ابن رشیق ابو علی
نویسه گردانی:
ʼBN RŠYQ ʼBW ʽLY
اِبْنِ رَشیق، ابوعلى حسن بن رشیق قیروانى (390- ذیقعدة 456ق/1000-1064م)، شاعر، ادیب، ناقدِ عصر ملوکِ صنهاجه در مغرب. پدرش رشیق، رومى الاصل و از بردگان آزاد شدة قبیله اَزْد بود (یاقوت، 8/110-112) که در محمدیه (مسیله) از شهرهای مغرب به شغل زرگری (صیاغت) مشغول بود (قفطى، 1/298). ابن رشیق در مسیله متولد شد و دروان کودکى را در زادگاه خود گذراند (ابن بسام، 2(4)/597) و تحت نظر پدر فنون زرگری را آموخت و به تحصیل شعر و ادب نیز همت گماشت و به زودی استعداد خود را در این زمینه آشکار ساخت تا آنجا که قبل از رسیدن به سن بلوغ به سروردن شعر پرداخت (قفطى، همانجا). وی پس از فراگیری مقدمات علوم به قصد شرکت در مجالس اهلِ علم در 406ق زادگاه خود را به قصد قیروان مرکز حکومت صنهاجه ترک کرد (ابن بسام، همانجا؛ یاقوت، 8/112). او در قیروان که آن روز مهد علم و ادب بود (یاقوت، 19/37) مرحلة نوینى از زندگى علمى خود را با شرکت در محافل ادبى و حلقات درس کسانى چون ابوعبدالله بن جعفر قَزّاز (یاقوت، 8/111) و عبدالکریم بن ابراهیم نَهْشَلى (سلامه، 26-27؛ عباس، 440) و دیگر مشاهیر علم و ادب قیروان، آغاز کرد. ورود او به قیروان مصادف با مرگ بادیس سومین امیر زیری (حک 386-406ق/996- 1015م) و انتقال حکومت به پسرش معز که در آن هنگام 8 سال بیشتر نداشت، گردید. ابن رشیق که در این هنگام شهرتى یافته و در زمرة شعرا و ادبای قیروان درآمده بود، با ایجاد روابط دوستانه با رجالِ حکومتى و مخصوصاً ابن ابى رجال (ه م) که در آن زمان نیابت ادارة امور قیروان را از طرف معز و همچنین ریاست دیوان او را بر عهده داشت، راه ورود خود را به دربار معز هموار کرد (نک: ابن رشیق، العمدة، 1/15-16؛ حاجری، 60 -61؛ سراج، 1(1)/278).
ابن رشیق در دربار معز بن بادیس: در اواخر سد´ 4 و اوایل سدة 5ق شیرازة دولت اموی از هم پاشیده شده و هر یک از امرا و حکام در گوشه و کنار سرزمین اندلس و مغرب کشور مستقل کوچکى که گاه از حدّ یک شهر درنمىگذشت، تشکیل داده بودند (نک: ابن خلدون، مقدمة، 229، 292-293؛ مراکشى، 70). این دولتهای کوچک آن چنان بىمقدار بودند که ابن رشیق خلیفگان آنها را که خود را به القاب خلفای بغداد ملقب مىکردند، به باد تمسخر گرفت (نک: ابن بسام، 1(4)/171- 172)، اما به رغم ضعف سیاسى، این روزگار را باید عصر شکوفایى علم و ادب در مغرب و اندلس دانست؛ چه، امرا و حکام در جذب شعرا و مشاهیر ادبا به دربار خود بر یکدیگر پیشى جسته و در بخشش هدایا و صلات به اهل علم و ادب با هم در رقابت بودند (سلامه، 12) و ابن بادیس یکى از این حامیان و مدافعان شعر و ادب بود. یاقوت (19/37) در وصف دربار او گوید که پیش از او در هیچ بارگاهى جز بارگاه صاحب بن عباد اینهمه ادیب و شاعر و عالِم گرد نیامده بود.
