اجازه ویرایش برای همه اعضا

قاضی القضاة

نویسه گردانی: QAḌY ʼLQḌA
قـاضی القضاة به معنی داورداوران، سرداوران، قاضی­قاضیان است. برخی قاضی را تازی شدۀ موبدموبدان می­دانند. زیرا موبد، قاضی زرتشتی بوده است (دهخدا؛ مصاحب، ذیل قـاضی­ القضاة).

قـاضی­ القضاة در حکومت­های اسلامی، بزرگ قاضیان و کسی بود که گماشتن و عزل قاضیان به دست او بوده و خود نیز به کار قضا می­پرداخته است.

زمان نخستین پایه­­گذاری این منصب به درستی روشن نیست ودر این زمینه اختلاف­نظر وجود دارد. ذهبی اشاره می­کند نخستین کسی که لقب قـاضی­ القضاة را دریافت کرد یحیی­بن­سعید انصاری بود که این لقب را از منصور گرفت او در آغاز قاضی مدینه بود سپس قـاضی­ القضاة گردید (ذهبی،1/139- 137) . اما از مطالب وکیع فهمیده می­شود که این منصب در عهد خلافت مهدی شکل گرفت و ابراهیم­بن­عثمان قاضی واسط، پس از آنکه شکایات بسیاری از او شد، خلیفه او را عزل کرد اما او را به منصب قضاء القضاة گماشت (وکیع،3/310 ). این منصب مترادف قـاضی­ القضاة می‌باشد و در اصل زمینه­ای برای عنوان قـاضی القضاة بود. در نشوار آمده است که: قـاضی­ القضاة ابومحمدعبیدالله­بن­احمدبن­معروف، در زمان المطیع­لله چهار سال و چند روزی قضاء­ القضاة را در بغداد به عهده داشت و قبل از آن خلیفه هارون­الرشید قضاء القضاة را به عهدۀ علی­بن­ظبیان در بغداد گذاشت. قبل از آن در قضای شرق اسلام بود و در سفر هارون­الرشید به خراسان همراه او بود ولی در کرمانشاه در سال 192 هجری وفات یافت (تنوخی،35).

شباروعصام­محمد، ابویوسف­یعقوب­بن­ابراهیم­بن­حبیب­ الانصاری­الکوفی (113 – 182 ق) را اولین کسی می­­داند که منصب قاضی­القضاتی را در زمان خلیفه هارون­الرشید که ایجادکنندۀ این منصب است به عهده داشت (33). ابن­اثیر نیز، نخستین قـاضی­ القضاة را ابویوسف می­داند که در دورۀ هادی به این منصب گماشته شد (اللباب،2/236). اما در وفیات­الاعیان، نخستین قـاضی­ القضاة ، ابویوسف متوفی حدود (182 هجری/ 798 میلادي) دانسته شده که به دوران مهدی و پسرانش هادی و هارون الرشید این منصب را داشته است. (رک، ابن­خلکان،6/390- 378).

با بررسی مـنابع مـوجـود و اشاره­ی بسیاری از آنها به ظاهر، ابویوسف را نخستین قـاضی­ القضاة می­توان دانست که تاریخ این منصب بین سال­های 170 تا 182 ق. بوده است. در آغاز کار، این منصب در بغداد و مرکز خلافت، رایج بود اما پس از، چندی با تشکیل دولت­های مستقل و نیمه­مستقل در قلمرو خلفا و دیگر شهرهای مهم نیز افرادی عهده­دار این مقام می­شدند. چنانچه حسن بن­محمدبن­عبدالملک­بن­ابی­الشوارب در شهر سُرَّمَنْ­رَأی، قـاضی­ القضاة بود و یا در ری در عصر مؤیدالدوله، قاضی عبدالجباربن­احمد قـاضی­ القضاة بوده و در سال 367 هجری­قمری از این مقام خلع شد . در دورۀ سلجوقیان نیز عزل و نصب قـاضی­ القضاة به عهدۀ خلیفه بود(ابن­اثیر، الکامل،7/271).

