سلطان محمد تبریزی
نویسه گردانی:
SLṬAN MḤMD TBRYZY
سلطان محمد تبریزی، این هنرمند ارزنده مشرق زمین،از جمله چهرههای برجستهآی است که با خلق آثاری نامیرا در هنر مینیاتور و تاثیر شگرفی که بر دیگر هنرمندان و هنرنگارگری بر جای گذاشته، نامی جاویدان یافته است. وی که از سیماهای درخشان مکتب تبریز به شمار میرود، در آن دوران، شاگردان توانمندی را تربیت کرد و آنها نیز مکتب تبریز را به اوج رساندند.
»آوازه هنری سلطان محمد، در آثار کسانی چون »ف.مارتین« »ف. شولتز«، »ای. کونل«، »آ.بلوشه«، »ق.آرنولد«، »ب.پ.دینکه« و غیره انتشار یافته و مابین سالهای 80 ـ 1950 در آثار تحقیقی و جهانی بزرگانی چون »ای. شوکین«، »ب.گری«، »ب. روبینسون«، »ک.س.بلچ«، »ب، ویمارن«، »ا. ق. قاضی اوف«، »ق. ا. پوقاچنکووا«، »آ.ایوانف« و سایرین منعکس شده است«.(1)
قبل از آن که با این هنرمند نامدار و آثار ماندگارش آشنا شویم، لازم است که درباره مکتب تبریز، اطلاعات مختصری داشته باشیم. مهدی حسینی در این زمینه می نویسد:
»مکتب تبریز که پایههای بنیادین نگارگری دوره صفوی را رقم میزند و برای این که با مکتب ایلخانان (سده هشتم هجری) اشتباه نشود، اصطلاحاً »مکتب تبریز: دوره دوم« نیز به آن گفته می شود این دوره مقارن است با اوایل قرن دهم هجری (شانزدهم میلادی) و سلطنت شاه اسماعیل اول (930 ـ 907 هـ . ق)
ویژگی نقاشی مکتب تبریز (دوره دوم) تحرک و پویائی فضا و ترکیب بندی، درخشش، تلالو و شفافیت رنگ و همچنین نور درخشانی است که سرتاسر نگارهها را در خود فرو برده است شاه طهماسب صفوی، که علاوه بر کشورداری، انسان فرهیخته و دارای ذوق هنری بود و خوشنویسی و نگارگری می کرد متولی بسیاری از فعالیتهای هنری در این مقطع از تاریخ پر فیض نگارگری ایران است.
شاهنامه شاه طهماسبی، که شاخص نگارگری در دوره صفویه است، با 258 تصویر، متعلق به همین دوره است. این شاهنامه سترگ (اگر چه آغازش در سال 928 هجری، در دوره شاه اسماعیل اول، بنیان گرفته بود ) در سه مرحله به انجام رسید مرحله اول به سرپرستی سلطان محمد نقاش تبریزی، مرحله دوم به سرپرستی میر منصور و مرحله سوم به سرپرستی آقا میرک بود این مدیران هنری، علاوه بر برنامهریزی، نظارت و هدایت نگارگران و هنرمندان، اجرای بسیاری از نگارهها را نیز بر عهده داشتند نگاره »بارگاه کیومرث«، »هوشنگ دیو سیاه را می کشد«. و .... اثر سلطان محمد »کابوس ضحاک«، »رستم و رخش« و ... اثر میر مصور و همچنین نگارههای »رستم و کیقباد«، »فریدون در کسوت اژدها پسران را میآزماید« و ... اثر آقا میرک از شاخصههای این مجموعه بسیار نفیساند از دیگر نگارگران این مجموعه می توان از میرزا علی (پسر سلطان محمد نقاش) میر سید علی (پسر میر مصور) دوست محمد، مظفر علی و ... نام برد.«(2)
ابوالعلاء سودآور، پیشینه این مکتب را به عصر آق قویونلوها برده و با مکتب هرات این چنین مقایسه می کند:
»از آن جا که شاه اسماعیل، سلسلههای آق قویونلو را در غرب و نوادههای تیمور را در شرق کشور شکست داده بود، وارث دو سنت بزرگ نگارگری و خوشنویسی به شمار میآمد. مکتب نگارگری ترکمانان تبریز، به هنگام فرمانروائی سلطان یعقوب آق قویونلو و نیز مکتب هرات در زمان سلطنت سلطان حسین »بایقرا« به اوج خود رسیده بودند مشخصه نگارگری ترکمان،ترکیب بندی پر تحرک و رنگهای پر تلالو بود در حالی که مشخصه نگارگری مکتب هرات ترکیب بندیهای حساب شده و متوازن به همراه رنگهای ملایم است نگارگران و خوشنویسان از هر دو سوی مملکت، برخی ازهرات به سرپرستی کمال الدین بهزاد، و برخی از مکتب تبریز به رهبری سلطان محمد تمام نیروهایشان را با یکدیگر هماهنگ ساختند، تا مهمترین اثر مصور نگارگری ایران »شاهنامه شاه طهماسبی« را به وجود آورند برای آفرینش این اثر بی نظیر شیوههای شرقی و غربی نگارگری ایران (هرات و تبریز) با هم ترکیب شده بودند تا مکتب با عظمت نگارگری صفوی را رقم زنند. کتابخانه سلطنتی صفوی (در تبریز) با کنار هم قرار دادن منحصر به فردترین استعدادها، قالب متشخص آفرینش اثر هنرمندی، نه تنها در نگارگری و کتابت، بلکه در صنایع دستی سنتی نظیر بافندگی، فرش و قلمزنی را فراهم آورد افزون بر این بر فعالیت سایر کتابخانههای سلطنتی رقیب، نظیر دربار عثمانی در ترکیه و مکتب مغولی در هند، تاثیر شگرفی به جا گذاشت.« (3)
کریم کریم اوف نیز در اثر ارجدارش »سلطان محمد و مکتب هنری تبریز« مینویسد:
»... در پیشرفت صنعت کتاب و مینیاتورهای شاهکار موجود در آنها و ترقی نقاشی قرون و سلطان مشرق زمین، جهات و اهدافی در تعیین مرحلهای خاص شکل گرفتند. »ف.شولتز« محقق آلمانی که این دوره را اوج شکوفائی مکتب تبریز میداند، آن را »مکتب مادر« نام مینهد چرا که نقش اساسی و مهم در شکلگیری یک سری از مکتب های نقاشی و در پیشرفت مینیاتور سرزمینهای خاورمیانه داشته است.
بدون کمرنگ شدن موقتی نقش اساسی و اولیه مکتب تبریز در قرن پانزده که از وابستگی به شرایط پدید آمده سیاسی اجتماعی و اقتصادی نشات میگرفت، آن مکتب باز هم همچون مکتب مهم مینیاتوری و پایتخت بزرگ اجتماعی، اهمیت و اقتدار خویش را حفظ کرده بود در قرن پانزده، تعداد زیادی از نقاشان و هنرمندان صنعت کتاب آذربایجان جلب پایتخت تیموریان ـ هرات میشدند و در آنجا وظایف رهبری را بر عهده گرفته و بر اساس سفارشات خصوصی شاه کار میکردند کسانی چون پیر سید احمد (تبریزی)، خواجه علی مصور، قوام الدین، قیاس الدین و ...
خطاط، عالم و شاعر مشهور آذربایجان، جعفر تبریزی، سالهای متمادی ریاست کتابخانه دربار »بایسنقر« را بر عهده گرفته بود پیر سید احمد، معلم واستاد کمالالدین بهزاد، نقاش بزرگ مشرق زمین بودند همه این اسناد و دلایل دیگر ثابت میکند که تبریز در این دوره نیز پایتخت عظیم تمدن بوده و سمرقند را در دوران تیمور و هرات را در دوره بایسنقر و شاهرخ، با اساتید مجرب خویش تامین مینمود.
در قرن پانزده تحت تاثیر مکتب هنری تبریز، مکتبهای مینیاتور دیگر شهرهای آذربایجان هم بسط و گسترش یافت.