ابن بادیس که نبوغ و استعداد ابن رشیق را در شعر و ادب دریافته و مدایحش را سخت پسندیده بود، او را از جملة ندیمان خاص خود گردانید و امور دیوانى را نیز به او سپرد (سراج، 1(1)/278؛ ابن خلدون، العبر، 1(5)/1059؛ قفطى، 1/300؛ سلامه، 13؛ ابن رشیق، دیوان، 177) و به گفتهای ( 2 EI) او را در دارالانشای امرای زیری نیز به خدمت گماشت. زمان ورود او به دربار ابن بادیس دقیقاً معلوم نیست، اما از قصیدهای که در 410ق در مدح او سروده (یاقوت، 8/112) حدود زمانى ارتباطش با دربار وی روشن مىگردد. همزمان با ابن رشیق، ابن شرف قیروانى (ه م) نیز به دربار ابن بادیس راه یافت (قفطى، 1/301) و پس از چندی بین آن دو رقابتهایى که عموماً بین شعرای دربار معمول است، به وجود آمد و کمکم مبدل به خصومت شدید شد و آثار آن در قالب هجوهای زشت و گزنده نمودار گردید (نک: فیروزآبادی، 58 - 59) تا آنجا که دامنة آن به خارج از دربار کشیده شده و هجوهایشان بر سر زبانها افتاد و یک بار دیگر خاطرة خصومت خوارزمى و بدیعالزمان همدانى در اذهان مردم تداعى شد (نک: ابن بسام، 1(4)/171-172، 2(4)/598؛ ابن خلکان، 2/86). در این کشاکش ابن بادیس نیز مانند خلیفگان و امیران بغداد همیشه با برتری دادن یکى از آن دو بر دیگری آتش اختلافات را دامن مىزد (نک: یاقوت، 19/37؛ ابن صیرفى، 47- 49). در این مدت ابن رشیق چندین رساله در قالب هجو در ردّ ابن شرف نوشت (نک: ابن شاکر، 3/359؛ قفطى، 1/303).
سقوط قیروان و ناکامى ابن رشیق: او در دربارِ معز در رفاه و آسایش و ثروتمندی، به شیوة اشراف مىزیست و با مدایح و قصاید خود روزبهروز بر اعتبار و آوازة خویش مىافزود تا اینکه حوادث سیاسى چهرة دربار را دگرگون کرد، ابن بادیس در 435ق از طاعت خلیفة فاطمى مستنصر بالله (427- 487ق) سرباز زد و پرچم آنان را به نشانة عصیان به آتش کشید و از آن پس بفرمود به نام خلیفة عباسى القائم بأمرالله (حک 422-467ق) خطبه بخوانند و علویان را مورد اذیت و آزار و قتل عام قرار داد (ابن اثیر، 9/294- 295، 521 -522؛ ابن خلکان، 5/229-230). به دنبال این امر مستنصر بالله در صدد انتقام برآمد و با تحریک او، قبایل بنى هلال قیروان را مورد حمله قرار دادند و پس از قتل و غارت و تخریب منازل، شهر را به تصرف خود درآوردند. ابن بادیس مخفیانه به همراه عدهای از خواص خود و از جمله ابن رشیق به دربار پسرش تمیم بن معز که خود در 445ق او را به حکومت مهدیه گمارده بود، پناهنده شد (ابن بسام، 2(4)/598؛ قفطى، همانجا؛ نیفر، 1/52، 54؛ ابن دحیه، 59). ابن رشیق در آنجا به مدح تمیم پرداخت و در زمرة ندیمان او درآمد (ابن بسام، 2(4)/598؛ ابن ابى دینار، 86؛ ابن رشیق، العمدة، 1/231؛ ابن دحیه، 58)، اما اقامتش در دربار تمیم دیر نپایید و در اثر کدورتى که میان او و ابن بادیس برخاست، مهدیه را به قصد صقلیه ترک کرد (ابن بسام، همانجا) و در مازر رحل اقامت افکند و به خدمت امیر آنجا ابن مطکود درآمد. امیر از او استقبال کرد و بسیار گرامیش داشت. پس از چندی او را به عنوان معلم خود برگزید و کتاب العمدة و دیگر تصانیفش را نزد او خواند (قفطى، 1/303). در اینجا بود که با پادرمیانى عدهای با دوست دیرین خود این شرف آشتى کرد (ابن بسام، 2(4)/598 - 599)، اما پیشنهاد او را برای رفتن به دربار معتضد (حک 434-461ق) رد کرد (همو، 1(4)/171-172). وی گویا بعدها تغییر رأی داد؛ زیرا به گفتة ابن بسام (2(4)/610) وی در واپسین روزهای عمر شوق آن داشت که در اشبیلیه به خدمت معتضد، عباد بن محمد، درآید؛ اما بخت با او یار نشد و عاقبت در مازر درگذشت. برخى (صفدی، 12/12؛ ذهبى، 18/325) وفات او را در 463ق/1071م نیز دانستهاند.
