراگیر به نام «گرایش به لذت و کمال» است.
نکته دیگری که باید در اینجا یادآور شویم، این است که انسان به کمال مطلق گرایش دارد و تمایل او به هر کمال دیگری، ریشه در کمال مطلق خواهی او دارد. بنابراین حقیقت، زیبایی، قدرت، خیراخلاقی و خلاقیت و یا هر چیز دیگری، اگر چه کمال مطلق نیستند، جلوهای از کمال مطلق رإ؛کک منعکس میکنند و در نتیجه انسان را به سوی خود متمایل میسازند. احساس پرستش و ستایش که انسانهای بسیاری در خود مییابند و انسانهای دیگر غافل هستند، نیز ریشه در کمال مطلق خواهی انسان دارد. انسان فطرتاً کمال مطلق و سعادت (لذت پایدار) حاصل از نیل به کمال مطلق را خواهان است و این گرایش بنیادین، همه دیگر گرایشها را موجب میشود و هدایت میکند. یعنی کسی که به کمال خواهی مطلق خویش آگاهی تفصیلی یابد، میتواند دیگر گرایشهای خود را به گونهای تنظیم کند که به او امکان وصال کمال مطلق را عطا کنند.
توانایی، اراده، اختیار
انسان با مراجعه به خویشتن و کاویدن خود، فقط وجود برخی گرایشها را در نمییابد. او با خودشناسی وجود برخی تواناییها را نیز در خود میبیند. انسان در مییابد که میتواند حقایق را بشناسد، زیباییها را درک کند، بر دیگران سلطه و از آنها استقلال داشته باشد، بر طبیعت و اشیاء پیرامون خود چیره شود و آنها را به استخدام در آورد و از مواد پیرامون خود و یا مفاهیم ذهنی خویش چیزهایی نو پدید آورد همچنین با رجوع به خود در مییابد که میتواند بر خود مسلط شود و اندیشه و انگیزه و عمل خود را به سوی خیر اخلاقی هدایت کند. او همه این تواناییها را آگاهانه به کار میگیرد و اعمالی ارادی را برای رسیدن به اهدافی مشخص اختیار میکند و انجام میدهد.
گرایش، توانایی و ابعاد خود
انسان با شناخت گرایشهای فطری خود و تواناییهایی که آن گرایشها را فعلیت میبخشند، به خوبی در مییابد که همه این گرایشها و تواناییها، جلوههایی از یک وجود واحد به نام «خود» است. با طبقهبندی این جلوههای متنوع، برای انواع مختلف این جلوه، قوهای را در «خود» شناسایی میکند و ابعاد وجود «خود» را با عنوان قوای نفس نامگذاری میکند.
روابط گرایشها با یکدیگر
گرایشهای مختلف غریزی و فطری انسان از هم جدا نیستند، بلکه بر یکدیگر اثر میگذارند و در اثر تعامل و تزاحمی که با هم دارند، انگیزهها و اعمال انسان را شکل میدهند.
1- تعامل
گرایشهای مختلف انسان گاهی با هم در ایجاد انگیزه عمل همکاری میکنند. مثلاً گرایش انسان به تسلط بر محیط و دیگران و افزایش قدرت، وقتی با گرایش انسان به شناخت حقیقت همراه میشوند موجب میشود پژوهشها و فعالیتهای علمی انسان در موضوعاتی که به قدرت انسان میافزاید صورت پذیرد.
همکاری حقیقت جویی. گرایش اخلاقی، انجام برخی تحقیقات را محدود میکند. مثلاً برخی تحقیقات مربوط به سلاحهای شیمیایی و میکروبی و نیز برخی تحقیقات مربوط به دانش ژنتیک، از سوی دانشمندان اخلاقی ممنوع اعلام شده است؛ اگر چه انسانهای فاقد اخلاق به این ممنوعیتها اعتنایی نمیکنند.
وقتی غریزه جنسی با گرایش به زیبایی همراه میشود متناسب با شرایط افراد آثار متفاوتی را ایجاد میکند؛ مثلاً ممکن است کسی را که به جهت موانع اقتصادی اجتماعی و یا معلولیت جسمی موفق به ازدواج نمیشود، به فعالیت هنری متوجه و او را در یک رشته هنری بسیار موفق میسازد؛ و یا کسی را که در انتخاب همسر بر زیبایی ظاهری تاکید و وسواس دارد، به شکست در ازدواج مبتلا و یا او را به انتخابی خاص در همسر گزینی هدایت کند. وقتی گرایش به آزادی عمل با گرایش به اخلاق همراه میشود، احترام به حقوق دیگران و خویشتن داری در اعمال قدرت و استفاده از زور را فراهم میآورد.
بسیاری مثالهای دیگر میتوان آورد که هر یک نشان دهنده همکاری دو یا چند گرایش با یکدیگرند. وقتی از تعامل و همکاری دو گرایش سخن میگوییم، مقصود زنده بودن همزمان هر دو گرایش در یک انسان است.