علایم و خصوصیتهای سبک تبریز در مینیاتورهای »مهر و مشتری« کتاب خطی (شخصی) شاماخی، سال 1456، در گلچین ادبی شاعران مشرق زمین که در پایتخت شروانشاهان به سال 1468 توسط شرفالدین حسین سلطانی کار شده و در موزه لندن موجود است و نیز این خصوصیتها در مینیاتورهای بوستان سعدی که از طرف عبداللطیف شروانی دوباره نویسی شده، و در موزه »توپ قاپو« استانبول موجود است مشاهده می شود.
مینیاتورهای نقاشی قرن 15 باکو به نام عبدالباقی باکوئی در ورقهای جداگانه بسیار شورانگیز میباشند (استانبول موزه توپ قاپو) جهات و خصوصیتها در مینیاتور تبریز در اوایل قرن پانزده، در مینیاتورهای منظومه خطی »خسرو و شیرین« نظامی گنجوی که در دهههای دوم و سوم از طرف علی حسن سلطانی ـ خطاط معروف ـ بازنویسی شده، به وضوح ارائه شده است.
پنج مینیاتور این مجموعه با مینیاتورهائی که به صورت اساسی کار شده و یادآور اسلوب استاد جنید نقاش میباشند، فرق و تفاوت دارند مینیاتورهائی که به صورت اساسی کار شده و یادآور اسلوب استاد جنید نقاش میباشند، فرق و تفاوت دارند. مینیاتورهای »فرهاد در قصر شیرین« و »سرزدن شیرین به فرهاد در کوه بیستون« از لحاظ هماهنگی آرایهای که حاصل تکرار ریتمیک لکههای رنگارنگ درخشان میباشد، جدا از بقیهاند.
در بین مینیاتورهای اواخر قرن پانزده، مینیاتورهای »خمسه« خطی نظامی به تاریخ 1482 شور و حالی خاص دارند.« (4)
دکتر قمر آریان درباره سلطان محمد تبریزی، این اطلاعات را به دست میدهد:
در دوره کلانتری کتابخانه صفویه، استاد بهزاد، یک همکار جوانترهم داشته است به نام سلطان محمد تبریزی که هنگام ورود بهزاد از هرات به عراق مطابق روایت قاضی احمد، خود در آن وقت استاد به شمار میآمد و حتی شاه طهماسب پیش وی مشق نقاشی میکرد. با این همه سلطان محمد نیز در خدمت کتابخانه همایونی بود شاید بعضی کارهای او به نام استاد بهزاد انتشار مییافت اما هم اکنون بعضی مینیاتورهای اوست با معنای خود او که نشان میدهد خود او استادی قابل بوده است.
قاضی احمد میگوید که این سلطان محمد، روش قزلباش را بهتر از دیگران ساخته است.« (5)
کریم کریم اوف نیز درباره صاحب ترجمه، این اطلاعات را به دست میدهد:
»در گستره تاریخ نقاشی ملل خاور نزدیک، نقاش بزرگ و ارجمند آذربایجان، استاد سلطان محمد نقاشباشی موازی با مانی و بهزاد ـ را فائل شرق ـ به مقامی شریف و بزرگ دست یافته است دورهای از ترقی مینیاتور بلافاصله مدیون این هنرمند نام آور است هنر و خلاقیت وی در قرن شانزده، اهداف بزرگ مکتب تبریز را عمومیت بخشید و در گسترش آن وجههای خاص داشته است.
هم از این روست که در دوره حکومت شاه طهماسب، مکتب هنری تبریز که قلههای ترقی را پیموده بود به اسم سلطان محمد وابسته و بسته است و در این دوران است که آثار زیبای هنرمندان نامعلوم و ناشناس همیشه به نام »مکتب سلطان محمد« و یا »شیوه هنری سلطان محمد به ظهور رسیده است.
همه این اسناد ثابت میکنند که صرف نظر از اشتغال بهزاد در کتابخانه شاه در دوره حاکمیت شاه اسماعیل و شاه طهماسب در بین نقاشان صاحب نام بومی و غیر بومی، سلطان محمد بهترین و بزرگترین آنها بود. وی در قرن شانزده در رنگ آمیزی مینیاتور، علی الخصوص در ترقی و پیشرفت سبک مینیاتوری تبریز، مهمترین و مداومترین نقش را بازی نموده است درباره شرح حال سلطان محمد، مثل سایر نقاشان شرق، میتوان گفت که معلومات و نوشتههای چندانی وجود ندارد.
قاضی احمد در اثر مکتوب خود »گلستان خونار دار تذکره خطاطان و نقاشان« به سال 1005 (97 ـ 1596) در مورد سلطان محمد، معلوماتی مختصر ارائه میدهد: »استاد سلطان محمد اهل پایتخت شهر تبریز میباشد. استاد بهزاد هنوز از هرات به عراق نیامده بود که استاد سلطان محمد در کتابخانه شاه جنت مکان »شاه اسماعیل« کار میکرد و به تربیت پادشاه چهار اقلیم (شاهزاده طهماسب) مشغول بود و برای او نقاشی درس میداد وی درتبریز پایتخت ایران در گذشت.(6)
در مقدمه مرقعی که جهت بهرام میرزا، برادر شاه طهماسب، توسط دوست محمد، خوشنویس کتابخانه سلطنتی، در 953 هـ . ق تنظیم شده است ، » در بیان احوال نقاشان گذشته و حال« شرحی آمده است. دوست محمد در توصیف نقاشان دوره شاه طهماسب از سلطان محمد به عنوان سرآمد زمان یاد کرده است، و از جمله آثار وی در شاهنامه شاه طهماسبی، از مجلسی یاد میکند که »انسانها در آن پوست پلنگ به بردارند« و نقاشان در مقابلش »سر تعظیم فرود میآورند«. منظور دوست محمد، نگاره درباره کیومرث، اثر سلطان محمد است که از شاهکارهایی محسوب میشود. در ربع سوم قرن نهم هجری، بوداغ قزوینی چنین نگاشت:
بنا به اظهار استادان مسلم، ... سلطان محمد، در بیان شیوه قرلباش، به هنگام طراحی لباس، زره، اسب ها و اسلحه، سرآمدتر »از استاد بهزاد« بود. سلطان محمد در بسیاری از موارد می توانست با استاد بهزاد رقابت کند. چنین اظهارات روشنی در مورد آثار یک هنرمند در کتب تواریخ سلطنتی ایران کمتر یافت میشود واظهارات دوست محمد و دو اثر امضادار این هنرمند زمینه را برای مطالعه دیگر آثارش فراهم میآورد.« (7)
در کتاب »تاریخ ایران، دوره صفویان« از انتشارات دانشگاه کمبریج، از سلطان محمد به عنوان استاد بزرگ یاد شده و دربارهاش آمده است:
»... از طرف دیگر چنین مینماید که رئیس کتابخانه صفویان متقدم، سلطان محمد از اهالی تبریز باشد که نه شاگرد بهزاد و نه شاگرد میرک بود سند متقنی که درباره سلطان محمد موجود است، سپردن شاه طهماسب به او برای تعلیم هنر نقاشی بود و بنابراین هنگامی که بهزاد برای نخستین بار از هرات وارد تبریز شد و احتمالاً نباید قبل از سال 1523 میلادی باشد، چون طهماسب در سال 1515 میلادی متولد شده بود، به این امر اشتغال داشت از این رو سلطان محمد می باید در زمان شاه اسماعیل و نیمه اول سلطنت شاه طهماسب رئیس کتابخانه سلطنتی بوده باشد شواهد مطمئنی در دست است که تدارک و تهیه خارق العاده شاهنامه هوتون (روچیلر سابق) با دویست و پنجاه و شش نگاره تحت نظر و ریاست وی انجام شده است این نگارهها انتقال از سبک درباری و ترکمان را به سبک درباری صفوی کاملاً عیان میسازند و نیز بر کارگاه نقاشی تبریز در آستانه ورود هنرمندان تیموری تاکید ورزیدند که سبک هرات را برای غنیسازی آن وارد تبریز کردند.
