ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه پارسی اوستایی است؛ ولی با اینکه شادروان دهخدا بسیار پژوهشگر بوده، چون دسترسی خوبی به واژه های اوستا نداشته، ذات را عربی داتسته. اینک به این واژه های اوستایی بخوبی بنگرید:
خْوَذاتَ xvazãta (ذات از خود، هستی از خود، خود آفریده، قائم بالذات)
تَرَذاتَ tarazãta ذات برتر، اشرف مخلوقات، برترین آفریده
دوژ نیذاتَ duž nizãta زن بدسرشت ـ بد ذات
دوژ نیذاتو duž nizãtu مرد بدسرشت ـ بد ذات
سْتیذاتَ stizãta هستی بخش، خالق ذات
مَزدَذاتَ mazdazãta ذات مزدا داده، آفریده ـ مخلوق مزدا
هوذاتَ huzãta زن یا ماده خوش ذات
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ذات الشعاع . [ تُش ْ ش ُ ](ع اِ مرکب ) یکی از آلات رصد است : و آلات رصد از کراسی و ذات الحلق و اسطرلابهای تام و نصفی و ذات الشعاع ۞ که ...
ذات الحمات . [ ] یاقوت در شرح کلمه الحُنَبِطلة گوید: ماء لبنی سلول ، یردها حاج الیمامة و ایاها عنی ابن ابی حفصة و کان نعت ماکان بین الیمامة ...
ذات الحماط. [ تُل ْ ح َ ] (اِخ ) یا روضة ذات الحماط، موضعی است ، بنواحی مدینة : و حلت بروضة ذات الحماطو غدر انها فائضات الجهام .
ذات الحمام . [ تُل ْ ح َم ْ ما ] (اِخ ) موضعی است میان اسکندریة و افریقیة. رجوع به افریقیه شود.در چهل فرسنگی مغرب مصر. (المرصع). و یاقوت گوید...
ذات الحمام . [ تُل ْ ح ُ ] (اِخ ) موضعی است میان مکه و مدینه . || نام آبی بدیار قُشیر، نزدیک یمامة. || نام آبی جاهلی . به ضریّة.
ذات الحرمل . [ تُل ْ ح َم َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر حجاج . (المرصع).
ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َظَ ] (اِخ ) عقبه ای است میان مکه و جده . (المرصع).
ذات الحنظل . [ تُل ْ ح َ ظَ ] (اِخ ) رجوع به ثنیة ذات الحنظل در همین لغت نامه شود.
ذات الحومل . [ تُل ْ ح َ م َ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر حجاج . (المرصّع).
ذات الجنبی . [ تُل ْ جَم ْ بی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب بذات الجنب .