سی سخت ده بزرگ
نویسه گردانی:
SY SḴT DH BZRG
منطقه کهکیلویه و بویراحمد در جنوب غربی ایران قرار گرفته و عشایری بنامهای بهمئی، طیبی، دشمن زیاری، بایوئی، چرام وبویراحمد را در خود جای داده است. شمال این منطقه را بختیاری گرفته و مشرقش را قشقائی، در جنوبش طوایف ممسنی هستند و در مشرقش شهرهای را مهر مزوبهبهان. برحسب تقسیمات سیاسی کشور این منطفه فرمانداریکل محسوب شده و مرکزش شهر تازه بنیان گذاشتة «یاسوج» است که در حد آخرین قسمت شرقی بویراحمد علیا واقع شده است. راه ورود به یاسوج در شاهراه بهبهان به کازرون از دوراهی «باغ میدان» جدا میشود که جادهایست شوسه و از مناطق کوهستانی میگذرد تا به یاسوج برسد. طول این راه از دوراهی باغ میدان تا یاسوج 75 کیلومتر است.
منطقه سیسخت در مشرق منطقه بویراحمد سفلی واقع شده دهستانی از بخش «دووهان» که تعداد دوازده ده بنامهای «ده بزرگ» ، «قلعه» ، «عباسآباد» ، «حسینآباد» ، «علیآباد» ، «اقبالآباد» ، «دهنو» ، «سرمور» ، «کوخدان» ، «بیاره» ، «امیرآباد» و «حسنآباد» را دربر میگیرد و بزرگترین آبادیاش «دهبزرگ» نام دارد که بیشتر بنام سیسخت مینامندش و در حدود 36 کیلومتری شمال غربی یاسوج در منطقه کوهستانی واقع شده است. قسمت شمالی آنرا کوهستان دنا سرتاسر پوشانده و مرز طبیعی این قسمت با شهرهای سمیرم و شهرضا است و بلندترین قله این کوهستان قله «دنا» با 4400 متر ارتفاع درکنار سیسخت واقع شده و تنها راه ارتباطی سیسخت با شهرضا و سمیرم از گردنه بیژن نزدیک قله دنا با 4200 متر ارتفاع میگذرد.
آبوهوای سیسخت تحت تأثیر کوهستان دنا سردسیری است و قسمتی از پائیز و سرتاسر زمستان از برف پوشیده است. و همین امر موجب پر آبی منطقهی سیسخت است. و جویبارها و چشمهسارهای دائمی از مناطق برفی سرازیر شده و منطقه را سیراب میسازد. بزرگترین و پرآبترین چشمهاش چشمه «بشو = Bocu» یا چشمه میشی است که در پائین گردنه بیژن قرار گرفته وآب آن زمینهای زراعی به بزرگ سیسخت را آبیاری میکند.
دره بزرگ سیسخت (برای راحتی کلام چون محلیها هم آنرا سیسخت مینامند لذا ازاین پس دراین مقال من هم بهمان نام سیسخت مینمامم) در حدود دوهزاروهفتصد نفر جمعیت دارد که همة آنها مسلمان و شیعه جعفری هستند و همة آنها به گویش لری صحبت میکنند. سیسختیها برای وجه تسمیه نام سیسخت روایتی دارند و ازنظر اینکه تاریخ منطقهاشان را به نوعی به تاریخ قدیم ایران و سلسلة کیانیان پیوند میدهند جالب توجه است. سیسختیها دراین باره چنین میگوید:
«در زمانهای قدیم، روزی از روزها، کیخسرو با عدهای از سپاهانش به این منطقه میآیند. نزدیک یاسوج کنونی چسبیده به ده «خلفآباد» که میرسند کیخسرو زارعی را میبیند که به تنهائی مشغول درو کردن حاصل زمینی بزرگ است. کیخسرو به سپاهیان دستور میدهد برای اینکه کمکی به زارع شده باشد، هرکس مشتی از گندم را بچیند و در گوشهای خرمن کند. درعرض چند ثانیه تمام زمین خالی از محصول میشود و خرمنی از گندم درو شده بوجود میآید. زارع خوشنود میشود. کیخسرو از زارع میپرسد که خوب پیرمرد! کدام بهتر است؟ یکنفر کار کند و همه بخورند؟ همه کار کنند یکنفر بخورد؟ یا اینکه همه کار کنند و همه بخورند. زارع که از نتیجه کار کیخسرو راضی بود در جواب میگوید، همه کار کنند و حاصلش به یکنفر برسد. کیخسرو ازاین جواب برانگیخته میشود و به سپاهیان دستور میدهدکه هرکس توبرهای خال روی خرمن حاصل بریزند. به این ترتیب تل بزرگی بوجود میآید که اکنون به «تل خسرو» معروف است. و درهمین محل لهراسب را به چانشینی خود انتخاب میکند و به همراهان میگوید که تقدیر چنین است که از شما جدا شوم وبدنبال سرنوشت خود بروم. بیژن یکی از پهلوانان نامی همراه کیخسرو به بیست ونه نفر دیگر نمیخواهند ازاو جدا باشند. بدنبالش میروند که اورا بیابند. به چشمه بشو که میرسند هنوز خبری از کیخسرو نیافتهاند. دراین چشمه سروتن میشوند و بازهم بدنبالش میگردند و درهمین محل ازبین میروند. ازآن زمان آن گردنه را بیژن نامیدهاند ویان منطقه که سی نفر از سختترین دلیران آن زمان را در خود جای داده است بنام سیسخت معروف شده است.»
