عرس روز عرس شب عرس عرس مولانا
نویسه گردانی:
ʽRS RWZ ʽRS ŠB ʽRS ʽRS MWLANA
27 آذر سالروز درگذشت مولوی، «روز عُرس»، وصال جاودانه مولوی با معشوق نامیده شده است.
مراسم روز عرس همه ساله از اول تا هفدهم دسامبر در شهر قونیه و در بارگاه مولانا برگزار میشود و هزاران علاقمند از سراسر جهان به این شهر سفر میکنند.
مولانا از شهرتی جهانی برخوردار است، به شکلی که دیدگاهها و نظرات و اشعار او زمزمه اغلب افراد و علاقمندان به شعر پارسی شده است.
غرب و شرق نسبت به این عقاید و ابیات واکنش نشان داده و هر یک برداشتهایی از آن دارند؛ دکتر لوییس میگوید: در نگاه به مولانا سه گفتمان در غرب جریان دارد؛ یک گفتمان دانشگاهی است و بزرگان آنها نیکلسون و آن ماری شیمل هستند، وقتی آثار آنها را میخوانیم، میبینیم آکادمیک هستند. گفتمان دوم، گفتمان خانقاهی است؛ آمریکاییها و اروپاییهایی نحلههایی را تشکیل دادهاند، و به زعم خود میپندارند که طرفداران مولانا و پیروان او هستند، حال آنکه اینگونه نیست.
گفتمان سوم، گفتمان تجاری است که بخصوص در آمریکا شیوع پیدا کرده است و مولانا را برای کسب درآمد میخواهند؛ بنابراین با استفاده از شعرهای مولانا آثاری خلق میکنند که ذائقه جوانان آمریکایی بپسندد.
* تجبر: خاموشی نزد مولانا رفتن از یک نظام نشانه ارتباطی به یک نظام نشانه ارتباطی دیگر است
نیما تجبر استاد زیان و ادبیات فارسی درباره زندگی مولانا میگوید: مولانا جلالالدین محمد بلخی در ششم ربیع الاول سال 604 هجری در شهر بلخ که جزئی از خراسان امروزی بود و هم اکنون جزو افغانستان، متولد شد؛ اما وفاتش در سال 628 هجری در شهر قونیه از بلاد روم بوده است.
به گفته وی، جلال الدین محمد در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود پس از فوت پدرش بهاء ولد راه پدر را ادامه داده و به هدایت و ارشاد مردم عمر خود را سپری نمود.
این استاد ادبیات در ادامه با اشاره به تربیت شاگردان در نزد مولوی ابراز داشت: مولوی در عین حالی که مردم را تربیت کرد از خود نیز غافل نبوده تا جایی که وقتی موفق به دیدار محقق ترمذی شد خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهرهها را برد و علی الظاهر و به تشویق استاد برای تکمیل معلوماتش رنج سفر به حلب را برخود آسان نموده و عازم شهر حلب شد.
وی اظهار داشت: در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت و پس از مدتی که به شهر دمشق رفت از دیدار با محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفادهها را برده و از آنجا عازم شهر قونیه شد و بنا به درخواست سیدبرهان الدین طریق ریاضت را در پیش گرفته و پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس علوم دینی گردید که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد است.
وی با اشاره به علم و خاموشی در نزد جلالالدین اضافه کرد: خاموشی همواره نزد مولانا رفتن از یک نظام نشانه ارتباطی به یک نظام نشانهیی ارتباطی دیگر است، یعنی قطع ارتباط نیست؛ در خاموشی ارتباط تداوم پیدا میکند، اما در سطح و لایهای دیگر است.
* داکانی: داستانهای مولانا در عرفان متوقف نمیماند
پرویز عباسی داکانی مولویپژوه و استاد دانشگاه درباره مولانا معتقد است، مولانا شیوهای لابیرنتی در ساختن عناصر قصه رمزی دارد و براساس هرمنوتیک، شیوه او لایه لایه است؛ مولانا از ما میخواهد شیوه سمبلیک او را شیوا و نه به صورت قراردادهای ثابت بپذیریم.