این که خود سلطان محمد از مدتها پیش، روی این نسخه کار میکرده، از نگارهای معلوم میشود که »دربار کیومرث« را بازنمائی کرده و با گزارشی دمساز و مطابق است که دوست محمد درباره سلطان محمد ارائه کرده که مشغول نقاشی یک شاهنامه درباری است و »خلق را چنان در پوستین پلنگ تصویر کرده که دل هر نقاش جسوری را میلرزاند«.
این نگاره در واقع اثری ظریف و خارقالعاده است که اجرای آن را به اوایل دهه 1520 میلادی نسبت میدهند. یک چنین اقدام جسورانه و عالی نباید کمتر از ده سال طول کشیده باشد. تنها تاریخی که در این نسخه آمده، در بخش معماری نگاره برگ 516 و سال 934 هـ را نشان میدهد که معادل 8 ـ 1527 میلادی است در اینجا ظاهراً باید با ولش (Welch) همنوا شویم که این برگ از نسخه شاهنامه زمانی بدان افزوده شده که کار نقاشی آن به مدت چند سال پیشرفت زیادی کرده بود. او معتقد است که این کار در اوایل دهه 1520 میلادی شروع و در اواسط دهه 1530 به پایان رسیده است من ترجیح میدهم خلق این اثر را بین سالهای 1520 و حدود 1530 میلادی قرار دهم چون به نظرم رسید (که صرف نظر از تعدادی از نگارههای آن که بازتابی از سبک درباری ترکمان است اکثر نگارههای آن رابطه نزدیکی با نگارههای نسخههای معروف دهه 1520 میلادی دارد. یعنی نسخه کتاب میر علیشیر از سال 1526 میلادی محفوظ در پاریس و ظفر نامه سال 1529 موجود در تهران، ولی چندان سنخیتی با خمسه درباری نظامی تحریر در سالهای 43 ـ 1539 و محفوظ در متابخانه بریتانیا ندارد. چند تا از نگارههای آن در واقع یادگار نگارههای دیوان حافظ سام میرزا در حدود سال 3 ـ 1530 میلادی است، اما تواریخی را که برای حدود موقتی خلق آن ارائه شده، بی اعتباری نمیکند. چندین نگاره آن از نظر پیشرفت هنری شبیه نگارههای خمسه نظامی سالهای 43 ـ 1539 میلادی است ولی حاوی دو نگاره هم هست که »امضای« آنها به سلطان محمد نسبت داده شده است.
یکی از این نگارهها که بهرام گور را در حال شکار تصویر کرده، کاملاً شبیه نگاره برگ 568 شاهنامه است که اتفاقاً یکی دیگر از اعمال بهرام گور را تصویر کرده است. در اینجا صخرههای کوهستانی کاملاًجلوه یافته، اما بین این دو صحنه شکار و پیکرههای موجود در منظره از نظر مفهومی چندان اختلافی موجود نیست. سلطان محمد همراه پسرش میرزا علی به گروه تصویرگران خمسه درباری نظامی پیوست و به احتمال اداره کتابخانه سلطنتی را در حدود سال 1540 میلادی به میر مصور واگذاشته است همچنین گزارش شده که وی روی یک نسخه درباری شاهنامه کار میکرده که به احتمال زیاد همان است که در مجموعه هوتون موجود است.«(8)
آرتورپوپ نیز در بررسی آثار ارزنده این هنرمند نام آشنا مینویسد: »امضای استاد در وسط یک قاب تزئینی است و در مجموعه لوئی کارتیه موجود است .یکی از آنها یک شاهزاده صفوی احتمالاً سام میرزا را در میان درباریان و غلامان در باغ سلطنتی با رنگهای روشن که احساس شادمانی جمع را بیشتر جلوهگر میسازد نشان میدهد. چهرههای انسانها زیاد گیرا نیست، اما تنوع زیادی دارد که نشان میدهد نقاش خود را زیاد پای بند چهرههای معین نکره است نقاشی دیگر با چهرههائی که آشکارا از اشخاص زنده واقعی الهام گرفته، این قضاوت را تایید میکند. تصویر نمایش یک صحنه میگساری است و استاد را به عنوان یک کاریکاتوریست با یک نشاط استثنائی نشان میدهد. در سبک و رنگ، اختلاف زیادی بین این دو تصویر است معهذا یکی بایستی درست بعد از دیگری خلق شده باشد واین نشان می دهد که سلطان محمد، چقدر قادر به تغییر موضوع بوده و سازگاری داشته است و هرکسی میتواند خوب بفهمد که یک چنین مرد با چنین استعدادی چه استاد عالی مقامی میتواند باشد.« (9)
سلطان محمد، در زمینههائی که کارکرده، شاهکار آفریده است. از جمله در دیوان حافظ در این زمینه نیز در کتاب »تاریخ ایران، دوره تیموریان« میخوانیم:
»چندین نسخه از دیوان حافظ با نگارههائی تزئین شده و یکی از زیباترین آنها نسخه محفوظ در موزه هنری فاگ (کمبریج، ماساچوست) به تاریخ حدود 1527 میلادی است. دونگاره آن، کار شیخزاده و پنج نگارهدیگر، از سلطان محمد است. یکی از زیباترین و در عین حال پیچیدهترین تصاویر، نگارهای از سلطان محمد است که مراحل مختلف کشف و شهود روحانی و جسمانی را نشان میدهد و خود حافظ که مست شراب زده از بادهگساری و یا مدهوش سروش غیبی است و در کنار پنجرهای باسیوی بزرگ باده و زیر سقف لمیده و فرشتگان در آن بالا به پایکوبی و نوشانوش مشغولند و در بخش تحتانی تصویر هم سماع شوریده در اویش با موسیقی دل انگیر و مدهوش کنندهای در آمیخته است.
این نگاره، تصویری است که فاصله بین تاثیرات می و کشف و شهود الهی را از میان برگرفته است. در این نگاره عجیببرین و متعالی، نوعی طنز ملایم با لایهای از مذهب در هم آمیخته است در اینجاست که مشمل نسلهائی از محققان و ستایشگران حافظ در این که شعر او احساسی و یا عرفانی است، با قلم موی استادی از استادان نگارگر ایرانی حل شده است.«(10)
از جمله تصاویری که سلطان محمد با الهام از دیوان حافظ خلق کرده تصویر جشن عید فطر است. این تصویر حدود سال 933 هـ . ق کشیده شده است:
»این نگاره، تجسم شعر حافظ است که به سال 777 هـ .ق در مدح پادشاه سلسله مظفری، شاه شجاع سروده است. چهار بیت از این غزل در کتیبه بالای محجر دیوار نقش بسته، چنین است:
عیدست و موسم گل و یاران در انتظار
ساقی بروی شاه ببین ماه و می بیار
خوش دولتی است خرم و خوش خسروی کریم
یارب ز چشم زخم زمانش نگاهدار
یکی از اعیاد بزرگ مسلمانان عید فطر است که در پایان ماه مبارک رمضان، با رؤیت هلال ماه، برگزار میشود. در این روز، نماز عید برگزار میشود و رویت کنندگان ماه توجه دارند تا نخستین چهره ای که بعد از هلال ماه با نگاهشان مصادف میشود، چهرهای زیبا باشد با این اعتقاد که در چنین وضعی، تا آخر برج، خوشبختی و سعادت یارشان خواهد بود. به همین علت روئیت کنندگان ماه، بر بالای بام، روی خود را به سمت نزدیکان خود چرخانده اند. از این رو حافظ در مدح شاه شجاع گفته است که: »ساقی بروی شاه ببین ماه و می بیار«.