بهرحال،این دوهزاروهفتصدنفر جمعیت درخانههائی زندگی میکنند که از خشت و گل بصورت دوطبقه ساخته شده است. درطبقه زیرین احشام جای دارند و درطبقه بالائی مردم زندگی میکنند. سقف خانهها صاف و تیرپوش و گلاندود است و چو سیسخت در منطقه کوهستانی است این دهنمای پلکانی دارد و بام هرخانهای بمنزله حیاط خانه دیگر است. خانه با حیاط مخصور در سیسخت کم دیده میشود. معابرشان کوچههای تنگ است که معمولأ برای استفاده بیشتر ازفضا، روی بعضی از آنها راهم پوشانده و اطاقهائی برای زندگی ساختهاند. خانههای این ده بقدر اکان فشرده و درهم ساخته شده است و درحال حاضر گنجایش جمعیت موجود را ندارد و سیسختیها طرحی دارند که در شمال شرقی ده منطقهای را برای ساختمان در نظر بگیرند وهرکس که مایل باشد در آنجا اقدام به ساختن خانهای بزرگتر کند.
آب آشامیدنی ده بوسیله لولهکشی تأمین میشود. منبع آن درشمال ده بروی چشمه «کمرچاکسه = Kamar cakesa ساخته شده و لولههای چهاراینچی این آب را به ده میرساند و در کوچهها و معابر شیرهائی گذاشتهاند که مردم سیسخت ازآن استفاده میکنند.
اینطور که سیسختیها میگفتند، سیسخت بیش از نود سال ندارد و قبلأ سیسختیها دردهی بنام «پیشهور» که سر راه یاسوج یه سیسخت در حدود پنج کیلومتری سیسخت کنونی است مینشستند. آبا واجدادشان هفتادودونفر بودهاند که باین منطقه آمدهاند و زمینهای قابل زراعت سیسخت را که میشد آب را برآن سوار کرد به هفتادودوقسمت مساوی بین خود تقسیم کردهاند که هرقسمت را خودشان یک «حبه habe» مینامند. درحال حاضر آن تقسیمات هفتادوحبهای مساوی دیگر وجود ندارد ودوعامل به شرح زیر از این حبهها کسر یا به آنها افزود است:
1- بعدازاینکه تعداد جمعیت زیاد شد، تعدادی از مردم، زمینهای دیگری که دردوروبر سیسخت بود و قابل کشت؛ و میشد آب به روی آن سوار کرد، علامت گذاری نموده و سالها روی آن زحمت کشیده و قابل کشتش نمودهاند. بدین ترتیب این زمینها را به زمینهای خود افزوده وآنها را زمین خاصه میگویند یعنی خصوصی،بعضیها میگفتند که چون این زمینها خاصه است به این هفتادودوحبه ارتباطی ندارد.
2- درآن زمان که اختیار زمینهای مزروعی مطلقأ دست خودشان نبود و کدخداها و خوانین دراین سرزمین حکومت میکردند، مواردی پیش میآمده که کدخدا مقداری ازیک حبه زمین را میگرفته و بدیگری میبخشیده. بدین ترتیب به مقدار یک حبه افزود شده واز مقدار حبه دیگر کسر گردیده است.
چون زمین ملک شخصی افراد بوده، این زمینها بین پسران هرکس تقسیم شده است و کسی که مثلأ چهارپسر داشته یک حبه زمین به چهارقسمت برابر بین پسران تقسیم شده و آن پسران صاحب پسرانی دیگر شدهاند و طی دو یا سه نسل که از تاریخ سیسخت میگذرد بعضی از حبهها به تصاعد تقسیم شده و درحال حاظر هرکس فقط یک تکه زمین کوچک دارد ولی هستند کسانی که بدلیل یگانه فرزند پسر بودن هنوز همان یک حبه قدیم را دارند و روی آن کار میکنند. در سیسخت زمینها بصورت «آیش» کاشته میشود که خودشان «کشمون Kecmun» مینامند. بطور تقریبی همیشه نیمی از زمینها کشت نمیشود و برای سال دیگر میماند. پس بااین حساب مقدار بازده محصول سالانه همیشه باندازه یک کشمون یعنی از نصف زمین است.
از آنجا که درآمد حاصل از کشاورزی کفاف معاششان را نمیدهد ازراههای زیر نیز برای تأمین معاش استفاده میشود:
1- دامدری
2- کشاورزی دیم
3- باغداری (اختصاص دادن یک یا دومن زمین برای باغ انگور)
4- پیلهور (کالائی را تهیه میکنند و برای فروش به مناطق ایلی میبرند ونقدواقساط یا بطور پایاپای با فرآوردههای دامی و کشاورزی معاوضه میکنند.)
5- مسافرتهای فصلی به شهر و بنادر جنوب ایران برای یافتن کار.
6- پیشههای فرعی در داخل ده از قبیل نجاری، بنائی،دکانداری.
سیسختیها میگفتند که قبلأ از چگونگی کار کشاورزی دیم هیچ اطلاعی نداشتند. یکی دونفر از سیسختیها مقداری از بذر خود را به خطر میاندازند و دریکی از زمینهای دوروبر سیسخت آنرا با شخم وارد زمین میکنند و در تابستان سال بعد نتیجهای مناسب ازآن میگیرند بدین ترتیب هرکدام از سیسختیها مقداری از زمینهای بایر اطراف را علامت گذاری نموده وآنرا تبدیل به زمین زراعتی کردهاند و چون زحمتش هم نسبت به زمین آبی خیلی کمرت است ازآن راضی هستند. هرچند که پارهای از سالها اتفاق میافتد که حتی بذر کاشته شده را هم درو نمیکنند ولی معمولأ تحمی ده تخم از زمین دیم برمیدارند. محصول دیمیشان هم زودتر از آبی عمل میآید. با وجود اینکه مقدار زمین زراعتی در سیسخت کم است همانطور که گفتم آنها مجبورند برای پر قوت شدن زمین، زمینهایشان را آیش کنند که خودشان کشمون مینامند. زمین دیمی بعداز یک شخم بمدت یکسال بحال خود رها میشود که آفتار تند تابستان قوتی به آن بدهد ولی در زمینهای آبی صیفیکاری میکنند که هم نیروئی به زمین میدهد و هم کمک درآمدی است برای آنها.
