ابن زهر
نویسه گردانی:
ʼBN ZHR
اِبْنِ زُهْر، لقب افراد خاندانى منسوب به اِیاد بن مَعَدّبن عدنان که در سدههای 4 تا 7ق/10 تا 13م، فقیهان، پزشکان، ادیبان و وزیرانى نامدار از آن برخاستند. شاخة اسپانیایى این خاندان از آغاز سدة 4ق در جَفْن شاطبه، واقع در اندلس شرقى، اقامت گزیدند. نیای این خاندان زُهْر نام داشته، از این رو افراد آن به ابن زهر شهرت یافتهاند (سارتن، 2(1)/1314). آنان بعدها به دیگر شهرهای اندلس و مراکش انتقال یافتند، چنانکه آثار خانههای آنان تا 645ق/1247م که مسیحیان بر شاطبه تسلط یافتند، بر جای بوده است (ابن ابار، 1/334). افراد این خاندان در چند نسل متوالى به مدارج علمى و مناصب مهم سیاسى دست یافتند (ذهبى، تاریخ الاسلام، 114؛ ابن خلکان، 4/434) و پزشکان آنان که مایة افتخار مغربیان بودند (ابن ابار، همانجا). در دربارهای سلاطین و امرای بنوعباد، مرابطون و موحدون در اندلس و مراکش به خدمت اشتغال داشتند. افراد مشهور خاندان ابن زهر اینانند:
1. ابوبکر محمد بن مروان بن زهر ایادی (338-422ق/ 949- 1031م)، محدث، فقیه مالکى و وزیر در اشبیلیه1. وی در قرطبه از ابوبکر محمد بن معاویة قرشى اموی، ابو ابراهیم اسحاق بن ابراهیم، ابوبکر بن زرب، ابوعلى قالى بغدادی و دیگران روایت شنید و نقل کرد (ابن بشکوال، 2/514). دیگر شیوخ وی را قاضى عیاض (4/747) و ذهبى ( سیر، 17/422) نام بردهاند. کسانى چون ابوالمظفر ابن سلمة طلیطلى، حاتم بن محمد، ابوعبدالله محمد بن حصار خولانى، ابن فرات بطلیوسى و جمعى دیگر از وی روایت کردهاند (همانجا). ابن زهر به هنگام قیام ابوالقاسم بن عباد در اشبیلیه بر جان خود بیمناک شد و به طلیطله رفت و مدتى در آنجا به تدریس فقه مشغول شد. پس از آن به حدود شرقى اندلس رفت و در 86 سالگى در شهر طلبیره2 درگذشت. پس از مهاجرت وی از اشبیلیه بنو عباد اموال او را تصرف کردند (قاضى عیاض، ابن بشکوال، همانجاها). در منابع تنها یک اثر با عنوان فهرسة به وی نسبت دادهاند (ابن خیر، 435).
2. ابومروان عبدالملک بن محمد بن مروان بن زهر (د ح 470ق/ 1077م)، فقیه و طبیب اشبیلى. از تاریخ تولد و استادان وی آگاهى در دست نیست، ولى نوشتهاند که نخست به شیوة پدر به تحصیل فقه و حدیث و علوم قرآنى پرداخت، اما بعد به علوم دیگر علاقهمند شد (ابن ابار، 3/606) و به عزم زیارت به مشرق سفر کرد و در مصر و قیروان به فراگیری دانش پزشکى پرداخت و مدتى طولانى در این دو شهر سکنى گزید (همانجا)، اما به گفتة ابن خلکان (4/436-437) وی نخست به بغداد رفت و در آنجا ریاست پزشکان یافت، آنگاه رهسپار مصر و قیروان شد و سپس به شهر دانیه3 در اندلس بازگشت و در آنجا مورد احترام مجاهد عامری (حک 407-432ق/1016-1041م) امیر دانیه قرار گرفت. ابومروان در پزشکى شهرتى بسزا یافت و سرآمد پزشکان روزگار خود شد (ابن ابار، همانجا؛ ابن ابى اصیبعه، 3(1)/104). او نخستین فرد از خاندان ابن زهر بود که به پزشکى روی آورد و موجب شد که فرزندان و اعضای این خاندان نیز پس از او به این فن بپردازند (عنان، 1/473). یکى از آراء عجیب و مخالف نظر عمومى او این بود که حمام با آب گرم را روا نمىدانست، زیرا معتقد بود که بدن را بدبو مىکند و ترکیب خلطها را بر هم مىزند (ابن ابى اصیبعه، همانجا).