سلطان محمد، در قالب مکتب تبریز، شخصیت پردازی ظریفی از روئیت کنندگان هلال ماه، رقم زده است. حالت مکاشفه دو نفر، نخست سطحی است، در حالی که نفر سوم در حالتی است که نمایانگر استغراقی عمیق است. همین وضعیت در بخش پائین اثر نیز آشکار است افرادی که به دور شاه حلقه زدهاند در آرامش و سکوتاند، ولی افرادی که در دایره بزرگتر و بیرون از حلقه نخست قرار دارند، در بحث و محاورهاند در اجرای این اثر، سلطان محمد، از گواش نسبتا ضخیم برای چین و چروک ستارها استفاده نموده که شیوه ای مشکل است و روی سطوح آب طلا کاری شده تخت شاهی از طرح اسلیمی سود زده است شیوهای که بعداً توسط پسرش میرزا علی تکامل یافت. در این اثر سلطان محمد، روی یکی از لچکیهای تخت شاهی، نام خود را آورده است: »عمل سلطان محمد عراقی«(11)
همچنین نگاره سلطان محمد با عنوان »نخستین دیدار خسرو از آب تنی شیرین« یکی از زیباترین تصاویر این موضوع معروف و محبوب به وسیله نگارگری که به دست ما رسیده است، چون در این نگاه منظره و پیکرهها به یکسان، احساس غنائی یک صحنه رمانتیک را القاء میکند (12)
مینیاتوری که از طرف همه نقاشان مشرق زمین به سلطان محمد منسوب است معراج پیامبر اکرم (ص) را در آسمان هفتم نشان میدهد. از بین مینیاتورهائی که در موضوعات دینی کار شدهاند این مینیاتور، یکی از بیمانندترین و برجستهترین نمونه مکتب هنری تبریز میباشد.
»ف.مارتین« ضمن معرفی آن به عنوان با عظمتترین مینیاتور یادآور میشود که: »اضافه کردن مینیاتوری غیر از این مینیاتور در موضوع دینی به کتاب خودم در اروپا از محالات بود.« این موضوع که بارها و بارها در کشورهای مسلمان نشین با قلم موی ظریف مینیاتور کار شده است بهترین و برترین معنا و مفهوم خود با استادی بیمثل و مانند در این اثر به بار نشانده است.« (13)
محمد اعظمزاده در مقالهای تحت عنوان »نگارگران ایرانی و فرهنگ عامه« در این زمینه مینویسد:
»هنرمندان، درون خود را منعکس میکنند و چون برخاسته از متن مردم میباشند عادات و آداب و رسوم آنان را انعکاس میدهند، آنها داستانهای زبده را انتخاب کرده و همراه با باورهای درونی خود به سوی مردم نشانه میروند.
... ایجاد لذت معنوی و درک آن از سوی فرهنگ عامه موجب میشود تا توده را با برخی اصطلاحات آشنا سازد که عبارتند از: عالم مثال، منحنی (مارپیچ) حلزونی، ایجاد رنگهای غیر متعارف و معمولاً نمادین که همگی کثرتی میشوند برای ایجاد وحدت، وحدتی که جز ذات پاک پروردگار چیزی نیست و تجلی حقیقت است. در واقع فرهنگ عامه را از نگاه حسی به نگاه شهودی ارتقاء میبخشد.
شاید تابلوی معروف سلطان محمد در قرن دهم هجری با نام »معراج پیامبر« یکی از بارزترین تابلوهای مذهبی و معنوی که هنرمند، روح مخاطب را به مرحلهای از اشراق و جذبهای روحانی ارتقاء میدهد و او را مست حقیقت میسازد. نگارگر و فرهنگ توده به آنجا میرسند که مسیر از مقصد تا مقصود را مشترکاً در صفحهای کوچک احساس میکنند و در جستجوی حکمتی گم شده همنوا میشوند.
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و زنو آدمی
امروزه تمامی مخاطبین، اعم از ایرانی یا غیر ایرانی، با اندکی هوشیاری با گشودن چشم به سوی این نگاره، تمام ویژگی هنر اسلامی و بهتر است بگوئیم هنر انسانی را در مییابد.« (14)
در راستای هنر خلاقه سلطان محمد، لازم به ذکر است که هنر آفرینی وی تنها به مینیاتورهای بر گرفته از منظومهها در دست نوشتهها و اوراق جداگانه و تصاویر پرترهای محدود نمیشود. و بسیاری از محققین قید میکنند که او در صنعت تطبیقی و آرایه دکوراتیو، استادی ماهر و بیهمتا بود و به طور خصوصی یک سری طرحهای قالیها، پارچهها و لباسها را که در زمان خود شهرت یافته بود کارکرده است.
موضوع اصلی این طرحها صحنههای شکار، بزمها، دیدارها و صحنههائی که شاه اجازه ملاقات کسی را میدهد، میباشد. در مورد نتیجه کار نقاش که تاثیری فراگیر و همه جانبه دارد، ذکر قالیچهای ابریشمین که در آن مجلس پر طمطراق و پر ازدحام یک دربار منعکس شده و در موزه هنرهای دکوراتیو بوداپست نگهداری میشود کفایت میکند. (15)
اینک در مورد اصالت هنری سلطان محمد، برخی آراء و نظراتی که ابراز شده است را مرور میکنیم:
در کتاب مورخ توانا اسکندر منشی که در اوایل قرن هفده میزیست، اطلاعاتی مختصر و مفید داده شده است. »اعلیضرت شاه طهماسب، شاگرد استاد سلطان محمد معروف بود« . مولف پس از آن قید میکند: »نقاشان بی مثلی همچون بهزاد و سلطان محمد در کتابخانه مجهز شاه طهماسب مشغول به کار بودند. آنها به قله رفیع هنرخود رسیده و با قلم موهای ظریف خود شهرت جهانی یافته بودند.«
مصطفی علی، نویسنده ترک، سلطان محمد را معلم پسرخود محمدی بیگ و برجعلی اردبیلی میداند.
منابع و معلومات اولیهای که درباره سلطان محمد موجود است تنها همین عبارات میباشند شکی نیست که این دادههای جزئی مورخان عصر میانه (قرون وسطی) در مورد شخصیت و خلاقیت سلطان محمد، تصوری عظیم و شگرف را در ما به وجود آورد در ادبیات معاصر، مسئله به گونه دیگری است در آثار محققین معاصر مینیاتور مشرق زمین، در مورد سلطان محمد و شرح زندگانی وی، بیش از هر نقاش دیگری فرضیه و ملاحظه آورده شده است.
در مورد سلطان محمد و شرح آثار وی نه تنها در آثار بینقص »ف.مارتین«، »ف. شولتز«، »ق.مارتئو« ، »آ. وئور«، »ای . کونل«، »ب. گری«، »ای. شوکین« و ... بلکه در جزوات و کتابهای عمومی بیشتر از سایر هنرمندان مشرق زمین بها داده شده است.« (16)
کریم کریم اوف درباره »مکتب هنری سلطان محمد« مینویسد:
»در تاریخ صنعت و هنر، اسامی نقاشان بزرگ فراوان یافت میشود، اما پایهگذاری اساس سبک جدیدی از نقاشی، کسب شهرت به وقت حیات، تربیت شاگرد، نصیب معدودی از آنها شده است. سلطان محمد نقاش از این نوع بود. وی که بزرگترین نقاش عصر خویش به شمار میآمد به هنگام حیاتش از احترام و حرمت خاصی نیز برخوردار بود. همانند سلطان محمد و یا کسانی که به سبک دیگر نقاشی میکردند، جوشش و غلیان هنری هنرمندان را در خلق و ارائه آثار ملون و ز یبای مینیاتوری چون شاگردان خود سلطان محمد، پیروان و ادامه دهندگانی بودند که وارد تاریخ گشتهاند.
طبق منابع ، اسامی بعضی از شاگردان سلطان محمد، از جمله شاه طهماسب، میرزا علی محمدی، میرزین العابدین تبریزی، برجعلی اردبیلی، احمد قزوینی، حسین قزوینی بر ما معلوم و مشخص است. آثار شاه طهماسب و سه نقاش آخری باقی نمانده است و صحیحتر این است که بگوئیم: پنهان از نظرها و در سایه ماندهاند.
طبق نوشته اسکندر منشی، شاه طهماسب، از همان اوان کودکی به نقاشی علاقه نشان داده و تمام اوقات فراغت خود را صرف آن مشغولیت محبوب کرده بود. حتی در دوره حکومتش ، صرف نظر از تلاش و مشغولیت وی در امور دولتی، او علاقهاش را از دست نداده و در ساعات استراحت، به نقاشی میپرداخت. تنها در سالهای آخر عمر، مشکلات حکومتی تمام وقتش را گرفته و فرصتی برای هنر باقی نگذاشته بود.