اشعار ابن رشیق که بیشتر در معانى مدح، وصف، غزل، خمریات رثا و هجا سروده شده، تصویری از مراحل مختلف زندگى اجتماعى و ادبى او را، به خصوص در دربار ابن بادیس، ترسیم مىکند. اشعاری که در وصف کنیزکان ابن بادیس و مجالس لهو و لعب و صلات او سروده است، اوج شادکامى و خوشگذرانى خود را در دربار معز بین سالهای 410 تا 446ق توصیف مىکند (نک: ابن رشیق، دیوان، 16-17، 32، 33، 54) و زمانى که منافع خود را از طرف رقیبان خود مخصوصاً ابن شرف در خطر مىبیند، هجای تلخ و گزندة خود را چون سلاحى کشنده به کار مىگیرد و هنگامى که آتش جنگ قیروان را به ویرانهای مبدل مىسازد، در رثای قیروان طبع آزمایى مىکند و یکى از بهترین شعرهای خود را مىسراید (همان، 104، 116-117، 204-212؛ مدنى، 157). شعر او را در مقام ارزیابى باید شعر علما دانست نه شعر شعرا، چون بیشتر اشعار و قصاید او از هرگونه تازگى و نوآوری و احساس و ابتکار خالى است و بیشتر مضامین و ترکیبات و تشبیهات و استعارات تقلیدی و تکراری و مأخوذ از گذشتگان است (به عنوان مثال نک: دیوان، 94، 119).
او اشعاری نیز در وصف خمر، کنیزان و غلامان سروده است و بیشتر آنها در وصف غلامى است که به گفتة خود او، مدت 10 سال به وی عشق مىورزید (نک: ابن بسام، 2(4)/599 -602، 604 - 605؛ ابن معصوم، 6/137؛ صفدی، 12/13-16).
با اینکه در زمان او موشّحات به عنوان یکى از قالبهای شعری در اندلس جای پایى باز کرده و ثباتى یافته بود، در اشعار او نمونهای از این فن به چشم نمىخورد و گویى وی هنوز این نوع شعر را همطراز شعر کلاسیک عرب به شمار نمىآورده است. در آن زمان در اندلس و مغرب شعرای مشهور مشرق زمین محور همة نبوغها و کمالات شاعرانه تصور مىشدند و هر شاعری در مغرب و اندلس سعى داشت با تقلید از یکى از شعرای مشرق خود را همسنگ او معرفى کند و ابن بسّام که از این امر در خشم بود، مىگوید: اگر در شرق کلاغى قارقار کند و یا در اقصى نقاط شام و عراق مگسى وزوز کند، اینان خاضعانه در قبول آن به خاک مىافتند (1(1)/11-12).
