اجازه ویرایش برای همه اعضا

مجتبی بزرگ علوی

نویسه گردانی: MJTBY BZRG ʽLWY
مجتبی بزرگ علوی از نثرنویسان برجسته ادبیات فارسی سده بیستم میلادی[۳] و مشهورترین نویسنده چپ‌گرای ایران است.[۴] او که یکی از افراد گروه معروف ۵۳ نفر بود در آماده‌سازی مجله دنیا با تقی ارانی همکاری میکرد و به روانشناسی زیگموند فروید و فلسفه مارکسیسم بسیار علاقه‌مند بود. علوی همچنین یکی از بنیانگذاران حزب توده ایران بود و آثار ادبی مشهوری را به رشته تحریر در آورد که از آن جمله میتوان به رمان «چشمهایش» و داستان کوتاه «چمدان»، اشاره کرد.[۳][۵]

زندگی [ویرایش]

بزرگ علوی در بهمن ماه ۱۲۸۲ (دوم فوریه ۱۹۰۴) در تهران متولد شد. پدر او حاج سید ابوالحسن و پدر بزرگش حاج سید محمد صراف نمایندهٔ نخستین دوره مجلس شورای ملی بود. مادر وی نوهٔ آیت‌الله طباطبایی بود. سید ابوالحسن علوی و همسرش خدیجه قمر السادات که از طرفداران مشروطیت بودند دارای شش فرزند، سه دختر و سه پسر بودند که مجتبی بزرگ فرزند سوم آنان بود. ابوالحسن علوی از اعضای حزب دموکرات ایران بود که این حزب به گواه تاریخ از بدو تشکیل در آغاز مشروطه با نفوذ بیگانگان یعنی انگلیس و روس که در آن زمان چشم طمع به ایران دوخته بودند، مقابله می‌کرد. او به عنوان بازرگان با آلمان معاملات تجاری داشت و در هنگام جنگ جهانی اول در این کشور اقامت داشته و پس از اتمام جنگ نیز آنجا ماند.

دوران تحصیل [ویرایش]

بزرگ علوی به همراه برادرش مرتضی علوی در سال ۱۹۲۰ (۱۲۹۰-۱۲۸۹ شمسی) جهت تحصیل روانهٔ آلمان شد و دوران دبیرستان را در شهرهای مختلف از جمله شهری که امروزه در لهستان قرار گرفته گذراند. او در دوران اقامت در آلمان چند اثر ادبی آلمانی را به فارسی برگرداند .در سال ۱۹۲۷ (۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ شمسی) پدر وی با یک شکست بزرگ تجاری تاب نیاورده و خودکشی کرد. یک سال پس از این اتفاق علوی از دانشگاه مونیخ فارغ التحصیل شد و به ایران بازگشت.

بازگشت به ایران [ویرایش]

در آن زمان یک بورس تحصیلی برای ادامه تحصیل در آلمان به وی تعلق می‌گرفت اما با این وجود علاقه‌ای نشان نداد و در شیراز به عنوان معلم در خدمت معارف قرار گرفت. در این شهر بود که او نخستین کار ادبی را با ترجمه قطعه‌ای از آثار شیلر تحت عنوان «دوشیزه اورلئان» آغاز کرد. علوی در آن سالیان قرار ماندن در یک جا نداشت و در شهرهای گوناگونی در شمال در رفت و آمد بود که گاهی هم برای مدتی به تهران می‌رفت. این سرگردانی‌ها و ناآرامی‌ها با استخدام برای معلمی در هنرستان صنعتی تهران پایان یافت، او در سال ۱۹۳۱ (۱۰-۱۳۰۹) کار در هنرستان را آغاز کرد و در همین دوران به گروهی از روشنفکران سوسیالیست و به رهبری تقی ارانی پیوست.[۳] سرانجام او در سال ۱۹۳۷ (۱۶-۱۳۱۵) به همراه ۵۲ تن دیگر بازداشت شد و به زندان افتاد. هنگام تحمل حبس او کتاب «پنجاه و سه نفر» را نگاشت که درباره اعضای گروه سوسیالیست و تحمل سختیهای آنان در زندان بود. او همچنین مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه با نام «ورق‌پاره‌های زندان» را در این مدت نوشت.[۳]

