اجازه ویرایش برای همه اعضا

نادر شاه افشار

نویسه گردانی: NADR ŠAH ʼFŠAR
نادرقلی ملقب به تهماسب‌قلی خان و نادر شاه از ایل افشار خراسان از ۱۱۱۴ خورشیدی تا ۲۸ خرداد[۳] یا ۳۰ خرداد[۴] ۱۱۲۶ خورشیدی، پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه است. او از مشهورترین پادشاهان ایران پس از اسلام است که سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح هندوستان و ترکستان و جنگهای پیرزومندانه او سبب شهرت بسیارش گشت. به او در اروپا لقب «آخرین جهانگشای شرق»، «ناپلئون ایران» و «اسکندر دوم» نیز داده‌اند. شعر معروف نادر که در زمان تاجگذاری دستور ضرب آن بر سکه هارا داد به شرح زیر است:
سکه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان نادر ایران‌زمین و خسرو گیتی‌ستان
محتویات [نمایش]
کودکی تا مشهور شدن در خراسان [ویرایش]

نادر شاه افشار در سال ۱۶۸۸ در ایل افشار در درگز خراسان به دنیا آمد.
اَفشار یا اوشار یکی از ایلهای بزرگی است که در زمان شاه اسماعیل صفوی همراه با شش ایل بزرگ از آناتولی عثمانی به ایران آمدند و پایه‌های سلسله صفوی را بنیاد گذاردند. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‏شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو یا قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو مسکن داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. شمار زیادی از این ایلها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند. [۵]
نام اصلی او «نادرقلی» بود و به روایت غیرمستندی، هنگامی که هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود همراه با مادرش در یکی از یورشهای ازبک‌های خوارزم به اسارت آنها درآمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخت و به خراسان برگشت و در خدمت حکمران ابیورد، باباعلی بیگ، بود. او گروه کوچکی را به دور خود جمع کرد و بعد از کنترل چند ناحیه خراسان خود را «نادرقلی بیگ» نامید.[۶]
در این هنگام افغان‌ها به رهبری محمود افغان اصفهان را تصرف کرده و شاه سلطان حسین صفوی را به قتل رسانده بودند. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را در ۱۱۳۵ق پادشاه ایران خواند ولی حکام نواحی گوناگون کشور حاضر به اطاعت از او نشدند.
پیوستن به تهماسب دوم و شکست اشرف افغان [ویرایش]

محمود افغان نیز که تنها بر اصفهان و نواحی اطراف آن حکومت می‌کرد کمی بعد به‌دست پسر عمویش به‌نام اشرف افغان در ۱۱۳۷ق به‌قتل رسید. همزمان با این اوضاع، نادر که از میزان نفوذ خاندان صفوی در میان مردم آگاه بود، به شاه تهماسب دوم پیوست و در ۱۱۳۹ق سردار سپاه او شد. سپس خراسان را به تصرف خود در آورد.[۷]
مالک بزرگ ملک محمود سیستانی (حاکم سیستان) تا حدی مانع قدرت‌گیری نادر شد ولی نادر در سال ۱۱۳۷ ق. پشتیبانی شاه طهماسب دوم صفوی و فتحعلی خان قاجار (پسر شاه قلی خان قاجار و پدربزرگ آقا محمدخان قاجار) را جلب کرد و توانست ملک محمود را شکست دهد و حاکمیت شاه ایران را در خراسان برپا نماید. شاه تهماسب نیز، نادر قلی را والی خود در خراسان اعلام کرد و پس از آن نادر نام خود را به «طهماسب قلی» تغییر داد. سال بعد او پس از سرکوب چند ایل ترک و کرد به حکمرانی کامل خراسان رسید.
وی پس از آن برای به‌قدرت رساندن شاه تهماسب با افغانها وارد جنگ شد. در ۱۷۲۹ رییس افغانها یعنی اشرف افغان را در مهماندوست در نزدیکی دامغان(طی نبرد دامغان) و سپس در مورچه خورت اصفهان و برای بار سوم در زرقان فارس شکست داد. او سپس در تعقیب اشرف، افغانستان را مورد تاخت و تاز قرار داد و قبایل این دیار را مطیع خود نمود. بدین ترتیب پس از هفت سال شورش افغان‌ها در ۱۱۴۲ق به پایان می‌رسد.

تاریخ ایران
دوران باستان
نیا-ایلامی ۳۲۰۰–۲۷۰۰ پ.م.
عیلام ۲۷۰۰–۵۳۹ پ.م.
منائیان ۸۵۰–۶۱۶ پ.م.
شاهنشاهی
ماد ۶۷۸–۵۵۰ پ.م.
(سکاها ۶۵۲–۶۲۵ پ.م.)
هخامنشیان ۵۵۰–۳۳۰ پ.م.
سلوکیان ۳۱۲–۶۳ پ.م.
اشکانیان ۲۴۷ پ.م.–۲۲۴ پس از میلاد
ساسانیان ۲۲۴–۶۵۱
سده‌های میانه
امویان ۶۶۱–۷۵۰
خلافت عباسیان ۷۵۰–۱۲۵۸
زیاریان
۹۲۸–۱۰۴۳ صفاریان
۸۶۷–۱۰۰۲
آل بویه
۹۳۴–۱۰۵۵ سامانیان
۸۷۵–۹۹۹
غزنویان ۹۶۳–۱۱۸۶
سلجوقیان ۱۰۳۷–۱۱۹۴
خوارزمشاهیان ۱۰۷۷–۱۲۳۱
ایلخانان ۱۲۵۶–۱۳۳۵
چوپانیان
۱۳۳۵–۱۳۵۷ مظفریان
۱۳۳۵–۱۳۹۳
جلایریان
۱۳۳۶–۱۴۳۲ سربداران
۱۳۳۷–۱۳۷۶
تیموریان ۱۳۷۰–۱۴۰۵
قراقویونلو
۱۴۰۶–۱۴۶۸ تیموریان
۱۴۰۵–۱۵۰۷
آق‌قویونلو
۱۴۶۸–۱۵۰۸
معاصر اولیه
صفویان ۱۵۰۱–۱۷۳۶
(هوتکیان ۱۷۲۲–۱۷۲۹)
افشاریان ۱۷۳۶–۱۷۴۷
زندیان
۱۷۶۰–۱۷۹۴ افشاریان
۱۷۴۷–۱۷۹۶
قاجاریان ۱۷۹۶–۱۹۲۵
معاصر
دودمان پهلوی ۱۹۲۵–۱۹۷۹
دولت موقت ایران ۱۹۷۹–۱۹۸۰
جمهوری اسلامی ۱۹۸۰–امروز
نوشتارهای مرتبط [نمایش]
این جعبه: نمایش • بحث • ویرایش