ابن رشیق نیز از این ویژگى به دور نبود و با سرودن ابیاتى شبیه به اشعار متنّبى خود را رقیب و همطراز او به حساب مىآورد و گاه با انتقاد از او و متهم ساختنش به سرقت، خود را برتر از او مىنهاد (نک: ابن بسام، 1(4)/24- 25؛ ابن رشیق، قراضة الذهب، 106؛ عبدالرحیم، 287). وی چنان از متنبى و ابن معتز تأثیر پذیرفته بود که ابن سناء الملک در حق او چنین گوید «اگر ابن معتز و متنبى نبودند، ابن رشیق با شعر آشنا نمىشد، چه رسد به اینکه شعر بسراید. وی اشعار این دو شاعر را به زشتى تمام غارت کرده است» (عباس، 584، به نقل از فصوص الفصول، ورقة 80).
در اندلس نیز مانند مشرق زمین، چگونگى نقل و روایت شعر، جعل و انتساب، یافتن ابیاتى گوناگون از شاعرانى گوناگون در موضوعى واحد، تکرار صور خیال جاهلیان که از افقهای تنگ صحرا کمتر پا فراتر مىنهاد، کوشش شاعران متعدد در عرضة همان صورتها به بیانى هر چه شیواتر، گزینش واژگان که با گذشت زمان دچار تحول مىشد، قوام یافتن قواعد شعر و همچنین رقابت میان شاعران که در دربارهای اموی و عباسى و در اجتماع فرهنگ یافتة سدههای 3 و 4ق به اوج رسیده بود و نیز شرایط بسیار متعدد دیگر، آنچه را اینک نقد ادبى مىخوانیم، به گونهای البته ابتدایى، به وجود آورد. بىگمان مایههای نخستین این نقد را در کهنترین آثار ادبى عرب مىتوان یافت و مثلاً عباراتى چون «هو اشعر من...» را که صدها بار در اخبار ادبى تکرار شده، مىتوان در تاریخ نقد بررسى کرد، ولى تنها در سدة 3ق بود که مجموعة این برداشتها، همراه با نکتههای تازهای که دانشمندان آن دوره یافته بودند، به بیان آمد و - هر چند مختصر - در مقدمات یا مطاوی کتب ادب نشست. شاید درخشانترین صفحات در این نوع، آن 40، 50 صفحهای باشد که ابن قتیبه (ه م) در آغاز الشعر و الشعراء خود نهاده است.
حدود 200 سال پس از ابن قتیبه، ابن رشیق، با کتابِ عظیم العمدة، پا به میدان نقد نهاد و آن را از حدّ مقدمه و توضیح ضمنى به درجة مکتبى معتبر و لایق عنایت برکشید و خود، سلسله جنبانِ عصری جدید در این زمینه شد (قس: نیکلسون، 60 -61). با اینهمه باید توجه داشت که عمدهترین موازینى که وی بر آنها استناد مىکند، همان مایة نقدی است که در آثارِ گذشتگان، خاصه ابن قتیبه، آمده است. اینک برخى از این موازین را برمىشماریم: وی که رابطة میان لفظ و معنى را چون رابطة جسم و روح مىداند ( العمدة، 1/124؛ قس: ابن قتیبه، 12- 15)، از کسانى که شعر را تنها بر حسب قدمت و تأخر گویندة آن نیک یا بد مىپندارند، انتقاد مىکند ( العمدة، 1/90-92، قس: ابن قتیبه، 10)؛ وی اساس ساختمان قصیده را که با «نسیب» و گریه بر اطلال و طى بیابانها بر گُردة اشتران آغاز مىشود، البته نفى نمىکند، اما در روزگار خود، دیگر صحیح نمىداند که شاعری که هر روز در دربار ممدوح است، باز ادعا کند که بیابانها را برای دیدن او در نوردیده است (1/230).
