اجازه ویرایش برای همه اعضا

حوصله

نویسه گردانی: ḤWṢLH
(= صبر) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کَژما (سنسکریت: کْشَما)
دایاخ (کردی)
تیتیک (سنسکریت: تیتیکشا)
نِمان (اوستایی: نْمان)

حوصله به واتای (= معنی) چینه دان مرغ در پارسی به کار نمی رود
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حوصله /ho[w]se(a)le/ ۱. صبر؛ تحمل؛ بردباری. ۲. (زیست‌شناسی) [قدیمی] چینه‌دان پرنده. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. بردباری، حلم، شکیب، تحمل، شکیبا...
کم حوصله. [ ک َ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب) تنگ حوصله کم شکیب. کم طاقت. سُست عنصر. نیز نک. تنگ حوصله در همین لغت نامه. ////////////////////////...
بی حوصله . [ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) شتابزده . ناشکیبا. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه از کاری یا اندیشه ای زود مانده شود. (یادداشت بخط ...
تنک حوصله . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) تنک دل . کنایه از کسی که اخفای مال و راز نتواند کرد. (آنندراج ). کم صبر و کم ...
تنگ حوصله . [ ت َ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه نمی تواند نهفتنی ها را پنهان کند. (از ناظم الاطباء). کم شکیب . تنک حوصله : دهان یار ک...
فراخ حوصله . [ ف َ ح َ / حُو ص ِ ل َ / ل ِ] (ص مرکب ) کنایت از بردبار و باوقار. (آنندراج ).
حوصله داشتن . [ ح َ ص َ / ص ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) تحمل داشتن . رجوع به حوصله و ترکیبات آن شود.
حوصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] (ع اِ) چینه دان مرغان . و بتشدید لام نیز آید. (از منتهی الارب ). علف دان مرغ . (مهذب الاسماء). ژاغر. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
کامران
۱۴۰۰/۰۱/۱۱
0
0

در همین واژه نامه دهخدا نوشته شده است که واژه پروا همین چم (معنی) را دارد ---- > پروا = حوصله


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.