ابو مروان در دانیه درگذشت (ابن خلکان، 4/437) و در مقابل جامع قدیم آن شهر به خاک سپرده شد. گر چه ابن ابار (همانجا) نوشته است که در 633ق/1235م که در این شهر به قضا اشتغال داشته، به رغم جست و جوها نتوانسته است مدفن او را بیابد. ابن ابى اصیبعه (همانجا) بر آن است که وی به اشبیلیه بازگشت و در همانجا درگذشت.
3. ابوالعلاء زهر بن عبدالملک (د 525ق/1131م)، پزشک و وزیر اشبیلى. در منابع لاتین نام وی به صورتهای گوناگون که همگى تحریف نام، کنیه و لقب اوست، آمده است (نک: 2 EI).
از تاریخ تولد وی آگاهى در دست نیست، اما نوشتهاند که در اشبیلیه زاده شد (همانجا). ادبیات و طب را نزد پدر آموخت (صفدی، الوافى، 14/225)، سپس به قرطبه سفر کرد و در آنجا از ابوعلى غسانى دانش آموخت. همو بود که به ابوالعلاء توصیه کرد که از ابوبکر بن مفوز و ابوجعفر بن عبدالعزیز به استماع حدیث بپردازد. او احادیث مسلسله را نیز از ابومحمد عبدالله بن ایوب فرا گرفت و با ابومحمد حریری بصری ( صاحب مقامات ) مکاتبه داشت (ابن ابار، 1/334). گویا وی نزد ابوالعیناء مصری نیز دانش آموخته است (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/105). کسانى چون ابومروان و ابوبکر فرزند و نوادهاش نیز از او حدیث شنیدهاند. ابن بشکوال نیز از او حدیث شنیده و اجازة روایت یافته است (ابن ابار، 1/335). از دیگر شاگردان نامدار او ابوعامر بن یَنَّق شاطبى شاعر اندلسى (ابن ابى اصیبعه، همانجا) و ابوالخطاب بن دحیة اندلسى (عامری، 417) را مىتوان نام برد. ابوالعلاء نخست به دربار معتمد بن عباد آخرین فرمانروای عبادی اشبیلیه راه یافت (سارتن، 2(1)/1314)، اما پس از غلبة دولت مرابطون در 484ق/ 1091م و استقرار حکومت یوسف بن تاشفین، به خدمت او درآمد و مقامى بلند و به روایتى وزارت یافت (مقری، 3/13، 4/400؛ 2 EI؛ قس: ووستنفلد، )، I/89-90 ولى در منابع متقدم اشارهای به وزارت او نشده است؛ گر چه ابن دحیه (ص 203) از او به عنوان وزیر یاد کرده، اما اشارهای به اینکه وزیر امیران مرابطى بوده، نشده است. بر اساس نوشتة ذهبى ( سیر، 19/596) ابوالعلاء با پرداخت مالى بسیار به سلطان، به حکمرانى شهر خویش رسید. دیگران نیز به نفوذ و منزلت والای او در دستگاه مرابطون اشاره کرده و نوشتهاند که تعیین حاکمان ولایات با نظر او انجام مىگرفت و شهود محاکم قضایى نیز با حکم وی منصوب مىشدند (ابن عذاری، 4/65؛ ابن ابى اصیبعه، 3(1)/104). شاید مراد ابن ابار (1/335) که نوشته است وی به حکمرانى شهر خود دست یافت، همین معنى بوده باشد. اما نفوذ و مقام او موجب شد که حسات و کینة رقیبانش تحریک شود و شاید از این رو بود که فتح بن خاقان نویسندة کتاب قلائد العقیان در نامهای به على بن یوسف بن تاشفین از مداخله و نفوذ بیش از حد ابوالعلاء انتقاد کرده است (مقری، 3/13-14). گویا همین سخنان سبب شد که وی میان ابوالعلاء و شخصى به نام زهری در 511ق اختلافى پیش آمد و هر دو برای سعایت از دیگری نزد على بن یوسف شتافتند، او هر دو را به مراکش تبعید کرد (ابن عذاری، همانجا).
