اجازه ویرایش برای همه اعضا

ایران در عربستان پیش از اسلام

نویسه گردانی: ʼYRʼN DR ʽRBSTAN PYŠ ʼZ ʼSLAM
بخش اعظم رابطه ایرانیان و اعراب به وجود دولت ((حیره))مربوط مى شود. ((حیره))شهرى در کرانه فرات در یک فرسخى جنوب کوفه بود. واژه ((حیره))واژه اى سریانى به معنى خیمه گاه و به ویژه خیمه گاه نظامى است. دولت ((حیره))در حقیقت حائلى میان ایران و اعراب به شمار مى رفت. ساسانیان خصوصا به دلیل جلوگیرى از نفوذ و حملات اعراب به مرزهاى ایران, دولت ((حیره)) را پشتیبانى مى نمودند. خانواده هاى متعددى از پارسیان به ((حیره)) کوچیده بودند حتى پادشاهان ساسانى, دسته هاى ورزیده سپاهى در اختیار امیران ((حیره)) قرار مى دادند. از آن جمله است سپاهى که به ((شهبإ)) یا ((وضائع)) شهرت یافته و در تحت فرماندهى ((نعمان)) اول, پادشاه ((حیره))قرار داشت. نام یکى دیگر از دسته هاى سپاه او ((دوسر)) بوده که ظاهرا نامى است فارسى. اهل ((حیره)) فرزندان خود را براى یادگیرى خواندن و نوشتن به مکتب هایى که برخى از آنها مخصوص آموختن آداب و زبان فارسى بود, مى فرستادند.
ساسانیان به سبب منافع سیاسى و تجارى که در عربستان داشتند, سیستم چاپارى منظمى در عربستان برقرار کرده بودند. ((جاحظ)) دانشمند و نویسنده قرن سوم در مورد این شبکه ((برید)) مى نویسد:
((تمام بادیه هاى عربستان و آبادیهاى آن به بریدهاى کسرى آکنده بود مگر شام که آن هم در زمان تسلط ایران بر روم داراى برید بود)) 1.
تنى چند از بزرگان عرب را مى شناسیم که در ((حیره)) آموزش دیده بودند مانند ((نضر بن حارث)) که علم پزشکى و داستانهاى ایرانى را در میان مردم ((حیره)) آموخته بود و همو بود که در مقابل دعوت پیامبر که حاوى داستانهایى از اقوام پیشین نیز بود, به داستان سرایى ایرانى از جمله داستان هاى رستم و افراسیاب مى پرداخت. دیگرى ((حارث بن کلده ثقفى)) از اهالى طائف است که پزشکى و نواختن عود را از ایرانیان آموخته بود و در روزگار پیامبر, دوران خلفا تا معاویه زنده بود.
با دقت در روابط مفصل ایران و حیره, حتم داریم که آئین زرتشتى از نظر حیرویان ناآشنا نبود. راویان عرب اشاره مى کنند که زندقه و مجوسیت از راه ((حیره))به دیگر نقاط عربستان راه یافت.
((ابن قتیبه)) گوید:
((نصرانیت در ربیعه و غسان و یهودیت در حمیر و بنى کنانه و بنى الحارث بن کعب و کنده و مجوسیت در بنى تمیم بود و نیز زندقه در قریش بود و آن را از ((حیره))اخذ کرده بودند)) 2.
((ابن رسته)) نیز گوید:
((اهل حیره, قریشیان را در جاهلیت 3 زندقه مىآموختند و در عصر اسلام خط; زندقه در قریش بود و آن را از ((حیره))گرفته بودند)) 4.
مى دانیم که پیروان مانى ایرانى را به نام ((زندیک)) مى نامیدند و ((زندیق)) معرب ((زندیک)) است حتى بعد از اسلام نیز پیروان مانى را زندیق مى گفتند. دین مانویت چنان اشاعه اى یافت که در سوریه, مصر, آفریقاى شمالى, اسپانیا و حتى فرانسه پیروانى یافت.