به گفته قاضی احمد، شاه طهماسب علاقهای وافر به خط نستعلیق نشان داده، وقت زیادی را صرف آن کرده و در این راستا خطاطی بیمانند شده بود. برای نمونه دست نوشته »گوی و چوگان« را دوباره نویسی و در ایوان قصر »چیخیل سلطان«(17) در قزوین، صحنهها و مجالس عیش را به تصویر کشیده بود.
میرزا علی: درباره شرح حال هنری و زندگی این نقاش با استعداد، اسناد بسیار کمی موجود است، نوشته کوتاه و پر محتوای قاضی احمد اثبات این واقعیت است که میرزا علی یکی از مستعدترین و بزرگترین نقاشان عصر خویش بوده است.
مولانا میرزا علی فرزند سلطان محمد است و در هنر نقاشی همتائی ندارد وی چنان دراین کار پیشرفت کرده است که جز عدهای معدود، کسی را یارای برابری او نیست. مصطفی علی وی را چون نقاشی بزرگ ومشهور بیان کرده و میستاید.
در خمسه نظامی که به تاریخ 43ـ1539 و به صورت خطی نوشته شده است از بین یکی از دو مینیاتور امضاء دار داستان زیر را ازمنظومه »خسرو شیرین« به تصویر میکشد. بنا به درخواست خسرو، نقاش دربارش شاپور، در جستجوی شیرین به راه میافتد. وی در وهله نخست پرتره خسرو را که از قبل تهیه کرده بود به چمنزاری که تفرجگاه شیرین و رفیقههایش بود میاندازد. نقاش این حیله را سه بار به کار میگیرد و پس از آن که در مییابد سیمای خسرو تاثیری شگرف بر شیرین نهاده با او ملاقات میکند و صاحب تصویر را به او شناسانده و بیتابی خسرو را از عشق وی به شیرین میفهماند. نقاش دانسته و آگاهانه از متن ادبی داستان دور گشته و راه حلی نو و بدیع مییابد که مضمون و مفهوم داستان را به تمامی و موشکافانه بازگو نماید...
اثر ادبی میرزا علی، سوای متمایز بودنش از سایر مینیاتورهای نقاشان قرن 16 ـ 15 در همین موضوع، شرح سربست سوژههای ادبی میباشد و چون ساحه معیشتی مستقل به چشم میخورد. (18)
تاثیر سلطان محمد بر آثار نقاشان این مکتب، شگرف و عظیم است واین اثر گذاری نه تنها در شاگردان خویش، بلکه در آثار کسانی که در نیمه دوم قرن شانزده میزیستند و آثارشان تا قرن حاضر همچون خود سبک هنری سلطان محمد گمنام مانده است، به روشنی و شفاف دیده میشود. همچنین استادانی بودند که در نیمه دوم قرن شانزده به خلق آفرینش مینیاتور در مکتب سلطان محمد مشغول بودهاند که نامشان نامعلوم و اثرشان در ادبیات به نام »اثر مکتب سلطان محمد« یاد میشود که این خود تاثیر مکتب تبریز و سلطان محمد بردیگران است.
در تاریخ هنر مینیاتور، خلاقیت و هنر آفرینی بدیع و رفیع سلطان محمد و سبک وی آن گونه مقتدرانه گسترش یافته که در عرض چندین دهه، نقاشان تبریز و حتی هنرمندان بعد از آنها تحت تاثیر این بسط مقتدرانه بودهاند و پیش کسوتان این هنر نیز نتوانستهاند خود را از تاثیر این مکتب دور نگهدارند.
اگر چه بعضی از نقاشان، به دور از استعداد اصیل و خلاقه، تنها مقلّد صرف بودند و فقط سبک و سیاق بدیع معلم خویش را به صورت مکانیکی تکرار میکردند، اما کسانی هم بودند که حتی به هنگام نظیرهسازی و تقلید سعی داشتند تا فرم و محتوای این سبک را بدیعتر نموده و به آن روحی تازه ببخشند.
نمیتوان نقش مکتب تبریز در قرن 16 را در انکشاف و شکوفائی هنر مینیاتور دیگر خلقهای خاور نزدیک و خاورمیانه نادیده گرفت. هنرمندان تبریزی (عبدالغنی، منصور بیگ، میر آغا، شیخ کمال، علیجان و ...) که به اختیار و یا جبراًُ به ترکیه رفته بودند تاثیر بنیادین برآینده مینیاتور عثمانیها نهادند. در این زمینه خدمات شاهقلی و ولیجان شایان ذکر است.
در نیمه نخست قرن شانزده، مینیاتوریست مشهور تبریز، شاهقلی در دوره حاکمیت سلیمان اول در استانبول، رهبری 29 نقاش دربار را بر عهده گرفته بود .سلطان عثمانی در حق وی ذرهای کوتاهی ننموده، برای او کارگاه خصوصی به راه انداخته و حقوق سرشار و کلان تعیین کرده بود.
هنرشناسان و منتقدان ترکیه »س. یئتگین«، »آ. سهیل« و ... نقش شاهقلی را در گسترش و شکوفائی مینیاتور کشورشان این گونه اعتراف میکنند که »نقاشان تا دوره فاتح از مکاتب سلجوق، بروسسا(19) و حتی غرب الهام میگرفتند. از همان لحظه که شاهقلی زعامت این کار را به عهده گرفت، آنها تحت تاثیر سبک هنری ایران (مکتب تبریز مورد نظر است) قرار گرفتند.
در شکلگیری مینیاتور دربار مغول مغول، هند هم، شاگرد سلطان محمد، میر سید علی نقش اصلی را بر عهده داشت وی مدت مدیدی را در هندوستان کار کرده و رهبری کارگاههای نقاشی همایون و اکبر را به عهده گرفته بود.
مکتب تبریز در قرن شانزدهم، در شکوفائی مینیاتور آسیای میانه هم نقش موثری داشت. تحت تاثیر همین مکتب، نقاش آسیای میانه، عبدالله، مینیاتور »دلدادگان« را کار کرده است.
در همین دوران این اثر گذاری بر مینیاتور گرجستان هم رسوخ کرده بود. دوره صفویه و اهمیت مکتب هنری تبریز در آثار هنرمندان و محققان گرجستانی نظیر »ش. آمبراناشویلی«، »ن. جوبنیاشیولی« و دیگران به کرات ذکر شده است. شکوفائی هنر ایران در دوران صفویه و شاید بتوان گفت با صادرات اشیای هنری به گرجستان به نتیجه رسید.
تمام این اسنادی که اهمیت مکتب هنری تبریز و تاثیر آن در شکوفائی مینیاتور مردم خاورمیانه و خاور نزدیک را تصدیق میکنند، نقش آفرینی سترگ و عظمت سلطان محمد را به اثبات میرسانند.(20)
به طوری که چنگیز قاجار مینویسد:
»اگرچه در دوران حیات سلطان محمد، درباره او کم نوشته شده، لیکن درعصر حاضر، در اغلب ممالک دنیا در مورد این هنر ارزنده آثار زیادی خلق شده است تمام محققان متفق القول او را رهبر مکتب مینیاتور تبریز، مینیاتوریست داهی شرق و خالق سبک جدید در هنر مینیاتور قرن شانزدهم معرفی میکنند. شمار زیادی از پژوهشگران، حتی او را هنرمندی برتر از بهزاد دانسته و برخی نیز آن دو را در یک سطح، شخصیتهای ممتازی میدانند.
