قاضی القضاة
نویسه گردانی:
QAḌY ʼLQḌA
قـاضی القضاة به معنی داورداوران، سرداوران، قاضیقاضیان است. برخی قاضی را تازی شدۀ موبدموبدان میدانند. زیرا موبد، قاضی زرتشتی بوده است (دهخدا؛ مصاحب، ذیل قـاضی القضاة).
قـاضی القضاة در حکومتهای اسلامی، بزرگ قاضیان و کسی بود که گماشتن و عزل قاضیان به دست او بوده و خود نیز به کار قضا میپرداخته است.
زمان نخستین پایهگذاری این منصب به درستی روشن نیست ودر این زمینه اختلافنظر وجود دارد. ذهبی اشاره میکند نخستین کسی که لقب قـاضی القضاة را دریافت کرد یحییبنسعید انصاری بود که این لقب را از منصور گرفت او در آغاز قاضی مدینه بود سپس قـاضی القضاة گردید (ذهبی،1/139- 137) . اما از مطالب وکیع فهمیده میشود که این منصب در عهد خلافت مهدی شکل گرفت و ابراهیمبنعثمان قاضی واسط، پس از آنکه شکایات بسیاری از او شد، خلیفه او را عزل کرد اما او را به منصب قضاء القضاة گماشت (وکیع،3/310 ). این منصب مترادف قـاضی القضاة میباشد و در اصل زمینهای برای عنوان قـاضی القضاة بود. در نشوار آمده است که: قـاضی القضاة ابومحمدعبیداللهبناحمدبنمعروف، در زمان المطیعلله چهار سال و چند روزی قضاء القضاة را در بغداد به عهده داشت و قبل از آن خلیفه هارونالرشید قضاء القضاة را به عهدۀ علیبنظبیان در بغداد گذاشت. قبل از آن در قضای شرق اسلام بود و در سفر هارونالرشید به خراسان همراه او بود ولی در کرمانشاه در سال 192 هجری وفات یافت (تنوخی،35).
شباروعصاممحمد، ابویوسفیعقوببنابراهیمبنحبیب الانصاریالکوفی (113 – 182 ق) را اولین کسی میداند که منصب قاضیالقضاتی را در زمان خلیفه هارونالرشید که ایجادکنندۀ این منصب است به عهده داشت (33). ابناثیر نیز، نخستین قـاضی القضاة را ابویوسف میداند که در دورۀ هادی به این منصب گماشته شد (اللباب،2/236). اما در وفیاتالاعیان، نخستین قـاضی القضاة ، ابویوسف متوفی حدود (182 هجری/ 798 میلادي) دانسته شده که به دوران مهدی و پسرانش هادی و هارون الرشید این منصب را داشته است. (رک، ابنخلکان،6/390- 378).
با بررسی مـنابع مـوجـود و اشارهی بسیاری از آنها به ظاهر، ابویوسف را نخستین قـاضی القضاة میتوان دانست که تاریخ این منصب بین سالهای 170 تا 182 ق. بوده است. در آغاز کار، این منصب در بغداد و مرکز خلافت، رایج بود اما پس از، چندی با تشکیل دولتهای مستقل و نیمهمستقل در قلمرو خلفا و دیگر شهرهای مهم نیز افرادی عهدهدار این مقام میشدند. چنانچه حسن بنمحمدبنعبدالملکبنابیالشوارب در شهر سُرَّمَنْرَأی، قـاضی القضاة بود و یا در ری در عصر مؤیدالدوله، قاضی عبدالجباربناحمد قـاضی القضاة بوده و در سال 367 هجریقمری از این مقام خلع شد . در دورۀ سلجوقیان نیز عزل و نصب قـاضی القضاة به عهدۀ خلیفه بود(ابناثیر، الکامل،7/271).
