آغل
نویسه گردانی:
ʼAḠL
آغل، آغیل: در هزارستان (مناطق مرکزی افغانستان) به دِه و قریه اطلاق می شود
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اغل . [ ] (اِخ ) همان اغول حاجب است که از امرای محمد خوارزمشاه درخوارزم بود. (از تاریخ جهانگشا ج 1 ص 97 و 124). همان مغول حاجب است . ر...
اقل . [ اَ ق َل ل ] (ع ن تف ) کمتر و اندک تر. (ناظم الاطباء) (آنندراج )(غیاث اللغات ). بسیار کم . کوچکتر. (ناظم الاطباء).- اقل الحاج ؛ کمترین ...
عقل . [ ع َ ] (ع مص ) بندکردن دوا شکم را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و چنین دارویی را عَقول و شکم را معقول گویند. (ازاقرب الموارد)...
عقل . [ ع َ ] (ع اِ)خرد و دانش و دریافت یا دریافت صفات اشیاء از حسن وقبح و کمال و نقصان و خیر و شر، یا علم به مطلق امور به سبب قولی که ...
عقل . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) «أعقل » بودن شتر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعقل و عَقَل در معنی اسمی شود.
عقل . [ ع َ ق َ ] (ع اِمص ) برتافتگی پای شتر و بر همدیگر خوردن زانوی آن . (از منتهی الارب ). اصطکاک دو زانو، یا پیچیدگی در پای ، و گشادگی عرقو...
عقل . [ ع ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ عِقال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عقال شود.
عقل . [ ع َ ] (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ). نام قلعه ای است در تهامة. (از معجم البلدان ).
عقل . [ ع َ ] (اِخ ) لقب سعیدبن فاضل بن بشارة. به سال 1306 هَ . ق . در دامور (لبنان ) متولد شد و به هیجده سالگی به مکزیک رفت و روزنامه ٔ «صد...
عقل . [ ع َ ] (اِخ ) لقب ودیعبن سدیدبن بشاره ٔ فاضل . از روزنامه نگاران و شاعران معاصر لبنان (1299- 1352 هَ .ق .). رجوع به الاعلام زرکلی ج ...