عباس شاپوری
نویسه گردانی:
ʽBAS ŠAPWRY
عباس شاپوری نیز از به انزوا نشستگان دههء 1340 بود.چند هنرمند از نسل او،انزوایی چهل ساله را پذیرفتند و عجب اینکه از پی هم،جهان را بدرود گفتند:منصور یاحقی،منوچهر همایونپور و...هادی عامری حسینی،نوازنده تار که کمتر کسی او میشناسد.بیشتر این هنرمندان،انزوا و حاشیهنشینی خورد با خوشدلی و آرامش پذیرفتند و حتی از آن استقبال کردند،دو تن از آنها دوباره به فعالیت پرداختند و حتی نوار نیز منتشر کردند:امین الله رشیدی(با پنج حلقه نوار)،احمد ابراهیمی و منوچهر همایونپور(هرکدام با یک نوار)ولی از شاپوری خبری نبود.از سازنده آن ملودیهای پر احساس که در دهه 1330 همراه با مجید وفادار و پرویز یاحقی و حبیب الله بدیعی و شاپور نیاکان و...تهران آن روز را تسخیر کرده بودند،خبری نبود؛و روزنامهنگاران میگفتند هرکس بتواند حصار قلعه انزوای استاد شاپوری را بشکند و با او مصاحبه کند،ثابت کرده که واقعا روزنامهنگار است.گویا کسی از روزنامهنگاران موفق نشد که از او گفتوگویی بگیرد. آنچه که باعث ویرانی و تباهی روحیه و استعداد شاپوری شد،حوادثی بود که به زندگی عاطفی و خانوادگی او مربوط میشد و خود او در ایجاد این مصیبتها دخالتی نداشت.قضایی بود که به حکم سرنوشت بر سرش آمد و او هم مردانه تحمل کرد.بخش پیش از انقلاب آن را بیشتر آشنایانش و غیرآشنایانش میدانند و یادآوری آن،جراحت مهلکی بود که همیشه،روان حساس شاپوری را آزار میداد.بخش بعد از انقلاب آن را عده زیادی نمیدانستند؛دانستن رنجی که شاپوری تحمل میکرد برای دوستدارانش بسیار سنگین بود.لهیب شعلههای این رنج،تا مجلس ختم او نیز کشانده شد و پایان ناخوش فرجام این مرد هنرمند و متکی را رقم زد.به احترام یک عمر صبر و بردباری او،بیش از این نوشته نشود بهتر است.باشد که آرامش روان آن هنرمند رنجدیده در جهان دیگر،مستمر و جاوید باشد.
عباس شاپوری،فرزند غلامرضا شاپوری صاحب گراند هتل تهران بود.پدرش با بهترین هنرمندان عصر خودش دوست بود و آنها را به منزل خود دعوت میکرد.شاپوری کوچک در خانهای سرشار از موسیقیهای دلنشین رشد کرد.استادان مختلفی را دید،از حسین خان هنگ آفرین تا شاگردانش ابو الحسن صبا که استاد بزرگ دوران بود.اگر بگوئیم که عباس شاپوری یکی از درس خواندهترین و«استاد دیده»ترین هنرمندان نسل خود است،اغراق نگفتهایم پشتوانه غنی او از همین شرححالهای کوتاهی که با اکراه نوشته و در اختیار حبیب الله نصیریفر قرار داده است،هویداست.شهرت از اوایل دهه 1330 آغاز شد و در سال 1334 رهبر و سرپرست ارکستر شماره 4 در رادیو تهران بود.شماری از زیباترین ملودیهای خاطرهانگیز آن زمان،از ساختههای اوست.زیبایی این ملودیها قائم به خود است نه با وابستگی به خواننده مشهور آن، که الحق بااستعداد و خوشصدا بود از زیباترین آنها،آهنگ-ترانه«تک درخت»با کلام زندهیاد اسماعیل نواب صفاست:
تک درختی تیرهبختم که در سکوت صحرا...
و گویی وصف حال و زندگی عباس شاپوری است.
شاپوری در اوج شکفتگی از دنیای هنر برید ضربههای شدید عاطفی در زندگیش به کنار، تغییر وضع موسیقی از اواسط دهه 1340 نیز به طبع او ناسازگار آمد.سالهایی که تحتتاثیر یک اپیدمی سنتگرایی ساختگی،همه دستاوردهای تجدد و خلاقیتهای لطیف فردی را نفی میکردند.محبت اهل موسیقی به او و بهویژه احترام و علاقهای که انوشیروان روحانی،نوازنده و آهنگساز خلاّق موسیقی ایرانی به او داشت نیز نتوانست انگیزه کافی برای تجدید فعالیت او باشد.در تمام سالهای بعد از انقلاب نیز نه یک مصاحبه رادیویی تلویزیونی مطبوعاتی کرد،نه پشت تریبونی سخن گفت،و نه نواری و نه کتابی از ساختهها و نواختههای خودش را منتشر کرد. اگر کوشش هنرمند خوشخوان روشندل،آقای غلامحسین اشرفی نبود،نسل جوان نمیدانست که سازنده ملودی«تک درخت»کیست.این در زمانی بود که همه موسیقیدانهای هم سال او با جدیت در پی مطرح کردن دوبارهء نام و آوازه و آثار خود بودند.
عباس شاپوری در زندگی خصوصی دوستانی که او را از صمیم دل دوست داشتند و او را درک میکردند:انوشیروان روحانی،عباس تهرانی(تاش)و علی علیشاهی از آنها بودند، باشد که بعدها با تدارک کنسرت و برنامهای،یاد آن هنرمند بیگناه و متقی و رنجدیده را گرامی بدارند.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.