شغل دیگری که به مثابه قـاضی القضاة است، منصب اقضی القضاة میباشد ولی به درستی معلوم نیست که کدام یک از دو منصب برتر بوده است و میان نویسندگان قدیم نیز دراینباره کمابیش اختلاف دیده میشود ولی شواهد نشان میدهد که قـاضی القضاة منصبی بالاتر داشته است. نویسنده تجاربالسلف، در معرفی جلالالدین علیبنعلیهبة الله البخاری آورده است:« مردی ادیب و فـاضل و فـقیه بود و در سـنه اثنین و ثمانین و خمسـمائه متولی قضا شد و لقبش را اقضی القضاة نوشتند و بعد از آن منصبش ترقی کرد و اقضی القضاة به قـاضی القضاة مبدل گشت و نیابت وزارت را نیز به او تفویض کردند او بر هر دو منصب نظارت میکرد و باز از نیابت وزارت معزول شد و در منصب قـاضی القضاة بماند و در سنه ثلاث و تسعین و خمسمائه وفات یافت» (هندوشاه، 329). صاحب کتاب نهاد دادرسی در اسلام مینویسد «از روزگار سلجوقی به بعد اقضی القضاة در برابر قـاضی القضاة به همان معنی و کاربرد به کار میرفته است» (ساکت ،123). از بررسیهای مختلف چنین برمیآید که کلمۀ اقضی القضاة به لحاظ برتری مقام و رتبه علمی نسبت به اشخاص دیگر، اطلاق میشده است ولی قـاضی القضاة دارندۀ منصب و شغلی بوده که بر نحوۀ قضاوت و امور قاضیها نظارت داشته و عزل و نصب آنها را عهدهدار بوده است.
ماوردی قـاضیالقضاة را یکی از ارکان چهارگانۀ حکومت برشمرده است که در مصالح امت کار میکند. او این منصب را از مناصبی میداند که ولایت خاصه در اعمال عامه دارد (ماوردی،70). قـاضیالقضاة عالیترین مقام قضایی دولت بود و در ولایات و سرزمینها نایبانی داشت که از سوی آنها قاضیها تعیین یا عزل میشدند. قلقشندی مفاد دستورالعملی را که خلیفۀ عباسیالمستر شد بالله خطاب به قـاضیالقضاة ابوالقاسمعلیبنحسین الزینبی صادر نمود، بیان کرده است. در این دستورالعمل سفارشهایی به قـاضیالقضاة شده که مهمترین آنها چنین است: «هدایتگرفتن از کتاب خدا، تبعیت از سنت رسولخدا (ص)، برپایی نماز، مشورت با دانشمندان و فقیهان، انتخاب مکان وسیعی برای قضا، استفاده از دلایل و بینات و شهود عادل، اشراف بر امور ایتام و تزویج آنها، اشراف بر امور موقوفات، انتخاب قاضیانی متعهد برای مناطق مختلف، انتخاب کاتب و حاجبی متبحر و آشنا به حقوق و قوانین، تأسیس دیوان قـاضیالقضاة و سپردن تمام امورِقضاوت، به این دیوان، با توجه به امورحسبه و آنچه که مربوط به حسبه میشود» (صبحالاعشی،10/276- 264).
این دستورالعمل به خوبی حدود اختیارات، وظایف، شرایط قـاضیالقضاة و نیز دیوان قضا را در عصرالمستر شد بالله بیان میکند. اصولاً انتصاب قـاضیالقضاة از جانب خلیفه بود و اهمیت و اعتبار این منصب وابسته به اهمیت و اعتبار خلیفه بود . در زمان المقتدربالله که نفوذ زنان در دستگاه خلافت افزایش یافت و مقام خلافت اهمیت خود را از دست داد، منصب قـاضیالقضاة نیز از اهمیت افتاد چنان قـاضی القضاة می بایست مبلغی پول پرداخت میکرد تا به این مقام منصوب شود(مسکویه،268- 246).
تعیین منصب قـاضیالقضاة حتی در قلمرو سلاطین مستقل و نیمهمستقل نیز بر عهدۀ خلـیفه بـود به طـوری که در دورۀ آلبـویه با وجود ضعف شدید سازمان خلافت، تعیین قـاضیالقضاة را خلیفۀ وقت عهدهدار بود، تنها در یک مورد خلیفه ناچار شد فردی بهنام ابوالـعـباسبنابـی الـشوارب را به اصـرار مـعزالـدوله به این منصب بگمارد. پس از او ابوالعباسبنعبداللهبنحسنبن ابیالشوارب به این منصب گماشته شد (ابناثیر، الکامل،7/28). او پذیرفته بود که هر سال دویست هزار درهم بپردازد. این فرد نخستین کسی بود که متضمن پرداخت مبلغی شده و پیش از او کسی به این کار دست نزده بود، خلیفه از روی ناچاری او را به این منصب گماشت (ابنتغری بردی،3/328).