صیفی کاریشان بیشتر چغندر قند، سیب زمینی پیاز و شبدر است. چغندرکاری از سال 1342 که کارخانه قند یاسوج تأسیس شده متداول شده است. خودشان میگفتند که: «قبلأ هیچگونه آشنائی با چغندر و چغندرکاری نداشتهایم و فقط چغندرقرمز را میشناختیم که تخمش مخلوط با تخم پیاز بطور اتفاقی در زمین میافتاد و سبز میشد و بمصرف خوراکی میرسید». ولی ازاین سال متخصصین چغندرکاری نحوة کشت چغندر قند را به سیسختیها آموختند و محصول سالانهشان را همین کارخانه قند خریداری میکند و درحال حاضر سالیانه در حدود صدوپنجاه تن چغندر قند به کارخانه میفروشند و سال به سال هم روبه تزاید است تا جائیکه جای کشت ذرت را گرفته است.
زمینهای زراعی سیسخت از قدیم به 9 «بنک = Benak» تقسیم شده و هربنک هفت من تخمافکن است. این زمینها از دو جدول بالائی و پائینی آب میخورد که هردو از آب چشمه بشو که در حدود دوسنگ(1) آب دارد بوسیله مردم جدا شده است. یکی زمینهای بالای آبادی را آبیاری میکند و دومی زمینهای زیر آبادی را. جدول دیگری هم دارند که از مجموع مقداری از آب کوه گل و باقیمانده آب چشمه بشو گرفته میشود که طبق قرارداد به دهات حسینآباد و عباسآباد و قلعه و دهبزرگ میرود. سیسختیها هرساله جدولها را با نظارت 9 نفر «سربنک = Sarbenak» و با شرکت 8 نفر از هربنک در هر روز، لاروبی میکنند. یعنی روزی 27 نفر برای لاروبی این جدولها کار میکنند.
درنظام کشاورزی، تعاون بین آنهائیکه زمین زراعیشان کم است یا آنها که زمین زراعیشان زیاد است و به تنهائی قادر به کشت زمین نیستند به صورتهای زیر وجود دارد:
1- یکی از روستائیان یک قطعه زمین را از کسی میگیرد. بذر و آب وگاوکاری همه از خودش است و کار روی زمین را هم بطور کلی خودش انجام میدهد. محصول که برداشته شد آنرا به سه قسمت مساوی تقسیم میکند، یک قسمتش را به صاحب زمین میدهد و دو قسمتش را خودش برمیدارد.
2- یکی از روستائیان قطعه زمینی در اختیار روستائی دیگر میگذارد. بقیه کارها و وسائل کشاورزی به تساوی بین آنها تقسیم میشود وهنگام برداشتن محصول به هرکدام½ آن میرسد.
قبلأ نحوة دیگری هم مرسوم بوده که الان نیست. بدین طریق که همةوسائل تولید وزمین از صاحب زمین و کار از برزگر میشده و در هنگام برداشت محصول ½ آن به برزگر میرسیده است. کارگری روی زمین هم مرسوم است و کارگر از طلوع تا غروب آفتاب برای صاحب زمین کار میکند و روزانه مزد میگیرد که اگر خرجش به عهده صاحب زمین باشد معمولأ بیست ریال آن کم میشود. غذائی که درضمن کار خورده میشود معمولأنان و ذوغ و نان و ماست است.
شخمزمینها چه آبی و چه دیمی از اول بهار شروع میشود. همان موقعیکه زمینها مرطوب است و معمولأ تا آخربهار طول میکشد. زمان بذرپاشی اول پائیز است. یا خشکهکاری میکنند و یا نم کاری. بدین ترتیب، یا اینکه گندم را در زمین خشک میافشانند و یک شخم میزنند و آب رویش میبندند و یا اینکه آب روی زمین میبندند کمی که مرطوب شد بذر میافشانند. در هردوحال روی تخم را با کشیدن تنه درختی که خودشان آنرا «تالهمال = tale mal» میگویند (ومعمولأ با دست میکشند) میپوشانند که درحکم کشیدن ماله است. زمین دیمی به حال خود میماند ولی زمین آبی را دربهار پنج نوبت به فاصلههای چهارده روز یکمرتبه آب میدهند. پانزده روز بعداز آخرین آب موقع دروی آن میرسد. محصول زمینهای دیمی یکماه زودتر میرسد و بعداز دروی زمینهای دیمی به دروی زمینهای آبی میپردازند. درو کردنشان باداس است و شخم زمینهاشان با خیش و گاو. فقط زمینهای چغندرکاری را با تراکتور شخم میزنند. خرمن را اگر کم باشد با گرداندن چهارپایان بروی آن با فشارسم آنها میکوبند و اگر زیاد باشد بوسیله «برجی = barji» که به گاو میبندند و روی خرمن میچرخانند. این برجی پرههای آهنی دارد که با گردش روی خرمن هم کاه را خرد میکند و هم گندم را از پوستهاش جدا میسازد. در زمینهای آبی درو شده در پائیز همان سال شبدر میکارند که علوفه دامشان در زمستان است.
زمینهای زراعیشان را بصورت من بذرافکن حساب میکنند که مثلأ فلانی ده من زمین دارد. هرمن زمین برابر است با زمنی که توی آن یک من برابر چهارونیم کیلو بذر افشانده شود و مساحت این زمین تقریبأ به عرض و طول بیست قدم در بیست قدم و یا ده متر در ده متر برابر صد متر مربع است.
ابزار کشاورزی
«خیش = Xic» (طرح شمار1)
وسیله خشم زمین است که با نیروی دوگاونر به حرکت درمیآید. «لپک» و «پاسل» آن در زمین فرو میرود و روی زمین را شیار میاندازند. برای اینکه شیار زمین عمیقتر شود، «ورک» را کمی بلندتر میگیرند. این خیش به وسیله «همهکش» و «جر» به میان «جی» میافتد. تمام قطعات خیش ازچوب است و بدست خود اهالی ساخته میشود غیر از «لپک» که آهنی است.
«جی = Ji » (طرح شماره2)
چوب بلندی است که به گردن دوگاو میافتد و هردو تا از «لری»ها به گردن یکی از گاوها با «بندلری» بسته میشود و «خیش» را که با «جر» به آن وصل است بدنبال خود میکشد.