شغل دیگری که به مثابه قـاضی­ القضاة است، منصب اقضی القضاة می­باشد ولی به درستی معلوم نیست که کدام یک از دو منصب برتر بوده است و میان نویسندگان قدیم نیز دراین­باره کمابیش اختلاف دیده می­شود ولی شواهد نشان می­دهد که قـاضی­ القضاة منصبی بالاتر داشته است. نویسنده تجارب­السلف، در معرفی جلال­الدین علی­بن­علی­هبة ­الله البخاری آورده است:« مردی ادیب و فـاضل و فـقیه بود و در سـنه اثنین و ثمانین و خمسـمائه متولی قضا شد و لقبش را اقضی القضاة نوشتند و بعد از آن منصبش ترقی کرد و اقضی­ القضاة به قـاضی­ القضاة مبدل گشت و نیابت وزارت را نیز به او تفویض کردند او بر هر دو منصب نظارت می­کرد و باز از نیابت وزارت معزول شد و در منصب قـاضی­ القضاة بماند و در سنه ثلاث و تسعین و خمسمائه وفات یافت» (هندوشاه، 329). صاحب کتاب نهاد دادرسی در اسلام می­نویسد «از روزگار سلجوقی به بعد اقضی­­ القضاة در برابر قـاضی­ القضاة به همان معنی و کاربرد به کار می­­رفته است» (ساکت ،123). از بررسی­های مختلف چنین برمی­آید که کلمۀ اقضی­ القضاة به لحاظ برتری مقام و رتبه علمی نسبت به اشخاص دیگر، اطلاق می­شده است ولی قـاضی القضاة دارندۀ منصب و شغلی بوده که بر نحوۀ قضاوت و امور قاضی­ها نظارت داشته و عزل و نصب آنها را عهده­دار بوده است.

ماوردی قـاضی­القضاة را یکی از ارکان چهارگانۀ حکومت برشمرده است که در مصالح امت کار می­کند. او این منصب را از مناصبی می­داند که ولایت خاصه در اعمال عامه دارد (ماوردی،70). قـاضی­القضاة عالی­ترین مقام قضایی دولت بود و در ولایات و سرزمینها نایبانی داشت که از سوی آنها قاضی­ها تعیین یا عزل می­شدند. قلقشندی مفاد دستورالعملی را که خلیفۀ عباسی­المستر شد بالله خطاب به قـاضی­القضاة ابوالقاسم­علی­بن­حسین الزینبی صادر نمود، بیان کرده است. در این دستورالعمل سفارش­هایی به قـاضی­القضاة شده که مهم­ترین آنها چنین است: «هدایت­گرفتن از کتاب خدا، تبعیت از سنت رسول­خدا (ص)، برپایی نماز، مشورت با دانشمندان و فقیهان، انتخاب مکان وسیعی برای قضا، استفاده از دلایل و بینات و شهود عادل، اشراف بر امور ایتام و تزویج آنها، اشراف بر امور موقوفات، انتخاب قاضیانی متعهد برای مناطق مختلف، انتخاب کاتب و حاجبی متبحر و آشنا به حقوق و قوانین، تأسیس دیوان قـاضی­القضاة و سپردن تمام امورِقضاوت، به این دیوان، با توجه به امورحسبه و آنچه که مربوط به حسبه می­شود» (صبح­الاعشی،10/276- 264).

این دستورالعمل به خوبی حدود اختیارات، وظایف، شرایط قـاضی­القضاة و نیز دیوان قضا را در عصرالمستر شد بالله بیان می­کند. اصولاً انتصاب قـاضی­القضاة از جانب خلیفه بود و اهمیت و اعتبار این منصب وابسته به اهمیت و اعتبار خلیفه بود . در زمان المقتدربالله که نفوذ زنان در دستگاه خلافت افزایش یافت و مقام خلافت اهمیت خود را از دست داد، منصب قـاضی­القضاة نیز از اهمیت افتاد چنان قـاضی القضاة می بایست مبلغی پول پرداخت می­کرد تا به این مقام منصوب شود(مسکویه،268- 246).

تعیین منصب قـاضی­القضاة حتی در قلمرو سلاطین مستقل و نیمه­مستقل نیز بر عهدۀ خلـیفه بـود به طـوری که در دورۀ آل­بـویه با وجود ضعف شدید سازمان خلافت، تعیین قـاضی­القضاة را خلیفۀ وقت عهده­دار بود، تنها در یک مورد خلیفه ناچار شد فردی به­نام ابوالـعـباس­بن­ابـی الـشوارب را به اصـرار مـعزالـدوله به این منصب بگمارد. پس از او ابوالعباس­بن­عبدالله­بن­حسن­بن ابی­الشوارب به این منصب گماشته شد (ابن­اثیر، الکامل،7/28). او پذیرفته بود که هر سال دویست هزار درهم بپردازد. این فرد نخستین کسی بود که متضمن پرداخت مبلغی شده و پیش از او کسی به این کار دست نزده بود، خلیفه از روی ناچاری او را به این منصب گماشت (ابن­تغری بردی،3/328).