در دورۀ عباسیان، ابتدا یک قـاضیالقضاة در مرکز خلافت بغداد وجود داشت که او تنها سرپرستی سازمان قضایی کشور را عهدهدار نبود بلکه نزدیکترین همدم و رایزن خلیفه بود، در واقع قـاضیالقضاة تا آنجا پیش میرود که وزیر دست راست خلیفه میشود. شباروعصاممحمد میگوید، قـاضیالقضاة از مقربان خلیفه بود و به همین جهت گاهی «قاضیالخلیفه» نامیده میشد. خلیفه در امور ویژه از او کمک میگرفت و در سفرهایش همراه خلیفه بود. معمولاً یک طرف وزیر و یک طرف قـاضیالقضاة بود. او قضاة را با اجازۀ خلیفه تعیین میکرد (شباروعصام،37). به گفتۀ سیوطی، یحییبناکثم برای اینکه به مقام قـاضیالقضاة دست یابد وزیر مأمون خلیفه عباسی میشود و بر او نفوذ ژرفی مییابد (تاریخالخلفاء،347).
به مرور زمان منصب قـاضیالقضاة تشکیلات دیوانی مییابد، حسن ابراهیم حسن میگوید: قـاضیالقضاة بغداد دیوانی داشت که آن را «دیوان قـاضیالقضاة» نام داده بودند (642). این دیوان دارای کارمندانی مانند: دبـیر (منـشی)، دربـان (حاجب)، دفتردار (خازن دیوانالحکم) و کارمند اجرای احکام (عارضالاحکام) پایهگذاری شهود (عدول) بوده است (همان جا).
قـاضیالجماعة در اندلس
در اندلس، در شهر قرطبه منصبی شبیه قـاضیالقضاة به وجود آمد که به قـاضیالجماعة شناخته میشد. این منصب حدود سی سال پیش از شکلگیری منصب قـاضیالقضاة در شرق به وجود آمده بود. قـاضیالجماعة در قرطبه شخصیتی دارای اهمیت علمی و سیاسی بود که به امورقضایی نیز میپرداخت (مونسحسین،594).
پیش از آنکه در آغـاز دورۀ امویـان انـدلس منصب قـاضیالجماعة به وجود آید، قاضیجند عهدهدار امور قضا بود . چون عبدالرحمن در سال 137 ق. در قرطبه قدرت را به دست گرفت قـاضیالجماعة را مسئول امورقضایی نمود. نخستین کسی که به این عنوان ملقب شد یحییبنیزید بود. علت تغییر این بود که پیش از عصر عبدالرحمن و در دورۀ والیان تقریباً همه سپاهی بودند و قاضیجند مسئول رسیدگی به دعاوی آنها بود. اما پس از این، از مـحدودۀ نـظامیان فـراتر رفـت و تودۀ مردم را نیز دربر میگرفت، لذا قاضیالجند به قـاضیالجماعة تغییر یافت (مونسحسین،599). با اینکه نمیتوان جایگاه قـاضیالجماعة را دقیقاً منطبق با قـاضیالقضاة دانست اما با توجه به این که بتدریج این منـصب جایگاه خاص خود را پـیدا میکـند. میتوان حدس زد که قـاضیالجماعة در اندلس مشابه قـاضیالقضاة در شرق شده بود. حسنابراهیمحسن میگوید: «... در کنار قضاة معمولی، قـاضیالقضاة نیز به برگزاری نمازجمعه اقدام میکرد که او را صاحبالصلاة مینامیدند این وضع همچنان ادامه یافت تا این که عبدالرحمنناصراموی (عبدالرحمن سوم) کسی را ویژهی نماز و دادرسی و کسی را برای سرپرستی سازمان قـاضیالقضاة برگزید (3/487). قـاضیالقضاة در مصر
پیش از ورود فاطمیها به مصر، احمدبنطولون از دودمان طولونیها و کافوراخشیدی از اخشیدیها خود به مظالم مینشستند مصر در سال 358 هجری به تصرف جوهرصقلی فرمانده المعزلدینالله درآمد و به قلمرو فاطمیان افزوده شد. خلیفه المعز در سال 360 ق. قضاوت و خطابه و امامت و امورمذهبی و فقهی را به علی بن نعمان داد و او را ملقب به قـاضیالقضاة نمود. در واقع علیبننعمان نخستین کسی است که در مصر این منصب را عهدهدار شد زیرا او تمام اعمال داخلی در ولایت مصر و توابع آن را به عهده گرفته بود (ابنحجر،2/9- 407). به نوشتۀ مقریزی، در میان فرمانروایان فاطمی مصر، المعزلدینالله گاه به تنهایی و گاه به کمک قـاضیالقضاة به مظالم رسیدگی میکرد (الخطط،2/208).
