اجازه ویرایش برای همه اعضا

پسوندهای زبان پارسی

نویسه گردانی: PSWNDHAY ZBAN PARSY
پژوهش و نگارش از: sayogine@yahoo.com


الفبای آوانگاری
آ= ã
اَ= a
اِ= e
اُ= o
او= u
ایی= i
اَی= ay
اِی= ey
ء (ساکن)= å
ب = b
پ = p
ت = t
ج = j
چ= ch
خ= x
د = d
ذ، ز= z (زیرا پارسی زبانان آن دو واک را دو گونه نمی خوانند)
ر= r
ژ= ž
س= s
ش= ŝ
غ، ق= q
ف = f
ک = k
گ = g
ل= L
م = m
ن = n
و = v
ه = h
ی = y
یو = yu

پسوندها

1ـ پسوندی که نشانگر شگفتی و افسوس است:
ــ آ ãــ مانند: خوشا، شگفتا، دریغا، دردا

2ـ پسوندهایی که از یات (= فعل)، پِسَن آتاوی (= صفت لیاقت) می سازند:
ــ آ ã ــ مانند: خوانا، گویا
ـ آک xorãkـ مانند: خوراک (= خوردنی)، پوشاک، سوزاک
ـ گار gãrـ مانند: ماندگار
ـ ی iـ مانند: دیدنی، گفتنی، شنیدنی، خواندنی

3ـ پسوندی که از ناما (= اسم)، پِسَن آتاوی می سازد:
ــ آنه ãne ــ (پهلوی: آنَک، آنَگ) مانند: زنانه (= چیزی که برای زنان است)، بچگانه، مردانه، پسرانه

4ـ پسوندهایی که با ناما (= اسم) یا ژَمَر (= عدد) می آیند و گانیا (= نسبت) را نشان می دهند:
ــ آله ãle ــ این پسوند در پهلوی آلَک/آلَگ بوده است. مانند: آلالَک/گ= لاله. آپیلَک/گ= آبله. در پارسی دری مانند: تفاله (تف: آب دهان + آله). کنجاله. این پسوند در واژه های عربی مانند: زباله، نقاله و ... با مَرپَت (= تلفظ) لَت است و نه لِ؛ ولی پارسی زبانان آنها را لِ می خوانند.
ــ اَگان agãn ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و در پارسی دری «گان» شده است. مانند: میهرَگان= مهرگان. وازارَگان= بازرگان
ــ اُم om ــ این پسوند از زبان پهلوی مانده و با ژَمَر می آید. مانند: دوم، سوم، هفتم، ششم
ـ گار gãrـ مانند: یادگار، روزگار
ــ گان gãn ــ (پهلوی: اَگان) مانند: مهرگان، خدایگان، بازرگان، گروگان
ــ گانِگی gãnegi ــ مانند: دوگانگی، چندگانگی
ــ گانه gãne ــ (پهلوی: گانَک/گ) مانند: جداگانه، دوگانه، چندگانه، سه گانه
ــ گانی gãni ــ مانند: خدایگانی
ــ وَند vand ــ (اوستایی: وَنت) مانند: پیشوند، پسوند، میانوند، پولادوند، خداوند (خود + آ + وند= زاده ی خود) شهروند.
ــ ه e ــ مانند: رویه، تویه، پشته
ــ ی i ــ مانند: تهرانی (= زاده تهران)، شیرازی، کرمانی. هخامنشی (= از تبار هخامنشیان). هنری (= از راسته ی هنر). هفتگی، خانگی، کوهستانی، جنگلی

5ـ پسوندهایی که پِسَن یاتیکی (= صفت مفعولی) می سازند:
ــ آ ã ــ مانند: رها
ــ اَک/گ ak/g ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و در پارسی دری «ه» شده است. مانند: مُردگ (= مرده). پایَگ= پایه
ــ اِندَک، اِندَگ، اَندَک، اَندَگ endak, endag, andak,andag ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: شایَندَک/گ= شایسته
ــ ایت it ــ (سنسکریت: ایتَ) این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: پیشیت piŝit آراسته، مزین، تزئین شده. خْوَستوهیت xvastuhit ثابت ـ تأیید ـ تصدیق شده، مستدل، مبرهن، متقن. دوشیت duŝit معشوق، محبوب (دوش= عشق، محبت + پسوند «یت»)
ــ ایده ide ــ مانند: خشکیده، تنیده، خوابیده، رمیده، تفتیده، سنجیده
ــ ایک ik ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و چند واژه از آن مانده است: تاریک، باریک، نزدیک. نمونه از پهلوی: بالیستیک bãlistik بلند، عالی، اعلی، متعالی، مرتفع. آپانیک= آبی. آپساریک= زمینی که دارای سراب است. آمچیشتیک ãmchiŝtik معین، مشخص، معلوم، صریح، واضح، معروف، مبرهن، بدیهی
ــ سار sãr ــ مانند: شرمسار، نگونسار، سبکسار
ــ گون gun ــ مانند: سرنگون، واژگون
ــ ه e ــ این پسوند از یات (= فعل)، پِسَن یاتیکی می سازد. مانند: گفته، نوشته، دریده، پریده (این پسوند در برخی واژه ها، بخشی از واژه است و پسوند نیست و در پهلوی «ک» خوانده می شده است. مانند: سبزک، سبزه؛ چیهرَک، چهره؛ توخمَک، تخمه؛ آپیلَک، آبله؛ آراستَک، آراسته؛ بَندَک، بنده)
ــ ی i ــ مانند: پرداختی (= پرداخت شده)، دریافتی (= دریافت شده)، زندانی (= زندانی شده)

6ـ پسوندهایی که ناما یاتیک (= اسم مفعول) می سازند:
ـ آل ãl ـ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: گُب gob = عزل، طرد؛ گُبال gobãl معزول، مطرود
ــ ایت it ــ (سنسکریت: ایتَ) این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: تاشیت tãŝit 1ـ بریده، مقطوع، قطع شده 2ـ ساخته شده، مخلوق
ــ اُک، اوک ok, uk ــ این پسوندها در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: مستُک mastok = مست، مسموم، مَستوک mastuk= مسموم، مست
ــ ایک ik ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته مانند: آویشْنیک ãviŝnik بازسازی ـ تعمیر ـ مرمت ـ عیب یابی شده. اَفسینیک afsinik منهدم، تخریب شده، منحط، مضمحل. پوستیک pustik پوسیده.

