معقول
نویسه گردانی:
MʽQWL
این واژه عربی و اسم مفعول است و پارسی آن اینهاست:
ژیتیک (ژیت از سنسکریت: چیتَ= عقل + پسوند مفعولی «یک»)
سِپانیک (سِپان از اوستایی: سْپانَ + «یک»)
ویژناتیک (ویژنات از سنسکریت: ویجناتَ= عقل + «یک»)
جینانیک (جینان از سنسکریت: جْنیانَ= عقل + «یک»)
ویونیک vyunik (ویون از سنسکریت: وَیونَ= عقل + «یک»)
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
معقول . [ م َ ] (ع مص ) خردمند گشتن و دریافتن . (تاج المصادر بیهقی ). دریافتن و دانستن . نقیض جهل . (منتهی الارب ). ادراک کردن و آن از مصادری...
عالم معقول . [ ل َ م ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه متعلق به ذهن و ادراک عقل باشد. (ناظم الاطباء).