سلطان محمد به غیر از مینیاتورهائی که بر روی دستنوشتهها کار کرده، در دیگر اوراق، تعدادی تصاویر و نقشهای مضموندار نیز آفریده بود .احتمالاً در آن ایام، نه تنها در کارگاه شاه، کتابهای دستنویس را آماده میکرد، بلکه با تولیدات ساخته شده از سفال و فلز و با بافتن قالیچهها و پارچههای ابریشمی نیز مشغول میشد بر روی همین آثار هنری، نقشهای مختلفی زده میشد و مینیاتورهای مضمون داری نقش میبست.« (21)
مزار این هنرمند برجسته نیز در باغ شیخ کمال تبریز و در کنار قبر کمالالدین بهزاد و دیگر نامآوران این دیار میباشد. زنده یاد میرزا جعفر آقا سلطان القرائی در حواشی کتاب »روضات الجنان« از قول برادرش مرحوم حاج میرزا علی آقا سلطان القرائی مینویسد.
»این باغ که اکنون در ولیانکوی به نام شیخ کمال معروف است همان باغ زاویه کمال یا بعضی از قطعات آن باغ است و قبرستانی که در آنجا به نام وی خوانده میشود نیز قسمتی از اراضی همین باغ زاویه است و قبر کمال بنا به دلالت قراین و امارات مکانی و مفاد کلام مولف این کتاب روضات الجنان یقیناً در همین قسمت باغ است.
باغ از هر طریف بوده به قید تصرف دیگران آمده، اما آن قسمت از باغ که قبر کمال آنجاست و در کنار تربتش نیز بعضی از رجال نامدار مانند بهزاد نقاش، سلطان محمود مجلد، سلطان محمد نقاش، مشربی شروانی و طوسی شاعر مدفونند.
منابع و مآخذ:
1ـ کریم کریم اوف ـ سلطان محمد و مکتب هنری تبریز ـ ترجمه محمد رضا لوائی و نقی آذر مقدم ـ ص 9 (چاپ نشده) امید است این ترجمه به زودی چاپ و در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.
2ـ مهدی حسینی ـ همشهری ماه ـ شماره 3 خرداد 1380 ـ ص 24
3ـ ابوالعلاء سودآور ـ نگارگری در دوره صفویه ـ ترجمه مهدی حسینی ـ فصلنامه هنر ـ شماره 29 ـ تابستان و پائیز 1374 ـ ص 127
4ـ کریم کریم اوف ـ پیشین
5ـ دکتر قمر آریان ـ کمال الدین بهزاد ـ ص 37
6ـ کریم کریم اوف ـ پیشین
7ـ فصلنامه هنر ـ شماره 29 ـ پیشین
8ـ تاریخ ایران، دوره صفویان ـ پژوهشی از دانشگاه کمبریج ـ ترجمه دکتر یعقوب آزند ـ ص 505 ـ 499
9ـآرتورپوپ ـ آشنائی با مینیاتورهای ایران ـ ترجمه حسن نیر ـ ص 48
10ـ تاریخ ایران. دوره تیموریان ـ پژوهشی از دانشگاه کمبریج ـ ترجمه دکتر یعقوب آزند ـ ص 439
11ـ فصلنامه هنر ـ شماره 29 ـ پیشین
12ـ تاریخ ایران، دوره صفویان ـ پیشین
13 و 14 ـ کریم کریم اوف ـ پیشین
15ـ مجله هنر ایران ـ ضمیمه روزنامه ایران ـ ص 25
16ـ کریم کریم اوف ـ پیشین
17ـ یکی از قصرهای متعدد سلاطین صفوی که دیدار با مردم و سخنرانی برای آنها در آنجا صورت میگرفت
18ـ پیشین
19ـ سلجوق و بروسسا هر دو از سبکهای مینیاتور میباشند.
20ـ پیشین
21ـ چنگیز آقاجار ـ آذربایجانین گؤرکملی شخصیتلری ـ باکو ـ 1997 ـ ص 204
22ـ روضات الجنان و جنات الجنان (ج 1) ـ ص 612
قس
سلطان محمد تبریزی یا عراقی از مصوران نازک قلم دربار شاه طهماسب صفوی در تبریز است که نقاشیهای او بیقرینه و راوی فضای هنری و سیاسی زمانه اوست. آثار او در دو مقطع اساسی قرار می گیرد: مقطع متقدم که پیوندهای او را با نقاشی ماقبل صفویان در غرب ایران نشان می دهد و مقطع دوم و متأخر که جریانهای جدید ترکیبی دربار صفوی را بازتاب می دهد. نشانه ها و شواهد عمده زندگی اولیه وی، نقاشیهای شاهنامه شاه طهماسبی است که حال در تعدادی از مجموعه های خصوصی و عمومی پراکنده شده1 است و شاهد اصلی آثار متأخر او هم دیوان حافظ است2 . هیچکدام از نقاشیهای سلطان محمد با دقت تاریخگذاری نشده، ولی نقاشیها و نگاره های شاهنامه احتمالا زودتر از سال 934/28-1527 اجرا شده است در حالیکه نگاره های دیوان حافظ به احتمال قریب به یقین در بین سالهای 937/1531و 939/1533 نقاشی شده است3 .
1 – نقاشیهای متقدم سلطان محمد
تمام شواهد ادبی موجود حاکی از آنست که محمد مشق نقاشی را در تبریز به پایان برده است چون نقاشیهای متقدم شناخته شده او نشان از سنن نقاشی این مرکز و مکتب دارد.4 یکی از نخستین نقاشیهای مستند این هنرمند یعنی صحنه پیکره هایی ملبس به پوست حیوانات و راوی نخستین شاه ایران کیومرث و دربار او در شاهنامه شاه طهماسبی است که خصوصیات شاخص و ویژه نقاشی غرب ایران را جلوگر ساخته است، زبدگی و خامه سنجی تمام عیار این نگاره نشان می دهد که می بایست از کارهای پخته و قادر باشد5 . این نقاشی از این حیث اهمیت دارد که پیکره ها در حلقه باز و گسترده ای و در یک فضای وسیع قرار داده و توجه را به کیومرث و فرزندش که هر دو درشت تر از پیکره های روبرویشان هستند، معطوف ساخته است. پیکره های متعددی از پشت صخره های درخشانی که گروه محوری نگاره را محصور کرده، سرک کشیده اند. علیرغم پیچیدگی شکل بندیهای صخره ای، توازن دقیق رنگ، جزئیات عناصر منفرد را قابل فهم و درک ساخته است. سلطان محمد در طراحی پیکره های انسانی یعنی سیمای پهن، شانه های باریک، تنه کشیده و دستها و پاهای غیرعادی کوچک از معیار تناسب متمایزی بهره گرفته که مخصوصا در پیکره های ایستاده این ترکیب بندی بیشتر نمایان است. نگاره "دربار کیومرث" توانائی سلطان محمد را در کاربست ترکیب بندیهائی که مملو از جزئیات است فرا می نماید ولی در آنها ساختار نیک پرداخت شده و کاربرد دقیق رنگ، عناصر متعدد را قابل تشخیص کرده است. همانندی و تشابه این نگاره با سایر نگاره های شاهنامه از قبیل "جشن سده"، "شکست دیوان بدست طهمورث" و کشته شدن دیو سیاه بدست هوشنگ" حاکی از آنست که این نگاره ها هم از قلم بی بدیل سلطان محمد تراویده است6 . در اینجا بحثمان را به دو نگاره عمده یعنی "شکست دیوان بدست طهمورث" و "جشن سده" منحصر می کنیم که هر دو هم اکنون در مجموعه موزه هنری متروپولیتن (نگاره های1، 3) قرار دارند. این نگاره ها در خصوصیات سبکی و ترکیب بندی مشترک هستند. در هر یک از آنها، پیکره های اصلی در یک فضای باز قرار گرفته اند که پیکره های فرعی دیگر مشرف بدانها هستند و حلقه ای از صخره ها با رنگ غنی آنها را محصور کرده اند. مجلس "شکست دیوان بدست طهمورث" مخصوصا به منظور درک منابع سبک سلطان محمد و پیوند او با نقاشیهای متقدم سبک شیراز و سبک تبریز درخور توجه شایانی است.