نادر سپس با دشمنان خارجی وارد جنگ می‌شود و روسها را از شمال ایران می‌راند، اما در زمان جنگ با عثمانیها که غرب ایران را در اشغال داشتند متوجه شورشی در شرق ایران شده و جنگ را نیمه کاره رها کرده و به آن سامان می‌رود. شاه تهماسب صفوی با توجه به قدرت و شهرت روزافزون نادر و به قصد اظهار وجود دنباله جنگ وی را با عثمانیان به قصد بازپسگیری ایروان می‌گیرد ولی به سختی شکست می‌خورد.
برکنار کردن تهماسب دوم و نایب‌السلطنگی [ویرایش]

در سال ۱۱۴۵ق به دنبال قراردادی میان شاه تهماسب دوم و دولت عثمانی و در پی شکست ایران، گرجستان و ارمنستان در ازای تبریز به آن دولت وا گذار می‌شوند. نادر که خود این نواحی را به ایران بازگردانده بود تهماسب را از شاهی برکنار گردانده و پسر خردسالش را با نام (شاه عباس سوم) به جانشینی برگزید و برای حفظ قدرت، خود را نایب‌السلطنه نامید.
نادر در عرض دو سال کل آذربایجان و گرجستان را از عثمانیان پس گرفت، عثمانیان را به سختی شکست داد [۸] و طبق قراردادی با روسها در گنجه، ارتش روسیه را وادار به عقب نشینی از تمام مناطق ایران کرد[۹]
پادشاهی [ویرایش]

در سال ۱۱۴۸ق نادر کلیهٔ حکمرانان و کدخدایان ایران را (بالغ بر ۲۰٬۰۰۰ نفر[منبع؟])، در دشت مغان در شورای بزرگ قرلتا (به سبک چنگیز و تیمور) جمع کرد. او اعلام کرد که وظایف خود را انجام داده و تصمیم به‌استراحت و کناره‌گیری از کارها دارد. بزرگان کشور که می‌دانستند او باطناً مایل به سلطنت است، وی را به سلطنت پذیرفتند. بدین ترتیب شاه عباس سوم صفوی از شاهی برکنار شده و حکومت سلسلهٔ افشار با پادشاهی نادر آغاز می‌گردد. نادر اندکی بعد تاجگذاری نمود. شاعری به نام قوام الدین، ماده تاریخ تاجگذاری وی را «الخیر فی ماوقع» سرود که بر روی سکه‌های دوره افشاریه نیز منقوش گردید.[۱۰]
نادرشاه به مدت ۱۲ سال پادشاهی کرد و در این مدت دائماً به لشکرکشی به نواحی گوناگون مشغول بود. در این زمان توانست بحرین، قندهار، خوارزم، بخارا و بسیاری نواحی دیگر که برای سال‌ها از ایران جدا شده بودند را به ایران بازگرداند. مهم‌ترین فتح او فتح هندوستان بود.[۱۱]
تنبیه افغانها و حمله به هندوستان [ویرایش]



نگاره نادرشاه و محمد شاه گورکانی
افغان‌های مخالف نادرشاه پس از فتح قندهار به دست نادر، به دهلی گریخته بودند. نادرشاه سه بار به پادشاه هند، محمد شاه گورکانی، اخطار نمود که افسران اشرف افغان(حدودا ۸۰۰ نفر) را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها، سپاه ایران از رود سند گذشت و در جنگ کَرنال هندی‌ها را شکست داده و دهلی را تصرف کرد. سپس ۸۰۰ افغان را در بازار دهلی دار زدند و بازگشتند.[۱۲] نادر به رغم کمی سپاهیانش در مقابل لشکریان فیل سوار هندی توانست با به‌کارگیری تاکتیک‌های نوین جنگی پیروز شود.
در جنگ کرنال در طی یک روز بین بیست تا سی‌هزار شهروند هندی کشته شدند.[۱۳] به‌ناچار محمد شاه از نادر امان خواست. نادر در قبال گرفتن کلید خزانه سلطنتی هند عقب‌نشینی را پذیرفت و تاج پادشاهی هند را بر سر او باقی گذاشت.[۱۴] نادر با غنائم فراوان که از هند به چنگ آورده بود به ایران بازگشت؛ غنائمی که نادر شاه به ایران آورد ده برابر بیشتر از بیشترین درآمد سالانهٔ دوران صفوی برآورد شده‌است. در میان این غنائم، جواهراتی چون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس شهرت دارند. میزان غنائم به حدی بود که نادر برای سه سال از گرفتن مالیات در ایران چشم پوشید.[۱۵]
با حمله نادر به هندوستان زمینه تضعیف و انقراض امپراتوری مغولی هند یا گورکانیان فراهم آمد و پس از مدتی دولت انگلستان توسط کمپانی هند شرقی بر این کشور استیلا یافت.
تغییر اخلاق نادر و ستمگری بر مردم ایران و مرگش [ویرایش]