در دورۀ عباسیان، ابتدا یک قـاضی­القضاة در مرکز خلافت بغداد وجود داشت که او تنها سرپرستی سازمان قضایی کشور را عهده­دار نبود بلکه نزدیک­ترین همدم و رایزن خلیفه بود، در واقع قـاضی­القضاة تا آنجا پیش می­رود که وزیر دست راست خلیفه می­شود. شباروعصام­محمد می­گوید، قـاضی­القضاة از مقربان خلیفه بود و به همین جهت گاهی «قاضی­الخلیفه» نامیده می­شد. خلیفه در امور ویژه از او کمک می‌گرفت و در سفرهایش همراه خلیفه بود. معمولاً یک طرف وزیر و یک طرف قـاضی­القضاة بود. او قضاة را با اجازۀ خلیفه تعیین می­کرد (شباروعصام،37). به گفتۀ سیوطی، یحیی­بن­اکثم برای اینکه به مقام قـاضی­القضاة دست یابد وزیر مأمون خلیفه عباسی می‌شود و بر او نفوذ ژرفی می­یابد (تاریخ­الخلفاء،347).

به مرور زمان منصب قـاضی­القضاة تشکیلات دیوانی می­یابد، حسن ابراهیم حسن می­گوید: قـاضی­القضاة بغداد دیوانی داشت که آن را «دیوان قـاضی­القضاة» نام داده بودند (642). این دیوان دارای کارمندانی مانند: دبـیر (منـشی)، دربـان (حاجب)، دفتردار (خازن دیوان­الحکم) و کارمند اجرای احکام (عارض­الاحکام) پایه­گذاری شهود (عدول) بوده است (همان جا).

قـاضی­الجماعة در اندلس

در اندلس، در شهر قرطبه منصبی شبیه قـاضی­القضاة به وجود آمد که به قـاضی­الجماعة شناخته می­شد. این منصب حدود سی سال پیش از شکل­گیری منصب قـاضی­القضاة در شرق به وجود آمده بود. قـاضی­الجماعة در قرطبه شخصیتی دارای اهمیت علمی و سیاسی بود که به امورقضایی نیز می­پرداخت (مونس­حسین،594).

پیش از آنکه در آغـاز دورۀ امویـان انـ‌دلس منصب قـاضی­الجماعة به وجود آید، قاضی­جند عهده­دار امور قضا بود . چون عبدالرحمن در سال 137 ق. در قرطبه قدرت را به دست گرفت قـاضی­الجماعة را مسئول امورقضایی نمود. نخستین کسی که به این عنوان ملقب شد یحیی­بن­یزید بود. علت تغییر این بود که پیش از عصر عبدالرحمن و در دورۀ والیان تقریباً همه سپاهی بودند و قاضی­جند مسئول رسیدگی به دعاوی آنها بود. اما پس از این، از مـحدودۀ نـظامیان فـراتر رفـت و تودۀ مردم را نیز دربر می­گرفت، لذا قاضی­الجند به قـاضی­الجماعة تغییر یافت (مونس­حسین،599). با اینکه نمی­توان جایگاه قـاضی­الجماعة را دقیقاً منطبق با قـاضی­القضاة دانست اما با توجه به این که بتدریج این منـصب جایگاه خاص خود را پـیدا می­کـند. می­توان حدس زد که قـاضی­الجماعة در اندلس مشابه قـاضی­القضاة در شرق شده بود. حسن­ابراهیم­حسن می­گوید: «... در کنار قضاة معمولی، قـاضی­القضاة نیز به برگزاری نمازجمعه اقدام می­کرد که او را صاحب­الصلاة می­نامیدند این وضع هم­چنان ادامه یافت تا این که عبدالرحمن­ناصراموی (عبدالرحمن سوم) کسی را ویژه­ی نماز و دادرسی و کسی را برای سرپرستی سازمان قـاضی­القضاة برگزید (3/487). قـاضی­القضاة در مصر

پیش از ورود فاطمی­ها به مصر، احمدبن­طولون از دودمان طولونی­ها و کافوراخشیدی از اخشیدی­ها خود به مظالم می­نشستند مصر در سال 358 هجری به تصرف جوهرصقلی فرمانده المعزلدین­الله درآمد و به قلمرو فاطمیان افزوده شد. خلیفه المعز در سال 360 ق. قضاوت و خطابه و امامت و امورمذهبی و فقهی را به علی ­بن ­نعمان داد و او را ملقب به قـاضی­القضاة نمود. در واقع علی­بن­نعمان نخستین کسی است که در مصر این منصب را عهده­دار شد زیرا او تمام اعمال داخلی در ولایت مصر و توابع آن را به عهده گرفته بود (ابن­حجر،2/9- 407). به نوشتۀ مقریزی، در میان فرمانروایان فاطمی مصر، المعزلدین­الله گاه به تنهایی و گاه به کمک قـاضی­القضاة به مظالم رسیدگی می­کرد (الخطط،2/208).