ابن قتیبه نیز دو سده پیش از او همین معنى را به گونهای که مناسب زمان او بود، ذکر کرده و شاعری را که چون اشتری ندارد بر خر و استر مىنشیند و آن را وصف مىکند، به باد ریشخند مىگیرد (ص 22)؛ ابن رشیق بر اصلاح و تجدیدنظر در شعر مُصّر است و بر شاعر واجب مىداند که بارها در شعر خود باز نگرد و آن را بپیراید همچنانکه حطیئه مىکرده است ( العمدة، 1/200-201)؛ همین موضوع را عیناً ابن قتیبه آورده است (ص 23). ابن رشیق در آنچه در باب شعر به «سرقت» شهرت یافته، نظر مساعد دارد ( قراضة الذهب، 106) و مانند ابن قتیبه (ص 19) بهسازی شعر را توسط شاعر متأخر شرط اصلى مىشمارد. تردید نیست که ابن رشیق در نقل این آرا، علاوه بر ابن قتیبه، از جاحظ و قدامه و ابن معتز و استادش نهشلى نیز متأثر بوده، اما متأسفانه در جایى به منابع خویش اشاره نکرده است (نک: سلامه، 209- 228). پیداست که وی علاوه بر آنچه گذشت، انبوهى از نظرهای تازه را در لابهلای کتاب خویش نهاده و به حدی در این راه پیش رفته که به حق باید او را - لااقل در مغرب - مؤسس مکتب نقد ادبى به شمار آورد، هر چند که در زمان او یا اندکى بعد، بزرگانى چون ابن حزم، ابن شرف، ابن افلیلى و ابن سیده (ه م م) نیز در اندلس ظهور کرده و آرایى در همین زمینهها ابراز داشته بودند.
آثار: 1. دیوان، هیچ یک از مآخذ قدیمى بجز ابن خلکان (7/52، ذیل ترجمة ابن یعیش) دیوانى به او نسبت ندادهاند، اما اخیراً آنچه از شعر او در منابر یافتهاند، جمع آوری و تدوین کردهاند، هر چند که این مجموعهها همة اشعار باقى ماندة او را در برنمىگیرند (به عنوان مثال نک: ابن بسام، 2(4)/593 -597، 606 -612؛ یاغى، 12). یک بار اشعار او توسط عبدالعزیز میمنى تدوین شد و با نام النّتف من شعر ابن رشیق در 1343ق/1924م در قاهره به چاپ رسیده و دوباره در 1409ق/1989م توسط عبدالرحمان یاغى در مجموعهای به نام دیوان ابن رشیق تدوین و چاپ شد؛ 2. انموذج الزمان یا شعراء قیروان من انموذج الزمان که شامل ترجمه و شرح احوال شعرای معاصر خود اوست. این کتاب یکى از مآخذ ابن بسام در الذخیرة (نک: 2(4)/529، 593، جم) و ابن شاکر کتبى در فوات الوفیات (نک: 1/221، 2/225، 227، 425، جم) در شرح حال شعرا و علمای مغرب و اندلس بوده است و در 1951-1971م به کوشش زینالعابدین سنوسى در تونس به چاپ رسیده است؛ 3. العمدة فى معرفة صناعة الشعر و نقده و عیوبه. این کتاب از ارزشمندترین آثار اوست. وی در العمدة به شرح قواعد و فنون شعر عربى همراه با داوریهای ماهرانه و مستدل و بیان آرا و نظرات بلاغى و بیانى همراه با شرح و بسط و نقل قولهایى از قدما پرداخته است. ابن خلدون ( مقدمه، 574) ضمن ستودن این کتاب مىگوید: اثری است که در فن شعر و شاعری بىهمتاست و مؤلف آن حق صناعت شعر را نیک ادا کرده و هیچ یک از متقدمان و یا ادیبانى که پس از وی آمدهاند، کتابى بدین سان ننوشتهاند. قفطى (1/304) آن را کتابى منحصر به فرد و تاج سر تمام تألیفات در این زمینه مىشمارد.