«برجی = Barji » (طرح شماره3)
با یک چوب بلند به «جی» که به گردن دو گاو بسته است متصل میشود وبا نیروی محرکه دوگاو روی خرمن میگردد. یکی از روستائیان نیز بروی آن مینشیند تا سنگینتر شود و هماینکه گاوها را هدایت کند. با گردش «برجی» درروی خرمن کاه خرد میشود و گندم از پوستهاش درمیآید. همه قسمتهای آن از چوب ساخته شده و فقط تیغههای آن آهنی است.
«اوسه = O-sa » (طرح شماره4)
برای باددادن گندم خرد شده بکار میرود ومعمولأ پنج شاخه است. همه قسمتهای آن از چوب ساخته شده و قطعات آن بوسیله تسمههای چرمین بهم وصل شده است.
«بیز = Biza »
همانند غربال است و برای غربال کردن گندم بکار میرود.
«داس = Das » (طرح شماره5)
دونوع داس دارند. یکی داس علفبر که لبة آن اره مانند است و انحنای دایرة آن کمتر است و دیگری داس غلهبر که لبه آن صاف و تیز
است و برای درو کردن غله بکار میرود، دسته آنها چوبی و خودشان آهنی هستند.
«رو = Ro »
محفظهایست که با طنابهای موئین مانند تور بافته شده و برای حمل خوشههای گندم درو شده به جای خرمن بکار میرود.
«هور = hur »
کیسههای بزرگی که خودشان میبافند و برای حمل گندم بکار میرود. دوتا ازاین هورهای پراز گندم را بار یک الاغ میکنند.
«شله = cala »
مثل خرجین دوطرفهاست ولی خیلی بزرگتر ازآن و برای حمل کاه بکار میرود.
بیلکون = Bilekun » (طرح شماره6)
برای درآوردن پیازاز زمین، برای کنگر چیدن و برای کندن پای بید مورد استفاده قرار میگیرد، دستهاش چوبی و خودش آهنی است.
«کلند = Kelend »
کار کلنگ را انجام میدهد و برای کندن گل و خاک است.
توضیح مربوط به عکس 2: پشم ریسی ـ چگونگی بستن دسمال دراین تصویر دیده میشود
توضیح مربوط به عکس 1: « هور » بافی
دامداری
یکی دیگر از راههائی که برای جبران کمبود درآمد درامر کشاورزی در ده بوجود آمد، دامداری بود. سیسختیها میگفتند که در پانزده یا بیست سال پیش، تمام ده یک گله گوسفند داشت و یک چوپان بدنبالش و تمام ده یک گله گاو داشت و یکنفر گاوچران.
ولی در طی سالهای اخیر روز بروز بر تعداد دامهای مردم ده افزوده شده و در حال حاضر هستند خانوارهائی که افزون از صد رأس گوسفند و بز دارند و اساس زندگی اقتصادیشان برمبنای دام استوارشده وکشاورزی از نقطه نظر تولیدی وانتفاعی در درجه دوم اهمیت قرار گرفته است.
درده سیسخت شاید بتوان گفت که کشاورزی فقط برای تأمین نان خانواده است و دامدری گرداننده چرخ زندگی و تأمین سایر احتیاجات خانواده.
همین نظام دامداری درده باعث شده است که صدی نود مردم آبادی درطی سال چندماه ازآن را در کوچهای کوتاه مسیر در مراتع اطراف ده برای تعلیف دام بگذرانند وهرچند خانواری دور یکدیگر در زیر خانههائی که از چوب و شاخههای درختان ساخته میشود ـ که «کپر» مینامندشان ـ نوعی تعاون اقتصادی در دامداری بوجود آورند و با تکیه به این تعاون زندگی کنند.
دراین واحد اجتماعی ـ اقتصادی، دام دریک مجموعه واحد جمع میشود و برمبنای مقرراتی که توضیح خواهم داد حفظ و نگهداری گله به نوبت با افراد این جامعه کوچک است. مراتع و چشمهسارها متعلق به کلیه افراد بوده است و هرکدام از روستائیان دامدار حق چراندن گله خود را درتمام مراتع اطراف ده دارند.
توضیح مربوط به عکس 1: لباس زنهای سیسخت
درآخرین ماه زمستان، روستائیان دامدار کمکم عزم کوچ میکنند و تاآخر زمستان همه به مناطق «دشتک»، «اشکفت هوائی» و «محمدصادقی» میروند. درآنجا هم خانههای خشت و گلی ساختهاند. دامها که به این مناطق منتقل شدند، کمکم فصل شخم زمینها فرا میرسد و مردان به روی زمینها میروند. مهمترین عواملی که باعث میشود دام را زودتر به این مناتطق منتقل کنند یکی اینکه آذوقه زمستانی دامها تمام میشود دوم اینکه مراتع این تقاط زودتر سبز میشود و دیگر اینکه در موقع شخم و دیگر کارهای کشاورزی، دام دست وپاگیرشان نباشد. نگهداری دام به عهده سایر افراد خانواری است که در آنجا میمانند. تا هفتاد روز از بهار رفته روستائیان دامدار دراین مناطق هستند و وقتی که هوا ازبارش افتاد و مراتع دیگر آماده برای تعلیف دامها شد به مناطق «تنگ کلنجه» ، «چشمه سیاه» ، «توف»، «چشمه تاگی» ، «تنگ هرا» ، «دین رود» ، «دره نادری» ، «بلیو» ، «سیلاری» و «جوزا» میروند.