شمشیر جواهرنشان نادر بخش کوچکی از جواهرات نادر که اکنون قسمتی از جواهرات بانک مرکزی ایران است.
نادر شاه در اواخر عمر تغییر اخلاق داد و پسر خود رضاقلی میرزا را کور کرد. سپس از کار خود پشیمان شد و برخی از اطرافیان خود را که در این کار آنها را مقصر می‌دانست کشت.
نادر برای تامین هزینه جنگ‌های خود مجبور بود تا مالیات‌های گزافی از مردم بگیرد، به همین دلیل شورش‌هایی در جای‌جای کشور روی می‌داد. زمانی که نادر برای رفع یکی از این شورش‌ها به خراسان رفته بود جمعی از سردارانش به رهبری علی قلی خان شبانه به چادر وی حمله کردند و اور ا به قتل رساندند. به گفته لارنس لاکهارت مورخ انگلیسی ماجرا از این قرار بوده: نادر در ماه‌های پایانی عمر در اوج خشونت حکومت می‌کرد و به دلایلی چند به تمامی سرداران اش سوءظن داشت. نادر شبی رئیس آنها را احضار کرد و چنین گفت: من از نگهبانان خود راضی نیستم و از وفا و دلیری شما آگاهم. حکم می‌کنم فردا صبح همه آنان را توقیف و زنجیر کنید و اگر کسی مقاومت کند ابقا نکنید. حیات من در خطر است و برای حفظ جان فقط به شما اعتماد دارم. نوکری گرجی این موضوع را به اطلاع سرداران نادر رساند و ایشان مصمم شدند تا دیر نشده نادر را از میان بردارند. تا پاسی از شب رفت مواضعین به خیمه چوکی، دختر محمد حسین خان قاجار، که نادر آن شب را در سراپرده او بود رو آوردند. ترس به آنان چنان غلبه کرد که اکثرشان جرات ورود به خیمه نکردند. فقط محمد خان قاجار، صالح خان و یک شخص متهور دیگر وارد شدند و چوکی تا متوجه آنها شد نادر را بیدار کرد. نادر خشمناک از جای برخاست و شمشیر کشید. پایش در ریسمان چادر گیر کرد و درافتاد. تا خواست برخیزد صالح خان ضربتی وارد آورد و یک دست او را قطع کرد. سپس محمد خان قاجار سر نادر شاه را از تن جدا ساخت. (بامداد یکشنبه ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۱۶۰ قمری/۲۸ خرداد ۱۱۲۶ خورشیدی[۱۶])
این گفته "لاکهارت" کم و بیش به همین صورت از قول جیمز فریزر انگلیسی که شخصاً نادرشاه را میشناخته و ماهها همراه او بوده و "بازن" پزشک فرانسوی نادرشاه آورده شده‌است [۱۷]. پس از مرگ نادر شاه بسیاری از فرزندان و خاندان وی توسط برادرزادهٔ نادر -عادل‌شاه- کشته شدند. علی قلی خان به حدی کینه قطع نسل نادر را به دل بسته بود که زنان نادر را که آبستن بودند هم بکشت و از تمام اینان فقط فرزندش شاهرخ را زنده نگهداشت، چون وی از طرف مادر از صفویان بود و گفته‌اند از ابقای او منظورش این بود شاید روزی مردم ایران خواستند پادشاهی از نژاد صفوی داشته باشند.
ایران در دورهٔ نادرشاه [ویرایش]



نادر شاه
در زمانی که صفویان با شورش افغان‌ها از هم پاشیده بودند و کشور مورد تجاوز دشمنان داخلی و خارجی بود، عثمانی‌ها ازغرب و روس‌ها از شمال و اعراب از جنوب و ترکمانان از شرق به تاخت و تاز و قتل و غارت مشغول بودند، نادر وضعیت حاکمیت ایران را سامان داد.
در عهد نادر دشمنان و متجاوزان به کشور توسط وی سرکوب شدند و کشور اندکی از قدرت گذشتهٔ خویش را در حفاظت از مرزها و اعمال قدرت یک حکومت مقتدر مرکزی بر تمام وطن، بازیافت. ترکمانان وازبکان به ماوراءالنهر عقب‌نشینی کردند.
بناهایی که به دستور نادر در خراسان بنا شده‌اند نظیر کلات نادری و کاخ خورشید از آثار مهم بازمانده از این دوران هستند.
در عهد او به سپاه و تأمین نیرو بسیار توجه می‌شد. نادر اقوام ایرانی را متحد و منسجم در زیر پرچم ایران درآورد و باردگیر ایران قدرتمندترین کشور آسیا گشت. شهرها یا ولایات ایران در دوره نادر به شرح زیر بودند: آذربایجان، افغانستان، بلوچستان (پاکستان)، ترکمنستان، گرجستان، داغستان، بحرین، قطر، کشمیر و غیره.[۱۸]
نادر از فرمانروایانی بود که برای آخرین بار ایران را به محدوده طبیعی فلات ایران رسانید و با تدارک کشتی‌های عظیم جنگی، کوشید تا استیلای حقوق تاریخی کشور را بر آب‌های شمال و جنوب تثبیت کند. نادر شاه در سال ۱۷۴۲م "جان التون" دریانورد بریتانیایی مقیم سن پطرزبورگ را به رغم کارشکنی روس‌ها و انگلیسی‌ها برای ساختن کشتی جنگی به خدمت گرفت. التون در ‍ژانویه ۱۷۴۳م با سمت دریا سالاری به ریاست کشتی سازی ایران منصوب و به" جمال بیگ" ملقب گردید. با وجود تمامی دشواری‌های اجرایی و سیاسی، با حمایت‌های نادر و تلاش‌های التون، نخستین ناو ایران مجهز به بیست عراده توپ به نام "نادرشاه" در کرانه گیلان به آب انداخته شد. پس از آن به موجب فرمانی که پادشاه ایران صادر کرد تمام کشتی‌های روسی موظف بودند به پرچم ناو جدید سلام دهند.[۱۹]
با افول دولت نادری، سرزمین پهناور فلات ایران که پس از مدت‌ها به زیر یک درفش درآمده و رنگ یگانگی پذیرفته بود، از هم پاشید.
جانشینان نادرشاه [ویرایش]