رفت و آمد ایرانیان به جزیره العرب
به نوشته ((آلوسى)), گروهى از اعراب آتش پرست شده و این آئین را از ایرانیان و مجوس آموخته بودند 5 در معادن نقره با اهمیتى که در مغرب ((یمامه)) و کوه ((نیر))(میان ذریه و وادى دواسیر) به نام ((شمام)) و ((عوسج)) قرار داشتند و به خاطر اهمیت آنها, ایرانیان خود; کار استخراج نقره را به عهده گرفته بودند, هزاران تن از مجوسیان کار مى کردند و دو آتشکده در آنجا برپا ساخته و در آنها به پرستش مى پرداختند.
احتمالا در میان مهاجران بیگانه اى که در مکه ساکن بودند, گروهى ایرانى نیز حضور داشتند. ثروتمندان مکه اغلب داراى بردگانى سیاه و سفید بودند. بردگان سفید همان افراد رومى و ایرانى بودند که از راه اسارت یا تجارت به مکه حمل شده بودند.
((عبدالله بن جدعان)) غلامى ایرانى خریده با خود به مکه برد. همچنین بزرگان مکه کنیزکانى یونانى و ایرانى داشت و به احتمال قوى بخشى از واژه هاى فارسى و رومى از طریق همین بردگان به زبان عربى راه یافته است.
اشاراتى نیز موید ارتباط تجارى بین ایران و اعراب وجود دارد. در روایت هاى مربوط به وفات اشراف قریش مى بینیم که مى نویسند در راه ((حیره)) یا هنگام بازگشت از ((حیره)) درگذشت.
((ابن اثیر)) به روابط اهل مکه و خاصه حضرت رسول با ((حیره))اشاره مى نماید 6 قبل از حضرت رسول نیز ظاهرا این روابط وجود داشت.
((طبرى)) مى نویسد:
((هاشم و برادران او نخستین کسانى بودند که براى قریشیان از پادشاهان بیگانه پیمان دوستى گرفتند, هریک از ایشان, ((حبلى)) 7 از یکى از پادشاهان بیگانه(روم, غسان و حبشه) گرفتند. ((نوفل)) برادر ((هاشم)), حبلى از خسروان ایران و شهریاران عراق گرفت و به این جهت قریشیان به آن حدود رفت و آمد مى کردند 8.
روابط تجارى ایران و حجاز باعث مى شد اعراب که سکه ضرب نمى کردند, با اجزإ پول ایرانى آشنا شده و در معاملات خود از آنها استفاده نمایند. ظاهرا درهم هاى بغلى(بغل نام فردى یهودى که ضراب سکه بود, بغل شهرى بین هرات و مروالروذات, درهم بغلى, درهم ایرانى بود) 9. در مکه رواج بیشترى داشته است)).
((بلاذرى)) مى نویسد:
((در روزگار جاهلیت, دینارهاى ((هرقل)) و درهم هاى بغلى ایرانیان به دست اهل مکه مى رسید. اگر این سکه ها از زر و سیم خالص نبودند, اهل مکه بدانها معامله نمى کردند)) 10.
اشراف قریش به دربار شاهان ((حیره))و حتى پادشاهان ساسانى روى مىآوردند.
چنانکه گذشت, هاشم و برادرانش با بزرگان ایرانى و دیگر کشورها روابط داشته و پیمان نامه هایى اخذ مى کردند. یکى از بزرگترین و ثروتمندترین مردان مکه, ((ابوسفیان)) بود که در سفر تجارتى به ایران, توانست به حضور ((خسروپرویز)) بار یابد. ((ابن عبد ربه)) داستان باریابى را از زبان ابوسفیان چنین نقل مى نماید:
((چندین اسب و مقدارى پوست به کسرى هدیه کردم. او اسبها را پذیرفت و پوستها را رد کرد, سپس به حضورش وارد شدم. او بالشى را که نزد خود داشت به سوى من انداخت. گفتم: اى دریغ, سهم من از کسرى بن هرمز این است؟ سپس از نزد او خارج شدم. هرکس از خدم و حشم که مى دیدم آن بالش را بزرگ مى داشت. آن را به خزانه دار دادم. وى آن را گرفت و هشتصد ظرف زر و سیم به من داد)).