در محلهای دره نادری و بلیو و سیلاری ساختمانهائی دارند و همیشه چندتنی از سیسختیها درآنجا ساکنند ولی در بقیه جاها خانههای کپری درست میکنند. دراین مناطق است که حداقل پنج خانوار و حداکثر ده خانوار کپرهای خود را در یکجا و دریک محوطه میزنند و بصورت گروههای کوچک، دامداری میکنند دراین واحد دامداری،گله را هرروز یکی از خانوارها به چرا میبرد. البته براساس مقرراتی که تعیین کردهاند. یعنی اگر یکنفر 5 گوسفند داشته باشد یکروز و اگر ده تا داشته باشد دو روز گله را میچرانند. وهر خانوار به تعداد یک گاو یک روز و دو گاو دوروز. برهها و بزغالهها را یکی از کودکان از اول تا آخر میچراند و از تحفههای دیگران برخوردار میشود مثل کفش وپیراهن و ازاین قبیل. اگر گاو یا گوسفندی گم شود همه خانوارها دنبال آن میگردند و حتیالامکان سعی میکنند که بیابندش ولی اگر پیدا نشد خسارت به صاحب دام خورده است و دیگران خسارتی متقبل نمیشوند. راین واحد اجتماعی همه کمک یکدیگر هستند و تمام کارها را به اتفاق انجام میدهند. از فرآوردههای دامی برای خوراک روزانه بهم میدهند و هرچیزی که از سیسخت برسد بالنسبه تقسیم میکنند. درنیمه ماه سوم بهار بطرف «کوه گل» که بهترین مرتع این حدود است میروند و پائیز به سیسخت باز میگردند.
توضیح مربوط به عکس 2: « دلگ = dalg »
فرآوردههای دامی عبارتند از شیر، ماست،کره، دوغ،پشم و کشک که بیشتر پشم و کشک وروغن به شهرضا فروخته میشود. یا اینکه پیلهورها و دکاندارهای شهرضائی سر موقع میآیند و میخرند و میبرند. پشم میشها را سالی یکباره میچینند و آنهم درفصل بهار. ابزارپشمچینی آنها «چره = Cera » است (طرح شماره7) و هر گوسفند بطور متفاوت ازیک تا دوکیلو پشم میدهد که زنهای سیسختی آنرا میریسند و میتابند و بیشتر به صورت نخهای تابیده شده به بازار عرضه میشود.
دامها نه ماه ازسال را از علوفه مراتع استفاده میکنند و سه ماه علوفه دستی به آنها داده میشود. علوفه زمستانی دامها کاه، جاشیر و شبدر است که باهم میآمیزند و روزی سه مرتبه صبح و ظهر وعصر در آغلها میریزند. جاشیر در منطقه فراوان است و هرکس زمینی برای خود دارد و جاشیرش را میچیند و برای زمستان ذخیره میکند. شبدر را در زمینهائی که آن سال گندم کشت نمیشود میکارند و برای زمستان نگه میدارند. کاه گندم نیز به آنها افزوده میشود. روزی دومرتبه نیز به دامها آب میدهند. کار زمستانی مردها بیشتر همین است. صبح و شب رسیدگی به دامها،آوردن هیزم از کوه و شکستن آن و پارو کردن برف پشتبامها. همین.
توضیح مربوط به عکس1: تازه عروس در سیسخت
فرآوردههای دامی عبارتند از شیر، ماست،کره، دوغ،پشم و کشک که بیشتر پشم و کشک وروغن به شهرضا فروخته میشود. یا اینکه پیلهورها و دکاندارهای شهرضائی سر موقع میآیند و میخرند و میبرند. پشم میشها را سالی یکباره میچینند و آنهم درفصل بهار. ابزارپشمچینی آنها «چره = Cera » است (طرح شماره7) و هر گوسفند بطور متفاوت ازیک تا دوکیلو پشم میدهد که زنهای سیسختی آنرا میریسند و میتابند و بیشتر به صورت نخهای تابیده شده به بازار عرضه میشود.
دامها نه ماه ازسال را از علوفه مراتع استفاده میکنند و سه ماه علوفه دستی به آنها داده میشود. علوفه زمستانی دامها کاه، جاشیر و شبدر است که باهم میآمیزند و روزی سه مرتبه صبح و ظهر وعصر در آغلها میریزند. جاشیر در منطقه فراوان است و هرکس زمینی برای خود دارد و جاشیرش را میچیند و برای زمستان ذخیره میکند. شبدر را در زمینهائی که آن سال گندم کشت نمیشود میکارند و برای زمستان نگه میدارند. کاه گندم نیز به آنها افزوده میشود. روزی دومرتبه نیز به دامها آب میدهند. کار زمستانی مردها بیشتر همین است. صبح و شب رسیدگی به دامها،آوردن هیزم از کوه و شکستن آن و پارو کردن برف پشتبامها. همین.
توضیح مربوط به عکس1: تازه عروس در سیسخت
تقسیم کار:
کارهائی از قبیل پختن نان، بچهداری، دوشیدن شیردامها، تهیه غذا و آشپزی، دوختن لباس، تهیه ماست و کره و دوغ و کشک، آوردن آب، درست کردن انواع مشکها، ریسیدن و شانهزدن و تابیدن پشم و بافتن گلیم و قالیچه و خورجین و طناب و هور به عده زنهاست.
کارهائی از قبیل هیزم آوردن از جنگل و کوه و شکستن آن، کارهای کشاورزی از قبیل شخم،بذرپاشی، درو، خرمن کوبی، باد دادن گندم،حمل کاه و گندم از جای خرمن تا انبار خانه، معامله با پیلهوران و دکانداران شهری، لاروبی جدرولها،مواظبت از چهارپایان و چراندن آنها،گرفتن تصمیم درباره شوهردادن دخترها و گرفتن زن برای پسرها و تعیین محل مرتع و زمان کوچ، شکرت در انجمنهای ده برای عمران و آبادانی به عهده مردهاست.
پسر بچههای 6 ساله به بالا در امور مربوط به مردها که جنبه کار داشته باشند کمک میکنند و دختربچهها در امور مربوط به زنها. چراندن برهها وبزغاله و نگهداری آنها به هنگام شیردوشی به عهده پسرهاست.
گفتم که یکی از کارهای زنها دست کردن انواع مشکهاست. دراینجا انواع مشکها و طریقه درست کردن آنها را شرح میدهم.
«مشک = mack » مشک آب از پوست بز.