نادر و فرزندانش
بعد از نادرشاه، کریمخان (از سرداران نادر) که از طایفه زند بود به‌قدرت رسید و حکومت بازماندگان افشار محدود به‌خراسان شد و کریمخان این منطقه را به‌احترام نادر که او را ولی‌نعمت خود می‌دانست در اختیار جانشینانش باقی گذاشت.
نادر زمینه را برای جانشینی مناسب از بین برده بود. او بسیاری از اطرافیان خود را از پای درآورد. پس از مرگ وی سرداران او نیز در گوشه و کنار علم استقلال بر افراشتند؛ کریمخان زند وکیل الرعایا در شیراز- احمدخان ابدالی در افغانستان- فتحعلی خان افشار ارشلو در آذربایجان و در شهر ارومیه[۲۰] - حسنعلی خان اردلان در کردستان و محمد حسن خان قاجار در مازندران شروع به حکومت کردند.
در خراسان نیز علیقلی‌خان افشار (برادرزاده نادر) بسیاری از اولاد و خانواده نادر را قتل عام کرد و خود را «عادلشاه» نامید و شروع به حکومت کرد. وی که مردی خونریز و عیاش بود، محمدحسن خان قاجار را شکست داده، پسرش آقامحمد خان را مقطوع‌النسل کرد اما سرانجام توسط برادر خود ابراهیم خان، کور و سپس کشته شد.
بزرگان افشار، نوه نادر به نام شاهرخ میرزا را به‌قدرت رساندند. او نیز یکسال بعد مخلوع و کور شد اما دوباره به قدرت رسید ولی این بار توسط شاه سلیمان ثانی (از خاندان صفوی که مورد احترام عموم بود) شکست خورد. شاهرخ نابینا چهل و هشت سال سلطنت کرد اما فقط بر خراسان. پس از مرگ کریم خان، آقامحمدخان به قدرت رسید و به خراسان حمله کرد و شاهرخ را با شکنجه کشت. نادر میرزا فرزند شاهرخ، پدر پیر و نابینا را در دست آقامحمدخان رها کرد و به افغانستان گریخت و در زمان فتحعلی شاه ادعای سلطنت کرد که دستگیر و کور شد. زبانش را بریدند و او را کشتند و آخرین مدعی سلطنت از خاندان افشار از میان برداشته شد.
جستارهای وابسته [ویرایش]

آرامگاه نادرشاه
جنگ کرنال
جهانگشای نادری
عالم‌آرای نادری
حکومت اردلان
پانویس [ویرایش]

↑ مروی، محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به تصحیح محمدامین ریاحی، کتابفروشی زوّار، چاپ یکم: ۱۳۶۴. (پیشگفتار)
↑ Cambridge Histories Online: Book Home
↑ مروی، محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به تصحیح محمدامین ریاحی، کتابفروشی زوّار، چاپ یکم: ۱۳۶۴. (پیشگفتار)
↑ Cambridge Histories Online: Book Home
↑ [http://www.iranchamber.com/history/afsharids/afsharids.php History of Iran: Afsharid Dynasty (Nader Shah)
↑ تاریخ ایران، سایکس، جلد ۲، ص ۳۸۵
↑ کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
↑ کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
↑ Elton L. Daniel, "The History of Iran" (Greenwood Press 2000) p.94
↑ (منبع نادرشاه. لکهارت. انتشارات امیر کبیر. چاپ دوم. ۲۵۳۷)
↑ کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
↑ کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
↑ Axworthy p.8
↑ ویکی‌پدیای انگلیسی - محمدشاه
↑ This section: Axworthy pp.۱-۱۶, ۱۷۵-۲۱۰
↑ مروی، محمدکاظم، عالم‌آرای نادری، به تصحیح محمدامین ریاحی، کتابفروشی زوّار، چاپ یکم: ۱۳۶۴. (پیشگفتار)
↑ رضازاده شفق در کتاب نادرشاه (ص ۲۲۱ تا ۲۲۲ تهران ۱۳۳۹ چاپ ۱۳۸۶ شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹)
↑ زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی، ترجمه اسماعیل دولتشاهی
↑ حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر تنب و بوموسی، ص ۲۴.
↑ تاریخ افشار - میرزا رشید ادیب الشعرا - ۱۳۴۶ - صفحه ۱۳۸
منابع [ویرایش]