داکانی در این راستا به سخن استاد زرینکوب اشاره میکند و میگوید:زرینکوب میگوید همه تفکر مولانا شرح بیت «بشنو از نی» است؛ این بیت محور اصلی تفکر مولانا است و نی، من انسانی است که از منشا و اصل خود جدا مانده.
داکانی ادامه میدهد، داستانهای مولانا در عرفان متوقف نمیمانند، چون او ذهن فلک فرسایی دارد و قصههای او عمدتا تعلیمی است؛ این داستانهای اما ساحتهای متعددی دارند که بیشک اصلیترین آنها عرفان است، ولی اینچنین نیست که او در عرفان متوقف بماند.
* غلامرضایی: سعدی اوج غزل عاشقانه و مولوی اوج غزل عارفانه است
همچنین محمد غلامرضایی استاد دانشگاه شهید بهشتی نیز درباره مولوی چنین میگوید: در قرن هفتم دو غزل سرای بزرگ بنامهای سعدی و مولوی را داریم که سعدی اوج غزل عاشقانه است و مولوی اوج غزل عارفانه است.
وی ادامه داد: اوج غزل در شعر این دو شاعر چنان است که شاعرانی که پس از این دو ظهور کردهاند نتوانستند تحولی در غزل ایجاد کنند. به همین علت از اواخر قرن هفتم به بعد جریانی در غزلسرایی فارسی به تدریج شکل گرفت و آن عبارت بود از؛ ترکیب غزل عاشقانه و عارفانه.
وی در ادامه با اشاره به این مطلب که در میان شاعرانی که به ترکیب شعر عاشقانه و عارفانه روی آوردند در ابتدا از خواجوی کرمانی و سپس از حافظ که اوج این غزلها است باید یاد کرد گفت: البته در تمامی غزلهای حافظ این نکته دیده نمیشود؛ اما در بخش عمدهای از غزلهای این شاعر عشق و عرفان به هم آمیخته و ترکیبی از آنها بیان شده است.
مولانا جلالالدین محمد بلخی در 5 جمادی الاخر سال 672 وفات یافت؛ این روز را به سبب، وصال جاودانه مولانا با معشوق، روز عرس نامیدهاند.
قس
شهر قونیه به واسطه مقبره مولانا از شهرت خاصی در جهان برخوردار است. در این شهر هفتصد هزار نفری همزمان با برگزاری مراسم عرس زائران بسیاری از کشورهای مختلف جهان به این شهر می آیند. بدون تردید بیشترین زائران از ایران هستند. اما آنچه که بیش از همه برای زائران جذاب است زیارت آرامگاه مولانا و تماشای رقص سماع است.
پس از رحلت مولانا، حسام الدین چلبی مقبره ای برای مولانا ساخت که به "گنبد الخضراء" مشهور است. این آرامگاه به صورت مدرسه و مرکزتعلیمات صوفیان درآمده و زیارتگاه اهل معرفت ازترک وعرب وعجم است. شمار چلبیانی که پس ازمولانا پیاپی برتخت پوست درویشی اونشسته اند تا 1927 به سی و دو تن می رسد . دراین این سال این بارگاه تبدیل به موزه شد و موزه مولانا نام گرفت.
قونیه نام ایالتی درمرکز آناتولی است که از طرف مشرق به نیغده و از جنوب به ایجل و آنتالیا واز مغرب به اسپرته و افیون و از جنوبغربی به اسکی شهر و از شمال به آنکارا محدود است. مقبره مولانا متشکل ازچندعمارت است که بعضی از آنها درعصرسلجوقی وبرخی در زمان سلاطین عثمانی بناگردیده است. در این موزه تزییناتی از چوب و فلز و خطاطیهای زیبا و قالیها و پارچه های قیمتی دیده می شود. مقبره مولانا عبادتگاهی است که در آن قبور بسیاری از کسان مولانا و مریدان او قرار گرفته است. حجرات دراویش و مطبخ مولانا و کتابخانه نیز ملحق به این بناست و مجموع آن به چند رواق تقسیم می شود که سبک همه رواقها گنبدی وشبیه یکدیگر است.