7ـ پسوندهایی که ناما یاتاک (= اسم فاعل) می سازند:
ــ آر ar ــ مانند: خریدار، خواستار، پرستار
ــ آک ãk ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: آموژاک (= آموزگار)، آپوراک (= حامل، آورنده)
ــ آور ãvar ــ مانند: جنگاور
ـ اوک ukـ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: گَز= مار؛ گَزوک= گزنده
ــ باز bãz ــ مانند: قمارباز، کفترباز، دخترباز، زن باز، بچه باز
ــ بان bãn ــ مانند: دیدبان، نگهبان، باغبان، پاسبان
ــ بخش baxŝ ــ مانند: لذت بخش، ثمر بخش، رضایت بخش، رهایی بخش، جانبخش
ــ جو ju ــ مانند: جنگجو، دانشجو، پناهجو
ــ خر xar ــ مانند: شرخر، مال خر
ــ خوار xãr ــ مانند: زمین خوار، شرابخوار، خونخوار
ــ دا dã ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: دوژدا (= بدکار)؛ دوژ= بد + دا
ــ ران rãn ــ مانند: سخنران، قایقران، اتومبیلران
ــ غَن qan ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: اَهرَوغَن= ahrawqan کسی که مرد پارسایی را بکشد
ـ کار kãrـ مانند: چوبکار، آهنکار، تراشکار، رنگ کار، ستمکار، بستانکار، تبهکار
ــ کِش keŝ ــ مانند: برق کش، لوله کش، جاکش، کُس کش، کون کش
ــ کُش koŝ ــ مانند: آدم کش، آخوند کش
ــ گار gãr ــ مانند: آموزگار، کردگار، آفریدگار
ــ گر gar ــ مانند: رفتگر، آهنگر، پژوهشگر، زرگر، ستمگر
ــ گرد gard ــ مانند: جهانگرد، بیابانگرد
ــ گُسار gosãr ــ مانند: مِیگسار (= شرابخوار)
ــ نده nde ــ مانند: بیننده، گوینده، راننده، شنونده، خواننده، گواژنده (= طعنه زننده)
ــ وانه vãne ــ مانند: پشتوانه
ــ ی i ــ مانند: نفتی (= نفت فروش)، جنگی (= جنگجو)، فدایی (= فدا شونده)
ــ یرir ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: دیپیر (= دبیر، نویسنده، منشی) دیپ= متن، نوشته + یر

8ـ پسوندهایی که پِسَن یاتاکی (= صفت فاعلی) می سازند:
ــ آ ã ــ مانند: دانا، بینا، شنوا
ــ آک، آگ k, ãg ã ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: داناک، داناگ= دانا
ــ آور ãvar ــ مانند: دلاور
ــ آوَند، آوِند ãvand, ãvend ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: هونَرآوند= هنرمند
ــ آن ãn ــ مانند: لغزان، روان، خندان، گریان، درخشان
ــ اَک، اَگ ak, ag ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: شْناسَک، شْناسَگ= آگاه، شناسنده
ــ او u ــ این پسوند در زبان اوستایی به کار می رفته است. مانند: اَئورْوَتو aurvatu = قوی، نیرومند. اَئِوو aevu یگانه، یکتا، واحد. بَروئیثْرو baruisru = تیز و برنده. امروزه برای پیویان (= مبالغه) در گفتن آک (= عیب) کسی به کار می رود. مانند: ترسو، اخمو، شکمو
ــ اُمَند omand ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و تنها دو واژه از آن مانده است: تنومند، برومند. در پهلوی: آپاتیْه اُمَند ãpãtih omand آباد، آبادان، حاصلخیز. آپ اُمَند ãp omand آبدار. آسانیْه اُمَند ãsãnih omand آسان، سهل، راحت. اَمَر اُمَند amar omand حسابدار، محاسب
ــ بر bar ــ مانند: رنجبر، فرمانبر، نامه بر
ــ پرور parvar ــ مانند: بنده پرور، گل پرور
ــ توز tuz ــ مانند: کینه توز
ــ خوار xãr ــ مانند: غمخوار
ــ خواه xãh ــ مانند: آزادیخواه، جمهوری خواه، عدالتخواه
ــ دار dãr ــ مانند: عزادار، شهردار، فرماندار، استاندار، سردار، پرچمدار، راهدار، کتابدار
ــ گَر gar ــ مانند: دادگر، حیله گر
ــ گَرا garã ــ مانند: بنیادگرا، خردگرا، همجنس گرا
ــ گُسار gosãr ــ مانند: غمگسار (= غم دار)
ــ مان mãn ــ مانند: شادمان (= شاد منش)
ــ مَند mand ــ (اوستایی: وَنت) مانند: سودمند (= سود رساننده)، دانشمند، هنرمند، خردمند
ــ ناک nãk ــ مانند: خشمناک، اندیشناک
ــ نگر negar ــ مانند: رفتار نگر، ساختار نگر، ریشه نگر
ــ نو nu ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: کریت نو krit nu = هنرمند، لایق، شایسته. جَرنو= ماه رو به کاهش. دانو= شجاع، دلیر. دْهِنو= شیرده. وَچَک نو= فصیح
ــ وار vãr ــ مانند: بزرگوار، سترگوار، سوگوار، راهوار
ــ وَت vat ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: پَهلَ (= سود) پَهلَوَت (= سودبخش). نَیَ وَت= دانا، زیرک. ویوَس وَت= درخشان
ــ وَر var ــ مانند: دانشور، سخنور، راهور، کُنِشور (= فعال)، پیشه ور، پهناور، بارور
ــ وَنت vant ــ این پسوند در زبان اوستایی به کار می رفته و در پهلوی «مند» شده است. مانند: آئیثیَ وَنت ãisya vant پر از پریشانی و رنج، دردمند. اَئورْوَنْت aurvant 1ـ چابک، چالاک، سریع، تیز، کارا، قوی، نیرومند 2ـ اسب 3ـ جنگاور، جنگجو، رزمنده. اَرائیتی وَنت arãiti vant خسیس، کِنِس
ــ وین vin ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: مِدَسوین= تنومند. مِدهاوین= هوشمند. یَسَس وین= شکوهمند. واگوین= فصیح، سخنور. سْرَگوین= تاجدار. اُجَسوین= شجاع. تَپَسوین= ریاضت کش
ــ یارyãr ــ مانند: شهریار، بختیار، هوشیار
ــ یرir ــ مانند: دلیر (دل + یر: دلدار، با جرأت)