پس از جنگ جهانی دوم، علوی به کمونیسم اتحاد شوروی گرایش پیدا کرد و از یکی از جمهوری‌های این کشور، ازبکستان دیدار نمود و کتابی با عنوان «ازبک‌ها» را به رشته تحریر درآورد. او همچنین یکی از بنیانگذاران حزب توده ایران بود[۳] و در کنار تقی ارانی و ایرج اسکندری، نخستین دوره مجله دنیا را منتشر می‌کرد. در تهیه و انتشار مجله دنیا، از همان آغاز، ایرج اسکندری با نام مستعار «جمشید» و بزرگ علوی با نام مستعار "فریدون ناخداً شرکت فعال داشتند.

دوستی با صادق هدایت [ویرایش]

یکی از ویژگیهای زندگی علوی نزدیکی و محشور بودن او با صادق هدایت است. این داستان که از زبان خودش چنین آغاز می‌شود: «در دوران مدرسهٔ ابتدایی که آقای غلامعلی فریور که یکی از رجال پاک و وارستهٔ دوران ما است همکلاسی بودم. چون هر دوی ما کوتاه قد بودیم روی نیمکت جلوی کلاس پهلوی هم می‌نشستیم. این همکلاس بودن به دوستی انجامید ...»

وقتی علوی در سال ۱۹۲۸ از آلمان به تهران می‌آید، به جستجوی دوست قدیمی خود غلامعلی فریور می‌پردازد و به مصداق «عاقبت جوینده یابنده بود» او را می‌یابد روزی در خانهٔ غلامعلی فریور کتاب «پروین دختر ساسان» به دستش می‌افتد آن را می‌خواند و می‌بیند که با کتابهای موجود آن دوران هم سطح نیست و از نظر شکل و محتوا چیز دیگری است از آقای فریور می‌پرسد نویسندهٔ این کتاب کیست؟ آقای فریور در پاسخ می‌گوید جوان خوب و خوشمزه‌ای است، باید با او آشنا شوی ... مدتی پس از این گفتگو روزی علوی و فریور در خیابان ناصریه آن زمان و ناصر خسروی بعدی، به کتابخانهٔ معرفت می‌روند تصادفا صادق هدایت هم آنجا بوده‌است که فریور می‌گوید: «این همان آقا است». این سرآغاز آشنایی این دو دوست است که بعدها «مسعود فرزاد» و «مجتبی مینوی» نیز به آن‌ها می‌پیوندند و جمعی به وجود می‌آید که بعدها ربعه نامیده شد.

نامگذاری «ربعه» را خود علوی این گونه شرح داد: «در آن روزها هدایت، مینوی و فرزاد و من (که بعدها دیگران هم به آن پیوستند) دیدارهای مرتبی داشتیم بازار ادب در انحصار هفت هشت شخصیت ممتاز بود مثل حکمت، تقی‌زاده، اقبال، قزوینی، سعید نفیسی و از این شمار. یک روز همین طور بی مقدمه فرزاد گفت ما خودمان هم گروه «ربعه» هستیم گفتیم بابا ربعه که معنا ندارد، فرزاد در پاسخ گفت: معنا ندارد ولی با سبعه (هفت) قافیه دارد با این ترتیب بود که ربعه در برابر سبعه پیدا شد وگرنه گروهی با نام و برنامه‌ای خاص نبود بلکه تنها زاییدهٔ یک شوخی بود.»

دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد و تدریس در دانشگاه هومبولت [ویرایش]

علوی مدتی پیش از وقوع کودتای ۲۸ مرداد و در نتیجه شکست محمد مصدق، نخست وزیر ایران، به تاریخ دهم فروردین سال ۱۳۳۲ در سن ۴۹ سالگی از ایران خارج شده و تا هنگام وقوع انقلاب ۵۷ در برلین شرقی سکونت داشت. او در سال ۱۳۳۵ ازدواج نمود. در این زمان در دانشگاه هومبولت به عنوان استادیار اشتغال یافته و ماموریت یافت در پایه گذاری رشته ایران‌شناسی و زبان فارسی شرکت نماید. در سال ۱۹۵۹ کرسی استادی دریافت کرد و تا سن ۶۵ سالگی (۱۹۶۹) در این دانشگاه به تحقیق و تدریس پرداخت. از جمله ثمرات این دوران تدوین لغت نامهٔ فارسی – آلمانی با همکاری پروفسور یونکر است.

برخی از شاگردان مجرب او مانند پروفسور زوندومن و پروفسور لورنس در دانشگاه‌های برلین و بعضی دیگر در کتابخانه‌های آلمان مشغول فعالیت هستند او پس از بازنشستگی از کار دست نکشید و در کنار رسیدگی به رساله‌های دکترا و تحقیقات شاگردانش به پاسخگویی به سئوالات و جوابهای فراوان اهل فرهنگ می‌پرداخت و گاهی ساعت‌ها وقت صرف یافتن منابع و اسناد می‌کرد و دست رد به سینهٔ کسی نمی‌زد.

از بین مجموعه داستان‌های کوتاه علوی، «چمدان» (نگاشته شده به سال ۱۹۶۴ میلادی) از همه مشهورتر است، که تاثیر به‌سزای روانشناسی فروید، در آن مشهود است.[۳] همچنین رمان «چشمهایش» (۱۹۵۲) از آثار بسیار معروف اوست، این رمان، اثری سخت مجادله‌انگیز است و درباره رهبر یک تشکیلات زیرزمینی انقلابی و زنی از طبقه مرفه که به او عشق میورزد. علوی آثاری نیز به زبان آلمانی نگاشته‌است که از آن جمله، «مبارزات ایران»[۶] و «تاریخچه و تحول ادبیات فارسی نوین»[۷] را می‌توان نام برد.[۳]

او پس از پیروزی انقلاب ۵۷، برای مدت کوتاهی به ایران بازگشت، لیکن دوباره ایران را به مقصد آلمان شرقی ترک نمود. علوی به علت سکتهٔ قلبی در بیمارستان فریدریش هاین برلین بستری شد و سرانجام در روز یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۷۵ برابر با ۱۶ فوریه ۱۹۹۷ درگذشت.

علوی یک فرزند پسر از همسر اول خود فاطمه علوی به نام مانی دارد و شریک زندگی بزرگ علوی، گرترود است که در برلین زندگی می‌کند.

آثار مشهور [ویرایش]

چشمهایش
۵۳ نفر
چمدان
سالاریها
موریانه
میرزا
ورق پاره‌های زندان
ازبک‌ها
گیله مرد
لغتنامهٔ بزرگ آلمانی به فارسی
دستور زبان فارسی برای مدرسین آلمانی زبان
ترجمهٔ جند کتاب از زبانهای مختلف به فارسی
گذشت زمانه
روایت (کتاب)
پانویس‌ها [ویرایش]

