حکم ابن عکاشه
نویسه گردانی:
ḤKM ʼBN ʽKAŠH
حَکَم بن عُکّاشه ، از ماجراجویان اندلسى در سده پنجم. ابناثیر (ج 9، ص 287) نام وى را جریربن عکاشه ذکر کرده است. جد او از مولَّدون* معروف اندلس بود. تا پایان قرن سوم به فرزندان نومسلمانان مسیحى، مولد گفته میشد، اما پس از آن، به سبب آمیختن مردم با یکدیگر، این عنوان از میان رفت (حسین مؤنس، ص 424ـ425).
زمانى که عبدالرحمان سوم اموى (حک : 300ـ350)، مشهور به الناصر، در قرطبه به فرمانروایى رسید، در اندلس شورشها و کشمکشهاى بسیارى رخ میداد که شورش مولَّدون از جمله آنها بود (رجوع کنید به محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 2، ص 375ـ377). ابنحفصون* رهبر بزرگ شورش در غرب اندلس بود که در 272 در دژ بُبَشْتر/ بُبَشْتْرُو* مسکن گزیده و گروهى را گرد خود جمع کرده بود (حایک، ص 112؛ کمال ابومصطفى، ص 131). شورشیان از گوتها و مسیحیان اسپانیایى بودند که در آغاز فتح اندلس در 92/ 711 اسلام آورده بودند (محمد عبداللّه عنان، عصر1، قسم 2، ص 382). در این میان، نیروهاى عُکاشةبن مِحْصَن، حاکم وادى بنیعبداللّه، نیز در شورش برضد حکومت مرکزى قرطبه به ابنحفصون پیوستند.
عبدالرحمان در شعبان 300 حملاتى پیدرپى به شورشیان سراسر شبهجزیره اندلس را آغاز کرد. وى نخست به ایالت جَیان*، یکى از مراکز مهم شورش، حمله برد و در زمانى کوتاه، همه دژهایى را که در این ایالت در تصرف ابنحفصون بود تسخیر کرد و همه شورشها را سرکوب نمود. بدینترتیب، رهبران مولّدون تسلیم شدند و امان خواستند. در پى آن، سران شورشى دیگر مناطق نیز اظهار فرمانبردارى کردند. عبدالرحمان آنان را بخشید و با خانوادههایشان به قرطبه منتقل نمود (ابنعذارى، ج 2، ص160ـ161).
حکمبن عکاشه در قرطبه در چنین اوضاعى رشد یافت. با فروپاشى خلافت امویان اندلس در اوایل سده پنجم، حاکمان محلى حوزه فرمانروایى خاص خود را تشکیل دادند. این دولتهاى کوچک متخاصم، که به ملوکالطوایف معروف شدند، از 422 تا 897 قلمرو اسپانیاى اسلامى را در اختیار داشتند. در این میان، شهر قرطبه در 422 به دست جهوریان* افتاد (ابنبَسّام، ج 2، قسم 1، ص 602). در این دوره حکمبن عکاشه، به خدمت ابوالحسن ابراهیمبن محمدبن یحیى معروف به ابنسقاء قرطبى، وزیر ابوالولید محمدبن جهور (حک : 435ـ456)، درآمد (ابنابّار، ج 2، ص 176). ابنسقاء به تحریک و سعایت معتمدبن عباد و به دست عبدالملکبن ابیالولیدبن جهور، در 23 رمضان 455 به قتل رسید. حکمبن عکاشه را به قتل وى متهم و زندانى کردند، اما از زندان گریخت و به یحییالمأمون بن ذیالنون پیوست (ابنبَسّام، ج 1، قسم 4، ص 238ـ245، ج 2، قسم 1، ص 609؛ ابنابّار، ج 2، ص 176ـ177).
یحیى از ملوکالطوایف ذوالنونیان* بود که از بزرگترین حاکمان طُلَیطَله در آن زمان محسوب میشدند (مَقَّرى، ج 1، ص440). در زمان حکومت عبدالملکبن محمدبن جهور بر قُرطُبه، قدرتهاى همسایه (حکام اشبیلیه و طلیطله) درصدد تصرف قرطبه بودند. سرانجام معتمدبن عَبّاد، حاکم اشبیلیه، در 462 آنجا را تصرف کرد و به حکومت جهوریان در قرطبه پایان داد و فرزند خویش، سراجالدوله عَبّاد ملقب به الظافرباللّه، را به حکومت آنجا منصوب نمود (رجوع کنید به ابنبَسّام، ج 2، قسم 1، ص 609ـ611؛ ابنعذارى، ج 3، ص 256ـ259؛ مقّرى، ج 1، ص 439). حکمبن عکاشه ــکه پس از پیوستن به یحیى المأمون تعدادى از دژهاى نزدیک قرطبه را در اختیار گرفته بودــ با همراهى یحیى براى تصرف قرطبه نقشه کشید و در 467 به کمک جمعى از یارانش، که دروازههاى قرطبه را به روى او گشوده بودند، مخفیانه وارد آنجا گردید (ابناثیر، ج 9، ص 287؛ ابنخطیب، ص 158). هنگام ورود حَکم و یارانش به شهر، محمد ابنمَرْتِین، سردار و وزیر عبّادیان، متوجه حمله شبانه نشد و دستگیر گردید. مهاجمان به سراى محمدبن جهور، که در آن زمان مسکنالظافر باللّه بود، حمله بردند. الظافر باللّه به همراه چند تن از یارانش به مقابله برخاست، اما کشته شد (ابنابّار، ج 2، ص 177؛ ابنعذارى، ج 3، ص260؛ ابنخطیب، همانجا). ابنمرتین نیز نزد یحییالمأمون فرستاده شد و او دستور قتلش را صادر کرد (ابنخطیب، همانجا).
