ترجمه از عربی و فارسی به یونانی
نویسه گردانی:
TRJMH ʼZ ʽRBY W FARSY BH YWNANY
در سدۀ 4ق/10م امپراتوری بیزانس، میراثخوار فرهنگ یونان، توانست پس از چند سده عقبنشینی در برابر مسلمانان، نخستینبار برخی از نقاط مسلمان شده را به چنگ آورد. اینک آنان نیز همچون فاتحان عربِ ایران و بیزانس در سدۀ 1ق، با مردمانی فرهیختهتر از خود روبهرو بودند و همچنین آنان به فکر بهرهوری از میراث علمی مغلوبان افتادند. از اینرو، در آخرین سالهای سدۀ 10م، درست برخلاف آنچه در دو سدۀ پیش در جهان اسلام رخ داده بود، جریان نوینی از انتقال علوم از جهان اسلام به جهان یونانیمآب به راه افتاد که البته از نظر اهمیت و تأثیرگذاری در تاریخ علم جهان، هرگز با دو جریان ترجمه به عربی (سدۀ 2-3ق) و عربی به لاتین (سدۀ 11-12م) و حتى جریان ترجمۀ عربی به عبری (سدۀ 7ق/13م) برابری نمیکرد.
یونانیان نیز همچون مسلمانان، نخست به ترجمۀ آثاری دربارۀ احکام نجوم و پزشکی عملی همت گماشتند. مقالات دوم و سوم جُنگی یونانی دربارۀ احکام نجوم مشهور به اسرار ابومعشر که در حدود 1000م فراهم آمده بود، ترجمۀ یونانی گزارش شاذان ابن بحر از مذاکراتش با ابومعشر بلخی و گزیدههای بسیار مفصلی از المدخل الکبیر الى علم احکام النجوم ابومعشر را در بر داشت. احکام تحاویل سنی الموالید ابومعشر نیز در همین روزگار به یونانی ترجمه شد. دیوید پینگری 5 مقالۀ موجود متن یونانی را منتشر کرده است3. این مقالات در سدۀ 13م از یونانی به لاتین ترجمه، و در 1559م در بازل منتشر شد(پینگری، «ابومعشر بلخی»، 35,37-39، «ابومعشرجعفر...»، 338,339). در همین سالها، زادالمسافر و قوت الحاضر ابن جزّار نیز به یونانی ترجمه شد. این کتاب، به پیروی از سنتی بسیار کهن، برای کسانی که به پزشک دسترسی نداشتند، نوشته شده بود و گویا همین ویژگی موجب شد که خیلی زود به یونانی ترجمه شود4. نام مترجم، در بیشتر دستنوشتههای یونانی، از جمله کهنترین آنها کنستانتین اهل رگیوم5 (امروزه منطقۀ کالابره6 در جنوب ایتالیا)، و در یکی دیگر از نسخههای کهن کنستانس ممفیسی آمده است. بهنظر دارمبرگ، با توجه به قدمت دستنویس واتیکان، این مترجم نمیتوانسته است همان کنستانتین افریقی باشد (ص500-501, 504-505؛ نیز دارمبرگ و روئل، 582؛ دوگا، 291-292؛ بن میلاد، 33-34؛ لمان، 263-268). البته لکلر ترجمۀ یونانی را جدیدتر از ترجمۀ لاتین دانسته (I/413)، و پنتاگالوس نیز در مقالهای که در ضمن مجموعه مقالات گردهمایی هزارۀ ابن جزار
( الندوة العلمیة الالفیة، احمد بن الجزار، ابحاث و دراسات، تونس، 1987م، ص 41-54) به چاپ رسیده7، ترجمۀ یونانی را نیز به کنستانتین افریقی نسبت داده است (قس: اشتاین اشنایدر، «کنستانتین...8»، 364، «ترجمهها...9»، 17، که از ترجمۀ یونانی سونسیوس10 (؟) نیز یاد میکند؛ نیز قس: سارتن، I/682، که این ترجمه را ناقص و ترجمۀ مورد نظر دارمبرگ را کامل خوانده است). اما باید به خاطر داشت که مترجم روایت یونانی،دستکم دربارۀ انتساب اثر به مؤلف اصلی (ابن جزار) امانت را رعایت کرده، ولی کنستانتین در ترجمههای خود هرگز چنین نکرده است (نک : دارمبرگ، 490, 507-508). روایت یونانی را باید تفسیری از روایت عربی دانست، زیرا مترجم به هنگام ترجمۀ متن اصلی، نکات بسیاری از دیدگاههای ابوبکر رازی، اریباسیوس و «یوحنای دمشقی» ــ تصحیفی از نام یوحنا ابن سرابیون یا یوحنا ابن ماسویه (نک : اشتاین اشنایدر، «کنستانتین»، 374-377؛ لکلر، I/117؛ میهلی، 90؛ شیپرگس، 97؛ کمبل، I/72) ــ را بر آنافزوده است (دارمبرگ، 505ff. ؛ دوگا، 290). پس پزشکان یونانی زبان دست کم از سدۀ 11م بهواسطۀ این«تفسیر» با نظریات این پزشکان آشنا بودهاند. تعدد نسخههای ترجمۀ یونانی (دارمبرگ، 501-502؛ گابریلی، 49؛ بن میلاد، 31-32) را باید نشانۀ آوازۀ بسیار این ترجمه در بیزانس دانست.