در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ نادرشاه موجود است.
مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط به نادرشاه در ویکی‌گفتاورد موجود است.
سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران (۲ جلد)، ترجمه سید محمدتقی فخرداعی گیلانی.
م. ر. آرنوا و ک. اشرافیان، دولت نادرشاه افشار، ترجمه حمید امین، انتشارات دانشگاهی، تهران، ۱۳۵۶
ک. توحدی، نادر صاحبقران,۱۳۸۴
ک. توحدی، حرکت تاریخی کرد به خراسان، انتشارات توس و اسفند,۱۳۶۶و۱۳۷۸
کتاب درسی تاریخ سال سوم راهنمایی ایران، شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۷۹، شابک ۹۶۴۰۵۰۰۶۶۶
آغا محمد خان قاجار، چهره حیله گر تاریخ، پناهی سمنانی، کتاب نمونه، چاپ دوم، ۱۳۶۷.
نادر شاه، بازتاب حماسه و فاجعه ملی، پناهی سمنانی، کتاب نمونه، چاپ چهارم، ۱۳۷۰.
افشاریه در وب‌گاه ایران میراث
Michael Axworthy, The Sword of Persia: Nader Shah, from Tribal Warrior to Conquering Tyrant Hardcover 348 pages (26 July 2006) Publisher: I.B. Tauris Language: English ISBN 1-85043-706-8
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Muhammad Shah»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۹ اکتبر ۲۰۰۸).
رضازاده شفق، کتاب نادرشاه از دیدگاه مورخین و شرق شناسان (تحریر: تهران ۱۳۳۹ چاپ: ۱۳۸۶ شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۳۳۳۹)
حق شناس کمیاب، سید علی، حاکمیت تاریخی ایران بر جزایر تنب و بوموسی، تهران، انتشارات سنا، ۱۳۸۹.
کتابنادرشاه افشار- دانلود نسخه الکترونیکی
[نهفتن]
ن • ب • و
پادشاهان ایران از صفویه تا پهلوی
صفویه (۱۱۰۱–۸۸۰)
شاه اسماعیل یکم شاه تهماسب یکم شاه اسماعیل دوم شاه محمد خدابنده شاه عباس یکم شاه صفی شاه عباس دوم شاه سلیمان شاه سلطان حسین
افشاریه (۱۱۷۳–۱۱۱۴)
نادرشاه عادل‌شاه ابراهیم‌شاه شاهرخ‌میرزا
زندیه (۱۱۷۳–۱۱۲۹)
کریم‌خان زند زکی‌خان زند ابوالفتح‌خان زند صادق‌خان زند علیمرادخان زند جعفرخان زند صیدمرادخان زند لطفعلی‌خان زند
قاجاریه (۱۳۰۴–۱۱۷۴)
آغامحمدخان قاجار فتحعلی‌شاه قاجار محمدشاه ناصرالدین‌شاه قاجار مظفرالدین‌شاه محمدعلی‌شاه احمدشاه قاجار
پهلوی (۱۳۵۷–۱۳۰۴)
رضاشاه محمدرضاشاه
رده‌ها: افشاریانامرای نظامی اهل ایراناهالی درگزاهالی مشهددرگذشتگان ۱۱۲۶درگذشتگان ۱۱۶۰ (قمری)درگذشتگان ۱۷۴۷ (میلادی)زادگان ۱۱۰۰ (قمری)زادگان ۱۶۸۸ (میلادی)سیاستمداران اهل مشهدشاهان افشارشاهان ایرانفرماندهان تاریخی ایرانمدفونان در مشهد

قس انگلیسی

Nāder Shāh Afshār (Persian: نادر شاه افشار‎; also known as Nāder Qoli Beg - نادر قلی بیگ or Tahmāsp Qoli Khān - تهماسپ قلی خان) (November, 1688[1] or August 6, 1698[2] – June 19, 1747) ruled as Shah of Iran (1736–47) and was the founder of the Afsharid dynasty. Because of his military genius, some historians have described him as the Napoleon of Persia[3] or the Second Alexander.[4] Nader Shah was a member of the Turkic Afshar tribe of northern Persia,[5] which had supplied military power to the Safavid state since the time of Shah Ismail I.[6]
Nader rose to power during a period of anarchy in Iran after a rebellion by the Hotaki Afghans had overthrown the weak Persian Shah Sultan Husayn, and both the Ottomans and the Russians had seized Persian territory for themselves. Nader reunited the Persian realm and removed the invaders. He became so powerful that he decided to depose the last members of the Safavid dynasty, which had ruled Iran for over 200 years, and become shah himself in 1736. His numerous campaigns created a great empire that briefly encompassed what is now part of or including Iran, Iraq, Afghanistan, Pakistan, Tajikistan, Turkmenistan, Uzbekistan, India, Georgia, Armenia, Azerbaijan, Russia, Oman and the Persian Gulf but his military spending had a ruinous effect on the Persian economy.[1]
Nader idolized Genghis Khan and Timur, the previous conquerors from Central Asia. He imitated their military prowess and—especially later in his reign—their cruelty. His victories briefly made him the Middle East's most powerful sovereign, but his empire quickly disintegrated after he was assassinated in 1747. Nader Shah has been described as "the last great Asian military conqueror".[7] He is credited for restoring Iranian power as an eminence between the Ottomans and the Mughals.[8][9][10][11]
Contents [show]
[edit]Early life

Nader Shah was born in the fortress of Dastgerd [12] into the Qereqlu (in Persian قرقلو) clan of the Afshars, a semi-nomadic Qizilbash tribe settled in the northern valleys of Khorasan, a province in the north-east of the Persian Empire.[13] His father, Emam Qoli, was a herdsman who may also have been a camel driver and coatmaker.[14] He died while Nader was still young.[15] According to legends, Nader and his mother were carried off as slaves by marauding Uzbek or Turkmen tribesmen, but Nader managed to escape. He joined a band of brigands while still a boy and eventually became their leader. Under the patronage of Afshar chieftains, he rose through the ranks to become a powerful military figure. Nader married the two daughters of Baba Ali Beg, a local chief.[1]
[edit]Fall of the Safavid dynasty

Nader grew up during the final years of the Safavid dynasty which had ruled Persia since 1502. At its peak, under such figures as Abbas the Great, Safavid Persia had been a powerful empire, but by the early 18th century the state was in serious decline and the reigning shah, Sultan Husayn, was a weak ruler. When Sultan Husayn attempted to quell a rebellion by the Ghilzai Afghans in Kandahar, the governor he sent was killed. Under their leader Mahmud Hotaki, the rebellious Afghans moved westwards against the shah himself and in 1722 they defeated a vastly superior force at the Battle of Gulnabad and then besieged the capital, Isfahan.[16] After the shah failed to escape to rally a relief force elsewhere, the city was starved into submission and Sultan Husayn abdicated, handing power to Mahmud. In Khorasan, Nader at first submitted to the local Afghan governor of Mashhad, Malek Mahmud, but then rebelled and built up his own small army. Sultan Husayn's son had declared himself Shah Tahmasp II, but found little support and fled to the Qajar tribe, who offered to back him. Meanwhile, Persia's imperial rivals, the Ottomans and the Russians, took advantage of the chaos in the country to seize territory for themselves.[17]
[edit]Fall of the Hotaki dynasty



