منثور
نویسه گردانی:
MNṮWR
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یاژیک، یاژیت، یاجوسیک، یاجوسیت، یاژوسیک، یاژوسیت، یَجوسیک، یَجوسیت (یاژ، یاجوس، یاژوس، یَجوس از سنسکریت: یَجوس= نثر + «یک، یت»)
گَدیک (گدی از سنسکریت: گَدیَ= نثر + «یک»)
یک: پسوند یاتیکی(= مفعولی) پهلوی
یت: پسوند یاتیکی سنسکریت
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
دیر منصور. [ دَ رِ م َ ] (اِخ ) دیری است در شرق موصل و بر کنار نهر خابور واقع است و در زمان یاقوت آباد بوده است . (از معجم البلدان ).
نام قریه ای ونام کوتل است درسرزمین پشی ولسوالی مالستان ازغزنین افعانستان ((نوشته علی مدد"سلطانی"))
منصور مورد. [ م َ رِ م ُ وَرْ رَ ] (اِخ ) یکی از شعرای قدیم فارسی است و بیرونی در کتاب الجماهر خود (ص 81) نام او برده و این بیت را از او نق...
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دشت دزفول . در 9 هزارگزی شمال شرقی دزفول . کنار راه شوسه ٔ شوشتر...
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) قریه ای است پنج فرسنگی میانه ٔ جنوب و مغرب خشت . (فارسنامه ٔ ناصری ).
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) از بلوکات گروسی حد شمالی سیلتان و جنوبی آن نیز سیلتان است . مرکز عربشاه ، عده ٔ قری 25. مساحت 46 هزار و مترو جمعیت...
سیاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) هفت فرسخ میانه شمال و مغرب بیدشهر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
حصن منصور. [ ح ِ ن ِ م َ ] (اِخ ) یاقوت گوید: از بلاد مضر در مغرب فرات نزدیک سمیساط است ، شهری بوده با حصار و خندق و سه دروازه ، و در میانش ...
شاه منصور. [ م َ ] (اِخ ) پسر دوم شاه شرف الدین مظفربن امیر مبارزالدین محمد از آل مظفر است . شاه منصوردر سال 790 هَ . ق . به شیراز آمد و بسهو...
منصور بیگی . [ م َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان است و 271 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).