سو
نویسه گردانی:
SW
( سُ ) و . در گویش ازغندِ مه ولات « سو » به نوعی بوته ی وحشی خاردار اطلاق می شود که دارای بوی تند و خاصی است و اغلب به عنوان هیزم استفاده می شود .
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ارت خشت سو. [ اَ ت َ ش َ ] (اِخ ) ۞ نام اردشیر(اول ) هخامنشی بزبان عیلامی . (ایران باستان ص 907).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پاوین سو بوآ. [ وی ی ُ ] (اِخ ) ۞ کمون ولایت سِن از ناحیه ٔ سَن دُنی دارای 14334 تن سکنه .
صو. [ ص َوو ] (ع ص ) فارغ . خالی . (منتهی الارب ).
صاری صو. (اِخ ) نهری است که از جانب یمین به گرگان رود پیوندد. (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 91).
موصلان صو. [ م َ ص ِ ] (اِخ ) جزیره و زمین واقع در میان عراق و جزیره را گویند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه شهر موصل و ز...