موقعیت علمى: ابوالعلاء به سبب شوق وافری که به فراگیری پزشکى داشت از چنان مهارتى برخوردار شد که پزشکان پیش از خود را تحت الشعاع قرار داد و مایة افتخار مغربیان گردید (ابن ابار، 1/334). شیوة مخصوص وی در تشخیص بیماریها که از راه مشاهدة ادرار و گرفتن نبض بیماران انجام مىگرفت، نشان دهندة توانایى ابوالعلاء در این علم است و موجب شهرت روزافزون وی شد، چندانکه داستانها از مهارت و حذاقت او در درمان بیماریها آوردهاند (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/104). ظاهراً همین شهرت بسیار که مایة تکبر او شده بود، سبب گردید که وقتى کتاب قانون ابن سینا را به وی دادند، آن را مطالعه کرد، ولى به کتابخانة خود وارد نساخت و به نکوهش از آن پرداخت و گفتهاند که بر حواشى سفید آن برای بیماران نسخه مىنوشت (همو، 3(1)/104- 105). صفدی بر آن است که ابن زهر البته کسى نبوده که از اهمیت و ارزش قانون غافل مانده باشد، و آن کار را فقط از روی حسادت و تکبر کرده است ( الوافى، 4/43). با اینهمه نمىتوان گفت که ابوالعلاء کاملاً اهمیت این کتاب را دریافته بوده است و گرنه در مقام رد «ادویة مفردة» آن برنمىآمد.
ابوالعلاء در شعر نیز دستى داشته است (صفدی، الوافى، 14/425؛ ذهبى، العبر، 2/425). ابیاتى از اشعار وی را ابن ظافر (ص 310-311)، ابن ابار (1/335) و ابن ابى اصیبعه (3(1)/105-106) آوردهاند. او در لغت نیز صاحب نظر بوده است. حتى نوشتهاند که اشعار ذوالرُّمَّة را که یک سوم علم لغت به شمار مىرود، از حفظ داشته است (عامری، 417). ابوالعلاء را شاعرانى چون ابوالحکم عمرو بن مذحج اشبیلى و ابوعبدالله محمد بن عبدالرحمان بن خلصة لخمى بلنسى مَدح کردهاند (ابن سعید، 1/239؛ ابن شاکر، 12/171). ابوالعلاء بر اثر غدة چرکینى که بین دو کتف وی درآمد، در قرطبه درگذشت. جنازة وی به اشبیلیه انتقال یافت (ابن دحیه، 203؛ ابن ابار، همانجا) و در بیرون باب الفتح به خاک سپرده شد (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/105).