9ـ پسوندی که پِسَن یاتاکی اَیوگ ayug (= صفت فاعلی مبالغه) می سازد:
ــ ه e ــ مانند: میخواره، خودکامه، بیکاره

10ـ پسوندی که یات (= فعل) آپرین (= دعا) می سازد:
ــ آ ã ــ مانند: بادا، مبادا

11ـ پسوند ویپَد (= نفی) ساز:
ــ اندر andar ــ این پسوند در پارسی امروز به کار نمی رود و در زبان های اوستایی و پهلوی نیز پیشوند بوده و نه پسوند؛ ولی در پارسی دری به کار رفته است. مانند: مادر اندر = نامادری. پدر اندر= ناپدری. پسر اندر= پسرخوانده. دختر اندر= دخترخوانده.

12ـ پسوندی که ناما پیات (= اسم ندا) می سازد:
ــ آ ã ــ مانند: خداوندا، پادشاها، سرورا، بزرگا

13ـ پسوندهایی که از یات (= فعل)، ناما سِتاک (= اسم مصدر) می سازند:
ــ آر rã ــ مانند: دیدار، گفتار، کردار، کشتار
ــ گَری gari ــ مانند: رفتگری، ریخته گری
ــ مان nãm ــ مانند: چیدمان
ــ ن n ــ مانند: دیدن، رفتن، گفتن، شنیدن، کشتن، بردن، خوردن
ــ ند nd ــ مانند: گزند، روند، پیچند، چرخند، مانند.

ـ14 پسوندهایی که ناما سِتاک (= اسم مصدر) می سازند:
ــ آیِش ãyeŝ ــ (پهلوی: ییشْن) مانند: نمایش، همایش، رزمایش
ــ اَس as ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: نیرَس= پرتاب ـ شکار کردن. نی اَس= گذاشتن. پَری اَس= پخش کردن. سَد اَس= ترکیب کردن
ــ اِش eŝ ــ مانند: پرِش، جهِش، کنِش، نرمِش، پیدایِش
ــ تا tã ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: بالَ= کودک، طفل؛ بالَتا= کودکی، طفولیت. جَنَ= انسان؛ جَنَتا= انسانیت
ــ تن tan ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و در پارسی دری «دَن» شده است. مانند: آپاتانیتَن ãpãtãnitan آباد کردن. آپَخشیتَن= ãpaxŝitan نابود ـ خراب ـ منهدم ـ منفجر ـ ویران شدن
ــ تْوَ tva ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: بالَ= کودک، طفل؛ بالَتوَ= کودکی، طفولیت
ــ خواهی xãhi ــ مانند: آزادیخواهی، جمهوری خواهی
ــ گَرایی garãi ــ مانند: بنیادگرایی، خردگرایی، همجنس گرایی
ــ نگری negari ــ مانند: رفتار نگری، ساختار نگری، ریشه نگری
ــ واری vãri ــ مانند: سوگواری، اشکواری
ــ ه e ــ این پسوند از یات (= فعل)، ناما سِتاک می سازد. مانند: ناله، گریه، پویه، ستیزه (این پسوند در برخی واژه ها، بخشی از واژه است و پسوند نیست و در پهلوی «ک» خوانده می شده است. مانند: سبزک، سبزه؛ چیهرَک، چهره؛ توخمَک، تخمه؛ آپیلَک، آبله؛ آراستَک، آراسته؛ بَندَک، بنده)
ــ ی i ــ مانند: خوبی، بدی، مردی
ـ یَ ya ـ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: بالَ= کودک، طفل؛ بالَیَ= کودکی، طفولیت

15ـ پسوندی که از تاکرون (= ترکیب)، ناما سِتاک (= اسم مصدر) می سازد:
ــ آن ãn ــ مانند: آئینه بندان، حنابندان، شیرینی خوران، عقدکنان، یخبندان، راه بندان، آشتی کنان