با گسترش حوزۀ نفوذ و شهرهای تحت سلطۀ فاطمیان، منطقۀ نفوذ قـاضیالقضاة نیز افزایش یافت، چنان که در آغاز قرن پنجم مناطقی چون قاهره، اسکندریه، حرمینشریفین، اجنادشام، رحبه، برقه، مغرب و سایر مناطق زیرنفوذ فاطمیان تحتنظر قـاضیالقضاة عبدالعزیز، قاضیعبدالله و جانشینش ابوعلی بود (ابنحجر،2/360). شکلگیری این منصب در عصر فاطمیان نشان از قدرت آنها داشت چرا که در دورۀ حکومت طولونیها، اخشیدیان و حمدانیان این منصب به وجود نیامده بود و در واقع قاهره به عنوان مرکز دوم جهان اسلام شناخته میشد و خلفای عباسی هم توان مقابله با آنها را نداشتند. قـاضیالقضاة فاطمی از عنوانهای تشریفاتی برخوردار بود، او را (سیدنا) میخواندند همین عنوان را مردم، به داعیالدعاة میدادند. قـاضیالقضاة در مراسم رسمی حق طبل و شیپور داشت به شـرطی که به «دعـوت» هم، گمارده میشـد، هـرگاه قـاضیالقضاة، داعی، هم بود به او قـاضیالقضاة و داعیالدعاة میگفتند (ساکت ،101).
ناصرخسرو در سدۀ پنجم ق. دربارۀ حقوق و دریافتی قضاة در مصر گزارشی داده است، «... و قـاضیالقضاة مصر را هر ماه دو هزار دینار مغربی مشاهره بود و هر قاضی را به نسبت وی، تا به مال کسی طمع نکنند و بر مردم حیف نرود (سفرنامه،1- 100). نویسندۀ نهاد دادرسی در اسلام میگوید، در سرزمینهایی که در ظاهر زیر فرمان فاطمیان ولی در واقع زیرنفوذ نورالدین زنگی (عموی صلاحالدین ایوبی) قرار داشت مقام نوین قـاضیالقضاتی بنیاد یافت. در شهر دمشق به سال 562 ق./ 1162 م کمالالدین شهرزوری قـاضیالقضاة بود (ساکت،101).
به طورکلی قـاضیالقضاة هم امورمذهبی و هم دعاوی را برعهده داشت. پایتخت و هم سایر شهرها میتوانستند قـاضیالقضاة داشته باشند. محل وی طبعاً «دارالقضاء» نامیده میشد. در زمان آلبویه کلیه قاضیان و مأمورانی که به نحوی با امورحقوقی سروکار داشتند تحت سرپرستی وی به رسیدگی امور میپرداختند. برای مثال باید از مشاغل و مناصبی مانند «محتسب»«صاحبشرطه» و «نقیب» نام برد. تدریس در مدارس بزرگ برعهدۀ قـاضیالقضاة بود.
در روزگار فاطمیان و ممالیک، وظیفۀ قـاضیالقضاة و داعیالدعاة سرپرستی اوقاف و مـسجدها و کار نـماز و مانند آن بود. قاضیالقضاتها به خلفا بسیار نزدیک بودند و گاهی «قاضی الخلیفه» نامیده میشدند. خلیفه در امورخاصه از او یاری میطلبید و در سفر، قاضیالقضاتش در رکاب بـود و در مـحاکمۀ وزیران و اشـخاصی که حکـومت را هدایت میکردند از او کمک می گرفت. خلیفه بر قـاضیالقضاة سلطه داشت زیرا خلیفه تمام مقامهای قضایی را تعیین میکرد (شباروعصاممحمد،233).
قاضیتنوخی در تألیفاتش متجاوز از صد قاضی را نام برده است (رک نشوار،251).
دورۀ عباسیان شاهد عدهای قـاضیالقضاة مشهور بود که برحق، استوار و عادل بودند. اولـین آنها ابویوسـف قـاضیالـقضاة در دورۀ هارونالرشید بود و احمدبن ابیدؤاد که شغل قاضیالقضاتی را در دورۀ مأمون و معتصم و واثق و متوکل عهدهدار بود و نفوذ گستردهای در دربار این خلفا داشتند. در این مقاله علاوه بر افراد مذکور، تنها بنا به شهرت افراد، از جنبۀ علمی و مذهبی، به معرفی شخصیت ابنخلکان، ابنجماعه و حرّعاملی نیز میپردازیم تا اهمیت این منصب و برخی بزرگان آن را بیان کرده باشیم.
