اجازه ویرایش برای همه اعضا

در

نویسه گردانی: DR
با ضمه ی کوتاه روی حرف دال ؛ مخفف دور مثلا درنما =دور نما
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۹ ثانیه
در شاندن . [ دُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف دُر فشاندن . دُر افشاندن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به شاندن شود.
در ریختن . [ دُ ت َ ] (مص مرکب ) پاشیدن و ریختن مروارید. فروریختن مروارید. || کنایه از سخن خوب و لطیف گفتن . (برهان ). سخنان خوب و پاکیزه ...
در سعادت . [ دَ رِ س َ ] (اِخ ) باب السعادة. استانبول . قسطنطنیه . و رجوع به باب السعادة شود.
شاهین در. [ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سلگی شهرستان نهاوند. دارای 170 تن سکنه .آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات و توتون و پنبه و لبن...
شیلان در. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش اسدآباد شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 186 تن . آب از قنات و رودخانه ٔ محلی . صنایع دستی قالی و جاجیم بافی ...
صد در صد. [ ص َ دَ ص َ ] (ق مرکب ) جمله ای است که در تداول عامه افادت تأکید و رفع تردید کند: صد در صد چنین است ؛ مسلماً چنین است ، بی شبهه ...
پا در گل . [ دَ گ ِ ] (ص مرکب ) مقیّد. گرفتار. || خجل . شرمسار : ز شرم جلوه ٔ مستانه ٔ او سروپا در گل ز طوق قمریان چون دود از روزن هوا گیرد. صا...
در آهنین . [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) یا در بند آهنین ، باب الحدید عربی ، نامی که در ممالک شرق اسلامی به بعضی گردنه ها اطلاق میشد. معروفترین آنها گ...
چوبین در. [ دَ ] (اِخ ) چوئین در. دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین . در 7 هزارگزی قزوین کنار راه آهن در جلگه قرار گرفته . مع...
ولامه در. [ وِ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوه پایه ٔ بخش آبیک شهرستان قزوین ، دارای یکصد تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۴۶ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.