ابنعکاشه بعد از تسلط بر شهر، مردم را به بیعت با یحییالمأمون فراخواند و سر الظافرباللّه را براى یحیى به بَلَنْسیه* فرستاد. یحیى با هیئتى عظیم و باشکوه در 25 جمادیالآخره 467 وارد قرطبه شد و حدود پنج ماه در آنجا اقامت گزید (ابنابّار؛ ابنخطیب، همانجاها). وى در 18 ذیقعده همان سال، ظاهراً براثر مسمومیت، درگذشت و پیکر او را به طلیطله بردند و در آنجا به خاک سپردند (رجوع کنید به ابنابّار، همانجا؛ ابنخلدون، ج 4، ص 204ـ205). ابنعکاشه پس از او زمام امور قرطبه را به دست گرفت و به نیابت از طرف نوه یحیى، یحییبن اسماعیلبن یحییالمأمون، ملقب به القادر، مدت کوتاهى حکومت کرد (ابنابّار، همانجا).
معتمدبن عباد در پى انتقام خون فرزندش از ابنعکاشه بود. پس از مرگ یحییالمأمون، از جماعتى از مردم قرطبه پیغامى به دست او رسید که در آن از وى براى تصرف قرطبه دعوت کرده بودند. او از این دعوت استقبال کرد و در 27 ذیقعده 467 به قرطبه یورش برد و آنجا را از ابنعکاشه پس گرفت (همانجا؛ ابنخطیب، ص 159؛ ابنخلدون، ج 4، ص 205). حکمبن عکاشه کهیاراى مقاومت نداشت، از شهر گریخت و سپاهیان معتمد وارد شهر شدند. گروهى از سپاهیان نیز به تعقیب ابنعکاشه پرداختند و سرانجام وى به دست مردى یهودى از اهالى قرطبه، و بنابه نقلى بهدست سپاهیان معتمد، کشته شد و جسدش را، براى تحقیر و خوارشمارى، با جسد سگى آویزان نمودند (ابنابّار؛ ابنخطیب، همانجاها). پسر حکمبن عکاشه، حَرِیز، به طلیطله گریخت و یحیى القادربن ذوالنون، او را حاکم قلعه رَباح کرد (ابنابّار، همانجا). مردم ناحیه فَحْصالبَلوط، حَریز را دستگیر کردند و نزد معتمدبن عباد فرستادند تا شاید او را به خونخواهى پسرش بکشد، ولى معتمد او را آزاد ساخت. حریز در 480 در دژ مَسْطاسه به قتل رسید (همان، ج 2، ص 178ـ179).
منابع : ابنابّار، کتاب الحُلةالسیراء، چاپ حسین مؤنس، قاهره 1963ـ1964؛ ابناثیر؛ ابنبَسّام، الذخیرة فى محاسن اهل الجزیرة، چاپ احسان عباس، بیروت 1398ـ1399/ 1978ـ 1979؛ ابنخطیب، تاریخ اسبانیة الاسلامیة، او، کتاب اعمال الاعلام، چاپ لوى ـ پرووانسال، بیروت 1956؛ ابنخلدون؛ ابنعذارى، البیان المُغرِب فى اخبار الاندلس و المَغرِب، ج 1ـ3، چاپ ژ.س. کولن و لوىـ پرووانسال، بیروت 1983؛ سیمون حایک، عمربن حفصون، او، ثورة المولّدین، ]جونیه، لبنان[ 1991؛ حسین مؤنس، فجر الاندلس: دراسة فى تاریخ الاندلس من الفتح الاسلامى الى قیام الدولة الامویة (711ـ756م)، قاهره 1959؛ کمال ابومصطفى، بحوث فى تاریخ و حضارة الاندلس فى العصر الاسلامى، اسکندریه 1993؛ محمد عبداللّه عنان، دولة الاسلام فى الاندلس، قاهره 1417/1997؛ احمدبن محمد مَقَّرى، نفخالطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968.
/ زهرا برومند /
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.