قـاضیالقضاة ، ابویوسف
یعقوببنابراهیمبنحبیبالانصاریکوفیبغدادی در سال 113 ق. در کوفه در خانواده فقیر متولد شد (تنوخی،251). هنگام فوت پدرش کوچک بود و به ناچار در کودکی مشغول کار شد در حالی که شدیداً در فقر بود. با وجود این بدی احوالش، مانع ملازمت او با امام ابوحنیفه برای علم آموزی نشد (شبارو،233).
ابویوسف فقیهی علامه و از حافظان حدیث بود و به پژوهش در حدیث و روایت پرداخت و پیوسته نزد استادش ابوحنیفه تلمذ میکرد در رأی بر ابوحنیفه پیشی گرفت. پس از وفات ابوحنیفه کوفه را ترک کرد و به بغداد رفت و قضاوت بغداد را در روزگار مهدی و هادی و الرشید به عهده گرفت و اول کسی بود که « قـاضیالقضاة» خوانده شد زیرا هارونالرشید بعد از گسترش دولت عباسی ضروری دانست که به قضا نظمی بدهد، پس منصب قـاضیالقضاة را دایر کرد و آن را برعهدۀ ابویوسف که مکانت خاصی نزد او داشت گذاشت (زرکلی،193). تاریخ این مسئولیت بین سالهای 170 تا 182 ق. بوده است، با توجه به روابط خوبی که بین ابویوسف و خلیفه هارونالرشید بود تلاش بسیاری در گسترش مذهب خود «حنفی» نمود و در واقع نخستین قاضیالقضاتی بود که از منصب خود به عنوان پایگاهی برای تبلیغ مذهب حنفی استفاده میکرد (ابن عماد،1/489). ابویوسف در امورقضا و قضاة در دولت استقلال یافت، او قضاة را تعیین میکرد و مراقب اعمالشان نیز بود و به هنگام مقتضی آنها را برکنار میکرد. او مبتکر جبّه و عمّامۀ سیاه بود که پیش از آن مردم کسی را با لباس خاص ندیده بودند و هیچکس در لباس از دیگران ممتاز نبود (شبارو،238).
ابویوسف در کار قضاوت تحت تأثیر هیچ شخصیت و مقامی قرار نمیگرفت . نمونهای از آن را سیدصدرالدین بلاغی در کتاب خود چنین آورده است: «ابویوسف، قـاضیالقضاة کشور اسلام در عصر هارونالرشید شهادت فضلبنربیع وزیر خلیفه را نپذیرفت و چون خلیفه به دنبال شکایت فضل علتِ ردِ شهادت را از قاضی بجست قاضی گفت: من از فضل شنیدهام که او خویش را بندۀ خلیفه میخواند و این از دو صورت خارج نیست، یا فضل در این اظهار صادق است و یا کاذب، پس اگر او در اظهار خود صادق باشد به مذهب من، گواهی بردگان مسموع نیست. و اگر کاذب باشد فاسق است و شهادت فاسق مسموع نیست» (عدالت و قضا در اسلام،86).
ابویوسف در تفسیر و مغازی و ایامالعرب آگاهی بسیار داشت، کتاب الخراج و المسند ابوحنیفه و النوادر و اختلافالامصار و ادبالقاضی و امالی در فقه و الردعلیمالکبنانس و الفرایض و الوصایا و الوکاله و البیوع و الصید و الذبائح و الغصب و الاستبراء و کتاب الجوامع که در چهار فصل برای یحییبنخالدبرمکی نوشته شده، از اوست (زرکلی،193).
ابویوسف در سال 182 هجری در بغداد وفات یافت و 69 سال زندگی کرد (شبارو،84). ابویعقوبالخزیمی شاعر که دوست او بود همین که درگذشتِ او را شنید گفت امروز فقه مرد و اشعاری دراینباره گفته و پسرش یوسف را بهنام ابن قـاضیالقضاة نامیده است، یوسف در زمان پدرش قضاوت کرانۀ غربی بغداد را به عهده داشت. مع ذلک پس از پدرش نتوانست به منصب قـاضیالقضاة برسد، زیرا پس از پدرش هارونالرشیدابوالبختری وهببنوهبالقریشی را به عنوان دومین قـاضیالقضاة در اسلام گماشت (همو، همان جا).