موجودات دیوسان در تخیل مردم ایران جایگاه خاصی دارند و اعتقاد بر اینست که اینها در پشت و پناه صخره ها و یا مناطق بیابانی کمین می کنند و مسافران از همه جا بی خبر را می ربایند. این موجودات در ادبیات ایران نیز به منزله دشمنان قهرمانانی مثل طهمورث، تصویر می شوند. سلطان محمد در این ترکیب بندی با سیمانگاری دیوان به گونه نیمی انسان و نیمی حیوان اثری بدیع از این سنت تصویری ارائه می دهد7 . صحنه ای از درگیری با دیوان در نسخه پراکنده ای از خاورنامه به تاریخ 881/1476 که احتمالا در شیراز نقاشی شده، تأثیر پذیری سلطان محمد را از این سنت تصویری نشان می دهد(نگاره6).8 این دو نقاشی از حیث خصوصیات ترکیب بندی نظیر حالات قهرمانان و اسلوب شخصیت پردازی دیوان شبیه هم هستند ولی اثر سلطان محمد در سطح بالائی از تأثر و بیان عاطفی قرار دارد. دیوان سلطان محمد به اندازه قهرمان انسان او بیانگر عاطفه هستند مخصوصا در جایی که زیر ضربات مهلک قهرمان تصویر قرار گرفته اند. او همچنین در اطراف صحنه مرکزی تماشاچیانی از انسانها را تعبیه کرده و حالات و جایگیری آنها عمق و ژرفای خاصی به صحنه بخشیده است.
منظره پردازی نگاره سلطان محمد هم از نظر غنای رنگامیزی و جزئیات بالاتر از نگاره خاورنامه است. شکل بندیهای صخره ای پراکنده نگاره خاورنامه فاقد حرکت بصری خط صخره ای در سایه های صورتی، ارغوانی و آب است یعنی چیزی که سلطان محمد مجلس خود را با آن مرزبندی کرده است. عنصر چشمگیر دیگر درخت شکوفه داری با دو پرنده روی شاخه های آن در کنج فوقانی سمت چپ نگاره سلطان محمد است. این آرایش بسیار شبیه نقاشیهای چندی است که در مرقع استانبول به شماره خزینه 253 محفوظ است و احتمالا در حدود سال 885/1480 در تبریز اجرا شده اند و در آنها پرندگان روی شاخه شکوفائی جا خوش کرده اند(نگاره 2). بعضی دیگر از نگاره ها هم این شاخه را با سه پیکره ملبس به جامه چینی آذین بسته اند9 . احتمال دارد که سلطان محمد درختان دارای پرنده را از این نقاشی "نقل" کرده باشد. سلطان محمد بی تردید در فن تصویر از زبده مصوران روزگار و هنرمندی صاحب قریحه بود. نگاره های او در شاهنامه شاه طهماسبی از مواریث مکتب تبریز بود ولی چیزی نگذشت که این هنرمند خود را بتدریج به جریانهای جدید نقشبندی دربار صفوی نزدیک کرد. او در آثار متأخر خود در دیوان حافظ از طرحهایی بهره گرفت که همتای آنها را می توان در نقاشیهای درباری دیگر صفوی یافت، لیکن تصویرهای سلطان محمد به لحاظ پیوند دقیق انگاره های زبانی و تصویری، طاق و یکتا بود و همتا نداشت.
قس
درباره زندگینامه استاد سطان محمد مصور تبریزی اطلاعات بسیار کم و اندک است.معلوم نیست در چه زمانی به دنیا آمده؛ اما آنچه روشن است زادگاه او تبریز بوده است. تبریز از دوره ایلخانان یعنی از آن زمانی که رشیدالدین فضل الله مکتب هنری ربع رشیدی را در آن راه انداخت و هنرمندان را در آن گرد آورد، کانون تصویر (نقاشی) و تحریر (خطاطی) و هنرهای وابسته و بطور کلی هنر کتاب آرایی بود. این سنت هنری تبریز استادان ناموری چون احمد موسی، شمس الدین، جنید و عبدالحی و میرعلی تبریزی خطاط و واضع خط زیبای نستعلیق پدیدآورد.سنتی که این استادان در خطاطی و نقاشی پدیدار ساختند هنرمندان نسلهای بعد در دورة تیموریان و ترکمانان از آن بهره یاب شدند هنرمندانی چون پیراحمد باغشمالی تبریزی، پیراحمد زرکوب تبریزی، میرعلی مصور تبریزی، قوام الدین مجلد تبریزی و غیره این سنت را ادامه دادند. استاد سلطان محمد تبریزی بهره یاب چنین سنتی بود که در دوره قراقویونلوها و آق قویونلوها در تبریز رواج داشت.چنین می نماید که سلطان محمد مراحل نخستین زندگی هنری خود را در دربار سلطان یعقوب آق قویونلو می گذراند و در کنار شیخی یعقوبی ، درویش محمد و استادان دیگر در کارگاه دربار تبریز مشغول کار می شود. هنگامی که شاه اسماعیل صفوی در سال ۹۰۶هـ تبریز را از دست آق قویونلوها می گیرد ، مواریث هنری آنها و از جمله کارگاه هنری کتابخانه سلطنتی را فراچنگ می آورد و سلطان محمد هم که در این کارگاه کار می کرده، در زمرة هنرمندان دربار شاه اسماعیل درمی آید و چون در مرحله پختگی هنر خود بوده، از قرار معلوم، در صدر کارگاه هنری شاه اسماعیل قرار می گیرد.
او در این زمان در چندین پروژه هنری شرکت می جوید و در نگارگری خمسه نظامی سال ۸۸۵ هـ. که ناتمام بدست شاه اسماعیل افتاده بود، مشارکت می کند. بعید نیست که کتاب آرایی دیوان خطایی شاه اسماعیل هم تحت نظر او صورت گرفته باشد. بهر حال آنچه روشن است مشارکت سلطان محمد در نگارگری یک شاهنامه ناتمام است که نگاره زیبای «رستم در خواب» آن امروزه در دست است و این نگاره به حق به سلطان محمد نسبت داده شده است. شاه اسماعیل در سال ۹۱۶هـ. هرات را تصرف می کند و تمامی مایملک هنری هرات، از جمله هنرمندان آن، در اختیار وی قرار می گیرد. او در سال ۹۲۱ هـ . فرزند دو ساله خود تهماسب میرزا را همراه اتابک او به حکومت هرات برمی گزیند و شماری از هنرمندان را مآمور تعلیم هنر به او می کند. یکی از این هنرمندان سلطان محمد بود و بعضی از هنرپژوهان را اعتقاد بر اینست که سلطان محمد برای تعلیم تهماسب میرزا مدتی به هرات سفر می کند و در آنجا در کنار هنرمندان بزرگ مکتب هرات چون کمال الدین بهزاد و آقامیرک و میرمصور، شاه محمود نیشابوری و غیره به تعلیم نقاشی به تهماسب میرزا می پردازد. بهرحال پیش از سال ۹۳۰ هـ و شروع سلطنت شاه تهماسب، سلطان محمد در کتاب آرایی و نگارگری آثاری چون مثنوی جمال و جلال محمد آصفی، کلیات میرعلیشیر نوایی، مثنوی گوی و چوگان (خالنامه) عارفی مشارکت دارد که کتابت آنرا خود تهماسب میرزا برعهده داشت و پس از اتمام، آنرا به للة خود ، قاضی جهان قزوینی اهدا کرد. هنرپژوهان معتقدند که مقدمات پروژه شاهنامه شاه تهماسبی را خود شاه اسماعیل فراهم ساخت و شاهنامه ای را که پیشتر دستور اجرای آنرا داده بود و نگاره رستم در خواب از آن در دست است، ناتمام گذاشت و دستور داد به افتخار فرزندش تهماسب میرزا که در سال ۹۲۸ هـ به تبریز بازگشته بود، شاهنامه یاد شده کتاب آرایی شود.پس از مرگ شاه اسماعیل در سال ۹۳۰ هـ. و آغاز سلطنت شاه تهماسب، کار این پروژه عظیم ادامه یافت و سرپرستی صد صفحه نخست آن برعهده سلطان محمد بود و پس از او میرمصور و بعد آقامیرک اداره آنرا بعهده گرفتند. از آثار سلطان محمد در این پروژه: نگاره های دربار کیومرث، جشن سده، شکست دیوان بدست طهمورث، کشته شدن دیوسیاه بدست هوشنگ که از نگاره های برجسته سلطان محمد در شاهنامه شاه تهماسبی است.
