عالی
نویسه گردانی:
ʽALY
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آگراب ãgrâb (مانوی: ágrâv)، 2- بورژاک buržâk (پهلوی)، 3- هاواپ hâvâp (اوستایی: havapangh) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۵,۷۸۶ مورد، زمان جستجو: ۲.۲۲ ثانیه
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن رومی ، علی بن عباس بن جریج بغدادی ، مشهور به ابن رومی و مکنی به ابوالحسن . شاعر رومی الاصل . رجوع به ابن رومی به ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رؤیم کوفی . رجوع به علی کوفی (ابن رؤیم ) شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن رئاب . وی از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه بود. (از الفهرست ابن الندیم ).
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زاهدة، علی بن مبارک ، مشهور به ابن زاهدة و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بن مبارک شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زریق بغدادی ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بغدادی شود.
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زقاق ، علی بن عطیةبن مطرف بن سلمه ٔ لخمی بلنسی ، مشهور به ابن زقاق و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی لخمی (ابن ...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زقاق ، علی بن قاسم بن یونش اشبیلی ، مشهور به ابن زقاق و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی اشبیلی (ابن قاسم بن یون...
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زکرون ، علی بن احمدبن زکریا، مشهور به ابن زکرون و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بن احمدبن زکریا شود.
علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن زکریابن مسعود حنفی (متوفی در سال 686 هَ . ق . در قدس ). او راست : شرح معانی الاَّثار طحاوی . (از معجم المؤلفین از ای...
علی . [ ع َ] (اِخ ) ابن زکریا مسبحی . رجوع به علی مسبحی شود.