«چیمیتر = cimiter » مشک دوغزنی و کرهگیری از پوست بز.
«مشکول = mackul » برای نگهداری دوغ از پوست بزغاله.
«همبون = hambun » برای نگهداری برنج و ماش از پوست گوسفند.
«دول = dul » برای نگهداری آب که از مشکهای پاره شده درست میکنند و بشکل مخروط است وسه پایه چوبی آنرا نگه میدارد. درست کردن این نوع جای آب کار «دولساز» است (شکل شماره8).
نحوة درست کردن مشکها بدین قرار است:
بطور کلی هنگام سربریدن میش و بز، موی آن را از ته با قیچی میچینند. جفت (پوست بلوط) را توی آب روی آتش میجوشانند. بعد ازاینکه زمین گذاشتند و کمی سردشد، این پوست را سه روزی توی این مایع میخوابانند تا خوب بخوردش برود و آنرا محکمتر و کلفتتر کند. بعداز سه روز آن را در میآورند و میچلانند و میتکانند تاآب و جفتش برود. بریدگی دودست آنرا میدوزند و محل ناف را هم وصله میکنند و انتهایش را هم سرتاسر میدوزند و آماده برای ذخیره آب میشود.
برای اینکه «مشکول» و «چیمیتر» درست کنند، توی پوست مقداری ارد برنج میپاشند و زیر خاک که کمی گرم است سه روز میگذارند تا بماند. آرد برنج موجب میشود که موهای پوست به راحتی از ریشه کنده شود. بعد ازاین مرحله آن را داخل جفت میکنند و سه روز میماند تا محکم شود. بعداز چلاندن و تکاندن تویش را پراز کاه یا خاک میکنند که صاف بماند و درمدت سه روزی که برای خشک شدن لازم دارد چروک برندارد، بعد از سه روز محتویات آنرا خالی میکنند و مدت دوروز هم آنرا از سقف خانههای ییلاقی که در فصل بهار پردود است میآویزند تا دود بخورد و محکمتر شد. سردستها و پاها و دمش را به کمک سوزن و درفش و تسمههائی از چرم گام یا نخ میدوزند و نافش را هم وصله میاندازند. به دو دست و دوپایش تسمههائی از چرم میدوزند که برای آویختن از سهپایه مشکزنی (ملار = magar ) آماده باشد.
برای درست کردن «همبون» از پوست میش، داخل آن هم آرد برنج میریزند و پشمش براحتی درمیآید. زنی که آن را درست میکند، به مدت یکروز سر دهنه آن را با دو دست میگیرد. یک پا را داخل آن میکند و مرتب با پا به داخل آن میکوبد و به قدرت پا و دستها آنقدر میکشد تا پوست کش بیاید و سفید شود. دستها و ناف و سر تا پائین آن را میدوزند واز محل گردن ماش و برنج داخل آن میکنند و نگه میدارند.
نانپزی
روستائیان بطورکلی نان روزانهاشان را خودشان در خانه میپزند واین کار مختص زنهاست و هرگز به خیال مرد روستائی خطور نمیکند که روزی نان بپزد واین کار برای مرد عار است. بهمین دلیل اگر مرد توی ده بخواهد زندگی کند باید حتمأ یک زن در خانهاش باشد، خواه این زن همسرش باشد یا مادر یا خواهرش. معمولأ برای پختن نان سه نفر زن لازم است و همسایهها دراین امر به همدیگر یاری میکنند. یکی از زنها خمیر را چانه میکند و دونفر هم خمیر را با کمک «تیر» روی «تلک» میگسترند و با همان تیر نان را روی تابه میاندازد. یکنفر از همانها با «نان واروکن» این نان را روی تابه بر میگرداند و خمیر دیگری رویش گسترده میشود. همین عمل به دفعات تکرار میشود و معمولأ پانزده شانزده نان دریک بار روی تاوه پخته میشود. یعنی هرچقدر که بیشتر بتوانند نانها را برگردانند،نان روی تاوه ریخته میشود.
افزار نانپزی:
«تیر = tir » (طرح شماره9)
چوب گردی است به بلندی 74 سانتیمتر و قطر 2 سانتیمتر، قطر دوسر آن کمی کمتر از قطر میانی آن است. با چرهاندن آن روی چانه نان، چانه را روی «تلک» میگسترند تا نازک شود و خمیر نازک شده را با همین «تیر» روی «تاوه» میاندازند.
«نون آریکن = Nunarikon » (نون واروکن) (طرح شماره 10).
جنس آن از آهن است. همه بلندیش 54 سانتیمتر و دستهاش ده سانتیمتر است. عرض آن دوسانتیمتر و ضخامتش 3 میلیمتر است. نوک آن پهن و کوبیده. دستهاش را دردست میگیرند و نوک پهن آن را زیر همة نانهائی که روی تاوه است میگذارند و نانها را برمیگردانند تا نان روئی که الان بصورت خمیر است روی تاوه قرار گیرد و بپزد.
«تلک = talak » (طرح شماره11).
میز کوچک پایه کوتاهی است از جنس چوب که خمیر را با کمک تیر روی آن میگسترند. سطح آن دایرهای شکل است به قطر 50 سانتیمتر و ضخامتش 2 سانتیمتر است، در زیرآن دو تکه تخته به فاصله 25 سانتیمتر به موازات هم کوبیده شده است. بلندی این پایهها هشت سانتیمتر است. «تلک»های قدیمی تقریبأ مستطیلی شکل بوده و یکپارچه و چهارپایه هم از خودش میتراشیدهاند. ولی اکنون چون چوب کم است و درست کردن آنها دشوار، ازاین نوع «تلک»ها معمول شده است.
توضیح مربوط به عکس 1: خانهها در سیسخت دوطبقه است. طبقه بالا برای زندگی و طبقه زیرین برای نگهداری دام و انبار علوفه است
«آربیز = arbiz »
مثل الک میماند و برای الک کردن آرد قبل از خمیر کردن بکار میرود.