قـاضیالقضاة ، ابنابیدؤاد
ابوعبدالله احمد بن ابی دؤاد بنجریر بن مالکالایادی در سال 160 ق. در بصـره متولد شد . یحیی بناکثم در آن هنگام قاضی بصره بود. ابنابیدؤاد در رسیدن به مقام قضاوت در بغداد تلاش کرد او نزد خلیفه مأمون مکانت یافت و از نزدیکان و خاصان او شد. سپس مأمون به برادرش معتصم که پس از مأمون در سال 218 ق. به خلافت رسید سفارش او را نمود و معتصم ابنابیدؤاد را مـشاور خود در همۀ امور قـرار داد و منصب قاضیالقضاتی را به او واگذار کرد و مرتبه و مقامش بالا رفت. اغلب در هنگام
سفر خلیفه با او بود، از نظر اعتبار هم بزرگترین مردم مملکتش گردید.
گاهی او را به «ابنقیار» میخواندند زیرا پدرش ابودؤاد کارش پوششدادن کشتیها با قیر بود (شبارو،243).
پس از وفات معتصم در زمان جانشینش واثق مقام و مرتبۀ او افزون گشت به طوری که تقریباً با او زندگی میکرد، خلیفه در کارها با او مشورت میکرد و رأی او را میخواست. ابنابی دؤاد پیوسته در کارهایش بزرگواری داشت نسبت به مردم دلسوز و مهربان بود و مظلومان را از زندان رها میکرد. ابنابیدؤاد برای متوکل قبل از دفن واثق بیعت گرفت و لباس بلندی و عمامهای بر او پوشاند. پس از آن جسد واثق را دفن کرد. ابنابیدؤاد مدتی نیز در خدمت متوکل بود در اثر اختلافی که پیش آمد در سال 237 ق. از طرف متوکل معزول شد و جای او را یحییبناکثم گرفت. او در محرم سال 240 ق. وفات یافت (شبارو،252- 248).
قـاضیالقضاة؛ ابنخلکان
ابوالعباساحمدبنمحمدابراهیمبنابیبکربنخلکان، برمکیالاصل ملقب به شمسالدین، از مورخین مشهور و قضاة و دانشمندان نامی قرن هفتم ق. همعصرِخواجهنصیرالدینطوسی و محقق حلی و علامهحلی بود. در سال 608 ق. در شهر اربل از ناحیۀ «هاکریه» از نواحی موصل به دنیا آمد که از همین رو، به (اربلی) و (هاکری) هم شهرت دارد . نسبش به چندین واسطه به یحییبن خالدبرمکی می رسد . فقه و ادبیات و علوم متداوله را نزد پدرش و دیگر استادان وقت آموخت و به نواحی مصر و شام و حلب مسافرتها کرد در مدارس بسیاری تدریس نمود و در ادبیات شهره شد و شعر نیز میسرود. در سال 651 ق. به قـاضیالقضاتی دمشق منصوب گردید . در سال 660 ق. برکنار شد . سپس در سال 676 ق. دوباره به قاضیالقضاتی دمشق منصوب گردید و در سال 681 ق. در مدرسۀ نجیبیۀ دمشق وفات یافت و در دامنۀکوه قاسیون به خاک سپرده شد. کتاب وفیاتالاعیان و انباءابناءالزمان معروف به تاریخ
ابنخلکان از اوست (ابنخلکان،5؛ مدرستبریزی ذیل ابنخلکان).
قـاضیالقضاة ، ابنجماعة
ابراهـیمبنعـبدالرحیمبنمحمدبنجماعةالکـنائی، ابواسحاقبرهانالدینالحمویالاصل شافعی مذهب، مفسر، قاضی مصر و شام شد. او خطیبالاخطباء و شیخالشیوخ و بزرگ فقهاء و بقیۀ رؤسای زمان بود . در مصر به دنیا آمد و در دمشق بزرگ شد. در قدس ساکن بود و بارها قضاوت مصر را برعهده داشت تا از کار خود خود کنارهگیری کرد و به قدس برگشت. سپس رضایت او، جلب شد و به مصر برگشت . دو مرتبه با کمال عزت و جلالت و مهابت و عفت، قـاضیالقضاة مـصر و قـاهره گردید. مردم او را دوسـت داشـتند بسیار بخشنده و جانبدارحق بود. گفتهاند منبرمرمری قدسشریف را که برای مردم سخنرانی میکرد، او سـاخت. این مـنبر قبل از آن از چوب بود. تفسیری در ده جلد تصنیف کرد (ابن عماد، ذیل ابنجماعه).