((اصمعى)) گوید:
((این داستان را با نوشجان ایرانى گفتم, گفت در مقابل آن بالش باید هزار ظرف مى ستد لکن خزانه دار دویست ظرف را برگرفت)) 11
یکى دیگر از بزرگان مکه که با دربار ایران روابطى داشت, ((عبدالله بن جدعان)) بود. گویند او بر کسرى وارد شد و نزد او فالوذ(فالوذج) خورد, پرسید این چیست؟ گفتند: فالوذ است. گفت فالوذ چیست؟ گفتند: مغز گندم که با عسل درآمیخته. گفت: بهر من غلامى بیابید که ساختن آن بتواند. پس غلامى که فالوذ ساختن مى دانست, نزد او آوردند. ابن جدعان او را بخرید و به مکه آورد. در مکه او را بفرمود که فالوذ سازد و سفره هایى در ابطح نزدیک مسجد قرار داد. سپس منادى او بانگ برآورد که هرکس فالوذ مى خواهد, حاضر شود. جمعى بیامدند که از آن جمله بود ((امیه بن ابى الصلت)) 12.
از دیگر بزرگان مکه که با ((حیره))روابطى داشت, ((عمر)) بود که در جوانى با عده اى از جوانهاى قریش نزد ((نعمان بن منذر)) در ((حیره)) رفت و جوایزى گرفت 13.

کالاها و واژه هاى ایرانى در میان عرب
اولین بار نوعى پنجره که به نام فارسى ((روشن)) شهرت یافت, به دست ((بدیل بن ورقإ خزاعى)) در مکه ساخته شد. بدیل از اشراف مکه بود که پیامبر اسلام(ص) او را به اسلام دعوت فرمود. لباسهاى ایرانى نیز در مکه معروف بودند از جمله لباسى به نام ((مستقه)) بود که گویند حضرت رسول(ص) مستقه اى داشته و نیز عمر به هنگام نماز مستقه اى بر دوش مى افکند 14 و نیز از جمله لباسهاى پیامبر ((طیالسه خسروانیه لهالینه, دیباج و فرجاها مکفوفان بالدیباج))(ترجمه) بوده است 15.
نوعى بازى در حجاز مرسوم بود به نام ((سدر)) که معرب ((سه در)) است و ((ابوهریره)) بارها سدر بازى مى کرد. حدیثى از پیامبر وارد شده که نشان مى دهد آن حضرت با مجوسیان آشنا بوده است. پیامبر فرمود: ((سبیلهایتان را بتراشید تا شبیه به مجوس نشوید)) 16.
در زبان عرب جاهلى, کلمات فراوانى مى توان یافت که فارسى بوده یا اصل فارسى داشته اند و این نشان از عمق روابط اعراب و ایرانیان مى تواند باشد و بخصوص در این زمینه بسیار جالب است که بزرگان اسلام, پیامبر(ص) و على(ع) هر دو با زبان فارسى آشنا بوده و به فارسى سخن مى گفتند و خسرو پرویز پادشاه ساسانى نیز تا اندازه اى عربى مى دانست 17.
چند نمونه از کلمات فارسى که در زبان عرب جاهلى راه یافته ملاحظه مى شود:
ابریق= آبریز. ابزن=آبزن; ظرفى بزرگ که خود را در آن مى شستند. ابلق= دورنگ, (سیاه و سفید). اترج= ترنج. ارجوان= ارغوان. اوان= ایوان, (تالار پذیرایى بارگاه ساسانى). باز= پرنده شکارى معروف. برید= پست. جل=گل. جلاب= گلاب. جلسان= گلستان. جند= سپاه. خز= ابریشم. خیم= خوى و طبیعت. دست= دشت. رزق= روزى. زرد= سرد. زور= نیرو. سراج= چراغ. شاهسفرم= شاهسفرن. عسکر= معرب لشگر. فرانق= پروانک, قیروان= معرب کاروان و....)) 18.