16ـ پسوندی که کِتَنوَن (= صفت تفضیلی) می سازد:
ــ تر tar ــ مانند: بهتر، خوشتر، بزرگتر

17ـ پسوندهایی که پِسَن اَپَر (= صفت عالی) می سازند:
ــ ایست ist ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: زوش= محبت، علاقه. زوشیست zuŝist= گرامی ـ عزیزترین
ــ ترین tarin ــ مانند: بهترین، خوبترین، نزدیکترین، زیباترین
ــ تَمَ tama ــ این پسوند در سنسکریت به کار می رفته است. مانند: اوگرَتَمَ ugratama ترسناک ترین. بَلیشتْهَ تَمَ= نیرومند ترین
ــ تُم tom ــ (سنسکریت: تَمَ) این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: ووزورگ توم vuzurg tom = بزرگ ترین. چَندتُم= حداکثر. آغریتُم ãqritom عالی ترین
ــ شیشتَ ŝiŝta ــ این پسوند در زبان اوستایی به کار می رفته است. مانند: اَئِشیشتَ ae ŝiŝta حریص ـ طمع دارترین. ثْوَخْ شیشتَ svax ŝiŝta کوشاـ فعال ـ پرکار ـ کارآمدترین.

18ـ پسوندهای دارندگی:
ــ آگین ãgin ــ مانند: زهرآگین، عطرآگین، گوهر آگین
ــ اور ur ــ مانند: رنجور، نمور، مزدور
ــ پسیت pesit ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: زرین پسیت= زرآگین
ــ مَند mand ــ (اوستایی: وَنت؛ پهلوی: اومَند) مانند: دانشمند، هوشمند، ارجمند، خردمند، هنرمند، دردمند
ــ ناک nãk ــ مانند: چسبناک، دردناک، شرمناک
ــ وار vãr ــ مانند: امیدوار، عیالوار

19ـ پسوند دارندگی به واتای (= معنی) «با» و همراه با نام های خوب به کار می رود:
ــ آنه ãne ــ مانند: دلیرانه (= با دلیری)، استادانه (= با استادی)، خردمندانه (= با به کار گیری خرد)، هنرمندانه (= با به کار گیری هنر)

20ـ پسوندی که پَبد ژونیت (= قید حالت) می سازد و به واتای «از سر، از روی» می باشد:
ــ آنه ãne ــ مانند: عاشقانه (= از سر عشق)، بدبختانه (= از سر بدبختی)، خوشبختانه، شوربختانه، متأسفانه

21ـ پسوندهایی که پَبد ژونیت (= قید حالت) می سازند:
ــ کی ki ــ مانند: زورکی، یواشکی، دزدکی
ــ گین gin ــ مانند: خشمگین، شرمگین، غمگین
ــ لا lã ــ مانند: دولا، سه لا، شش لا
ــ تَس tas ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته و همانند تنوین در پایان برخی واژه های عربی است. مانند: عملاً، علناً، کلاً، جزءً، عامداً، عمداً ... که برخی برای برداشتن تنوین از پایان این واژه ها می گویند: در عمل، به طور علنی، به طور کلی ـ درکل، به طور جزئی، عامدانه، عمدی، به طور عمد. نمونه از سنسکریت: وْیَوَهارَتَس vyavahãra tas عملاً، درعمل. سَمیکشیپَ تَس= مختصراً. سَمَنتَ تَس، سَروَتَس= به طور کلی، کلاً، بدون استثنا. اوپایَ تَس= تصادفاً، به طور تصادفی. چْهَندَ تَس= عمداً
ــ وار vãr ــ مانند: دیوانه وار، پروانه وار
ــ ی i ــ مانند: دومی، سومی، کناری، بالایی، پائینی، چندمی، این جوری، بدجوری، چه جوری، ناگهانی، پنهانی، رسوایی