صورت قبرهایی که مشاهده می شود همه با کاشی فرش شده با پارچه های زربفت مفروش گردیده است. بر روی صورت قبر پدر مولانا صندوقی از آبنوس قرار دارد که خود شاهکاری هنری است. موزه مولانا نسبتاًغنی است و مملو از اشیاء و آثار عصر سلجوقی وعثمانی می باشد. این موزه مشتمل بر مقبره مولانا و مسجد کوچکی و حجرات درویشان و رواقهایی پراز پارچههای زربفت و قالی است. بعضی ازاین رواقها به نسخه های خطی قدیم اختصاص داده شده است.
بارگاه مولانا رادر اصطلاح محلی "درگاه" می گویند. این بنا در 1926 به صورت موزه اشیاء عتیقه قونیه درآمد و در 1945 موزه مولانا نام گرفت. مساحت آن 6500 متر مربع است. در طول قسمت غربی آن حجرات درویشان قرار دارد و دیگر اطراف آنرا دیوارها احاطه کرده است. مدخل موزه بزرگ یا "باب درویشان" ازطرف مغرب به سوی حیاط موزه باز می شود. درب دیگر به سوی "حدیقة الارواح" گشاده می شود که سابقاً گورستان بوده و امروز دروازه خاموشان نام دارد.
مدخل بارگاه مولانا از حیاطی می گذرد که با مرمرفرش شده و دارای حوض و فواره و وضوگاهی است که دورآن را نرده کشیده و در وسط آن فواره ای اززمان پادشاهان سلاجقه روم مانده است که از اطراف آن آب می ریزد در آن طرف صحن حیاط مولانا درست مقابل بارگاه اوحجرههایی وجود داشته که با برداشتن دیوارهای بین آن، آنها را تبدیل به تالارهای طولانی کرده و موزه ای زیبا ترتیب داده اند که در آنها کتابهای خطی بسیار و آلات و ابزار درویشان و جامه های یشان موجود است.
در بالای مدخل حرم مولانا به خط خوش نستعلیق برروی تابلویی نوشته شده "یا حضرت مولانا". سپس بر بالای مدخل رواقی که به حرم وارد می شود این بیت پارسی از ملاعبدالرحمن جامی نوشته شده است :
کعبة العشاق آمد این مقام هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
قبة الخضراء یا گنبد سبز بر بالای رواق مقبره مولانا قرار گرفته است. ساخت این بارگاه بعد از وفات مولانا آغاز شد، و در سال 1274 میلادی مطابق با 673 هجری به پایان رسید. امروز این بارگاه بنایی مربع و دارای 25 متر ارتفاع است. گنبد اصلی این بارگاه پوشیده از کاشیهای لاجوردی است و از آن جهت آن را گنبد سبز یا قبة الخضراء می نامند. این گنبد در پائین به صورت استوانه و در بالا مخروطی کثیرالضلاع است که بر عرشه آن میله ای از طلاوجقه ای هلالی نصب کرده اند. این گنبد به تعداد ائمه اثنی عشر دارای دوازده ترک است و شباهت بسیاری به کلاه صوفیان قزلباش دارد، و ظاهرا معمار آن مردی شیعی مذهب بوده است. سه مناره در طرفین این گنبد قرار گرفته که منارههای چپ متعلق به مسجد سلیمیه و مناره طرف راست به مسجد کوچک تربت مولانا است.
بردیوارشرقی زیر پنجره گنبد مولانا با خط کوفی این عبارات آمده است:
اعوذبالله منالشیطانالرجیم بسماللهالرحمنالرحیم
نقشتالقبةالخضراء فی ایام دولةالسلطانالمؤید بتابید اللهالمستعان بایزیدبن محمدخان علی یدالعبد الضعیف المولوی عبدالرحمن بن محمدالحلبی وانشد فی تاریخه هذینالبیتین.