↑ در خلوت دوست (نامه‌های بزرگ علوی به باقر مؤمنی)، تدوین: باقر مؤمنی، اسن (آلمان): نشر نیما، ۱۳۷۹/۲۰۰۰. ص۲۵۵.
↑ خاطرات بزرگ علوی، به کوشش حمید احمدی، سوئد: نشر باران ۱۹۹۷.
↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ «بزرگ علوی» ‎(انگلیسی)‎. دانشنامه بریتانیکا، ۲۰۰۸. بازبینی‌شده در ۱۹ ژوئیه ۲۰۰۸.
↑ «بزرگ علوی» ‎(انگلیسی)‎. جامعه تالار ایرانیان (Iran Chamber Society)، ۲۰۰۸. بازبینی‌شده در ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۸.
↑ آبراهامیان، ص۳۸۵-۳۸۶
↑ Kämpfendes Iran
↑ Geschichte und Entwicklung der modernen Persischen Literatur
منابع [ویرایش]

بزرگ علوی. گذشت زمانه. ترجمهٔ احمد گل محمدی، محمدابراهیم فتاحی. تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۸۵. ISBN 964-351-324-6.
ارواند آبراهامیان. ایران بین دو انقلاب. ترجمهٔ احمد گل محمدی، محمدابراهیم فتاحی. چاپ سیزدهم. نشر نی، ۱۳۸۷. ISBN ۹۶۴-۳۱۲-۳۶۳-۴.
سایت اختصاصی بزرگ علوی
بانک اطلاعات نویسندگان، سایت جشن کتاب
↑ در خلوت دوست (نامه‌های بزرگ علوی به باقر مؤمنی)، تدوین: باقر مؤمنی، اسن (آلمان): نشر نیما، ۱۳۷۹/۲۰۰۰. ص۲۵۵.
↑ خاطرات بزرگ علوی، به کوشش حمید احمدی، سوئد: نشر باران ۱۹۹۷.
↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ «بزرگ علوی» ‎(انگلیسی)‎. دانشنامه بریتانیکا، ۲۰۰۸. بازبینی‌شده در ۱۹ ژوئیه ۲۰۰۸.
↑ «بزرگ علوی» ‎(انگلیسی)‎. جامعه تالار ایرانیان (Iran Chamber Society)، ۲۰۰۸. بازبینی‌شده در ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۸.
↑ آبراهامیان، ص۳۸۵-۳۸۶
↑ Kämpfendes Iran
↑ Geschichte und Entwicklung der modernen Persischen Literatur
جستارهای وابسته [ویرایش]

حزب توده ایران
تاریخ ادبیات فارسی
گروه ربعه
پیوند به بیرون [ویرایش]

وب‌گاه رسمی بزرگ علوی.

رده‌های صفحه: زادگان ۱۹۰۴ (میلادی)درگذشتگان ۱۹۹۷ (میلادی)رمان‌نویسان اهل ایران مترجمان اهل ایران نویسندگان اهل ایران نویسندگان سیاسی اهالی تهران اعضای حزب توده زادگان ۱۲۸۲درگذشتگان ۱۳۷۵ 53 نفرچپ‌گرایان نویسندگان مارکسیست
همچنین:
Bozorg Alavi (بزرگ علوی in Persian) (February 2, 1904 – February 18, 1997) was an influential Iranian writer, novelist, and political intellectual. He was a founding member of the communist Tudeh Party of Iran in the 1940s and – following the 1953 coup against Premier Mohammad Mossadegh – spent the rest of his life in exile in Germany, first during the Pahlavi regime, then returning to Germany once more following the 1979 revolution. His finest novel is Chashm'hā'yash (Her Eyes), which was published in Iran in 1952 and was subsequently banned.
[edit]Life