22ـ پسوندهایی که پَبد گِواک (= قید مکان) می سازند:
ــ آباد ãbãd ــ مانند: خرم آباد، برزن آباد
ــ آد ãd ــ مانند: چَکاد (چَک= سر + اد: نوک کوه، قله)
ــ آن ãn ــ مانند: بیابان (بی + آب + ان)، خیابان (خی= مشک + آب + آن)، چناران، گیلان، توران
ــ ایگان/ایکان igãn, ikãn ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: شاهیکان/گان= کاخ شاه
ــ بار bãr ــ مانند: رودبار (= کنار رود)، دریابار (= کنار دریا)، جویبار (= کنار جوی)
ـ جین jinـ مانند: لاله جین (= لاله زار)، یکی از بخش های همدان؛ برفجین (= برف زار) یکی از روستاهای همدان که در بالیست (= ارتفاع) 2690 متری و برفگیر است.
ــ چار chãr ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و در پارسی دری «زار» شده است. پهلوی مانند: ریگچار. پارسی دری: ریگزار
ــ خانه xãne ــ مانند: داروخانه، مهمانخانه، چایخانه، کارخانه، تاریکخانه، نهانخانه، سفره خانه، موتورخانه
ــ خن xan ــ مانند: گُلخن (گُل= گرما، حرارت: شوفاژخانه)، بادخن (= بادگیر)
سراینده: هر روز و شب در گلخنی تا روز سازم مسکنی مانند گلخن شد دلم از دست عشق از دست عشق
ــ دان dãn ــ مانند: مرغدان، سگدان. این پسوند از زبان پهلوی مانده است. مانند: اَستودان= گور، قبر
ــ زار zãr ــ (پهلوی: چار. ریگچار= ریگزار) مانند: چمنزار، لاله زار، سبزه زار، گلزار. این پسوند از پهلوی مانده است. مانند: اوزدیس زار uzdis zãr بتکده، معبد
ــ ستان stãn ــ مانند: بوستان، هنرستان، بیمارستان، گلستان، تیمارستان، ترکستان (برخی «ستان» در زمستان و تابستان را نشانگر زمان دانسته اند؛ ولی چون زمستان در اوستایی زِمَس خوانده می شده، پس «س» بخشی از واژه های زمستان و تابستان است و نشان می دهد که «تان» پسوند زمان می باشد که به این دو واژه افزوده شده است.)
ــ سَرا sarã ــ مانند: فرهنگسرا، مهمانسرا، کاروانسرا
ــ سیر sir ــ مانند: گرمسیر، سردسیر
ــ شَن ŝan ــ مانند: گلشن
ــ کده kade ــ (اوستایی: کَتَ) مانند: آتشکده، دانشکده، هنرکده، میکده
ــ کی ki ــ مانند: جگرکی
ــ گت gat ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و در پارسی دری «گاه» شده است. مانند: مَزگت mazgat (جای رشد کردن ـ کمال یافتن) مَز= رشد کردن، بالیدن، به کمال رسیدن + گَت.
ــ گاس gãs ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته و در پارسی دری «گاه» شده است. مانند: تَختگاس taxtgãs = پایتخت. داتگاس dãtagãs 1ـ دادگاه 2ـ آتشکده
ــ گاه gãh ــ مانند: رزمگاه، دانشگاه، آزمایشگاه، زیستگاه، گذرگاه، فرودگاه
ــ گرد gerd ــ این پسوند به واتای شهر می‌باشد. مانند: هشتگرد، سوسنگرد، سیاوشگرد، بروگرد (= بروجرد)، دستگرد (= دستجرد)
ــ لان lãn ــ مانند: شیرلان (= جایی که شیر در آن بسیار است)، نمکلان
ــ مان mãn ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: کَرتَک مان: پرستشگاه، معبد
ــ مانیشْن mãniŝn ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: رامیشْن مانیشْن rãmiŝn mãniŝn جای رامِش ـ خوشی، گردشگاه
ــ مَن man ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: سَدمَن sad-man = اقامتگاه، آسایشگاه
ــ وَنت vant ــ این پسوند در زبان اوستایی به کار می رفته است. مانند: آثرَوَنت= ãsravant آتشکده.
ــ ی i ــ مانند: شهرداری، بهداری، دادگستری، مرزبانی، شهربانی، جنگلبانی

23ـ پسوندهایی که پَبد زمان می سازند:
ــ آنه ãne ــ مانند: ماهانه، روزانه، سالانه
ــ تان tãn ــ مانند: زمستان، تابستان (برخی «ستان» در زمستان و تابستان را نشانگر زمان دانسته اند؛ ولی چون زمستان در اوستایی زِمَس خوانده می شده، پس «س» بخشی از واژه های زمستان و تابستان است و نشان می دهد که «تان» پسوند زمان می باشد که به این دو واژه افزوده شده است.)
ــ ه e ــ مانند: یکشبه، دو روزه، سه ماهه، دوباره

24ـ پسوندی که از یات (= فعل) پِسَن یاتیکی (= صفت مفعولی) می سازد:
ــ آر ãr ــ گرفتار، مردار، نمودار

25ـ پسوندهای چیوان (= جمع) ساز:
ــ آس ãs ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: پَهلَوَ pahlava = پارت، پهلوی. پَهلَواس pahlavãs پارت ها، پهلوی ها. پادَ= پا، پاداس= پاها.
ــ آن ãn ــ مانند: بامدادان، شامگاهان، زنان، مردان، درختان
ــ ها hã ــ مانند: مردها، درخت ها، برگ ها، دخترها

26ـ پسوندهایی که از ناما (= اسم)، پِسَن یاتیکی (= صفت مفعولی) می سازند:
ــ آر ãr ــ مانند: پدیدار، برخوردار
ــ اَن an ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: ریم= کثافت؛ ریمَن= کثیف
ــ ه e ــ مانند: هیچ کاره، همه کاره
ــ ین in ــ مانند: راستین، دروغین، چرکین، دیرین
ــ ینه ine ــ مانند: دیرینه، پشمینه، گنجینه

27ـ پسوندهایی که از ناما (= اسم)، پِسَن آساتی (= صفت نسبی) می سازند:
ــ میو mayo ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: زرمَیو= زرین
ــ ی i ــ مانند: سنگی، هندی، سیگاری، شترنجی
ــ ین in ــ مانند: زرین، سیمین
ــ ینه ine ــ مانند: نرینه (= از جنس نر)، مادینه

28ـ پسوندی که از یات (= فعل) ناما (= اسم) می سازد:
ــ مان mãn ــ مانند: ساختمان، سازمان، پرسمان، گفتمان، گزیدمان (= انتخابات)، گماشتمان (= انتصابات). (مان پسوندی است که در زبان پهلوی واژه های بسیاری با واتاهای (= معانی) گوناگون از آن ساخته شده که در هیچ کدام از آنها نشانگر چیزی نیست: مانند: خانمان= خانه و خانواده. دودمان. خاتْمان= خواهر. درمان، فرمان، پیمان. وَرمان= او. آپْمان= عقب. اَبَرمان= مسئول، متصدی، رئیس. اَزدِمان= اژدها. اَزَرمان= همیشه جوان. بَرمان= صاحب عزا. پَدیمان= تعادل، اعتدال و...)

