اجازه ویرایش برای همه اعضا

جنس

نویسه گردانی: JNS
(= گونه، نوع) این واژه عربی است و پارسی آن این است: ژات žât (سنسکریت: jâti)، گناگ gonâg (پارتی: gonag) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
جنس .[ ج َ ن َ ] (اِ) طفل که بسیار گرید و بسیار چیزها خواهد و چون دهند باز چیز دیگر طلبد. کودک بی آرام که همیشه گرید. که همیشه بهانه گیرد. (...
جنس . [ ج َ ن َ ] (ع مص ) منجمد شدن آب و جز آن . فعل آن از نصر است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
جنس . [ ج ِ ] (ع اِ) قسمت و گونه از هر چیزی از مردم و جز آن و آن اعم از نوع است ، پس ابل (شتر) جنس است از بهایم . (منتهی الارب ) (کشاف ...
(= کالا، متاع) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: دسن dasan (اوستایی)، هاگاد hâgâd (سنسکریت: bhâgâdhiâ) **** فانکو آدینات 09163657861
(= نر و ماده) این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: سس sas (سنسکریت) **** فانکو آدینات 09163657861
جنس /jens/ ۱. [جمع آب و فاضلاب] فرهنگ فارسی عمید /////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////...
هم جنس . [ هََ ج ِ ] (ص مرکب ) دو چیز که از یک جنس ساخته شده باشند. || دو کس که دارای صفات روحی یکسان باشند. متناسب . هم خو : خورشید به ...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامژات nâmžât (سنسکریت: nâma+jâti ) **** فانکو آدینات 09163657861
خوش جنس . [ خوَش ْ / خُش ْ ج ِ ] (ص مرکب ) خوش ذات . خوش باطن . مقابل بدجنس . مقابل بدذات . || از نژاد خوب . گهری . پاک گهر.
جنس شدن . [ ج َن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی آرام و بی قرار شدن : جنس شدن بچه ؛ عصبانی و بی آرام شدن او. رجوع به جَنَس شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.