خطاب
نویسه گردانی:
ḴṬAB
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ژای žāy (سغدی)، پژوا pažvā (سغدی: packvā)، پاراو (کردی)، ایوشن áyuŝan (اوستایی: áōŝan).*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
خطاب . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای مخاطبه . (منتهی الارب ). رجوع به مخاطبه در این لغت نامه شود.- حسن خطاب ؛خوب مخاطبه کردن : تا...
خطاب . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان ، واقع در هیجده هزارگزی شمال باختری شیروان سر راه مالرو عمومی زیا...
خطاب . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بجنورد. دارای 442 تن سکنه است . آب...
خطاب . [ خ َطْ طا ] (ع ص ) متصرف در خطبه ، یعنی کسی که عارف به امر خطبه باشد و مشغول بدان و موقع آن در میان طرفین باشد. (از ناظم الاطباء...
خطاب . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) نام او سلیمان ابی جعفربن ایمن کاتب خطاب بن ابی خطاب و از اهل دعوت و یکی از بلغای زبان عرب بود. (از الفهرست اب...
خطاب . [ خ َطْ طا ] (اِخ ) ابن ابی القاسم قره حصاری . وی یکی از شراح کنزالدقائق عبداﷲبن احمد است که علاوه بر آن منظومه ٔ نسفی را نیز در دو...
خطاب . [ خ َطْ طا] (اِخ ) ابن یوسف بن الانبازی قرطبی متوفی به 450 هَ . ق . از نویسندگانست و او راست : کتاب توشیح مختصر شرح الزاهر عبدالرحمن ...
فصل خطاب . [ ف َ ل ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فصل الخطاب . فرق بین حق و باطل : آن کو بملک و فصل خطاب و بحکم عدل امروز تا گذشته سلیما...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خطاب کردن . [ خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مکالمه کردن . رویاروی سخن گفتن . (ناظم الاطباء). || مورد حکم قرار دادن : بر خطاها مگر خدای نکردبا تو ...