29ـ پسوندهایی که از پِسَن ناما می سازند:
ــ ک k ــ مانند: سرخک، زردک، گرمک
ــ نا nã ــ مانند: تنگنا، فراخنا
ــ ه e ــ مانند: زرده، سپیده، سبزه، هفته، دهه، سده
ــ ی i ــ مانند: مانند: برادری، بزرگی، شیرینی، بیگانگی، عکاسی

30ـ پسوندهایی که نمایانگر لَگیت (= تصغیر) است:
ــ اَک ak ــ (سنسکریت: کَ) مانند: پسرَک، دخترَک، ناخنَک
ــ چه che ــ مانند: باغچه، آلوچه، کوچه، مورچه، سراچه. (چه در کلوچه نشان لگیت نیست)
ــ ژه že ــ مانند: نایژه.

31ـ پسوندهایی که نمایانگر بیبات (= تحقیر) است:
ــ اَک ak ــ مانند: مردَک، زنک
ــ او u ــ مانند: ریشو، یارو، اخمو، شکمو، فیسو
ــ که ke ــ مانند: مردکه، زنکه

32ـ پسوندهایی که نمایانگر بزرگی است:
ــ بَد، بید bad, bid ــ این پسوند ها به واتای بزرگی است و در زبان پهلوی به کار می رفته و در پارسی دری به کَرپ (= شکل) «بُد» مانده است. مانند: سپهبد، ارتشبد
ــ پَت pat ــ (اوستایی: پَت) این پسوند در زبان پهلوی به کَرپ (= شکل) بَد، بید نیز به کار می رفته است. مانند: آکاس پَت= ãkãs pat علامه، دانشمند، استاد. دْروست پَت drust pat رئیس پزشکان ـ بیمارستان.
ــ ویشتَ viŝta ــ این پسوند در زبان اوستایی به کار می رفته است. مانند: سْتاویشتَ stãviŝta عظیم، بسیار بزرگ، غول آسا. سِویشْتَ seviŝta زن یا ماده قادر ـ مقتدر ـ قوی ـ توانا ـ توانمند. سِویشْتایی seviŝtai مرد یا نر قادر ـ مقتدر ـ قوی ـ توانا ـ توانمند. ویزوویشْتَ vizvuiŝta نیرومند ـ پرتوان ـ توانمند ـ زورمند ـ پر زور ـ توانا ـ قوی ترین

33ـ پسوندی که نمایانگر دلسوزی است:
ــ اَک a ــ مانند: دلبرَک، طفلَک

34ـ پسوند هاند (= ظرف):
ــ دان dãn ــ مانند: نمکدان، گلدان، آتشدان

35ـ پسوند یَسخ (= نهی):
ــ آ ã ــ مانند: مبادا

36ـ پسوندهایی که نشانگر پِتاک (= کثرت) است:
ــ آ ã ــ مانند: بَسا (= چه بسیار)
ــ آد ãd ــ این پسوند از یات (= فعل) ناما می سازد که نشانگر گروهی است مانند: نویساد (= هیئت تحریریه)، هماد (= همه، جمیع)
ــ پَرَ para ــ این پسوند در زبان سنسکریت به کار می رفته است. مانند: کَرونَ پَرَ= سرشار از دلسوزی
ــ گان gãn ــ مانند: اندامگان (= مجموعه اندام‌ها)، حسابگان، افزارگان.

37ـ پسوندهایی که نمایانگر پونْژ (= کثرت) در گِواک (= مکان) است:
ــ سار sãr ــ مانند: کوهسار (= جایی که کوه های بسیار دارد)، شاخسار (= درختانی که شاخه های بسیار دارند)، چشمه سار (سار در رخسار، رخ + سَر بوده که رخسار شده است)
ــ لاخ lãx ــ مانند: سنگلاخ، نمک لاخ

38ـ پسوندی که ویتیماس (= تعجب) را می رساند:
ــ آ ã ــ مانند: خوشا، شگفتا

39ـ پسوندی که از پسَن، ناما می سازد:
ــ آ ã ــ مانند: پهنا، درازا، گرما، سرما

40ـ پسوندهای بیفرا bifrã(= نکره) ساز:
ــ ی i ــ مردی (= روشن نیست کدام مرد)، میزی، خودکاری، راهی

41ـ پسوندهایی که واتای ماناکی (= تشابه، شباهت، مشابهت، تشبیه) می سازند:
ــ آسا ãsã ــ مانند: نهنگ آسا (مانند نهنگ)، غول آسا (مانند غول)، برق آسا (به سرعت برق)
ــ آل ãl ــ مانند: چنگال (= مانند چنگ). دنبال (= مانند دُم)
ــ آنه ãne ــ مانند: دیوانه (= چون دیوها)، مستانه (= همچو مستان)، شاهانه (= مانند شاهان)
ــ دیس dis ــ (سنسکریت: دریس) مانند: تندیس (= مجسمه)، ناودیس، گلدیس
ــ سار sãr ــ مانند: دیوسار، گرگسار
ــ سان sãn ــ مانند: همسان، یکسان، پیلسان، دیوسان
ــ فام fãm ــ مانند: گلفام، مشکفام
ــ فَش faŝ ــ مانند: شیرفش (= مانند شیر)
ــ ک k ــ مانند: عروسک، چنگک، شکلک
ــ گون gun ــ مانند: لاله گون، نیلگون، آبگون
ــ مان mãn ــ مانند: شیرمان (= جنگجو، مانند شیر)
ــ وار vãr ــ مانند: برادروار، دیوانه وار، پلنگ وار، شاهوار
ــ واره vãre ــ مانند: گاهواره، دستواره، ماهواره، سنگواره، جشنواره
ــ وانه vãne ــ مانند: پروانه (= مانند پر)
ــ وَش vaŝ ــ مانند: پری وش، ماه وش
ــ ه e ــ مانند: دندانه، دهانه، گردنه، گوشه، چشمه، زبانه
ــ ی i ــ مانند: شیری (= چون شیر سپید)، یَشمی (= مانند یَشم)، خاکستری، آبی، بادامی، قلمی
ــ یون yun ــ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: زریون= زرگون، طلایی