Bozorg Alavi (born Seyyed Mojtaba Alavi) was born in Tehran, Iran. He was the third of six children. His father, Abol Hassan Alavi, took part in the 1906 Constitutional Revolution and later published (with Hasan Taqizadeh) the progressive newsletter Kaveh (Kaweh) in Germany. His paternal grandfather was Seyyed Mohammad Sarraf, a wealthy banker and merchant, who was a leading constitutionalist and member of the first Majles. Sarraf was a younger brother of Haj Seyyed Javad Khazaneh, treasurer of Nasser ed-Din Shah Qajar and later Mozaffar ed-Din Shah Qajar. Bozorg Alavi derived his nickname 'Bozorg' from being named after his great-grandfather -his Agha Bozorg- Agha Seyyed Mojtaba Ghannad, sugar merchant, confectioner and shipowner, who died in the year Bozorg was born,
Bozorg Alavi had his primary schooling in Tehran. In 1922 he was sent to Berlin along with his older brother Mortezā, to study. Upon his return to Iran in 1927, he first taught German in Shiraz and later in Tehran. During these years he met and befriended Sadegh Hedayat. Around this time he became active in the meetings held by Dr. Erani and was one of the famous 53 persons who were jailed in 1937 under the regime of Reza Shah for communist activities. Alavi himself claimed that he was not involved politically at the time and simply was in a group of literati, who among other things read communist writings. He was given a 7-year sentence, but was released after 4 years in 1941 after a general amnesty following the Allied control of Iran. Upon his release he published his Scrap Papers of Prison and Fifty Three Persons, and continued his political activities, becoming a founding member of the communist Tudeh Party of Iran and serving as editor of its publication Mardom (People). Alavi was in Germany when the 1953 Coup d'état overthrew the government of Premier Mossadegh and resulted in massive arrests and imprisonment. Alavi stayed in exile in East Berlin, teaching at Humboldt University, until the fall of the Pahlavi dynasty and the emergence of the 1979 Iranian Revolution.
In spring of 1979 he returned briefly to Iran after 25 years in exile and was warmly received by the Iranian Writers Association, including such writers/poets as Ahmad Shamlou, Mahmoud Dolatābādi, Siāvash Kasrā'ie and others. He returned to Iran a year later in 1980 for another short visit and was dismayed by the repressive turn of the revolution. He continued to lived and work in Berlin, visiting Iran for the last time in 1993. He died in Berlin in 1997.
Before his exile, he married his cousin Fatameh Alavi and had a son, Mani. In 1956, he married Gertrud Paarszh in Germany who stayed with him until his death.
[edit]Selected works

Major Works:
Chamedan (The Suitcase) (1934)
Varaq Pareh'ha-ye Zendan (Scrap Papers from Prison) (1941)
Panjah-o Seh Nafar (Fifty Three Persons) (1942)
Nameh' ha va Dastan'ha-ye digar (Letters and Other Stories) (1952)
Chashmhayash (Her Eyes) (1952)
Other Writings:
Div...Div (Demon...Demon), in the collection Aniran (Non-Iranian) (1931)
Uzbakha (The Uzbeks) (1948)
Kampfendes Iran (1955, Berlin)
Geschichte und Entwicklung der modernen persischen Literatur (1964, Berlin)
Salariha (The Salari Family)
Mirza
Translations into Persian:
Anton Chekhov's The Cherry Orchard
Samuil Marshak's The Twelve Months
George Bernard Shaw's Mrs. Warren's Profession
J.B. Priestley's An Inspector Calls
Friedrich Schiller's Jungfrau von Orleans
Theodor Nöldeke's Das Iranische Nationalepos
[edit]References

[Bozorg Alavi Official Website] http://www.bozorgalavi.org
Donne Raffat, The Prison Papers of Bozorg Alavi: A Literary Odyssey, Syracuse University Press,1985. ISBN 0-8156-0195-6
Hassan Kamshad, Modern Persian Prose Literature, Ibex Publishers, 1996. ISBN 0-936347-72-4
Bozorg Alavi, Ehsan Yarshater, John O'Kane, Her Eyes, Rowman & Littlefield (1989). ISBN 0-8191-7344-4
http://www.barjesteh.nl/alavi.htm
http://www.darolqajar.com
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well-written
I am highly knowledgeable about this topic (optional)

Submit ratings
Categories: 1904 births1997 deathsIranian novelistsIranian translatorsIranian writersMarxist writersPeople from TehranTudeh Party of Iran politicians
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.