«تاوه = tave » (طرح شماره 12)
دایرهایست از آهن به قطر 65 سانتیمتر و ضخامت 2 میلیمتر. سطح آن به اندازه هشت سانتیمتر نسبت به خط محیط آن فرورفتگی دارد که یک سویش مقعر و یک سویش محدب شده است. این فرورفتگی هرچه که به خط محیط نزدیکتر میشود کمتر میگردد. دریک طرف دور آن دستهای آهنین تعبیه شده که برگرد دو لولا بازی میکند. سطح گود رفته آن را روی سه پایه یا اجاق و یا سه تکه سنگ میگذارند و زیرش آتش روشن میکنند. در قست روی آن که برآمده است نان میپزند. برای جلوگیری از سوختن نانها،سطح گود رفتة آن را همیشه با قدری خاکستر که گل کردهاند میپوشانند.
«سهپایه = Sopaya » (طرح شماره13)
جنس آن ازآهن و معمولأ مثلثی شکل است و به هر گوشة آن پایهای نصب شده است. سه پایهها اندازههای مختلف دارد و در آشپزی هم بکار میرود که رویش دیگ و کماج میگذارندو در بعضی مواقع سه تا سنگ کار این سهپایه را میکند. اگر اجاق داشته باشند از سهپایه استفاده نمیکنند.
«سرفه = Sorfe » (سفره)
سفره را خودشان میبافند و بشکل مستطیل است. تار از پشم و پود آن از نخ پنبه است. سرتاسر حاشیه سطح بیرونی آن را با نخهای پشمی نقش و نگارهای رنگین میاندازند. در موقع نانپزی آن را روی زمین میگسترند و «تلک» را روی آن میگذارند و چانههای خمیر را روی آن میچینند. تویش هم همیشه مقداری آرد دارند که روی «تلک» بپاشند و چانه را پهن کنند.
تعدا دفعات پخت نان بستگی به تعداد افراد خانواده دارد. آنها که کم جمیعیتترند دو روزی یک مرتبه و آنها که عیالوارند روزی دوسه بار نان میپزند. درهر نوبت معمولأ 9 کیلو آرد خمیر میکنند. سه نوع دارند. نان «تیری» که نان روزانه و معمولیشان است، بسیار نازک است و با آرد گندم روی تاوه با تیر میپزند. «تکو = taku » نام نانی است که از آرد ذرت میپزند کلفتتر و کوچکتر از نان تیری است و آنرا با دست پهن میکنند نه باتیر. حالا که کشت ذرت کمتر شده نان تکو هم کمتر پخت میکنند. نان شیرینی که مخصوص اعیاد و جشنها بخصوص عید نوروز است. در آرد گندم بجای آب شیر میریزند و با شکر یا خاکقند میآمیزند و خمیر میکنند. پارهای از آنها بریا زنگین کردن آرد زردچوبه به آن میافزایند. این نان هم با تیر روی تاوه پخته میشود ولی کمی ضخیمتر از نان تیری است.
جامهها:
درنخسین دیدار سیسخت، آنچه که بیشتر جلب توجه میکند جامههای رنگارنگ زنان سیسختی است که هنوز رنگ قدیمی محلی را حفظ کرده است و تنها نوع کفشها تغییر کرده و گیوهها تبدیل به کفشهای لاستیکی شده است. این که هنوز زنها لباسهای نوع قدیم را میپوشند شاید به دلیل تردد کمتر با شهرهاست و همین ارم در زبانشان نیز صادق است.
زنها بیشتر لری صحبت میکنند. ولی مردها اکثرشان به دلیل معاوله یا یافتن کار و یا امور دیگر از مدتها پیش با شهرهای زیادی رفتوآمد داشتهاند و فارسی را خوب میدانند و لباسهایشان هم عوض شده است.
جنس آن از مخمل است و بیشتر به رنگ قرمز. آستری هم از چیت به رنگ قرمز با گلهای ریز دراد. دوتا بند به دوسوی لبة آن دوخته شده که در زیر گلو له هم گره میخورند. شکل ظاهرش مانند نیمکرهایست که بالایش کمی صاف شده باشد. از دوتکه درست شده است. یکی قسمت بالای آن و دیگری قسمت دور تا دور کلاه. این دو قسمت بهم دوخته شده است و در محل دوخته شده قسمت پائین چین خورده است. قسمت جلوی آن به اندازه پیشانی با منجوقهای رنگین گرد و دراز تزئین شده و بیشتر نقش خورشید دارد. کارخود زنهاست. بعضیها که استطاعت مالی دارند لبة جلوی کلاه را اشرفی میدوزند که روی پیشانی آویخته میشود.
توضیح مربوط به عکس 2: زمینهای زراعی در سیسخت باین ترتیب به قطعات کوچک تقسیم شده است.
توضیح مربوط به عکس 1: زمستان سیسخت
«چارقد = carqad »
جنس آن از تور و بیشتر به رنگ سفید است. رنگهای قرمز وسبز و زرد هم زیاد دیده میشود. لبة یک طرف آن روی کلاه میافتد بطوریکه تزئینات کلاه دیده شود. دولبة آن زیر گلو به هم سنجاق میشود به نحوی که دو گوشهاش از جلو و گوشة دیگرش از پشت آویزان شود. تازه عروسها وزنهای شوهردار به این سنجاق آویزهائی که سرشان گوهای کوچک مخملینی است ورویش پولکدوزی شده است میآویزند. این گویها راخودشان «گمبول = gombul » مینامند. غالبأ وسط نخ این گمبولها را با گیاه معطری که قهوهای رنگ است و خودشان میخک مینامند، تزئین میدهند. همة این آویز را «زیربتی = zirbeti » مینامند.
«دسمال = Desmal » (دستمال)
دستمال را روی چارقد وکلاه میبندند. دستمال ابریشمی بزرگ و معمولأ تیره رنگ است آنرا از قطر چند لا میکنند و قسمت پهن شده را روی پیشانی میگذارند و دو گوشة آن را درعقب سریک گره میزنند و گوشههای آن را به پشت میآویزند. این «دسمال» تزئینات کلاه را در زیر خود پنهان میکند.