42ـ پسوندی که واتای یگانگی می سازد:
ــ ی i ــ مانند: کیلویی چند؟ (= یک کیلو چند)

43ـ پسوندی که نشانگر شناسایی است:
ــ ه e ــ مانند: مَرده (= 1ـ همان مرد 2ـ مرد است زن نیست)، پسره (= 1ـ همان پسر 2ـ پسر است دختر نیست)

44ـ پسوندهایی که ناما یانت (= اسم آلت) می سازند:
ــ آده ãde ــ مانند: سنباده از سنبیدن، کباده
ــ اَک ak ــ مانند: غلتَک
ــ سَنج sanj ــ مانند: دما سنج، دروغ سنج، وب سنج
ــ کِش keŝ ــ مانند: دودکش، دستکش، نفتکش
ــ نما namã ــ مانند: قطب نما، جهان نما
ــ واره vãre ــ مانند: گوشواره (= ابزار زینت)
ــ ه e ــ این پسوند از یات (= فعل)، ناما یانت می سازد. مانند: آویزه، ماله، تابه، گیره، تراشه، لوله، سمبه، رنده
ــ ی i ــ مانند: زیرسیگاری، زیرشلواری، دم پایی
ــ یاب yãb ــ مانند: جهت یاب

45ـ پسوندی که اُرُن (= جهت، سمت) را نشان می دهد:
ـ رُن ronـ این پسوند در زبان پهلوی به کار می رفته است. مانند: اَپاخترُن apãxtaron اُرُن پِدیمی(= شمالی) یا روژاپی (= غربی)



