پوتچوک
نویسه گردانی:
PWTCWK
پوتچوک. پوتچوک (putchuk)، قُسط* کشمیری (costos-root) (و نیز پچک pachak). نامی است که به چندین گونه قُسط،کسد، کست ، کُسط ، کوست داده شده که از هند و کشمیر و حتی عربستان خیزد ولی بیشتر در اشاره به نوع کشمیری است. ریشه گیاهی است هم معطر و هم داروئی. لوفر در ساینو ایرانیکا شرحی مفصل بر آن نگاشته ک در اینجا می آوریم: "Ts‛ni mu hian (’’عطر تیره چوب‘‘) را به ایران ساسانی نسبت داده داده اند. 2 اما اینکه این ماده چه بوده توضیح داده نشده است؛ و تنها بر این پایه که این نام و نیز mu hian (’’عطردرختی‘‘) و mi hian برای نامیدن قُسط* کشمیری (costos-root) یا پوتچوک (putchuk) (و نیز پچک pachak) به کار میروند، میتوان نتیجه گرفت که این ماده خوشبوی ایرانی چون آنها بوده است. هیرت چنین گمان کرده است،3 اما موضوع از گمانه فراتر نمی رود. راست اینکه نام چینی از نظر گیاهشناسی هیچ ارزشی ندارد و تنها نامی تجارتی است که به ریشه گیاهان گوناگون سرزمین های بسیار متفاوت گفته می شود . اگر چائو ژوـکوا گیاه مولد پوتچوک را به Luffa cylindrica که یکی از گیاهان تیره خیاریان در جنوب چین است تشبیه میکند و هل را نیز به همچنین، کاملاً روشن است که تصوری از قُسط کشمیری اصل که از Saussurea lappa به دست میآید در ذهن ندارد که گیاهی است علفی و بلند و محکم، بومی دامنههای مرطوب و بازِ دورادور دره کشمیر که در بلندای دوهزاروپانسد تا سههزار متری میروید. اگر در ادامه میگوید که این محصول در حضرموت و دریابار سومالی یافت میشود، از دید من منطقی نیست که بر آن انگ ’’نادرست‘‘ بزنیم و ردش کنیم، زیرا در چین روزگار او بی گمان فرآورده ای از این منطقه را به نام mu hian میشناختند. واقعیت همین است! دیوسکوریدس نیز از نوعی قسط عربی سفید و خوشبو نام میبرد که بهترین کیفیت را دارد؛ فزون بر این، از نوعی قُسط هندی که سیاه و صیقلی است و گونهای سوری به رنگ موم و تیرهگون با بوی تند یاد میکند. روشن است که این سه ریشه سه گونه متمایزند که خصوصیت های مشترک دارند؛ و بحق هم در این چون و چرا کردهاند که قُسط امروزی همان قُسط مردمان باستان باشد. اعراب نامگذاری دیوسکوریدس را گزیده اند. 4 شیخ داوود گونه ای هندی به رنگ سفید ؛ گونه ای سیاهرنگ محصول چین؛ و گونه ای سرخ و سنگین آن را برشمرده است و میافزاید که میگویند گونه قرمز درختی از نوع Agallochum است. کمابیش در همهجای آسیا ریشههای خوشبوئی یافت شده که به شکلی خصوصیت های kustha هندی را داشته است. از اینرو در تبت و مغولستان kustha را با جنس Inula ]زنجبیل[ یکی کردهاند و مترجمان بودایی واژه تبتی ru-rta را که در اصل نام نوعی Inula بوده در برگردان واژه سنسکریت kustha به کار بردهاند. 1 به همین ترتیب، نام چینی mu hian پیشتر نام گیاهی بومی از یون ـ نان بود که بر پایه آنچه در کتاب کهن Pie lu آمده، در دره کوههای یون ـ چان (Yun-č‛an) میرویید. 2 درستی این داستان در Man šu تأیید شده، زیرا در آن از رشتهکوهی در فاصله سه روز راه از جنوب یون ـ چان به نام تسینـ موـ هیان (Ts‛in-mu-hian) (’’عطر تیره چوب ‘‘) یاد شده که به واسطه فراوانی این ریشه در آن چنین نامیده میشود. 