قضب
نویسه گردانی:
QḌB
«یونجه»، گیاهی است غریب که امروزه در اذهان عمومی تنها به درد علوفه دام میخورد، در حالیکه در گذشته استفادههای فراوان از این گیاه پرفایده میشده است.
«یونجه» از نظر تغذیه عمومی غذایی کامل است که چاق میکند و آهن بسیاری دارد و خوردن آن تمام اعضای بدن را تقویت میکند، «یونجه» در درمان ضعف عمومی، ضعف بنیه، کمخونی و اعصاب مفید است و مغز و ستون فقرات را قوت میبخشد.
یونجه. (ا. ت.) «یونجه» که در فارسی به آن «اسپست باغی»، «سپست»، «سبیس» یا «درفا»، در افغانستان «اسپیشتا» و در ترکی بدان «یونجه»، به رومی «میدیکی»، به مصری «قضب» و به عربی «رطبه» یا همان «فصفصه» گویند، گیاهی است علفی ، پایا و از تیره پروانهواران و همدسته شبدرها که ارتفاع آن تا یک متر میرسد. دارای ساقههای بلند و برگچههای نازک، نوک تیز و بیضی شکل. گلهایش غالبا بنفش، کوچک یا گاهی زردرنگ است و به شکل سیر، میوه «یونجه» مانند صدف بوده و دانه داخل میوه مانند لوبیا ولی کوچکتر از آن است. «یونجه» ریشهای بسیار عمیق دارد که تا 3 متر به عمق زمین نفوذ میکند، در نتیجه ویتامینها و مواد معدنی را از خاک تهیه میکند. این گیاه از علفهای خوب مراتع است و بهترین نوع آن سبز املس (نرم) است. این گیاه در اکثر نقاط جهان رشد میکند و بصورت وحشی در بعضی نواحی معتدل آسیا و شمال آفریقا میروید که انواع و اقسام دارد. مزاج یونجه تازه در آخر اول گرم و تر و خشک آن، گرم و خشک است و قوتش تا 5سال باقی میماند.
خواص یونجه: یونجهی پخته ملین و خشک آن قابض است، تازه آن نفاخ و افزاینده شهوت است. مداومت در خوردن شربت یونجه چاقکننده و مولد خون صالح و ضماد کوبیده آن با عسل محلل ورم سرد و با سرکه محلل ورم گرم است، یونجه مدر حیض است خصوصا چون در حمام یا بعد از آن تناول نمایید و جهت خشونت سینه و سرفه نافع است، خوراک آن شیر و منی را زیاد میکند بخصوص تخم یونجه.
مقدار ویتامینC آن 2 برابر «جعفری» و 4 برابر «لیموترش» است و ویتامین آن از «شب کوری» جلوگیری میکند. بونجه همچنین مقداری ویتامینD داشته و سرشار از ویتامین K است که خوردن آن از خونریزی جلوگیری میکند و پخته آن برای رفع یبوست مفید است. ضماد پخته یونجه روزی 2 بار جهت رعشه مفید است.
ترکیبات شیمیایی: ترکیبات شیمیایی بر حسب آنکه عمل تجزیه روی این گیاه جوان (قبل از گل دادن) یا در آغاز گل دادن و یا پس از پیدایش گل انجام گیرد تفاوت مینماید. بطوریکه در گیاه جوان، مقدار پروتئینها زیادتر از آغاز گل دادن و برعکس مواد سلولزی و هیدراتهای کربن آن کمتر است. آنزیمهای بسیاری در یونجه یافت میشود که از آنها میتوان به امولسین، اینوزتاز و پنتیاز اشاره کرد. «یونجه» شامل حدود 20درصد پروتئین میباشد. علاوه بر اینها هیدراتهای کربن، دیاستازها، نوعی ساپوتین با اثر عطسهآور، ستنها، دوماده رنگی، اسیدفسفریک و ویتامینهای مختلف است. در خاکستر آن مقدار زیادی آهک، پتاس، اسیدفسفریک، کمی منیزیم، آهن و به مقدار جزئی «آرسنیک» و «سیلیس» است.
شربت یونجه: برای تهیه شربت «یونجه» 300 گرم یونجه خشک را در یک لیتر آب میجوشانند تا نصف شود، سپس آن را با فشار صاف نموده و با 900 گرم قند یا شکر شربت کرده روزی 200 تا 300 گرم مصرف کند.
ترک اعتیاد با یونجه: روش پزشکان قدیم ایران در معالجه اعتیاد، ساختن داروهایی بود که معتاد را نسبت به خود اعتیاد متنفر و حساس میکرد و برای اینکار معمولا از تعفن یونجه، افسنتین و چند گیاه دیگر استفاده میکردند. اخیرا داروسازان سنتی هند یونجه تازه را خرد کرده 2 ماه در الکل خیسانده و بعد یک استکان آن را با مقداری آب موقع خماری به معتاد میخورانند و بعد دستور میدهند که از ماده مورد اعتیاد خود استفاده کند. محلول الکلی یونجه بعلت داشتن ماده صابونی (ساپونین) شخص را ناراحت کرده و نسبت به ماده مورد اعتیاد متنفر و بیزار میسازد و تا مدتی زیاد از آن بدش میآید. این روش سابقا در ایران برای درمان اعتیاد به الکل بود، اکنون برای معالجه معتادان به تریاک و سیگار و حتی هروئین بکار رفته و نتایج عالی داده است.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
قزب . [ ق َ ] (ع مص ) بسیار گائیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فعل آن از نصر است . (منتهی الارب ).
قزب . [ ق َ زَ ] (ع مص ) سخت گردیدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). فعل آن از باب سمع است . (منتهی الارب ). این لغت یمنی است . (اقرب ا...
قزب . [ ق ِ ] (ع ص ) پارنامه . (منتهی الارب ). لقب . (اقرب الموارد).
غضب آلود. [ غ َ ض َ ] (ن مف مرکب ) پر از خشم . خشمناک . خشمگین . (ناظم الاطباء). غضبناک . خشم آلود. رجوع به غضب شود.
غیظ و غضب . [ غ َ / غ ِ ظُ غ َ ض َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )خشم و تندی . خشم سخت . رجوع به غیظ و نیز غضب شود.
فراش غضب . [ ف َرْ را ش ِ غ َ ض َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسی که قهر و غضب پادشاهی را اجرا میکند. (ناظم الاطباء). میرغضب . دژخیم . جلاد.
غضب کردن . [ غ َ ض َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشم آوردن . خشم گرفتن . خشمگین شدن . غضبناک شدن . رجوع به غضب شود: غضب کردن شاه کسی را.
غضب آلوده . [ غ َ ض َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خشمناک . (آنندراج ). غضب آلود. غضبناک . رجوع به غضب شود.
غضب انگیز. [ غ َ ض َ اَ ] (نف مرکب ) خشم آور. خشمگین کننده . آنکه به خشم آرد. رجوع به غضب شود.
غضب راندن . [ غ َ ض َ دَ ] (مص مرکب ) خشم گرفتن . غضب کردن . خشم آوردن . غضبناک شدن . رجوع به غضب شود.