سلطان محمد در این مرحله از زندگی هنری خود همراه بهزاد و آقامیرک از هنرمندان معاشر و مورد عنایت شاه تهماسب بود. او در سال ۹۳۷ و ۹۳۹هـ . چند نگاره رقم دار به دیوان حافظ سام میرزا برادر شاه تهماسب تصویر کرد. از جمله آنها نگاره «جشن عید» و «دودلداه» و «مستی لاهوتی و ناسوتی» است. در دو نگاره جشن عید و مستی لاهوتی و ناسوتی رقم او با عنوان «سلطان محمد عراقی» آمده است منظور از عراق، عراق عجم است که تبریز نیز در قلمرو جغرافیایی آن بود. درسالهای۶۱۴۷۲ ۴۹ ۹۴۶ هـ. یک پروژه عظیم دیگر برای شاه تهماسب تدارک دیده شد و آن هم خمسه نظامی بود که امروزه متعلق به کتابخانه بریتانیا در لندن است (باشماره or.۲۲۶۵). در نگاره های این پروژه هم رقم هنرمندانی از جمله سلطان محمد ثبت است. هنرمندان این پروژه عبارتند از: شاه محمود نیشابوری (کاتب)، سلطان محمد، آقامیرک، میرزا علی، میرسید علی و مظفرعلی.یکی از نگاره های این پروژه «معراج پیامبر» از قلموی سلطان محمد تراویده و اوج کمال نگارگری دوره صفوی را نشان می دهد. در این نگاره سلطان محمد در هیأت یک نفر صوفی باطنی ظاهر می شود و نگاره ای را اجرا می کند که روح و جوهره آن انسان را با جهان دیگر پیوند می دهد. از نگاره های دیگر سلطان محمد در خمسه نظامی نگاره خسرو و آب تنی شیرین و پیرزن و سلطان سنجر است که در نهایت استادی و چیره دستی کار شده است. از پروژه خمسه نظامی پیداست که سلطان محمد تا اواخر دهه ۹۴۰هـ. زنده بود و از قرار معلوم در اوایل دهه ۹۵۰ هـ. چشم از جهان فروبسته و در باغ کمال تبریز در کنار بهزاد و کمال خجندی به خاک سپرده شده است.اگر ما کمال الدین بهزاد را نماینده اوج نگارگری شرق ایران در دورة تیموریان بدانیم ، باید سلطان محمد را نیز نمایندة اوج کمال این نگارگری در غرب ایران در دورة صفویان برشماریم.
وی با بهره گیری از یک قریحة خلاق توانست زبان هنری شرق ایران را با واژگان هنری غرب ایران پیوند دهد و هنری پدید آورد که ظرافت ، کمال و صفا و پروردگی از خصوصیات اصلی آن بود. در آثار او می توان از نوعی بذله نگری و طنزبینی نیز سراغ گرفت و این بخصوص در نگاره های مستی لاهوتی و ناسوتی و دربار کیومرث و کشته شدن دیوان بدست طهمورث کاملاً دیده می شود. سلطان محمد نخستین هنرمندی بود که شیوه قزلباشی را در نگارگری صفوی رایج کرد و هنرمندان دیگر در این قلمرو پیرو او بودند. میرزاعلی فرزند و شاگرد او بود که یکی از نگارگران نامدار کارگاه هنری مکتب تبریز برشمرده می شد. گرچه محمدی نقاش را فرزند او دانسته اند ولی نه فرزند او بلکه شاگرد او بوده است. میرزین العابدین ، قاسم عراقی (تبریزی) ، محمد بیک ، شاه تهماسب و میرحسن دهلوی و نیز برجعلی اردبیلی – با واسطه از محضر او بهره یاب شده اند.سلطان محمد را باید از پیشگامان نگاره های تک برگی به حساب آورد و ظاهراً محمدی هروی خصوصیات هنری خود را در این زمینه از او فراگرفته است. امروزه دست کم سه نگاره تک برگی وجود دارد که منسوب به سلطان محمد است و یکی از آنها از قرار معلوم پیکرة خود شاه تهماسب است. در این نگاره شاه تهماسب بالشی را بین دو دستش گرفته و بدان تکیه داده و در حال مطالعه است. کمربندی مرصع زیر ردای او دیده می شود و کلاه قزلباشی جواهرنشان بر سرنهاده است. گوشواری بر گوش دارد. این نگاره دارای خط پردازی درخشانی است و انعطاف خطوط در آن زیبا و دلنشین است و از مهارت و چیره دستی سلطان محمد حکایت می کند. در نگاره تک برگی دیگر ، جوانی را که ظاهراً شاهزاده می نماید در حال مطالعه و تکیه زده بر درختی شکوفان تصویر کرده است. جوان کلاه قزلباشی بر سر دارد و گوشه ای از پائین ردایش روی صخره های پر از سبزه و گیاه رها شده است.یک نگاره تک برگی دیگر ، شاهزاده ای را به حال ایستاده و شاخه گلی در دست نشان می دهد که انگار گل را به کسی تعارف می کند. حمایلی به کمر دارد و خنجری در حمایل پنهان کرده است. او نیز کلاه قزلباشی بر سرنهاده است.اگر نگاره دربار کیومرث سلطان محمد را شاهکار نگارگری ایران بدانیم ، بیراه نرفته ایم. این نگاره از نظر ترکیب بندی ، رنگبندی و شخصیت پردازی روانکاوانه در اوج کمال هنری قراردارد. گفته اند که تصویر این نگاره دست کم پنج سال از عمر او را به خود واداشته است. به اعتقاد دوست محمد مورخ و هنرمند همدوره او ، تمامی هنرمندان و مصوران بیشه تصویر در مقابل این نگاره سرتعظیم و تقدیر فرود آورده و بر نقصان کار خود معترف هستند.سلطان محمد در این نگاره هنرمندی است این جهانی که با نازکی خیال و ظرافت قلم ، تمامی جنبه های خوش آهنگ و دلفریب این جهان را در یک صحنه طبیعی به تصویر کشیده است. انسان و وحش و طبیعت این پیام اصلی نگاره « دربار کیومرث» است که بعدها انسان بدان حکمروایی می کند و این حکمرانی از کیومرث شروع می شود. این پیام در بهترین صورت و خوش ترین اسلوب در این نگاره نشان داده شده است.سلطان محمد در نگاره «مستی لاهوتی و ناسوتی» مست از می عرفان است. او در القای مفاهیم عرفانی در این نگاره مجال تصویرگری را بر دیگران تنگ می کند. از مفاهیم این نگاره پیداست که سلطان محمد با معانی و مفاهیم عرفانی بیگانه نبوده ، بلکه بعید نمی نماید که دل در گرو آن نهاده بوده است. جان روشن بین و خاطر باریک اندیش او دوجهان لاهوتی و ناسوتی را در یک تصویر تخت پدید می آورد و همین دلیل بس بر بلندی طبع و فکر و نظر عارفانه او.سلطان محمد در نگاره «معراج پیامبر» که شاید آخرین نگاره او نیز باشد همراه پیامبر اوج می گیرد و ماورایی می شود. از جهان خاکی دل می کند و به ماوراء می پیوندد. در این ترکیب بندی شعله های تُتُق کشیده از دورسر پیامبر ، بسان شعله های آتشین دل اوست که بر حس های دیگرش فزونی گرفته و به فوز اکبر و خیر اکمل رسیده است. در این نگاره همه چیز در حد نهایت طراوت است : شور و شیرینی فرشتگان ، لطف و زیبایی جبرئیل در جلو خیل فرشتگان ، ابرهای در هم تنیده و پیچان و رقصان و آسمان لاجوردین پر رمز و راز ، جملگی از ذوق سرشار و خدادادی سلطان محمد حکایت می کند. نگاره ای به این پرمفهومی و ماورایی و پرمغزی ، این آخرین پیام سلطان محمد است در نگارگری ، آنهم با تصویر ختم مرسلین عالم محمد مصطفی (ص).
قس
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.