3 در Man šu گفته شده که این محصول تا به سرزمین کونـ لون در دریای جنوب نیز میروید؛4 و سو کون از دوره تانگ میگوید از دو رقم mu-hian (که او میشناخته) آن که از کون ـ لون میآید بهتر است، در حالی که محصول دریاچه باختری نزدیک هان ـ چو خوب نیست. 5 در دوران تائو هونـکین (T‛ao Hun-kin) (536 ـ 451 م) دیگر ریشه را از یون ـ چان نمیآوردند، بلکه همه آن را با کشتیهای بیگانه به چین می آوردند و گزارشی هست بر این پایه که آن را از تاتسین (خاور هلنی) میآوردند،6 و از همینجا این گمان تیز میشود که این ماده همان قُسط عربی یا سوری است که دیوسکوریدس از آن نام برده است. چن کوان (Čen Kwan) از سده هفتم به نقل از Nan fan ts‛ao mu čwan مینویسد که این ریشه از هند خیزد و محصول گیاهی علفی است و ظاهری چون شیرین بیان دارد. در T‛ai p‛inyü lan 7 همین مطلب به کتاب Nan čou i wu či از سده سوم نسبت داده شده، درحالیکه در Kwan či محصول کیائوـ چو (Kiao-čou) (تونکن) و هند دانسته شده است. سو سون هم بازنمودی متفاوت از این گیاه به دست داده است و از اینرو شگفت نیست که نمونههایی از چین که شناسایی را پیش گذارده بودند متعلق به گیاهان متفاوت از کار در آمدند؛ گیاهانی چون Aplotaxis auriculata، Aristolochia kaempferi، Rosa banksia و جز آن. 1 پس چنانچه قُسط (اگر بخواهیم این اسم عام را به کار ببریم) نه تنها در هند و کشمیر، بلکه در عربستان، سوریه، تبت، مغولستان، چین و مالاکا یافت میشده، به همین اندازه محتمل است که ایران نیز قُسط خاص خود را داشته یا آن را فزون بر هند، از سوریه وارد میکرده است. 2 این مسئلهای است که نتیجهگیری قطعی در مورد آن ممکن نیست. گواهان زبانشناختی نیز تکلیف ما را مشخص نمیکنند، چراکه واژه کست، kust در فارسی امروزی وام واژه از عربی است که ریشهاش را میتوان در واژه سنسکریت kustha یافت که در سطح جهان گسترده شده است. 3 در این مورد نیز مثل بسیاری موارد دیگر در تاریخ تجارت، به بی میلی جهان به شکیبائی در برابر انحصار بلند مدت پیمیبریم. قُسط راستین خاص کشمیر بود (و هنوز هم هست)، اما در همهجا پیوسته بر آن بوده اند همبرابرها یا جایگزینهایی برایش بیابند. نام تجاری ثابت ماند، اما خود کالا بارها تغییر کرد. ـــــــــــــــــــــــــــــــ 1. J. Markham, Shokubutsu mei-i, No 458. 2. Wei šu, ch. 102, p. 5b; Sui šu, Ch. 83, p. 7b.
قسط. [ ق ُ] (ع اِ) کسد. کست . کسط، و آن دارویی است ) . منتهی الارب ). عود هندی و عربی که بدان علاج کنند، مُدِرّ و نافع کبد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بیخی است شبیه به بیخ لفاح و از نواحی هند خیزد و نباتش مفروش و بی ساق و برگش عریض و سه قسم میباشد: یکی شیرین و سبک و سفید و با عطریت و قسط بحری و عربی نامند و قسمی مایل به سیاهی و سبک و سطبر و کم بوی و تلخ و او را قسط هندی نامند و قسمی مایل به سرخی و سنگین ودر وزن شبیه به چوب شمشاد و خوشبو و بی تلخی است ، و از مطلق او مراد قسط شیرین است و بهترین او سفید تازه ٔ گرم نخورده است که اندک زبان را بگزد و قوتش تا چهار سال باقی است ، و فرق در میان او و راسن که قسط شامی نامند عدم عطریت راسن است و عدم گزندگی زبان و صلابت آن ، در سیُم گرم و خشک و مدرّ بول و حیض و جاذب در آشفتن از عمق بدن و تریاق سموم حیوانی و مفتح سدّه ی جگر و قاطع خلاط غلیظه و لزجه و مبهّی و کشنده ٔ اقسام کرم معده و جهت درد رحم و درد سینه و شکافتگی عضل و تقویت معده و جگر و دردهای مزمنه ٔ دماغی و معده و عضله ها و مفاصل و تحلیل ریاح و اخراج سنگ گرده و با سکنجبین جهت تب ربع و با عسل جهت ربو و ضیق النفس و