Tomb of Nader Shah, a tourist attraction in Mashhad
Tahmasp and the Qajar leader Fath Ali Khan (the ancestor of Agha Mohammad Khan Qajar) contacted Nader and asked him to join their cause and drive the Ghilzai Afghans out of Khorasan. He agreed and thus became a figure of national importance. When Nader discovered that Fath Ali Khan was in treacherous correspondence with Malek Mahmud and revealed this to the shah, Tahmasp executed him and made Nader the chief of his army instead. Nader subsequently took on the title Tahmasp Qoli (Servant of Tahmasp). In late 1726, Nader recaptured Mashhad.[18]
Nader chose not to march directly on Isfahan. First, in May 1729, he defeated the Abdali Afghans near Herat. Many of the Abdali Afghans subsequently joined his army. The new shah of the Ghilzai Afghans, Ashraf, decided to move against Nader but in September 1729, Nader defeated him at the Battle of Damghan and again, decisively, in November at Murchakhort. Ashraf fled and Nader finally entered Isfahan, handing it over to Tahmasp in December. The citizens' rejoicing was cut short when Nader plundered them to pay his army. Tahmasp made Nader governor over many eastern provinces, including his native Khorasan, and married him to his sister. Nader pursued and defeated Ashraf, who was murdered by his own followers.[19] In 1738 Nader Shah besieged and destroyed the last Hotaki seat of power at Kandahar. He built a new city near Kandahar, which he named "Naderabad".[1]
[edit]Ottoman campaign



Painting of Nader Shah
In the spring of 1730, Nader attacked the Ottomans and regained most of the territory lost during the recent chaos. At the same time, the Abdali Afghans rebelled and besieged Mashhad, forcing Nader to suspend his campaign and save his brother, Ebrahim. It took Nader fourteen months to defeat the Abdali Afghans.
Relations between Nader and the Shah had declined as the latter grew jealous of his general's military successes. While Nader was absent in the east, Tahmasp tried to assert himself by launching a foolhardy campaign to recapture Yerevan. He ended up losing all of Nader's recent gains to the Ottomans, and signed a treaty ceding Georgia and Armenia in exchange for Tabriz. Nader saw that the moment had come to ease Tahmasp from power. He denounced the treaty, seeking popular support for a war against the Ottomans. In Isfahan, Nader got Tahmasp drunk then showed him to the courtiers asking if a man in such a state was fit to rule. In 1732 he forced Tahmasp to abdicate in favor of the Shah's baby son, Abbas III, to whom Nader became regent.
Nader decided he could win back the territory in Armenia and Georgia by seizing Ottoman Baghdad and then offering it in exchange for the lost provinces, but his plan went badly amiss when his army was routed by the Ottoman general Topal Osman Pasha near the city in 1733. Nader decided he needed to regain the initiative as soon as possible to save his position because revolts were already breaking out in Persia. He faced Topal again with a larger force and defeated and killed him. He then besieged Baghdad, as well as Ganja in the northern provinces, earning a Russian alliance against the Ottomans. Nader scored a great victory over a superior Ottoman force at Baghavard and by the summer of 1735, Persian Armenia and Georgia were his again. In March 1735, he signed a treaty with the Russians in Ganja by which the latter agreed to withdraw all of their troops from Persian territory.[20][21]
[edit]Nader becomes shah

In January 1736, Nader held a qoroltai (a grand meeting in the tradition of Genghis Khan and Timur) on the Moghan plain in Azerbaijan. The leading political and religious figures attended. Nader suggested he should be proclaimed the new shah in place of the young Abbas III. Everyone agreed, many—if not most—enthusiastically, the rest fearing Nader's anger if they showed support for the deposed Safavids. Nader was crowned Shah of Iran on March 8, 1736, a date his astrologers had chosen as being especially propitious.[22]
[edit]Religious policy



Nader Shah and two of his sons on the reverse side of Nader Shah's Sword
The Safavids had introduced Shi'a Islam as the state religion of Iran. Nader was probably brought up as a Shi'a [23] but later espoused the Sunni[24] faith as he gained power and began to push into the Ottoman and Mughal Empires. He believed that Safavid Shi'ism had intensified the conflict with the Sunni Ottoman Empire. His army was a mix of Shi'a and Sunni and included his own Qizilbash as well as Uzbeks, Afghans and others. He wanted Persia to adopt a form of religion that would be more acceptable to Sunnis and suggested that Persia adopt a form of Shi'ism he called "Ja'fari", in honour of the sixth Shi'a imam Ja'far al-Sadiq. He banned certain Shi'a practices which were particularly offensive to Sunnis, such as the cursing of the first three caliphs. Personally, Nader is said to have been indifferent towards religion and the French Jesuit who served as his personal physician reported that it was difficult to know which religion he followed and that many who knew him best said that he had none.[25] Nader hoped that "Ja'farism" would be accepted as a fifth school (mazhab) of Sunni Islam and that the Ottomans would allow its adherents to go on the hajj, or pilgrimage, to Mecca, which was within their territory. In the subsequent peace negotiations, the Ottomans refused to acknowledge Ja'farism as a fifth mazhab but they did allow Persian pilgrims to go on the hajj. Nader was interested in gaining rights for Persians to go on the hajj in part because of revenues from the pilgrimage trade.[1] Nader's other primary aim in his religious reforms was to weaken the Safavids further since Shi'a Islam had always been a major element in support for the dynasty. He had the chief mullah of Persia strangled after he was heard expressing support for the Safavids. Among his reforms was the introduction of what came to be known as the kolah-e Naderi. This was a hat with four peaks which symbolised the first four caliphs.[1][22]
[edit]Invasion of India

Main articles: Nadir Shah's invasion of India and Battle of Karnal


Afsharid forces negotiate with a Mughal Nawab.
In 1738, Nader Shah conquered Kandahar, the last outpost of the Hotaki dynasty. His thoughts now turned to the Mughul Empire of India. This once powerful Muslim state was falling apart as the nobles became increasingly disobedient and the Hindu Marathas made inroads on its territory from the south-west. Its ruler Muhammad Shah was powerless to reverse this disintegration. Nader asked for Afghan rebels to be handed over, but the Mughal emperor refused. Nader used the pretext of his Afghan enemies taking refuge in India to cross the border and capture Ghazni, Kabul, Peshawar, Sindh and Lahore. He then advanced deeper into India crossing the river Indus before the end of year.