ابن رشیق با استمداد از آرا و نظرات متقدمین و جریانهای گوناگون نقد ادبى که از ابن سلاّم تا عصر خود او دچار تحولات و تغییرات عمدهای شده بود، این اثر منسجم و اصیل را خلق کرد و در آن هم نظرات گوناگون را عرضه کرده و هم تمامى جوانب شعر را ماهرانه مورد بررسى قرار داده و با ذکر ابیات، روایات و امثال بسیار، در هر موضوع، به داوری پرداخته است. وی خود در تقسیم بندی موضوعى کتاب ترتیب خاصى را رعایت نکرده است، اما به طور کلى مىتوان آن را به 3 بخش عمده تقسیم کرد. 1. شعر و اقسام و اغراض و منافع و مضرات آن و آراء مختلف در زمینة نقد اشعار؛ 2. علوم بلاغى و بیان و بدیع؛ 3. انساب و اخبار و ایّام عرب که جزء مختصری از کتاب را شامل مىشود. او در این کتاب بسیاری از آراء قدما را بدون ذکر مأخذ، آورده (عباس، 443-450) و به گفتة فروخ (4/552) آن را به تقلید از کتاب مُمْتِعْ عبدالکریم نهشلى نوشته و حتى عناوین و سرفصلها را نیز از آن اقتباس کرده است. ابن رشیق این اثر را که احتمالاً در اوایل ورود به قیروان تألیف شده به ابن ابى رجال وزیر معز بن بادیس تقدیم کرده است (نک: ابن رشیق، العمدة، 15-16). جزءِ نخست کتاب، ابتدا در 1285ق در تونس و سپس هر دو جزءِ آن در 1907م، به کوشش محمد محیىالدین عبدالحمید در مصر به چاپ رسیده و سپس چاپهای متعدد دیگری از آن به عمل آمده است. گزیدهای از آن نیز با نام المختار من کتاب العمدة در 1960م در قاهره به کوشش محمد طاهر الجبلاوی به چاپ رسیده است؛ 3. قراضة الذهب فى نقد اشعار العرب یا قراضة الذهب فى صناعه الادب، رسالهای است در نقد شعر که آن را خطاب به ابوالحسن على بن قاسم اللّواتى در دفاع از اتهامى که در مورد سرقت شعر به او زده شده، نوشته است. او در این رساله از بین اشعار قدما نمونههایى از سرقت شعری و انواع آن را آورده و به ذکر محاسن و یا معایب ابیاتى از اشعار گذشتگان پرداخته است. این اثر نخستین بار در 1344ق/1916م در قاهره به کوشش محمد خانجى و بار دیگر در 1972م به کوشش شاذلى بویحیى در تونس به چاپ رسیده است.
آثار منسوب: الشذوذ، که در آن کلمات و واژههای شاذّ و غریب را گرد آورده است (قفطى، 1/304)؛ تاریخ قیروان؛ شرح موّطأ ابن مالک، الروضة الموشیة فى الشعراء المهدیة؛ المَساوی فى السرقات الشعریة؛ مختصر الموطّأ (زرکلى، 2/191؛ ابراهیم، 1/304)؛ الاتصال؛ اثبات المنازعة؛ ارواح الکتب؛ الاسماء المعرّیة؛ تحریر الموازنة؛ التوسع فى مضایق القول؛ لحیلة و الاحتراس؛ الریاحین؛ شعراء الکتاب؛ صدق المدائح؛ طراز الادب؛ غریب الاوصاف و لطائِف التشبیهات لما انفرد به المحدثون؛ متفق التصحیف؛ معالم التاریخ؛ المعون؛ المّن و الفداء؛ الممادح و المذام (ابن خلکان، 2/88 - 89).
رسایلى که ابن رشیق آنها را در رد ابن شرف نوشته است، عبارتند از: رفع الاشکال و دفع المحال؛ ساجور الکلب؛ قطع الانفاس؛ نجح المطَّلّب، یا نحج الطلب؛ نقض الرسالة الشعوذیه و القصیدة الدعیة و الرسالة المنقوضة (صفدی، 12/12؛ ابن شاکر، 3/359).