به گفتۀ ابنحجر: « ابنجماعه آثاری به خط خود نوشت که دارای شگفتیها و فوایدی بود. از اوست «مجامیع» مفید با خط خود او، به طورکلی دارای کتابهای باارزشی است که از دیگران کمتر دیده شده است» (ابنحجرعسقلانی، ذیل ابنجماعه). بنا به نوشتۀ ریحانة الادب، ابنجماعه در ماه شعبان، 790 ق در 65 سالگی در دمشق وفات یافت و در المزره حومه دمشق دفن شد (مدرستبریزی،دیل ابنجماعه).
قـاضیالقضاة ، حرّعاملی
محمدبنحسنبنعلیبنحسینعاملیمشغری، دانشمندی فاضل فقیه جلیلالقدر و محدث، از بزرگان علمای دینی و شیخالمحدثین بوده و به شیخحرّعاملی معروف میباشد . در شب جمعه هشتم رجب 1033 ق. در قریۀ مشغره ار روستاهای جبلعامل به دنیا آمد و نزد پدر و عموی خود شیخمحمد و جد مادری خود شیخعبدالسلام بنمحمد و دایی پدرش شیخعلیبنمحمود تلمذ نمود.
در روستای جبع نزد عموی خود شیخحسینظهیر و شیخزینالدینبنمحمد بنحسنبن زیدالدین شهیدثانی درس خواند . پس از چهل سال زندگی در سرزمین خود که دو بار به سفر حج رفـته بـود، به زیـارت امامرضا (ع) به مشـهد رفت و در آنجا مـقیم شد و به منصب شیخالاسلامی و قاضیالقضاتی رسید و سپس به اصفهان رفت و بسیار مورد احترام ملامـحمدبـاقرمجلـسی و شاه سلـیمانصـفوی قرار گرفت. شیخحر از سیدمیرزایجزایری و شیخعلیسبط و مجلسی ملامحمدباقر روایت کرده و مجلسی نیز از وی روایت نموده است (مدرستبریزی، ذیل حرّعاملی).
حرّعاملی دارای تألیفات بسیاری است . از جمله: امل الآملفیذکرعلماء جبلعامل، الـجواهرالسنیه فیالاحادیثالقدسیه، تفصیلوسایلالشیعهالی تحصیلمسایلالشریعه (الوسایل)، هدایةالامةالیاحکام الائمه، الاثنیعشریة فیردالصوفیه، الفصولالمهمة فیاصولالائمة، رسالههایی در بـحثهای مخـتلف و اشـعار و دیوانعـربی در مدح پیغمبر و ائمه نیز دارد (زرکلی، ذیل محمدبنحسن).
نتیجه
منصب قـاضیالقضاتی که به گفتۀ مسعودی همطراز موبدموبدان در ایرانِ پیش از اسلام بوده است در دورهای به وجود آمد که تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی در دولت عباسی کاملاً پیدا بود. منصب قضاوت از همان ابتدا و در دورۀ امویان از اهمیت بسزایی برخوردار بود و در دورۀ عـباسـیان به دستور خلفا یک قاضی در رأس امورقضایی بهنام قـاضیالقضاة منصوب میشد تا بر همۀ امورقضایی و قاضیها نظارت و ریاست داشته باشد . قـاضیالقضاة بالاترین شغلهای دینی را دارا بوده و از لحاظ منزلت و رتبه هم برترین منصب قضایی، در دستگاه دولت عباسی به شمار می رفته است در سرزمینهای اسلامی نیز همطراز قـاضیالقضاة منصبهای مشابهی رایج بوده است مانند «اقضیالقضاة» و «قـضاءالقضاة». در اندلس در شهر قرطبه به جای قـاضیالقضاة «قاضی الجماعه» میگفتند که هم شخصیتی علمی و سیاسی داشت و هم بر امورقضایی ریاست میکرد . در مصر در دورۀ فاطمی به قـاضیالقضاة «داعیدعاة» نیز میگفتند، قـاضیالقضاة علاوه بر شغل اصلی خودسرپرستی اوقاف و مسجدها و کار نماز و گاه سرپرستی مدارس را نیز عهدهدار بوده است.
منابع
ابناثیرجزری، عزالدین، الکاملفیالتاریخ، تصحیح محمدیوسف الدقاق،بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1408ق./ 1989 م.
ــــــــــــــ، اللبابفیتهذیبالانساب، بیروت، دارصادر، 1414 ق.