"Battle of Karnal" painting by adel adili
He defeated the Mughal army at the huge Battle of Karnal on 13 February 1739. After this victory, Nader captured Mohammad Shah and entered with him into Delhi.[10] When a rumour broke out that Nader had been assassinated, some of the Indians attacked and killed Persian troops. Nader reacted by ordering his soldiers to plunder the city. During the course of one day (March 22) 20,000 to 30,000 Indians were killed by the Persian troops, forcing Mohammad Shah to beg for mercy.[26]
In response, Nader Shah agreed to withdraw, but Mohammad Shah paid the consequence in handing over the keys of his royal treasury, and losing even the Peacock Throne to the Persian emperor. The Peacock Throne thereafter served as a symbol of Persian imperial might. Among a trove of other fabulous jewels, Nader also gained the Koh-i-Noor and Darya-ye Noor diamonds (Koh-i-Noor means "Mountain of Light" in Persian, Darya-ye Noor means "Sea of Light"). The Persian troops left Delhi at the beginning of May 1739. Nader's soldiers also took with them thousands of elephants, horses and camels, loaded with the booty they had collected. The plunder seized from India was so rich that Nader stopped taxation in Iran for a period of three years following his return.[27]
[edit]After India

The Indian campaign was the zenith of Nader's career. Afterwards he became increasingly despotic as his health declined markedly. Nader had left his son Reza Qoli Mirza to rule Persia in his absence. Reza had behaved highhandedly and somewhat cruelly but he had kept the peace in Persia. Having heard rumours that his father had died, he had made preparations for assuming the crown. These included the murder of the former shah Tahmasp and his family, including the nine-year old Abbas III. On hearing the news, Reza's wife, who was Tahmasp's sister, committed suicide. Nader was not impressed with his son's waywardness and reprimanded him, but he took him on his expedition to conquer territory in Transoxiana. In 1740 he conquered Khanate of Khiva. After the Persians had forced the Uzbek khanate of Bokhara to submit, Nader wanted Reza to marry the khan's elder daughter because she was a descendant of his hero Genghis Khan, but Reza flatly refused and Nader married the girl himself. Nader also conquered Khwarezm on this expedition into Central Asia.
Nader now decided to punish Daghestan for the death of his brother Ebrahim Qoli on a campaign a few years earlier. In 1741, while Nader was passing through the forest of Mazanderan on his way to fight the Daghestanis, an assassin took a shot at him but Nader was only lightly wounded. He began to suspect his son was behind the attempt and confined him to Tehran. Nader's increasing ill health made his temper ever worse. Perhaps it was his illness that made Nader lose the initiative in his war against the Lezgin tribes of Daghestan. Frustratingly for him, they resorted to guerrilla warfare and the Persians could make little headway against them. Nader accused his son of being behind the assassination attempt in Mazanderan. Reza angrily protested his innocence, but Nader had him blinded as punishment, although he immediately regretted it. Soon afterwards, Nader started executing the nobles who had witnessed his son's blinding. In his last years, Nader became increasingly paranoid, ordering the assassination of large numbers of suspected enemies.
With the wealth he gained, Nader started to build a Persian navy. With lumber from Mazandaran, he built ships in Bushehr. He also purchased thirty ships in India.[1] He recaptured the island of Bahrain from the Arabs. In 1743 he conquered Oman and its main capital the city of Muscat. In 1743 Nader started another war against the Ottoman Empire. Despite having a huge army at his disposal, in this campaign Nader showed little of his former military brilliance. It ended in 1746 with the signing of a peace treaty, in which the Ottomans agreed to let Nader occupy Najaf.[28]
[edit]Domestic policies

Nader changed the Iranian coinage system. He minted silver coins, called Naderi, that were equal to the Mughal rupee.[1] Nader discontinued the policy of paying soldiers based on land tenure.[1] Like the late Safavids he resettled tribes. Nader Shah transformed the Shahsevan, a nomadic group living around Azerbaijan whose name literally means "shah lover", into a tribal confederacy which defended Iran against the Ottomans and Russians.[29][30] In addition, he increased the number of soldiers under his command and reduced the number of soldiers under tribal and provincial control.[1] His reforms may have strengthened the country, but they did little to improve Iran's suffering economy.[1]
[edit]Death and legacy



A Western view of Nader in his later years from a book by Jonas Hanway (1753). The background shows a tower of skulls.[31]


Nader Shah's dagger with a small portion of his jewelry. Now part of the Iranian Crown Jewels.


Nader Shah's tomb was designed by Hooshang Seyhoon.
Nader became crueller and crueller as a result of his illness and his desire to extort more and more tax money to pay for his military campaigns. More and more revolts broke out and Nader crushed them ruthlessly, building towers from his victims’ skulls in imitation of his hero Timur. In 1747, Nader set off for Khorasan where he intended to punish Kurdish rebels. Some of his officers feared he was about to execute them and plotted against him. Nader Shah was assassinated on 19 June 1747, at Fathabad in Khorasan. He was surprised in his sleep by Salah Bey, captain of the guards, and stabbed with a sword. Nader was able to kill two of the assassins before he died.[32][33]
After his death, he was succeeded by his nephew Ali Qoli, who renamed himself Adil Shah ("righteous king"). Adil Shah was probably involved in the assassination plot.[20] Adil Shah was deposed within a year. During the struggle between Adil Shah, his brother Ibrahim Khan and Nader's grandson Shah Rukh almost all provincial governors declared independence, established their own states, and the entire Empire of Nader Shah fell into anarchy. Finally, Karim Khan founded the Zand dynasty and became ruler of Iran by 1760, while Ahmad Shah Durrani had already proclaimed independence in the east, marking the foundation of modern Afghanistan.
Nader Shah was well known to the European public of the time. In 1768, Christian VII of Denmark commissioned Sir William Jones to translate a Persian language biography of Nader Shah written by his Minister Mirza Mehdi Khan Astarabadi into French.[34] It was published in 1770 as Histoire de Nadir Chah.[35] Nader's Indian campaign alerted the British East India Company to the extreme weakness of the Mughal Empire and the possibility of expanding to fill the power vacuum. Without Nader, "eventual British [in India] would have come later and in a different form, perhaps never at all - with important global effects".[36]
The descendants of Nader Shah through his grandson Shah Rukh (Shahrokh) are under the Afshar Naderi surname.
[edit]See also

