منثور
نویسه گردانی:
MNṮWR
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یاژیک، یاژیت، یاجوسیک، یاجوسیت، یاژوسیک، یاژوسیت، یَجوسیک، یَجوسیت (یاژ، یاجوس، یاژوس، یَجوس از سنسکریت: یَجوس= نثر + «یک، یت»)
گَدیک (گدی از سنسکریت: گَدیَ= نثر + «یک»)
یک: پسوند یاتیکی(= مفعولی) پهلوی
یت: پسوند یاتیکی سنسکریت
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی بندار دامغانی ، مکنی به ابوسعید (متوفی بعد از 507 هَ . ق .) او راست : کتاب احکام در نجوم . (یادداشت مرحوم دهخدا...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن عراق ، مکنی به ابونصر از ریاضی دانان بزرگ قرن چهارم هجری قمری ومعاصر ابوریحان بیرونی بوده است و به نام...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی عیانی . رجوع به قاسم منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی منطقی رازی . رجوع به منطقی رازی و منصور مورد شود.
منصور. [ م َ] (اِخ ) ابن عمار، مکنی به ابوالسری ، نام یکی از زهاد و از او رساله هایی به نام مجلس مانده است ، از قبیل مجلس فی ذکرالموت و ...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن عمرالکرخی ، مکنی به ابوالقاسم (متوفی به سال 447 هَ . ق .) او راست : الغنیة فی فروع الشافعیة. (از کشف الظنون ج 2 ص 12...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن فاتک ، پنجمین از امرای آل نجاح که از 503 تا حدود 517 در زبید امارت داشت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن فلاح بن محمدبن سلیمان یمنی ، مکنی به ابوالخیر و ملقب به تقی الدین (متوفی به سال 680 هَ . ق .) نحوی است و مؤلف...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن القائم بن المهدی . رجوع به اسماعیل منصور... شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن القاضی ابی منصور محمد ابواحمد الازدی الهروی . قاضی هرات . فقیه و شاعر بود. شعر نیک می گفت و القادر باﷲ را مدح کرده ...