با گسترش حوزۀ نفوذ و شهرهای تحت سلطۀ فاطمیان، منطقۀ نفوذ قـاضی­القضاة نیز افزایش یافت، چنان که در آغاز قرن پنجم مناطقی چون قاهره، اسکندریه، حرمین­شریفین، اجنادشام، رحبه، برقه، مغرب و سایر مناطق زیرنفوذ فاطمیان تحت­نظر قـاضی­القضاة عبدالعزیز، قاضی­عبدالله و جانشینش ابوعلی بود (ابن­حجر،2/360). شکل­گیری این منصب در عصر فاطمیان نشان از قدرت آنها داشت چرا که در دورۀ حکومت طولونی­ها، اخشیدیان و حمدانیان این منصب به وجود نیامده بود و در واقع قاهره به عنوان مرکز دوم جهان اسلام شناخته می­شد و خلفای عباسی هم توان مقابله با آنها را نداشتند. قـاضی­القضاة فاطمی از عنوان­های تشریفاتی برخوردار بود، او را (سیدنا) می­خواندند همین عنوان را مردم، به داعی­الدعاة می­دادند. قـاضی­القضاة در مراسم رسمی حق طبل و شیپور داشت به شـرطی که به «دعـوت» هم، گمارده می­شـد، هـرگاه قـاضی­القضاة، داعی، هم بود به او قـاضی­القضاة و داعی­الدعاة می­گفتند (ساکت ،101).

ناصرخسرو در سدۀ پنجم ق. دربارۀ حقوق و دریافتی قضاة در مصر گزارشی داده است، «... و قـاضی­القضاة مصر را هر ماه دو هزار دینار مغربی مشاهره بود و هر قاضی را به نسبت وی، تا به مال کسی طمع نکنند و بر مردم حیف نرود (سفرنامه،1- 100). نویسندۀ نهاد دادرسی در اسلام می­گوید، در سرزمین­هایی که در ظاهر زیر فرمان فاطمیان ولی در واقع زیرنفوذ نورالدین زنگی (عموی صلاح­الدین ایوبی) قرار داشت مقام نوین قـاضی­القضاتی بنیاد یافت. در شهر دمشق به سال 562 ق./ 1162 م کمال­الدین شهرزوری قـاضی­القضاة بود (ساکت،101).

به طورکلی قـاضی­القضاة هم امورمذهبی و هم دعاوی را برعهده داشت. پایتخت و هم سایر شهرها می­توانستند قـاضی­القضاة داشته باشند. محل وی طبعاً «دارالقضاء» نامیده می­شد. در زمان آل­بویه کلیه قاضیان و مأمورانی که به نحوی با امورحقوقی سروکار داشتند تحت سرپرستی وی به رسیدگی امور می­پرداختند. برای مثال باید از مشاغل و مناصبی مانند «محتسب»«صاحب­شرطه» و «نقیب» نام برد. تدریس در مدارس بزرگ برعهدۀ قـاضی­القضاة بود.

در روزگار فاطمیان و ممالیک، وظیفۀ قـاضی­القضاة و داعی­الدعاة سرپرستی اوقاف و مـسجدها و کار نـماز و مانند آن بود. قاضی­القضاتها به خلفا بسیار نزدیک بودند و گاهی «قاضی الخلیفه» نامیده می­شدند. خلیفه در امورخاصه از او یاری می­طلبید و در سفر، قاضی­­القضاتش در رکاب بـود و در مـحاکمۀ وزیران و اشـخاصی که حکـومت را هدایت می­کردند از او کمک می گرفت. خلیفه بر قـاضی­القضاة سلطه داشت زیرا خلیفه تمام مقام­های قضایی را تعیین می­کرد (شباروعصام­محمد،233).

قاضی­تنوخی در تألیفاتش متجاوز از صد قاضی را نام برده است (رک نشوار،251).

دورۀ عباسیان شاهد عده­ای قـاضی­القضاة مشهور بود که برحق، استوار و عادل بودند. اولـین آنها ابویوسـف قـاضی­الـقضاة در دورۀ هارون­الرشید بود و احمدبن­ ابی­دؤاد که شغل قاضی­القضاتی را در دورۀ مأمون و معتصم و واثق و متوکل عهده­دار بود و نفوذ گسترده­ای در دربار این خلفا داشتند. در این مقاله علاوه بر افراد مذکور، تنها بنا به شهرت افراد، از جنبۀ علمی و مذهبی، به معرفی شخصیت ابن­خلکان، ابن­جماعه و حرّعاملی نیز می­پردازیم تا اهمیت این منصب و برخی بزرگان آن را بیان کرده باشیم.