آثار: کتابها و رسالاتى به ابوالعلاء نسبت دادهاند:
الف - جامع اسرار الطب، کتابى پزشکى دربارة فیزیولوژی انسان به ویژه دستگاه گوارش، درمان و پرهیز و رژیم غذایى است. نسخهای از این کتاب در مراکش موجود است .(GAL,S,I/889) به همراه این کتاب، دو رسالة دیگر نیز موجود است. رسالة اول دستورنامهای برای ساختن شربتها، معجونها و دیگر ترکیبات دارویى است. این رساله اگر همان الجامع فى الاشربة باشد، از فرزند وی ابومروان است، اما حمارنه (1(2)/390) آن را رسالهای دیگر دانسته است. رسالة دوم الشفاء من الامراض و العلل نام دارد که دربارة تشخیص و درمان بیماریهاست. این رساله بىگمان اثر ابوالعلاء است که به شاهزاده مرابطى، منصور ابوالعباس احمد تقدیم شده و شامل 40 گفتار است (همانجا).
ب - مجربات. ابن ابى اصیبعه (3(1)/106) آن را دوبار ذکر کرده و ظاهراً یکى بیش نیست. این کتاب با توجه به نسخههای موجود احتمالاً همان الخواص است که ابن ابى اصیبعه (همانجا) از ابوالعلاء دانسته و به نامهای خواص الحیوان جمع للفوائد الصحیة من الخواص المجربة، فوائد المنتخبة، الفوائد المجربات فى خواص المعدن و النباتات و الحیوانات و الخواص الصحیة المجربة معرفى شده است که با توجه به تطبیق نسخ معرفى شده، همة آنها نام یک کتاب است. موضوع کتاب چنانکه از نام آن پیداست، اثرات و فواید دارویى اعضای حیوانات، نباتات، درختان، میوهجات و سنگهاست. مطالب کتاب به ترتیب الفبا تنظیم و در آن از آراء حکما و پزشکان معروف استفاده شده است. نسخههای متعددی از این کتاب در دست است از آن جمله: در کتابخانة مجلس شورای ملى (شورا، 4/262)، کتابخانة ملى (ملى، 10/404) و نیز ترجمهای از آن به زبان فارسى در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران موجود است (مرکزی، 11/2422). نسخة دیگر در کتابخانة مولوی محمد شفیع در پاکستان در ضمن مجموعة شمارة 93 موجود است (شفیع، 477). نسخهای نیز در کتابخانة خدیویه (خدیویه، 6/26) نگهداری مىشود (برای نسخ دیگر، نک: ;GAL,I/640 .(GAL,S,I/889
ج - النکت الطبیة (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/106). با تطبیق کتاب منتشر شدة التذکرة و مطالبى که هوار (ص از کتاب النکت بیان کرده، معلوم مىشود که این دو کتاب یکى است. اصل کتاب التذکرة از ابوالعلاء نیست، بلکه از فرزند او ابومروان است.
د الایضاح بشواهد الانتضاح (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/106). در پاسخ به انتقادهای ابن رضوان به کتاب المدخل الى الطب حنین بن اسحاق است. حاجى خلیفه از آن با عنوان الایضاح فى الطب یاد کرده است (1/515)، اما لکلرک از وجود نسخهای از این کتاب اظهار بى اطلاعى کرده است .(II/86)
ه - حل شکوک الرازی على کتب جالینوس (ابن ابى اصیبعه، همانجا). کتابى به نام التبیین فى قطع الشک بالیقین انتصاراً لجالینوس من الشکوک المنسوبة لابى بکر الرازی در کتابخانة عبدلیة تونس به شمارة 2867/1 موجود است، که گویا همین کتاب ابن زهر است (منجد، 259).
و مقالة فى الرد على ابن على بن سینا (ابن ابى اصیبعه، همانجا).
ز مقالة فى سبطة لرسالة الکندی فى ترکیب الادویة (همانجا؛ برای دیگر آثار منسوب به او و نسخ آنها، نک: فلوگل، ؛ II/520-529 دوسلان، I/640;528 ؛ GAL, کحاله، 262).