قبر مولانا پوشیده ازاطلس سیاهی است که توسط سلطان عبدالحمید دوم در1894هدیه شده است. بر این اطلس آیاتی از قرآن با مهر پادشاهی نقش گردیده و خطاط آن حسن سری بوده است. ضریح اصلی مولانا از چوب بود و درقرن شانزدهم آن را از آنجا برداشته و بر قبر پدرش بهاءالدین ولد قرار دادند. ضریح بلند مولانا شاهکاری ازمنبت کاری دوران سلجوقیان روم است و آن توسط دو هنرمند یکی به نام سلیم پسر عبدالواحد و دیگری به نام حسام الدین محمد پسر کنک کنده کاری شده و در پیشانی و پهلو و عقب ضریح آیاتی قرآنی و اشعاری عرفانی از مولانا آمده است.
مراسم عرس در مجتمع فرهنگی مولویه که مجتمع بسیار مجلل و مدرنی است و برای چنین مراسمهایی ساخته شده بزگزار شد . در کنار این مراسم نمایشگاه تمبری هم با عنوان مولانا که محصول 4 کشور ایران - ترکیه - سوریه و افغانستان است برپا شد .
شب عرس
"شب عرس مولانا" در فرهنگ مردم آناتولى که از بیش از هفت قرن قبل پذیراى این عارف مهاجر شده اند، به شب رجعت او به سوى معبود و معشوقش اطلاق مى شود و با آیینهایى که از هفت قرن پیش همه ساله به طور مداوم در کنار تربت او برگزار مى شود، همراه است. همچنین در میان باورهاى عمومى مردم ترکیه که به شدت به سفر حج عشق مى ورزند، اگر توان مالى، امکان حضور در بیت خدا را برایشان میسر نسازد، هفت بار زیارت تربت مولانا را معادل سفر حج مى دانند و بدین طریق به عنوان حاجى، رعایت خصلتها و اعمال لازم براى یک حاجى را بر خود واجب مى دانند.
شب عرس در اصل در هند به مراسمی اطلاق می شد که برای تجلیل عارفان و حکیمان بزرگ برپا می کنند. در این مراسم که معمولا سه تا پنج روز طول می کشد چند نفر درباره مقام شامخ و شخصیت بزرگ کسی که به یاد او جشن می گیرند سخنرانی مکنند و سپس گروه نوازندگان و قوالان به نوازندگی می پردازند و آواها و نواهای مذهبی اجرا می کنند. شاید بدین سبب باشد که در مراسم "شب عرس" که در آیینهاى سالمرگ مولانا در کنار مقبره مولانا در قونیه برگزار می شود مراسمی در قالب عزا و نوحه و ماتم دیده نمی شود بلکه آنها شب عرس را در همان واژه شب عروسی می پندارند و بر این باورند که عارف در چنین شبی به وصال خود می رسد بنابراین نباید برای کسی که در کنار محبوب خود آرام آرمیده به سوگ نشست لذا جشنی - البته آن جشنی که در میان توده عوام یاد می شود مقصود نیست - در خور مقام مولانا با ذکر بر اهل بیت (ع) برگزار می کنند.
در ابتدای مراسم برخی از شاعران اشعاری در وصف مولانا قرائت کردند. در ادامه مراسم کنسرت موسیقی با شعری از مولانا اجرا شد.
سماع اصطلاحاً در معنای وجد و حرکت به هنگام شنیدن نغمات موسیقی است که بر اثر آن انسان از خود بی خود می شود. سماع نماد و نمود گاری از تکوین کائنات، حیات انسان در جهان، جنبش او به خاطر عشق خدا و حرکتش با درک و فهم بندگی، به سوی انسان کامل است. مطربان و سماع زنها پس از سلام به شیخ، جای خود را در سماع خانه می گیرند و شیخ افندی وارد سماع خانه می شود و پس از سلام به مطرب و سماع زنها بر روی پوست می نشیند. ساز اصلی مطرب را نی تشکیل میدهد و در صورت امکان سازهای دیگر چون رباب، قانون و تنبور نیز بر آن اضافه میشود.