قـاضی­القضاة ، ابویوسف

یعقوب­بن­ابراهیم­بن­حبیب­الانصاری­کوفی­بغدادی در سال 113 ق. در کوفه در خانواده فقیر متولد شد (تنوخی،251). هنگام فوت پدرش کوچک بود و به ناچار در کودکی مشغول کار شد در حالی که شدیداً در فقر بود. با وجود این بدی احوالش، مانع ملازمت او با امام ابوحنیفه برای علم آموزی نشد (شبارو،233).

ابویوسف فقیهی علامه و از حافظان حدیث بود و به پژوهش در حدیث و روایت پرداخت و پیوسته نزد استادش ابوحنیفه تلمذ می­کرد در رأی بر ابوحنیفه پیشی گرفت. پس از وفات ابوحنیفه کوفه را ترک کرد و به بغداد رفت و قضاوت بغداد را در روزگار مهدی و هادی و الرشید به عهده گرفت و اول کسی بود که « قـاضی­القضاة» خوانده شد زیرا هارون­الرشید بعد از گسترش دولت عباسی ضروری دانست که به قضا نظمی بدهد، پس منصب قـاضی­القضاة را دایر کرد و آن را برعهدۀ ابویوسف که مکانت خاصی نزد او داشت گذاشت (زرکلی،193). تاریخ این مسئولیت بین سال­های 170 تا 182 ق. بوده است، با توجه به روابط خوبی که بین ابویوسف و خلیفه هارون­الرشید بود تلاش بسیاری در گسترش مذهب خود «حنفی» نمود و در واقع نخستین قاضی­القضاتی بود که از منصب خود به عنوان پایگاهی برای تبلیغ مذهب حنفی استفاده می­کرد (ابن عماد،1/489). ابویوسف در امورقضا و قضاة در دولت استقلال یافت، او قضاة را تعیین می­کرد و مراقب اعمالشان نیز بود و به هنگام مقتضی آنها را برکنار می­کرد. او مبتکر جبّه و عمّامۀ سیاه بود که پیش از آن مردم کسی را با لباس خاص ندیده بودند و هیچ­کس در لباس از دیگران ممتاز نبود (شبارو،238).
ابویوسف در کار قضاوت تحت تأثیر هیچ شخصیت و مقامی قرار نمی­گرفت . نمونه­ای از آن را سیدصدرالدین بلاغی در کتاب خود چنین آورده است: «ابویوسف، قـاضی­القضاة کشور اسلام در عصر هارون­الرشید شهادت فضل­بن­ربیع وزیر خلیفه را نپذیرفت و چون خلیفه به دنبال شکایت فضل علتِ ردِ شهادت را از قاضی بجست قاضی گفت: من از فضل شنیده­ام که او خویش را بندۀ خلیفه می­خواند و این از دو صورت خارج نیست، یا فضل در این اظهار صادق است و یا کاذب، پس اگر او در اظهار خود صادق باشد به مذهب من، گواهی بردگان مسموع نیست. و اگر کاذب باشد فاسق است و شهادت فاسق مسموع نیست» (عدالت و قضا در اسلام،86).

ابویوسف در تفسیر و مغازی و ایام­العرب آگاهی بسیار داشت، کتاب الخراج و المسند ابوحنیفه و النوادر و اختلاف­الامصار و ادب­القاضی و امالی در فقه و الردعلی­مالک­بن­انس و الفرایض و الوصایا و الوکاله و البیوع و الصید و الذبائح و الغصب و الاستبراء و کتاب الجوامع که در چهار فصل برای یحیی­بن­خالدبرمکی نوشته شده، از اوست (زرکلی،193).

ابویوسف در سال 182 هجری در بغداد وفات یافت و 69 سال زندگی کرد (شبارو،84). ابویعقوب­الخزیمی شاعر که دوست او بود همین که درگذشتِ او را شنید گفت امروز فقه مرد و اشعاری دراین­باره گفته و پسرش یوسف را به­نام ابن­ قـاضی­القضاة نامیده است، یوسف در زمان پدرش قضاوت کرانۀ غربی بغداد را به عهده داشت. مع ذلک پس از پدرش نتوانست به منصب قـاضی­القضاة برسد، زیرا پس از پدرش هارون­الرشیدابوالبختری وهب­بن­وهب­القریشی را به عنوان دومین قـاضی­القضاة در اسلام گماشت (همو، همان جا).