ابنتغریبردی، جمالالدینابوالمحاسن، النجومالزاهرةفیملوکمصروالقاهرة، سنه 720 هجری، قاهره وزارة الثقافه و الارشاد، 1413 ق.
ابنجوزی، ابوالفرجعبدالرحمانبنعلیبنمحمد، المنتظم، بیروت ، دارالکتبالعلمیه، 1412 ق/ 1992 م.
ابنالحجرالعسقلانی، احمدبنعلی، رفعالاصرعنقضاة مصر، قاهره، تصحیح حامدعبدالمجید، مطبعهالامیریه، 1957 م.
ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، مقدمه، ترجمۀ محمدپروین گنابادی، تهران ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369 ش.
ابنخلـکان، شمسالـدیناحمد، وفـیاتالاعـیانوانباءابناءالزمان، بیروت، دارصادر، 1972 م.
ابنسعد، طبقاتالکبری، ترجمۀ محمود مهدویدامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.
ابنعمادحنبلی، عبدالحیابوالفلاح، شذرات الذهب فیاخبار من ذهب، بیروت، دارالکتب، 1419 ق/ 1998 م.
بلاغی، سـیدصدرالـدین، عـدالـت و قـضا در اسلام، تهران، امیرکبیر، 1358 ش.
تنوخی، ابوعلیالمحسنبنعلی، نشواراالمحاصرهواخبارالمذاکره، تحقیق و چاپ عبودالشالجی المحامی، بیروت ، دارصادر ، 1391 ق.
حسنابراهیمحسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران ، انتشارات جاویدان، 1373.
ذهبی، تذکرةالحفاظ، حیدرآباددکن، [بینا]، 1988 م.
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، [بینا]، 1986 م.
زعبی، محمدمسعود، القضاء والقضاة، دمشق، داراحسان، 1412ق.
ساکت، محمدحسین، نهاد دادرسی در اسلام، انتشارات آستانقدسرضوی، 1365ش.
شبارو، عصاممحمد، القضاء و القضاة فی الاسلام، بیروت ، دارالنهضهالعربیهلطباعه و النشر، 1982 م.
هندوشاهبنسنجر صاحبینخجوانی ، تجاربالسلف، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران ، طهوری، 1357ش.
علیالانـباری، عـبدالـرزاق، مـنصب قـاضیالـقضاة فی الـدولةالعباسیه، بیروت، دارالعربیهللموسوعات، 1397 ق.
قلقشندی، صبحالاعشی، قاهره، دارالکتب الخدیویه، 1332 ق.
ماوردی، الاحکامالسلطانیه، بیروت، دارالفکر، القاهره، 1298 ق.
مسعودی، علیبنحسین، مروجالذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365 ق. مسکویه، تجاربالامم، ترجمۀ محمد فضایلی، تهران، انتشارات زرین، 1366ق.
مونس، حسین، سپیدهدماندلس، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1373 ق.
ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، انجمن آثار ملی، 1363 ش.
نویری، شهابالدیناحمدبنعبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون ادب ، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی ، تهران، امیرکبیر، 1364ش.
وکیع، محمدبنخلفبنحیان، اخبارالقضاة ، بیروت انتشارات عالمالکتب ، جلد اول و دوم 1366 ق، جلد سوم 1369 ق.
یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب، تاریخالیعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) داوران داور. سرداوران . قاضی قاضیان . صاحب تجارب السلف درباره ٔ جلال الدین علی بن علی بن هبة...
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن ابراهیم ، مکنی بن ابن خلکان . رجوع به ابن خلکان شمس الدین شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحیم . رجوع به ابن جماعة ابراهیم شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن حسن بن قاضی الجبل حنبلی ، ملقب به شرف الدین . رجوع به احمدبن حسن بن قاضی الجبل شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن خلیل ملقب به ذوالفنون و شهاب الدین یا شمس الدین و مکنی به ابوالعباس و مشهور به حجة الاسلام . در بل...
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن علی بن حجر عسقلانی ، مکنی به ابن حجر. رجوع به ابوالفضل شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) احمدبن عمر. رجوع به قاضی مزجد شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالجباربن احمد. رجوع به قاضی عبدالجبار شود.
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمدبن احمدبن قدامه جماعیلی حنبلی مقدسی صالحی ، ملقب به شمس الدین . رجوع به قاموس الاعلام ...
قاضی القضاة. [ ضِل ْ ق ُ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن محمد، مکنی به ابن جماعة. رجوع به جماعة ابوعمر شود.