4. ابو مروان عبدالملک بن زهر (د 557ق/1162م)، پزشک و وزیر اشبیلى و مهمترین شخصیت این خاندان. هیچ یک از نویسندگان متقدم تاریخ تولد او را ذکر نکردهاند، اما نویسندگان معاصر، آن را میان سالهای 484 و 487ق دانستهاند (خوری، 781، 787؛ لکلرک، .(II/87 در منابع هر جا که از ابن زهر به طور مطلق سخن رفته، مراد همین ابومروان عبدالملک بوده است (سارتن، 2(1)/1315). در منابع پزشکى اروپایى نام ابومروان بن زهر1 نیز تحریف شده است (دورانت، 4(2)/300).
ابن زهر نخست نزد پدر خود به فراگیری دانش پزشکى پرداخت و در این فن مهارت بسیاری کسب کرد و صاحب نظر شد. او دیگر علوم چون ادبیات و فقه را نزد ابومحمد ابن عذب فرا گرفت و ابومحمد حریری بصری نویسندة کتاب مقامات از بغداد از راه مکاتبه به او و پدرش اجازه داده است (ابن ابار، 3/616)، اما ابومروان که بیشتر همت خود را صرف آموزشهای نظری و عملى پزشکى کرده بود، از همان دوران نوجوانى همراه پدر خود در عبادت بیماران و درمان آنها شرکت مىکرد و از وی شیوة شناخت بیماریها و ساخت داروها را فرامىگرفت. ابن زهر به تصریح خود در همان دورة ابتدای آموزش پزشکى نزد پدر خود سوگند نامة پزشکى یاد کرده است ( التیسیر، 97، 170، 197، 208، 246، 251، 323، 325، 473، 480، 482). او که در این رشته از مهارت فوقالعادهای برخوردار شده و تجربیات گرانقدری به دست آورده بود، به زودی در مجامع علمى و میان دانشمندان آن دیار از شهرت بسیاری برخوردار شد، چنانکه طالبان فن پزشکى برای تحصیل نزد او مىشتافتند. بزرگترین شاگردان وی در این فن عبارتند از: ابوالحسین بن اسدون معروف به مصدوم، ابوبکر بن ابوالحسن ابومحمد شذونى و ابوعمران بن ابوعمران (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/109).
نخستین ارتباط وی با امرای مرابطون در ایام جوانى وی بوده است که از اشبیلیه به قرطبه فراخوانده شد تا به درمان على بن یوسف ابن تاشفین بپردازد (ابن زهر، همان، 38- 39). گویا این ملاقات در 501ق/1108م انجام گرفته است (عربى خطابى، 1/278). ابن زهر پس از آن به خدمت دولت مرابطون درآمد و مقام و منزلتى یافت و ثروتى بسیار به دست آورد (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/107). او در دستگاه امیر ابراهیم بن یوسف بن تاشفین والى اشبیلیه به خدمت اشتغال داشت و مورد احترام بود و در 515ق/1121م کتاب الاقتصاد را به ابراهیم بن یوسف اهدا کرد ( 2 EI)، اما به گفتة ابن عذاری (4/65 -66) وی در 511ق یعنى 4 سال پیش از تاریخ یاد شده به دستور ابوحفص عمر بن یوسف بن تاشفین که از جانب على بن یوسف، برادرش، به عنوان والى اشبیلیه منصوب شده بود، در مراکش (عربى خطابى، 1/279) به زندان افکنده شد. بنابراین وی باید پس از این تاریخ آزاد شده و به خدمت ابراهیم بن یوسف درآمده باشد. خود ابن زهر در کتاب التیسیر (ص 206، 233، 234، 251، 277، 285) اشاره کرده است که على بن یوسف بن تاشفین به سبب کینه و عداوتى که نسبت به پدر او داشت، او را به زندان افکند و ناراحتیهای بسیار برای آن دو فراهم آورد. ظاهراً بعدها نیز دیگر بار به زندان افکنده شد. زیرا در 535ق/1140م شخصى به نام ابوالحکم ابن غِلَنْده در زندان مصاحب وی بوده و از او پزشکى آموخته و کتاب الاقتصاد وی را نزد او خوانده است (ابن ابار، همانجا). او در دورة زندان نیز به تدریس و طبابت اشتغال داشته و حتى نزدیکان على بن یوسف را معالجه کرده است (ابن زهر، همان، 206، 277، 278، 285).