قـاضی­القضاة ، ابن­ابی­دؤاد

ابوعبدالله ­احمد بن­ ابی ­دؤاد بن­جریر بن ­مالک­الایادی در سال 160 ق. در بصـره متولد شد . یحیی بن­اکثم در آن هنگام قاضی بصره بود. ابن­ابی­دؤاد در رسیدن به مقام قضاوت در بغداد تلاش کرد او نزد خلیفه مأمون مکانت یافت و از نزدیکان و خاصان او شد. سپس مأمون به برادرش معتصم که پس از مأمون در سال 218 ق. به خلافت رسید سفارش او را نمود و معتصم ابن­ابی­دؤاد را مـشاور خود در همۀ امور قـرار داد و منصب قاضی­القضاتی را به او واگذار کرد و مرتبه و مقامش بالا رفت. اغلب در هنگام

سفر خلیفه با او بود، از نظر اعتبار هم بزرگ­ترین مردم مملکتش گردید.

گاهی او را به «ابن­قیار» می­خواندند زیرا پدرش ابودؤاد کارش پوشش­دادن کشتی­ها با قیر بود (شبارو،243).

پس از وفات معتصم در زمان جانشینش واثق مقام و مرتبۀ او افزون گشت به طوری که تقریباً با او زندگی می­کرد، خلیفه در کارها با او مشورت می­کرد و رأی او را می­خواست. ابن­ابی دؤاد پیوسته در کارهایش بزرگواری داشت نسبت به مردم دلسوز و مهربان بود و مظلومان را از زندان رها می­کرد. ابن­ابی­دؤاد برای متوکل قبل از دفن واثق بیعت گرفت و لباس بلندی و عمامه­ای بر او پوشاند. پس از آن جسد واثق را دفن کرد. ابن­ابی­دؤاد مدتی نیز در خدمت متوکل بود در اثر اختلافی که پیش آمد در سال 237 ق. از طرف متوکل معزول شد و جای او را یحیی­بن­اکثم گرفت. او در محرم سال 240 ق. وفات یافت (شبارو،252- 248).

قـاضی­القضاة؛ ابن­خلکان

ابوالعباس­احمدبن­محمدابراهیم­بن­ابی­بکربن­خلکان، برمکی­الاصل ملقب به شمس­الدین، از مورخین مشهور و قضاة و دانشمندان نامی قرن هفتم ق. هم­عصرِخواجه­نصیرالدین­طوسی و محقق حلی و علامه­حلی بود. در سال 608 ق. در شهر اربل از ناحیۀ «هاکریه» از نواحی موصل به دنیا آمد که از همین رو، به (اربلی) و (هاکری) هم شهرت دارد . نسبش به چندین واسطه به یحیی­بن خالدبرمکی می رسد . فقه و ادبیات و علوم متداوله را نزد پدرش و دیگر استادان وقت آموخت و به نواحی مصر و شام و حلب مسافرتها کرد در مدارس بسیاری تدریس نمود و در ادبیات شهره شد و شعر نیز می­سرود. در سال 651 ق. به قـاضی­القضاتی دمشق منصوب گردید . در سال 660 ق. برکنار شد . سپس در سال 676 ق. دوباره به قاضی­القضاتی دمشق منصوب گردید و در سال 681 ق. در مدرسۀ نجیبیۀ دمشق وفات یافت و در دامنۀکوه قاسیون به خاک سپرده شد. کتاب وفیات­الاعیان و انباءابناءالزمان معروف به تاریخ

ابن­خلکان از اوست (ابن­خلکان،5؛ مدرس­تبریزی ذیل ابن­خلکان).

قـاضی­القضاة ، ابن­جماعة

ابراهـیم­بن­عـبدالرحیم­بن­محمدبن­جماعة­الکـنائی، ابواسحاق­برهان­الدین­الحموی­الاصل شافعی مذهب، مفسر، قاضی مصر و شام شد. او خطیب­الاخطباء و شیخ­الشیوخ و بزرگ فقهاء و بقیۀ رؤسای زمان بود . در مصر به دنیا آمد و در دمشق بزرگ شد. در قدس ساکن بود و بارها قضاوت مصر را برعهده داشت تا از کار خود خود کناره­گیری کرد و به قدس برگشت. سپس رضایت او، جلب شد و به مصر برگشت . دو مرتبه با کمال عزت و جلالت و مهابت و عفت، قـاضی­القضاة مـصر و قـاهره گردید. مردم او را دوسـت داشـتند بسیار بخشنده و جانب­دارحق بود. گفته­اند منبرمرمری قدس­شریف را که برای مردم سخنرانی می­کرد، او سـاخت. این مـنبر قبل از آن از چوب بود. تفسیری در ده جلد تصنیف کرد (ابن عماد، ذیل ابن­جماعه).