برخى (مخلوف، 110؛ حاجى خلیفه، 2/1918؛ بستانى ف، 3/110؛ کتاب میزان العمل را به او نسبت دادهاند، در صورتى که ابن ابى زرع (ص 181) نویسندة آن را ابوعلى بن رشیق ویسى دانسته و شرح حال کسانى را به نقل از میزان العمل آورده که در سدة 6 و 7ق (حدود دو سده بعد از ابن رشیق) مىزیستهاند و این گواه بر این است که نویسندة میزان العمل شخص دیگری همنام او بوده است.
مآخذ: ابراهیم، محمد ابوالفضل، مقدمه بر انباه الرواة (نک: قفطى در همین مآخذ)؛ ابن ابى دینار، محمد، المؤنس، به کوشش محمد شمام، تونس، 1387ق؛ ابن ابى زرع، على، الانیس المطرب، رباط، 1972م؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن بسام، على، الذخیرة، به کوشش احسان عباس، تونس/ لیبى، 1395- 1399ق؛ ابن خلدون، العبر؛ همو، مقدمه، بیروت، داراحیا التراث العربى؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دحیه، عمر، المطرب، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1374ق/1955م؛ ابن رشیق، حسن، دیوان، به کوشش عبدالرحمان یاغى، بیروت، 1409ق/1989م؛ همو، العمدة، به کوشش محمد محیىالدین عبدالحمید، بیروت، 1401ق/1981م؛ همو، قراضة الذهب، به کوشش شاذلى بویحیى، تونس، 1972م؛ ابن شاکر کتبى، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ ابن صیرفى، على، المختار من شعر شعراء الاندلسى، به کوشش عبدالرزاق حسین، عمان، 1985م؛ ابن عماد حنبلى، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، به کوشش یوسف نجم و احسان عباس، بیروت، 1962م؛ ابن معصوم؛ على صدرالدین، انوار الربیع، کربلا، 1388ق/ 1968م؛ بستانى ف؛ حاجری، طه، «ابن رشیق صاحب کتاب العمدة»، مجلة العربى، شم 62، کویت، 1383ق/ 1964م؛ حاجى خلیفه، کشف؛ ذهبى، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسى، بیروت، 1404ق/1984م؛ زرکلى، اعلام؛ سراج، محمد، الحلل السندسیة فى الاخبار التونسیة، به کوشش محمد حبیب الهیلة، تونس، 1970م؛ سلامة، محمد، ابن رشیق القیروانى، قاهره، المجلس الاعلى للشئون الاسلامیة؛ صفدی، خلیل، الوافى بالوفیات، به کوشش رمضان عبدالتواب، بیروت، 1399ق/1979م؛ عباس، احسان، تاریخ النقد الادبى عندالعرب، بیروت، 1971م؛ عبدالرحیم، مصطفى علیان، تیارات النقد الادبى فى الاندلس، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربى، بیروت، 1984م؛ فیروزآبادی، محمد، البلغة، به کوشش محمد المصری، دمشق، 1392ق/1972م؛ قفطى، على، انباه الرواة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1369ق/1950م؛ مخلوف، محمد، شجرة النور الزکیة، بیروت، 1350ق؛ مدنى، احمد توفیق، المسلمون فى جزیرة صقلیة و جنوب ایطالیا، الجزایر، 1365ق؛ مراکشى، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمد سعید عریان و محمد العربى العلمى، قاهره، 1368ق/ 1949م؛ نیکلسون، رینولد الن، تاریخ الادب العباس، ترجمة صفا خلوصى، بغداد، 1387ق/1967م؛ نیفر، محمد، عنوان الاریب، تونس، 1351ق؛ یاغى، عبدالرحمان، مقدمه بر دیوان (نک: ابن رشیق در همین مآخذ)؛ یافعى، عبدالله، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، 1337- 1339ق؛ یاقوت، ادبا؛ نیز: EI 2 ; GAL,S.
عنایتالله فاتحىنژاد (رب) 6/8/77
ن * 2 * (رب) 6/8/77
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.