مراسم سماع با "نعت شریف" که شعری از مولانا و مدیحه ای بر اشرف کائنات حضرت محمد(ص) است، آغاز می شود. آهنگ این نعت در قرن هفدهم از سوی بخوری زاده مصطفی افندی ملقب به "عطری" در مقام راست ساخته شد؛ و نعت خوان آن را سرپا و همراه با ساز می خواند. پس از نعت، ضربه های قدوم به گوش می رسد که نمادی از فرمان خالق دال بر تکوین کائنات است. پس از نی "پیشرو" شروع می شود و شیخ افندی و سماع زنها، در میدان سماع از چپ به راست حرکت دایره ای خود را آغاز می کنند. این حرکت را که از سه بار گردش در میدان سماع تشکیل می یابد، "چرخش ولدی" می گویند. خطی که درست در وسط درب ورودی سماع خانه و پوست قرمزی که در مقابل آن قرار گرفته است، دیده می شود، سماع خانه را به نیم دایره تقسیم می کند. این خط که "خط استوا" نامیده می شود، از نظر مولویان مقدس است و هرگز پای بر آن گذارده نمی شود.
چهارمین بخش، چرخش سلطان ولد نام دارد که در آن سماع زنها سه بار به همدیگر سلام می دهند و همراه با یک حرکت دایره ای خود را شروع می کنند. سماع زنی که از طرف راست میدان به مقابل پوست می رسد، بدون اینکه پای بر خط استوا بگذارد و پشت بر پوست بکند، بر می گردد و به طرف مقابل می رود. بدین ترتیب در برابر سماع زن بعدی قرار می گیرد. دو درویش که در یک لحظه چشمهایشان به هم می افتد، بلافاصله به جلو خم میشوند و یکدیگر را سلام می دهند، که از آن به "مقابله" تعبیر میشود.
درویش که به نقطه تقاطع در میدان سماع آمده، سرش را خم می کند و بدون اینکه پای بر خط بنهد، به حرکتش ادامه می دهد. در پایان چرخش سوم شیخ افندی بر روی "پوست" می نشیند و چرخش ولدی به پایان می رسد. این چرخشها که تحت رهبری شیخ انجام می گیرد، نمادی از علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین است. قدوم زن باشی با ضربه هایی، پایان چرخش ولدی را اعلام می کند و اجرای موسیقی شروع می شود. سماع زن خرقه سیاه را از تن در می آورد و ضمن اینکه بازوهایش را میبندد، به صورت نمادین به وحدت خدا شهادت می دهد. سماع زنها یک به یک پیش شیخ می آیند و با بوسیدن دست وی، اجازه می گیرند و سماع شروع می شود.
سماع از چهار بخش تشکیل می شود که هر کدامش "سلام" نامیده می شود. سماع زن باشی، ضمن کنترل چرخش سماع زنها، نظم و ترتیب لازم را تامین می کند. سلام اول، درک انسان از بندگی خود است. سلام دوم، درک حیرت در برابر عظمت و قدرت خداست. سلام سوم، تبدیل حیرت به عشق است. سلام چهارم، رجعت انسان به وظیفه ای است که در فطرت او گذارده شده است؛ زیرا در اسلام بندگی بزرگترین مقام انسانی است. همزمان با شروع سلام چهارم، "پوست نشین" یعنی شیخ افندی نیز بدون اینکه خرقه از تن برآرد و بازوهایش را باز کند، وارد سماع می شود. از "پوست" تا میانه میدان سماع به حال چرخش می آید و به همان شکل به جایش بر می گردد. این حرکت را "سماع پوست" می نامند. در این هنگام سلام چهارم به پایان می رسد و آخرین "نشید" خوانده می شود. با قرار گرفتن شیخ در "پوست" آخرین "تقسیم" نیز پایان می یابد و آیاتی از قرآن کریم تلاوت می شود.
مراسم سماع با ندای "هو" (نام خدا) و آخرین سلام دادن ها به نقطه پایان می رسد. پس از شیخ افندی، سماع زنها و مطرب هم به پوست شیخ سلام داده و شب عرس را تبریک گفته و سماع خانه را ترک می کنند.
خانه مولانا در کنار مراسمهای متنوع شبهای ایام عرس ، نشستها و سخنرانی هایی با موضوعیت مولانا ، مثنوی قرآن عجم ، و عرفان شناسی مولوی با حضور اساتید و مولانا شناسانی از جمله آقای برهانی ، آقای دکتر ریاضی و اساتید و دیگری از نقاط مختلف جهان برگزار نمود .
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.