ابن زهر پس از بر سر کار آمدن دولت موحدون به مؤسس آن عبدالمؤمن بود 558ق/1163م) پیوست و به عنوان پزشک مخصوص و وزیر مشاور وی برگزیده شد. پیوستن او به عبدالمؤمن بر شهرت، اعتبار و ثروت وی افزود و از نفوذ بسیاری برخوردار شد. ابن زهر در مقابل احترامى که عبدالمؤمن در حق وی روا مىداشت. کتابهای التریاق السبعین و الاغذیة را به نام او تألیف کرد و در مقام پزشک معالج شربتهایى برای وی مىساخت که در نوع خود بىنظیر بودند (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/107- 108؛ حمارنه، 1(2)/389). در همین دوره وی با ابن رشد اندلسى آشنایى پیدا کرد. این آشنایى به دوستى تبدیل شد و ابن زهر کتاب التیسیر را به خواهش او تألیف کرد. ابن رشد نیز وی را بسیار تحسین کرد و بزرگش شمرد (ابن ابار، همانجا) و حتى او را بزرگترین پزشک جهان پس از جالینوس دانست (دورانت، 4(2)/301). ابن رشد در پایان کتاب الکلیات (ص 230) خویش از ابن زهر و کتاب التیسیر او یاد کرده و نوشته که این کتاب را از ابن زهر عاریه گرفته و استنساخ کرده است. وی همچنین به طالبان پزشکى توصیه کرده که به این کتاب که بهترین اثر در نوع خود است، مراجعه کنند.
دربارة مقام علمى ابن زهر در منابع اسلامى و اروپایى بسیار سخن گفتهاند. ابن ابار (همانجا) مهارت و مقام علمى وی را ستوده و حتى او را در پزشکى از پدرش برتر شمرده است. ابن ابى اصیبعه (3(1)/108) او را در شناخت و ساخت داروهای مفرده و مرکبه و شیوههای درمان ماهر دانسته و حکایاتى از چگونگى درمانهای او ذکر کرده که نشان دهندة توانایى علمى و تبحر و مهارت وی در این فن است. برخى او را در شمار بزرگترین پزشکان غرب اسلامى دانستهاند. وی برخلاف بسیاری از پزشکان جهان اسلام، بیشتر یک طبیب بود و همة آثار وی در همین زمینه است. ابن زهر از بزرگترین پزشکان در طب بالینى به شمار مىرود. وی با اینکه پیرو نظریة جالینوس بود، اما تمایل شدید به تجربه وی را ممتاز مىساخت و از راه مشاهده و آزمایش به اندیشههای بدیع بسیاری دست یافت. همچنین وی را قدیمىترین انگلشناس بزرگ پس از الکساندر ترالسى و نخستین معرف انگل مولد جرب معرفى کرده و ستودهاند؛ گرچه اشاره کردهاند که در این مورد احمد طبری پزشک مسلمان بر وی مقدم بوده است (سارتن، 2(1)/1315-1317؛ حمارنه، 1(2)/389). او خود در مقدمة کتاب التیسیر (ص 12) به اهمیت تجربه در پزشکى اشاره کرده و بارها تصریح کرده است. وی همچنین اشاراتى در همین کتاب (ص 49-50) به انگل مولد جرب است. ابن زهر با تفصیلى بیش از پیشینیان به توصیفات بالینى پرداخته است و غدههای میان پرده (غدههای میان سینه) و پیدایش بثورات چرکى در روی غشای خارجى قلب، فلج گلو، جرب، تورم گوش میانى و ورم روده را وصف کرده است. وی به زیانبخش بودن هوای متصاعد از مرداب به خوبى آگاه بود، از این رو اهمیت هوای خوب و پاک را برای تندرستى مورد تأکید قرار مىداد. وی