Muslim conquest in the Indian subcontinent
Safavid conversion of Iran from Sunnism to Shiism
Treaty of Kerden
Talpur
[edit]References

^ a b c d e f g h i j k Ernest Tucker (March 29, 2006). "Nāder Shāh 1736-47". Encyclopædia Iranica.
^ Nader's exact date of birth is unknown but August 6 is the "likeliest" according to Axworthy p.17 (and note) and The Cambridge History of Iran (Vol. 7 p.3); other biographers favour 1688.
^ Axworthy p. xvii
^ Biography of Nadir Shah Afshar "The Persian Napoleon" (1688-1747)
^ Michael Axworthy's biography of Nader, The Sword of Persia (I.B. Tauris, 2006), pp. 17-19: "His father was of lowly but respectable status, a herdsman of the Afshar tribe ... The Qereqlu Afshars to whom Nader's father belonged were a semi-nomadic Turcoman tribe settled in Khorasan in north-eastern Iran ... The tribes of Khorasan were for the most part ethnically distinct from the Persian-speaking population, speaking Turkic or Kurdish languages. Nader's mother tongue was a dialect of the language group spoken by the Turkic tribes of Iran and Central Asia, and he would have quickly learned Persian, the language of high culture and the cities as he grew older. But the Turkic language was always his preferred everyday speech, unless he was dealing with someone who knew only Persian."
^ Stephen Erdely and Valentin A. Riasanovski. The Uralic and Altaic Series, Routledge, 1997, ISBN 0-7007-0380-2, p. 102
^ Cambridge History of Iran Vol.7, p.59
^ Vali Nasr, "The Shia Revival: How Conflicts within Islam Will Shape the Future" (New York 2006)
^ "Nadir Shah". Encyclopædia Britannica Online. Retrieved 2010-09-24.
^ a b "AN OUTLINE OF THE HISTORY OF PERSIA DURING THE LAST TWO CENTURIES (A.D. 1722-1922)". Edward G. Browne. London: Packard Humanities Institute. p. 33. Retrieved 2010-09-24.
^ Durand, Sir Henry Mortimer (1908). Nadir Shah. A. Constable and co. ltd. pp. 352. Retrieved 2010-09-24.
^ http://histories.cambridge.org/extract?id=chol9780521200950_CHOL9780521200950A002
^ Axworthy p.17-18
^ Axworthy p.17
^ Axworthy p.20
^ "AN OUTLINE OF THE HISTORY OF PERSIA DURING THE LAST TWO CENTURIES (A.D. 1722-1922)". Edward G. Browne. London: Packard Humanities Institute. p. 30. Retrieved 2010-09-24.
^ This section: Axworthy pp.17-56
^ Axworthy pp.57-74
^ Axworthy pp.75-116
^ a b Elton L. Daniel, "The History of Iran" (Greenwood Press 2000) p.94
^ Lawrence Lockhart Nadir Shah (London, 1938)
^ a b This section: Axworthy pp.137-174
^ Axworthy p.34
^ Mattair, Thomas R. (2008). Global security watch--Iran: a reference handbook. ABC-CLIO. p. 3. ISBN 0-275-99483-X, 9780275994839. Retrieved 2010-09-24.
^ Axworthy p.168
^ Axworthy p.8
^ This section: Axworthy pp.1-16, 175-210
^ This section: Axworthy pp.175-274
^ Floor, Willem. Journal of the American Oriental Society, Vol. 119, No. 3. (Jul. - Sep., 1999), pp. 543. Book review of Richard Tapper's Frontier Nomads of Iran: A Political and Social History of the Shahsevan.
^ Daniel, Elton L. The History of Iran. Greenwood Publishing Group: 2000. p. 90.
^ Axworthy p,273
^ History of Iran: Afsharid Dynasty (Nader Shah)
^ Axworthy pp.243-286
^ Sir William Jones (174... - Online Information article about Sir William jones (174
^ Axworthy p.330
^ Axworthy p.xvi
[edit]Sources

Michael Axworthy, The Sword of Persia: Nader Shah, from Tribal Warrior to Conquering Tyrant Hardcover 348 pages (26 July 2006) Publisher: I.B. Tauris Language: English ISBN 1-85043-706-8
The Cambridge History of Iran, Volume 7 (Cambridge University Press, 1968)
[edit]Additional reading

Lawrence Lockhart Nadir Shah (London, 1938)
Ernest Tucker, Nadir Shah's Quest for Legitimacy in Post-Safavid Iran Hardcover 150 pages (4 October 2006) Publisher: University Press of Florida Language: English ISBN 0-8130-2964-3
Michael Axworthy, Iran: Empire of the Mind: A History from Zoroaster to the Present Day (Paperback) ISBN 0-14-103629-X Publisher Penguin 6 November 2008
[edit]External links

Wikimedia Commons has media related to: Nader Shah
Nader Shah's portrait
Nader Shah Mausoleum and Museum
Preceded by
Abbas III King of Persia
1736–1747 Succeeded by
Adel Shah Afshar
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well-written
I am highly knowledgeable about this topic (optional)

Submit ratings
Categories (++): Afsharid dynasty (−) (±)Iranian generals (−) (±)Murdered monarchs (−) (±)1688 births (−) (±)1747 deaths (−) (±)Muslim generals
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نادرشاه افشار. [ دِ هَِ اَ ] (اِخ ) سرسلسله ٔ پادشاهان افشاریه ٔ ایران است . وی در 28 محرم سال 1100 هَ . ق . درناحیه ٔ دستگرد از توابع دره گز مت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.