به گفتۀ ابن­حجر: « ابن­جماعه آثاری به خط خود نوشت که دارای شگفتی­ها و فوایدی بود. از اوست «مجامیع» مفید با خط خود او، به طورکلی دارای کتابهای باارزشی است که از دیگران کمتر دیده شده است» (ابن­حجرعسقلانی، ذیل ابن­جماعه). بنا به نوشتۀ ریحانة ­الادب، ابن­جماعه در ماه شعبان، 790 ق در 65 سالگی در دمشق وفات یافت و در المزره حومه دمشق دفن شد (مدرس­تبریزی،دیل ابن­جماعه).

قـاضی­القضاة ، حرّعاملی

محمدبن­حسن­بن­علی­بن­حسین­عاملی­مشغری، دانشمندی فاضل فقیه جلیل­القدر و محدث، از بزرگان علمای دینی و شیخ­المحدثین بوده و به شیخ­حرّعاملی معروف می­باشد . در شب جمعه هشتم رجب 1033 ق. در قریۀ مشغره ار روستاهای جبل­عامل به دنیا آمد و نزد پدر و عموی خود شیخ­محمد و جد مادری خود شیخ­عبدالسلام ­بن­محمد و دایی پدرش شیخ­علی­بن­محمود تلمذ نمود.

در روستای جبع نزد عموی خود شیخ­حسین­ظهیر و شیخ­زین­الدین­بن­محمد بن­حسن­بن­ زیدالدین شهیدثانی درس خواند . پس از چهل سال زندگی در سرزمین خود که دو بار به سفر حج رفـته بـود، به زیـارت امام­رضا (ع) به مشـهد رفت و در آنجا مـقیم شد و به منصب شیخ­الاسلامی و قاضی­القضاتی رسید و سپس به اصفهان رفت و بسیار مورد احترام ملامـحمدبـاقرمجلـسی و شاه سلـیمان­صـفوی قرار گرفت. شیخ­حر از سیدمیرزای­جزایری و شیخ­علی­سبط و مجلسی ملامحمدباقر روایت کرده و مجلسی نیز از وی روایت نموده است (مدرس­تبریزی، ذیل حرّعاملی).

حرّعاملی دارای تألیفات بسیاری است . از جمله: امل­ الآمل­فی­ذکرعلماء جبل­عامل، الـجواهرالسنیه فی­الاحادیث­القدسیه، تفصیل­وسایل­الشیعه­الی ­تحصیل­مسایل­الشریعه (الوسایل)، هدایة­الامة­الی­احکام الائمه، الاثنی­عشریة ­فی­ردالصوفیه، الفصول­المهمة ­فی­اصول­الائمة، رساله­هایی در بـحث­های مخـتلف و اشـعار و دیوان­عـربی در مدح پیغمبر و ائمه نیز دارد (زرکلی، ذیل محمدبن­حسن).

نتیجه

منصب قـاضی­القضاتی که به گفتۀ مسعودی هم­طراز موبدموبدان در ایرانِ پیش از اسلام بوده است در دوره­ای به وجود آمد که تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی در دولت عباسی کاملاً پیدا بود. منصب قضاوت از همان ابتدا و در دورۀ امویان از اهمیت بسزایی برخوردار بود و در دورۀ عـباسـیان به دستور خلفا یک قاضی در رأس امورقضایی به­نام قـاضی­القضاة منصوب می­شد تا بر همۀ امورقضایی و قاضی­ها نظارت و ریاست داشته باشد . قـاضی­القضاة بالاترین شغل­های دینی را دارا بوده و از لحاظ منزلت و رتبه هم برترین منصب قضایی، در دستگاه دولت عباسی به شمار می رفته است در سرزمین­های اسلامی نیز هم­طراز قـاضی­القضاة منصب­های مشابهی رایج بوده است مانند «اقضی­­القضاة» و «قـضاء­القضاة». در اندلس در شهر قرطبه به جای قـاضی­القضاة «قاضی الجماعه» می­گفتند که هم شخصیتی علمی و سیاسی داشت و هم بر امورقضایی ریاست می­کرد . در مصر در دورۀ فاطمی به قـاضی­القضاة «داعی­دعاة» نیز می­گفتند، قـاضی­القضاة علاوه بر شغل اصلی خودسرپرستی اوقاف و مسجدها و کار نماز و گاه سرپرستی مدارس را نیز عهده­دار بوده است.

منابع

ابن­اثیرجزری، عزالدین، الکامل­فی­التاریخ، تصحیح محمدیوسف الدقاق،بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1408ق./ 1989 م.

ــــــــــــــ، اللباب­فی­تهذیب­الانساب، بیروت، دارصادر، 1414 ق.

