اجازه ویرایش برای همه اعضا

عالی

نویسه گردانی: ʽALY
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آگراب ãgrâb (مانوی: ágrâv)، 2- بورژاک buržâk (پهلوی)، 3- هاواپ hâvâp (اوستایی: havapangh) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵,۷۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۹ ثانیه
علی قوچین . [ ع َ ی ِ قو ] (اِخ ) (امیر...) وی از بزرگان دربار امیرتیمور گورکانی بود و هنگامی که جسد امیرتیمور را میخواستند به سمرقند ببرند او یک...
علی قورچی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) (پهلوان ...) وی پس از کشته شدن احمد سیورغتمش اوغانی در جنگ با سلطان احمد، به پیشوایی جرما و اوغان منصوب گش...
علی قلندر. [ ع َ ی ِ ق َ ل َ دَ ] (اِخ ) (امیر...)میکائیل . وی از امرای سلطان طاهر حاکم حله بود. و چون پدرش سلطان احمد از بغداد نزد او آمد وی...
علی قلیوبی . [ ع َ ی ِ ق َل ْ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدبن احمدبن حبیب قلیوبی . شاعر مصری . وی درایام العزیز عبیدی میزیست و فرماندهان و منشیان...
علی حوشبی . [ ع َ ی ِ ح َ ش َ ] (اِخ ) ابن مانع حوشبی . سلطان حواشب در یمن . ریحانی او را در سفر خود به یمن در سال 1340 هَ. ق . دیده است . (ا...
علی خاقانی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسین خاقانی حلی نجفی . رجوع به علی خیقانی شود.
علی حمودی . [ ع َ ی ِ ح َم ْ مو ] (اِخ ) ابن حمودبن میمون بن احمدادریسی حسنی علوی حمودی ، ملقّب به الناصر لدین اﷲ یاالمتوکل و مکنّی به ابو...
علی حلوانی . [ ع َ ی ِ ح ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن محمود مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به ابن حلوانی . وی از بغداد به ممالک دیگر س...
علی حویزی . [ ع َ ی ِ ح ُ وَ ] (اِخ ) (سید علی خان ...) ابن خلف بن عبدالمطلب بن حیدربن محمدبن فلاح موسوی حسینی مشعشعی حویزی . محدث و مفسر و ...
علی حویزی . [ ع َ ی ِ ح ُ وَ ] (اِخ ) ابن رضی الدین بن علی بن احمدبن محیی الدین جامعی عاملی حویزی . رجوع به علی جامعی شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.