درنگ
نویسه گردانی:
DRNG
درنگ، بیشتر به معنی تأمل و تفکر است
، صبر کردن و مطالعه کردن ، دست دست کردن و اندیشیدن به کاری که بایست انجام شود.
در همه این اشعار از فردوسی هم ، به معنی صبر کردن همراه فکر کردن است ، که آیا باید...
همی گفت ایدر بُدن روی نیست
درنگ تو جز کام بدگوی نیست .
فردوسی .
به ایرانیان گفت تا کی درنگ
فراز آمد آن روز پیکار و جنگ .
فردوسی .
بباید بسیچید ما را به جنگ
شتاب آوریدن بجای درنگ .
فردوسی .
همان به که ما را بدین جای جنگ
شتابیدن آید بجای درنگ .
فردوسی .
فراز آر لشکر بیارای جنگ
به رزم آمدی چیست چندین درنگ .
فردوسی .
نخستین بیاراست طلحند جنگ
نبودش به جنگ از دلیری درنگ .
فردوسی .
چو دشمن سپه ساخت شد تیز چنگ
نباید بسیچید ما را درنگ .
فردوسی .
وگر هیچ سازد کسی با تو جنگ
تو مردی کن و دور باش از درنگ .
فردوسی .
بدین مایه مردم بدین گونه جنگ
چرا جست باید، بچندین درنگ .
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
درنگ خواستن . [ دِ رَ خوا / خا ت َ ](مص مرکب ) مهلت خواستن . متارکه خواستن : گر ایدون که یک ماه خواهی درنگ زلشکر سواری نیاید به جنگ . فردو...
درنگ آوریدن . [ دِ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) درنگ آوردن . دست به دست کردن . به تأخیر و تعویق انداختن . || عمر کردن . دیر زیستن : درنگ آوریدی ...
درنگ کنانیدن . [ دِ رَ ک ُ دَ ] (مص مرکب ) وادار کردن به درنگ کردن . به درنگ واداشتن . الباث . (از منتهی الارب ). رجوع به درنگ شود.