ترجمۀ آثار عربی به یونانی دستکم تا اواخر سدۀ 11م ادامه داشت. سومیون ست1 (د پس از 1080م) برخی از آثار پزشکی و نیز کلیله و دمنه را از عربی به یونانی درآورد. فرهنگنامۀ وی دربارۀ خواص دارویی مواد غذایی، اطلاعات فراوانی از پزشکی اسلامی (و بهواسطۀ آن از پزشکی هندی) در برداشت. این کتاب مشهورترین اثر پزشکی بیزانس در روزگار خود بود (سارتن، I/742, 744, 771).
1. Symeon Seth 2. Gregorios Chioniades 3. Manuel Georgios Chrysococces 4. Georgios Chrysococces 5. Joannes Charsanites 6. Georgios Choniates
سرزمینهای تحت فرمانروایی امپراتوری ترابوزان، از اوایل سدۀ 14م، شاهد رستاخیز کوتاهمدت ترجمۀ آثار فارسی (و احتمالاً عربی) به یونانی بود. در این روزگار، ترابوزان، در ساحل دریای سیاه، بهرغم تهدیدهای همهجانبۀ ترکان عثمانی، مرکز فرهنگ یونانی و کانون ارتباط فرهنگهای ایرانی و بیزانسی بود. آلکسیوس دوم (1297-1330م)، هشتمین فرمانروای ترابوزان، گرگوریوس خیونیادس2، پزشک بیزانسیِ زادۀ قسطنطنیه را به ایران فرستاد. وی در مدت اقامت در ایران با زبان فارسی آشنا شد و چندی نیز اسقف اعظم تبریز بود. خیونیادس با شماری از آثار علمی فارسی (و احتمالاً عربی) به ترابوزان بازگشت. یکی از آثار نجومی موجود در این مجموعه، منسوب به شمسالدین بخارایی (شاید همان شمسالدین محمد بن مبارک شاه، مشهور به میرک بخاری، دانشمند ایرانی فعال در همان سالها) در 1323م از فارسی به یونانی ترجمه شد، یا شاید نگارندۀ یونانیزبان آن، کتابی بر اساس درسهایی که در محضر این فرد فرا گرفته بود، تألیف کرده باشد. این اثر آغازگر عصر نجوم ایرانی در امپراتوری ترابوزان بود (همو، III/63, 123, 438, 699).
کشیشی به نام مانوئل3، از شاگردان خیونیادس، با مطالعۀ برخی از این آثار شهرتی بههم زد (همو،III/688) و گریگوریوس خروسککسس4، شاگرد مانوئل، افزون بر بررسی این آثار، کتابی دربارۀ «ستارهشناسی ایرانیان» برای فردی به نام یوآنس خارسانیتس5 نوشت که زیجی نیز در بر داشت (یا شاید تمامِ اثر، زیجی بود با مقدمهای نجومی که در دیگر زیجها نیز دیده میشود). این زیج ظاهراً بر اساس سالشماری یزدگردی تنظیم شده بود و به همین مناسبت گاه به خطا زیج یزدگرد نیز نامیده میشد. «ستارهشناسی ایرانیان» خیلی زود در میان یونانیان رواج
یافت. هرچند نگارش اثری به یونانی در 1361م که مستقیماً از آثار نجومی یونان باستان تأثیر گرفته بود، اثر گریگوریوس را در جهان یونانی از رونق انداخت. اما این اثر تا مدتها پس از این تاریخ نیز در میان یهودیان خاور نزدیک و نیز سرزمینهای شرقی اروپا شهرتی تمام داشت (همو، III/123, 438, 688). در 1374م، سلیمان بن الیاس معروف به شَربِط هَه ـ ذَهَب این اثر را در سالونیکا به عبری ترجمه کرد (یا شاید زیجی به زبان عبری بر اساس آن تألیف کرد). در 1425م نیز شرحی عبری در آن نوشته شد. تألیف آثار نجومی دیگری را نیز به خروسککسس نسبت دادهاند که نمیتوان دربارۀ ارتباط آنها با اثر 1346م، یا استقلالشان با اطمینان سخن گفت (همو، III/688-689).
پزشک بیزانسـی دیگری به نام گئـورگیوس خونیاتس6 ــ که از روزگار زندگی وی هیچ نمیدانیم ــ یک رسالۀ زهرشناسی فارسی را به یونانی ترجمه کرد. بعید نیست که او نیز در همین روزگار رونق فرهنگ ایرانی در جهان یونانی فعال بوده باشد (نک : همو، III/438). بدین ترتیب، ترابوزان در اواسط سدۀ 8ق/14م مرکز یک نوزایی فارسی یا به عبارت دقیقتر ایرانی بود (زیرا بسیاری از آثار ایرانیان خود به عربی نوشته میشدند). برتری آموزش ایرانی از آنجا ثابت میشود که در این روزگار بهرغم ترجمۀ بسیاری از آثار به یونانی، حتى یک اثر نیز از یونانی به فارسی ترجمه نشد (همو، III/63).
یونس کرامتی
دائره المعارف بزرگ اسلامی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.