سرفه ٔکهنه و یرقان و علل سپرز و استسقاء و تشنج و کزاز و رعشه و حذر نافع و بخور او قاتل جنین و رافع وبا و زکام و ضماد او جهت کلف و عرق النسا و دردهای بارده و با روغن زیتون جهت رفع لرز و فالج و استرضاء و درد گوش و سعوط او جهت دردسر مزمن و ذرور او جهت قروح رطبه مفید و فرزجه ٔ او مُدرّ حیض و طلای او با سرکه و قطران و عسل جهت داءالثعلب و غش نافع و مضر مثانه و مصلحش گل انگبین و مضر ریه و مصلح او انیسون و قدر شربتش یک درهم و بدلش نصف وزن او عاقرقرحاست و روغن قسط ساذج که قسط تلخ را به قدر چهل مثقال نیمکوب کرده یک شبانه روز در شراب خیسانیده با چهارصد مثقال روغن زیتون بجوشانند تا شراب سوخته ٔ روغن بماند گرم و خشک و محلل و مقوی و رافع برودت معده و جگر و لرز و تبهای بلغمی و سوداوی و مقوی موی و قدر شربتش تا هفت درهم و روغن غیرساذج او در دستور های مذکور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به بحرالجواهر و مخزن الادویه شود. لغت نامه دهخدا.
3. Chau Ju-kua, p. 221 پوتچوک نه ریشه Aucklandia costus که ریشه Saussurea lappa است؛ نک: Watt, Commercial Products of India, p. 980. 4. Leclerc, Traité des simples, Vol. III, pp. 85-86 1. H. Laufer, Beiträge zur Kenntnis der tibetischen Medicin, p. 61. 2. وو کیـ تسون (Wu K‛i-tsün, Či wu min ši t‛u k‛ao, Ch. 25, p. 11) نیز به درستی گفته است این گونه پوتچوکی که از سرزمین بربرهای خارجی میآید نیست. سه تصویری که او ارائه کرده است، پوتچوک محصول هاییـچو (Hai-čou) در کیان ـ سو، محصول کوان ـ تون، و محصول چو ـ چو (Č‛u-čou) در نان ـ هویی (Nan-hwi)، از کتاب T‛u šu tsi č‛en (XX, ch. 117) کپی شدهاند و سه گیاه مختلف را نشان میدهند. 3. در Tien hai yü he či (ch. 3, p. 1) و ص 228 کتاب پیش رو آمده است که mu hian در سرزمین بومی چو ـ لی (Č‛ö-li) در یون ـ نان، که پیشتر چان ـ لی (Č‛an-li) نامیده میشد، تولید میشود. 4. Pelliot, Bull. de l’Ecole française, Vol. IV, p. 226. 5. ادعای وجود این ریشه در کون ـ لون بیپایه نیست، زیرا گارسیا دا اورتا نیز این داستان را تأیید کرده و در مالاکا نیز پوچو (pucho) را مشاهده کرده که از آنجا به چین صادر میشده است. 6. این متن بیشک موثق است؛ پیشتر هم در (Ch. 991, p.11) T‛ai p‛i yü lan این گزارش نقل شده است. 7. Ch. 982, p. 3. 1. Hanbury, Science Papers, p. 257; Stuart, Chinese Materia Medica, p. 43. 2. در سده شانزدهم، برپایه آنچه گارسیا گفته است (Markham, Colloquies, p. 150)، قسط را از هند به هرمز حمل میکردند و از آنجا به ایران و خراسان میبردند؛ از راه عدن نیز آن را وارد ایران و عربستان میکردند. 3. در زبان تخاری به صورت kassu یافت میشود: S. Lévi, Journal asiatique (1911, II, p. 138). 4. واژه ’’benjoin‘‘ تحریفشده واژه عربی lubān jāwī (’’بخور جاوه‘‘ یعنی سوماترا در نزد اعراب) است. پرتغالیها از آن benzawi و نیز beijoim و benjoim (در واسکو دوگاما و دوارته باربوسا)؛ اسپانیاییها، benjui ، menjui ؛ ایتالیاییها، belzuino، belguino؛ فرانسویها benjoin را درست کردند. بسنجید با: R. Dozy and W. H. Engelmann, Glossaire des mots espagnols et portugaise dérivés de l'arabe, p. 239; S. R. Dalgado, Influência do vocabulário português, p. 27.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.