کلمات فارسى فراوانى در قرآن مجید بکار رفته اند از جمله کلمات زیر:
الاریکه(کهف, 31) معرب اورنگ فارسى. برزخ(المومنون, 100) معرب پرزک فارسى. برهان(نسإ, 174) معرب پروهان یعنى روشن و آشکار. جناح(بقره, 158) معرب گناه. دین(بقره, 132) ازدینک به معنى قانون دینى. رزق, تعریب روزى. زور(حج, 30) به معنى قوه. سجیل(هود, 82) معرب از فارسى مرکب از سنگ و گل. سرابیل(نحل, 81) مرکب از سر= فوق و بال= قامت. سراج(فرقان, 61) معرب چراغ فارسى. سرمد(قصص, 71) مرکب از سر+ آمد یعنى زمان. سندس(کهف, 31) به معنى دیباى نازک. صهر(فرقان, 54) معرب شوهر فارسى. فیل(فیل,1) معرب پیل فارسى و .... 19.


پى نوشت:
1. کتاب القول فى البغال, ص 72(به نقل از راههاى نفوذ فارسى در فرهنگ و زبان عرب جاهلى, آذرتاش آذرنوش, ص 163).
2. المعارف, ص 621(به نقل از راههاى نفوذ...ص 171).
3. اعراب پیش از اسلام را به خاطر نداشتن تمدن و پرستش بت هاى فراوان و عادات زشت بسیار, جاهل مى گفتند. یعنى در جهان تاریک و نادانى ها غوطه ور بودند اما ((گلدزیهر)), نادانى و جهل را معناى ثانوى واژه جاهلیت مى پندارد و معتقد است جهل, ضد علم(دانستن) نیست, بلکه در مقابل ((حلم)) به معناى بردبارى و بخشندگى و لیاقت مى نشیند به این ترتیب, معناى اصلى آن, خشن و ناهنجار بودن, سخت و خودستا بودن است(راههاى نفوذ فارسى...ص 15).
4. الاعلاق النفیسه, ابن رسته, ص 217(ترجمه حسین قره چانلو), انتشارات امیرکبیر, تهران 1365.
5. بلوغ الارب, ج2, ص 233(به نقل از راههاى نفوذ...ص 172).
6. تاریخ کامل, ابن اثیر, ج7, ص 7(ترجمه محمد حسین روحانى, انتشارات اساطیر, تهران, چاپ اول, 1371). 7. حبل: امان نامه و اجازه ورود به کشور و تجارت.
8. تاریخ طبرى, ج1, ص 1089(به نقل از راههاى نفوذ... ص 235).
9. راههاى نفوذ, ص 220.
10. فتوح البلدان, ص 372(به نقل از راههاى نفوذ,.ص 235).
11. عقدالفرید, ج2, ص 21(به نقل از راههاى نفوذ...ص 236).
12. اغانى, ج8, ص 329(به نقل از راههاى نفوذ...ص 237).
13. تاریخ عربستان و قوم عرب, سید حسن تقى زاده, ص 28.
14. المعرب , ص 308(به نقل از راههاى نفوذ...ص 238).
15. المفصل فى تاریخ العرب, ج5, ص 52(به نقل از راههاى نفوذ..ص238).
16. تاریخ العرب قبل الاسلام, جواد على, ج4, ص 610(به نقل از راههاى نفوذ..., ص 239).
17. بحارالانوار, مجلسى, ج41, ص 301 و سیره نبویه دحلان, ج2, ص 48( به نقل از ایرانیان مسلمان در صدر اسلام, محمدى اشتهاردى, ص 34 و 260, نشر سازمان تبلیغات اسلامى, چاپ اول, تهران 1371 - اخبار الطوال, ص 120.
18. راههاى نفوذ, ص 127 تا 144.
19. جهت مطالعه مجموع این کلمات ر.ک: قرآن پژوهى, ص 750 تا 768(تإلیف بهإالدین خرمشاهى, مرکز نشر فرهنگى مشرق, تهران, چاپ دوم 1374.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.