دریژه (= ادامه) دارد
شناسنامه ی واژه های به کار رفته به جای واژه های اربی (= عربی)
آلت ãlat: (اَرَبی) یانْت (سنسکریت: یانترَ)، آمیر (کردی)، پَدات (سنسکریت: پَدهاتی)، هِتوک (سنسکریت: هِتوکَ)
اسمesm: (اَرَبی) سابْد (سنسکریت: سابدَ)، سَمژ (سنسکریت: سَمجنا)، ناما، نامان (سنسکریت: نامَ، نامَن)
تحقیر tahqir: (اَرَبی) میند (سنسکریت: نیند)، گوپ (سنسکریت)، اَوَک (سنسکریت: اَوَکشیپ)، بیبات (سنسکریت: بیبهَتس)، جوگوپ (سنسکریت: جوگوپْس)، اَوَگَن (سنسکریت)
ترکیب tarkib: (اَرَبی) تاکرون (پهلوی)، نیماب (سنسکریت: نیرمانَ)، سامیوگ sãmyog (سنسکریت: سامیوگَ)، میشرام (سنسکریت: میشرانَ)
تصغیر tasqir: (اَرَبی) تَریمان (اوستایی: تَرِمَن)، لَگیت (سنسکریت: لَگهَیَتی)، لَگوک (سنسکریت: لَگهوکْر)، اِهراس (سنسکریت: هْراس)، سَمشیپ (سنسکریت: سَمکْشیپ)
تعجب taajob: (اَرَبی) سِرِژ (کردی: سه رزفرین)، ویسْما (سنسکریت: ویسمَیَ)، ویتیماس (پهلوی)، هِپِسان، پِشوکان (کردی)
تفضیل: (اَرَبی) وَن (اوستایی)، فَرتِم (اوستایی: فْرَتِمَتات)، سَرَنگ (اوستایی: سَرَنگْه) اِرِسوا eresvã (اوستایی: اِرِوَ)
جمع: (اَرَبی) پِنگ (بروجردی)، اوپ (سنسکریت: اوپَدهی)، چیوان (اوستایی: چینوَنت)، بومَن (سنسکریت: بْهومَن)، باهوت (سنسکریت: باهوتْوَ)، فیژِن (گیلکی: فیچِن)
جهت jahat (= سمت، سو، طرف): (اَرَبی)آرَک ãrak، آلَک ãlak، اُرُن oron، دَشن daŝn (پهلوی)
حالت hãlat: (اَرَبی) اِستیش (پهلوی: استیشن)، ژونیت (کردی: چونیه تی)، وِتانْت (سنسکریت: وْرْتانتَ)، اِستیت (سنسکریت: سْتهیتی)، پَدَوی (سنسکریت)
دعا doã: (اَرَبی) آپرین (پهلوی: آفْرین)، آفری، آزبا، یِشتی (اوستایی)، اَزبا (پهلوی: اَزبای)، خِشنوم (پهلوی: خْشنومَن)، زَبایِش (پهلوی: زَباییشْن)، ژَئوس (اوستایی: زَئُرَوَچ)، زَوا (اوستایی: زَوَ)، یَسا (اوستایی: یَسَ)، یَسنا (اوستایی: یَسنَ)، سانسَن (اوستایی: سان سَنگهْ)، سَتوسوا (اوستایی: سْتَ ئُوَ)
شباهت ŝebãhat: (اَرَبی) ماناکی (پهلوی: ماناکیْه)
صفت sefat: (اَرَبی) پِسَن (کردی)، آویل (کردی: آوِه لناو)،کِتَن (سنسکریت: کِتَنَ)، اَپیژاک (پهلوی: اَپیچَکیْه)، وارنیا (سنسکریت)
ظرف zarf: (اَرَبی) کَمس (سنسکریت: کَمسَ)، گَرپ (سنسکریت: کَرپَرَ)، هانْد (سنسکریت: بْهاندَ)، پیگال، تَکوک، آبدان، آپدان (پهلوی)، کَپال (سنسکریت: کَپالَ)
عالی ãli: (اَرَبی) اَپَر، پَهروم، بَرین، اَپَرَک (پهلوی)، بورژاک (پهلوی: بورزاک)، هوپَن (اوستایی: هَوَپَنگْه)
عدد adad: (اَرَبی) شاگ (پهلوی: ساگ)، ژَمَر (پَشتو: شَمبر)، راژِل (سنسکریت: راشی)، گَنیا (سنسکریت)
فاعل fãel: (اَرَبی) کُناک (پارسی امروزی کُن + «اک»)، یاتاک (یات از اوستایی: یاتَ + «اک»)
فعل feål: (اَرَبی) ساتو sãto (اوستایی: ثاتو)، یات (اوستایی: یاتَ)، وِگْر (پَشتو)
قید qeyd: (اَرَبی) پَبد (اوستایی: پَبدَ)، گَلاپ (سنسکریت: کَلاپَ)
کثرت kasrat: (اَرَبی) پونژ (سنسکریت: پونجَ)، آربود (سنسکریت: آربودَ)، اَسمیک (سنسکریت: اَسَمیک هیِیا)، پَکسیا (سنسکریت)، وَمیس (سنسکریت: وَمیسَ)، پِتاک (سنسکریت: پِتَکَ)
لیاقت lyãqat: (اَرَبی) سَچ (اوستایی)، کَئیتی (اوستایی: کَئیتیَ)، شایَندی (پهلوی: شایَندَکیْه)، آتاوی (پهلوی: آتاویْه)
مبالغه mobãleqe: (اَرَبی) پیویان pivyãn (کردی: پیوه نان)، آتیوک ãtyuk (سنسکریت: اَتیسَیوکتی)، اَیوگ ayug (اوستایی: اَئُگَ)، فَروفیشال farufiŝãl، گَرکَرَن garkaran (کردی)
مصدر masdar: (اَرَبی) سِتاک (پارسی دری)، یونی (سنسکریت)، نیدان (سنسکریت: نیدانَ)
معنی maåni: (اَرَبی) واتا (کردی)، ژیمیگ (پهلوی: چیمیگان)، اَپیواد (سنسکریت: اَبهیوادَ)، نیال (سنسکریت: نْیایَ)، آرتا (سنسکریت: آرتهَ)
مفعول maful: (اَرَبی) کُنیک (پارسی امروزی کُن + «یک») یاتیک (یات از اوستایی: یاتَ= فعل + «یک»)
مکان makãn: (اَرَبی) آسپَد (سنسکریت: آسپَدَ) ویاک، گِواک، گیاک، جیواک (پهلوی) واستو (سنسکریت) اَسَنگ (اوستایی: اَسَنْگْهْ) اَشایون (اوستایی: اَشایَئُنَ)
ندا nedã: (اَرَبی) آهْوان hvãnã (سنسکریت: آهوانَ) پَرب (سنسکریت: پْرَبرو)، سامسا (سنسکریت: سامسَ)، پیات (سنسکریت: ویاهْرْتی)، گَهسَن (سنسکریت: گْهَسَنَ)، نیْودَن nivdan (سنسکریت: نیوِدَنَ)، اَبیهاس (سنسکریت: اَبهیبهاس)
نسبت nesbat: (اَرَبی) گانیا (سنسکریت: گَنیَ)، آسات (سنسکریت: آسَتّی)، سَمیوج (سنسکریت)، جاتیت (سنسکریت: جْناتیتوَ)، آسرَل (سنسکریت: آشرَیَ)، زَمتان (سنسکریت: سَمتانَ)
نسبی nesbi: (اَرَبی) آساتی
نفی nafy: (اَرَبی) نیچ (سنسکریت: نیس)، اَپوه (سنسکریت)، ویپَد (سنسکریت: ویوَد)
نکره nakare: (اَرَبی) نیناس ninãs (کردی: نِناسراوی)، بیفرا bifrã (اوستایی: بیفرَ)، آجنات ãjnãt (سنسکریت: آجناتَ)، اَویدیت avidit (سنسکریت: اَویدیتَ)
نهی nahy: (اَرَبی) یَسْخ (کردی: یاساخ)، نِهیل (کردی: نه هیلان)، نیژِد (سنسکریت: نیشِدهَ)

واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۹۹/۰۱/۳۰
11
0

خیلی بد بود

مهدی مرعشی
۱۴۰۱/۰۴/۱۱
0
0

در بخش پسوندهای ابزار‌ساز، -یاب، -سنج و -کش پسوند نیستند. اینها بن فعلی یا صفت فاعلی کوتاه شده هستند (یابنده، سنجنده، کشنده) که با اضافه شدن به اسم قبلی، اسم مرکب می‌سازند: دماسنج = سنجنده‌ی دما پسوند به چیزی گفته می‌شود که کلمه نیست و به تنهایی معنا ندارد، بلکه با با اضافه شدن به انتهای کلمه‌ی دیگر، معنا و کارکرد دستوری آن کلمه را عوض می‌کند. شاید بشود ادعا کرد اغلب پسوندها روزی کلمه‌ای مستقل بوده‌اند و و بعدها در طی زمان معنای خود را از دست داده‌اند، ولی امروز دیگر معنای مستقل ندارند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.