«جومه = juma »
پیراهن بلندی است که سه متر پارچه میبرد و بیشتر به رنگ سفید و بنفش و آبی است آستینهایش بلند است و سرآستینها دگمه میخورد، جلوی آن تا وسط سینه باز است. یقه برگردان ندارد و صاف است و دو دگمه در یقه میخورد. یکی بالای یقه زیر گلو و یکی در وسط شکاف. بلندی آن تا روی پا است و از دوطرف تا پائین کمر شکال دارد و جلو و عقب آن ازهم مجز است و مثل پیش بند دیده میشود. در لبة پائین و پهلوها، هم قسمت جلو و هم قست عقب به فاصله دو سانتیمتر نوار باریک رنگین دوخته میشود.
«تنبون = tombun »
که هم بجای دامن است و هم بجای شلوار. معمولأ ده متر تا 15 متر پارچه میبرد. جنس آن هم از چیت است و هم از تور. معمولآ پنج یا شش تنبان را روی هم میپوشند. چیتها در زیر و تورها در رو قرار میگیرند. عرض پارهها بلندی «تنبون» میشود که از کمر تا روی پاها امتداد دراد و طول پارچه چین دامن میشود و کاملأ پرچین است. قسمت بالای آن راکمی تو میگذارند و سجاف درست میکنند و بند تنبان را از آن میگذرانند وبعد از پوشیدن گره میزنند. قسمت پائین آن را نواردوزی میکنند. یک تا سه نوار بفاصلههای دو سانتیمتر به آن میدوزند. «جومه» روی این «تنبون»ها میافتد و به دلیل چین «تنبون»ها کمی بالاتر میایستد.
توضیح مربوط به عکس 1: نمونه سنگ مزار در سیسخت
«دلگ = dalg »
روپوشی است مانند کت کوتاه. بروی «جومه» میپوشند. یکمتر و بیست و پنج سانتیمتر مخمل میبرد و بیشتر به رنگ قرمز است. یک مترونیم هم آستر لازم دارد که بیشتر از چیت به رنگ قرمز با گلهای کوچک است. یک جیب از تو دارد که طرف راست تعبیه شده و مثل کیسه از جنس همان آستر است. آستین بلند است و سرآستینها باندازه 7 سانتیمتر شکاف دارد. جلویش سرتاسر باز است و یقهاش صاف و برگردان ندارد و از جنس همان آستر است. فقط یک دگمه درهمان یقه زیر گلو میخورد و بقیه جلو بدون دگمه است سرتاسر لبة آن را به عرض پنج میلیمتر نوارسیاه مخملی میدوزند که خودشان «دمه = dame » میگویند. لبة سرآستینها را هم همینطور. بعداز نوار سیاه به اندازه 7 سانتیمتر سه ردیف نوار زری مارپیچ دوخته میشود. درقسمت زاویه لبة پائین آن این نوارها زاویهها را هم میگیرد و سه گوشه درست میکند. کمرش کمی کرست است و بلندی آن تا پائین کمر است. سرآستینها دگمه قابلمهای میخورد. پشتش یک تکه سات و آستینهایش دوتکه، قسمتهای جلو صاف است وساسون ندارد. آستینها در سرشانه به بدنه دوخته شده است. این «دلک» را فقط پائیز و زمستان میپوشند. فرق لباس تابستانی و زمستانی زنها فقط همین «دلگ» است.
«چارشو = carcu »
چادر را روی همه اینها میاندازند. جنس آن از تور است و بیشتر به رنگ سبز و زرد با رگههای زری درآن. یک لبه آن صاف و لبة دیگر هلالی است. لبة هلالیاش را روی سر میاندازند و برای اینکه از روی سر نیفتد با یک «گمبول» و یک سنجاق آنرا به چارقد و کلاه وصل میکنند.
از زینتآلات زنانه یکی «قلابه = qalabe » است. نوار پارچهای به عرض دوسانتیمتر است که در دوسویش قلاب آهنی کوچک دارد. روی آن پول نقره و آنها که پولدارترند،اشرفی میدوزند. این قلابه از زیر چانه میگذرد ودو طرفش در بالای دو گوش روی چارقد و دستمال قلاب میشود. «نابنده = Nabande » (گلوبند) که انواع و اقسام مهرههای رنگین را به نخ میکشند و به گردن می آویزند. النگو و دستبند و انگشتر هم معمول است.
گفتم که لباس مردها دراثر رفت وآمد به شهرها کاملأ رنگ شهری به خود گرفته و کت و شلوار و پیرمردها کلاه شاپو دارند و بعضیها هم کلاه نمدی به سر میگذارند و غالبشان هم کلاه نمیگذارند. ولی در حدود بیست تا سی سال پیش مردها ارخالق میپوشیدند که لباده درازی بود تا روی پا، دو طرفش شکاف بلندی داشت تا پائین کمر. جلویش باز بوده و موقع پوشیدن روی هم سوار میشده، دو جیب هم در پهلوها داشته است. شلوارشان کمرش خیلی گشاد بوده و دم پاها تنگ که بعد از پوشیدن کمر آن کاملا پرچین مانده است. دیگر این نوع لباسها را نمیپوشند و مال بعضیها هنوز در یخدان باقی مانده است. کفشها همه گیوة ملکی بوده که بعداز رایج شدن کفشهای لاستیکی همه از بین رفته است و ملکی دوزهائی که قبلا از اردکان و یا جاهای دیگر به این ده آمده و ملکی میدوختهاند اکنون به شغل پیلهوری یا دکانداری اشتغال دارند و پیشه اصلی خود را کاملأ از دست داده و شاید از یاد بردهاند.
پاورقیها:
1- یک سنگ آب مقدار آبی است که بتواند یک سنگ بزرگ آسیای آبی را بچرخش درآورد. سیسختیها واحد دیگری برای آبیاری دارند و آن یک «بیل» آب است. یک بیل = یک گاوزمین = 5ر74 کیلوزمین بذرافکن.
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.