ابن­تغری­بردی، جمال­الدین­ابوالمحاسن، النجوم­الزاهرةفی­ملوک­مصروالقاهرة، سنه 720 هجری، قاهره وزارة الثقافه و الارشاد، 1413 ق.

ابن­جوزی، ابوالفرج­عبدالرحمان­بن­علی­بن­محمد، المنتظم، بیروت ، دارالکتب­العلمیه، 1412 ق/ 1992 م.

ابن­الحجرالعسقلانی، احمدبن­علی، رفع­الاصرعن­قضاة­ مصر، قاهره، تصحیح حامدعبدالمجید، مطبعه­الامیریه، 1957 م.

ابن­خلدون، عبدالرحمن­بن­محمد، مقدمه، ترجمۀ محمدپروین گنابادی، تهران ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369 ش.

ابن­خلـکان، شمس­الـدین­احمد، وفـیات­الاعـیان­وانباءابناءالزمان، بیروت، دارصادر، 1972 م.
ابن­سعد، طبقات­الکبری، ترجمۀ محمود مهدوی­دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.

ابن­عمادحنبلی، عبدالحی­ابوالفلاح، شذرات ­الذهب ­فی­اخبار من ­ذهب، بیروت، دارالکتب، 1419 ق/ 1998 م.

بلاغی، سـیدصدرالـدین، عـدالـت و قـضا در اسلام، تهران، امیرکبیر، 1358 ش.

تنوخی، ابوعلی­المحسن­بن­علی، نشواراالمحاصره­واخبارالمذاکره، تحقیق و چاپ عبودالشالجی المحامی، بیروت ، دارصادر ، 1391 ق.

حسن­ابراهیم­حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران ، انتشارات جاویدان، 1373.

ذهبی، تذکرة­الحفاظ، حیدرآباددکن، [بی­نا]، 1988 م.

زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، [بی­نا]، 1986 م.

زعبی، محمدمسعود، القضاء والقضاة، دمشق، داراحسان، 1412ق.

ساکت، محمدحسین، نهاد دادرسی در اسلام، انتشارات آستان­قدس­رضوی، 1365ش.

شبارو، عصام­محمد، القضاء و القضاة فی الاسلام، بیروت ، دارالنهضه­العربیه­لطباعه و النشر، 1982 م.

هندوشاه­بن­سنجر صاحبی­نخجوانی ، تجارب­السلف، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران ، طهوری، 1357ش.

علی­الانـباری، عـبدالـرزاق، مـنصب قـاضی­الـقضاة فی الـ‌دولة­العباسیه، بیروت، دارالعربیه­للموسوعات، 1397 ق.

قلقشندی، صبح­الاعشی، قاهره، دارالکتب الخدیویه، 1332 ق.

ماوردی، الاحکام­السلطانیه، بیروت، دارالفکر، القاهره، 1298 ق.

مسعودی، علی­بن­­­حسین، مروج­الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365 ق. مسکویه، تجارب­الامم، ترجمۀ محمد فضایلی، تهران، انتشارات زرین، 1366ق.

مونس، حسین، سپیده­دم­اندلس، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1373 ق.

ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، انجمن آثار ملی، 1363 ش.

نویری، شهاب­الدین­احمدبن­عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون ادب ، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی ، تهران، امیرکبیر، 1364ش.

وکیع، محمدبن­خلف­بن­حیان، اخبارالقضاة ، بیروت انتشارات عالم­الکتب ، جلد اول و دوم 1366 ق، جلد سوم 1369 ق.

یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب، تاریخ­الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی­تا.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) داوران داور. سرداوران . قاضی قاضیان . صاحب تجارب السلف درباره ٔ جلال الدین علی بن علی بن هبة...
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم ، مکنی بن ابن خلکان . رجوع به ابن خلکان شمس الدین شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحیم . رجوع به ابن جماعة ابراهیم شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن حسن بن قاضی الجبل حنبلی ، ملقب به شرف الدین . رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن خلیل ملقب به ذوالفنون و شهاب الدین یا شمس الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به حجة الاسلام . در بل...
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن علی بن حجر عسقلانی ، مکنی به ابن حجر. رجوع به ابوالفضل شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن عمر. رجوع به قاضی مزجد شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالجباربن احمد. رجوع به قاضی عبدالجبار شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمدبن احمدبن قدامه جماعیلی حنبلی مقدسی صالحی ، ملقب به شمس الدین . رجوع به قاموس الاعلام ...
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمد، مکنی به ابن جماعة. رجوع به جماعة ابوعمر شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.