2- تزاحم
تزاحم دو یا چند گرایش غریزی یا فطری، مربوط به حوزه عمل است. وقتی بخواهیم گرایشهای گوناگون خود را ارضاء کنیم، متوجه میشویم که تامین مطلق آنها امکانپذیر نیست. در مواردی عمل کردن به مقتضای یک گرایش، به منزله بی توجهی به گرایش دیگر است. مثلاً ارضاء جنسی از طریق نامشروع، یه منزله بی اعتنایی به گرایش اخلاقی است. بنابراین در چنین مواردی دو گرایش غیر اکتسابی انسان با هم تزاحم پیدا کردهاند؛ اگر چه هیچ گونه تعارض میان این دو گرایش نیست؛ زیرا میتوان به هر دو آنها پاسخ مثبت داد و همسر شرعی گزید و در عین التزام به اخلاق، غریزه را ارضاء نمود. در مواردی هم محدودیت امکانات و تواناییها، مانع از عمل به مقتضای دو گرایش به طور همزمان است. به هر حال در موارد تزاحم میان دو یا چند گرایش چه باید کرد؟ وظیفه اخلاقی چیست و چگونه میتوان ارضاء یک طرف تزاحم را از حیث ارزش اخلاقی، بر طرف دیگر ترجیح داد.
به طور خلاصه روش ترجیح این است که با شناخت تاثیر هر کدام از طرفین تزاحم در تحقق هدف غایی انسان، ارزش اخلاقی هر کدام را به طور مستقل شناسایی کنیم و سپس آنها را با هم مقایسه نماییم.
با توجه به وجود تزاحم در موارد بسیار، سوالی که در ادامه بحث باید به آن پاسخ دهیم این است که جایگاه هر یک از گرایشهای انسان در تحقق قرب الهی انسان چیست؟ و عمل به مقتضای هر یک از آنها چه تاثیری در فعلیت بخشیدن به استعداد اصلی انسان و غایت وجودی او دارد؟
پاسخ کلی به این سوالات به ویژگیهای نوعی انسان وابسته است. به عبارت دیگر پاسخ گویی به این سوالات درباره نوع انسان امکانپذیر است، ولی درباره تکتک افراد انسان باید ویژگیهای فردی را در نظر گرفت.
پرسشها
1- غریزه را تعریف کنید؟
2- آیا انسان و حیوان به غرایز خود علم حضوری دارند؟ تفاوتشان در چیست؟
3- چه تفاوتی میان انسان و حیوان در ارضاء غرایز وجود دارد؟
4- حالت سنجش گری در انسان و حیوان چیست؟
5- فطرت در انسان به چه معناست؟
6- اثرات مهم حقیقت جوئی در انسان را بیان نمایید.
7- در علم اخلاق از چه زاویهای به حقیقت جوئی انسان نظر میشود؟
8- برخی از گرایشات فطری انسان را بیان نمائید؟
9- گرایش اخلاقی در وجود انسان یعنی چه؟ چگونه میتوان غیر اکتسابی بودن آن را یافت؟
10- چه امری موجب تقویت انگیزه ابداع و خلق در انسان میشود؟
11- چرا انسان به قدرتطلبی روی میآورد؟
12- نقش دانش در توسعه قدرت انسان چیست؟
13- برخی از تواناییهای انسان را نام ببرید؟
14- به هنگام تزاحم میان چند گرایش وظیفه اخلاقی چیست؟ و ترجیح یک طرف، بر طرف دیگر تحت چه ضابطهای میباشد؟
بازگشت
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها این است:
سَمدیپان (سنسکریت: سَمدیپَنَ)
غریزه ٔ جنسی . [ غ َ زَ / زِ ی ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از غرایز. غریزه ٔ اطفاء شهوت که وسیله ٔ تولید نسل و بقای نوع است . رجوع به ...
غریزة. [ غ َزَ ] (ع اِ) سرشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ۞ . سرشت و طبیعت . (غیاث اللغات ). سرشت مردم . (دهار). طبیعت اعم از خیر و شر. ج ، غَر...
قریظة. [ ق ُ رَ ظَ ] (اِخ ) نام مردی است که فرزندان او به قلعه ٔ حصبه نزدیک مدینه سکونت کردند و به وی منسوب شدند. قریظة و نفیر دو برادر و...
قریظة. [ ق ُ رَ ظَ ](اِخ ) قبیله ای است از جهودان خیبر. (منتهی الارب ).
قریظة. [ق ُ رَ ظَ ] (اِخ ) (بنی ...) رجوع به بنی قریظه شود.
بنی قُریْظه طایفهای یهودی بودند که تا قرن هفتم میلادی در شمال عربستان در حومهٔ یثرب (مدینه) زندگی میکردند. در مورد خاستگاه بنی قُریْظه (همانند بقیه ...
بنی قریظه . [ ب َ ق ُ رَظَ ] (اِخ ) نام قومی از یهود نزدیک مدینةالرسول و غزوه ٔ بنی قریظه در سال پنجم از هجرت در اواخر ذی قعده و اوائل ذی حج...
غزوه ٔ بنی قریظه . [ غ َزْوَ ی ِ ب َ ق ُ رَ ظَ ] (اِخ ) رجوع به بنی قریظه شود.