از هواداران کالبد شکافى بود و خود استخوان مردگان را مورد پژوهش قرار مىداد (سارتن، 2(1)/1316-1317؛ حمارنه، 1(2)/389). ابن زهر بر آن بود که درمان دارویى باید متناسب با جهت تکون مرض باشد و تجویز داروی ساده و مرکب را با مقدار کم باید شروع کرد و سپس به تناسب نتیجهای که حاصل مىشود؛ به تدریج بر میزان آن افزود. در مورد داروها نیز توصیه مىکرد که باید با موادی مخلوط شود که از یک سو دارو را به اندامهای رنجور برساند و از سوی دیگر عوارض زیانبخش آنها را خنثى کند؛ و معتقد بود که اگر دارو را با عسل یا قند مخلوط کنند، به کبد مىرود و کبد در مقابل این مواد حساس است (ابن زهر، «التذکرة»، 290-291). این توصیههای عملى پیشرفت دانش پزشکى را بر مبنای مشاهدة دقیق آثار درمانى که با احتیاط انجام مىگرفته و اساساً تجربى بود، بنیان نهاد و این خود اصولاً روشى مثبت و قابل تقدیر است.
بعضى از نویسندگان مانند میخائیل غزیری1 ابن زهر را یهودی دانستهاند، اما ووستنفلد این گمان را مردود دانسته است (خوری، 813 -823)، چنانکه از آثار خود وی نیز آشکارا اسلام وی معلوم مىشود (مثلاً: التیسیر، 7). ابن زهر پس از عمری که به آموزش و طبابت و نوشتن کتب پزشکى اشتغال داشت، سرانجام مانند پدرش به غدهای چرکین گرفتار شد ( 2 EI) و در اشبیلیه (ابن ابار، همانجا) یا در مراکش (پالنسیا، 471) درگذشت و جنازة وی به اشبیلیه منتقل شد و در بیرون دوازده الفتح به خاک سپرده شد.
آثار چاپى:
الف - التذکرة فى الدواء المسهل، که به گفتة ابن ابى اصیبعه (3(1)/109) برای فرزند خود ابوبکر نوشته است و گابریل کولن آن را همراه با ترجمة فرانسوی در 1911م با عنوان التذکرة منتشر کرده است. وی تذکر داده که ابن ابى اصیبعه به اشتباه این اثر را به ابومروان نسبت داده، اما پس از کشف دو نسخة خطى التذکرة در کتابخانة پادشاهى رباط معلوم شد که این کتاب بىگمان از ابومروان است (عربى خطابى، 1/283، 286، 287). این کتاب بار دیگر به کوشش محمد عربى خطابى ضمن کتاب الطب و الاطباء فى الاندلس الاسلامیة (1/289-303) در بیروت ( 1988م) چاپ شده است.
ب - تفضیل العسل على السکر، به کوشش محمد عربى خطابى ضمن کتاب الطب و الاطباء (1/310-317) در بیروت (1988م) چاپ شده است. چنانکه از نام کتاب پیداست مؤلف کوشیده است، ثابت کند که عسل در ساختن داروهای پزشکى برتر از قند و مؤثرتر از آن است.
ج - التیسیر فى المداواة و التدبیر، معروفترین کتاب ابن زهر در طب و شامل 30 فصل است که به درخواست ابن رشد نوشته شده و همو آن را استنساخ کرده است (ابن رشد، 230). ابن زهر در این کتاب پس از مقدمهای که در آن از نسخههای سیمیاوی (مبتنى بر علوم خفیه) یاد کرده، به بررسى بیماریها و درمان آنها پرداخته است. وی بر اساس روشى که در این قبیل کتابها متداول بوده، از بیماریهای عارض بر سر انسان شروع کرده و در پاها به انجام رسانیده است. وی گاهى نیز احکام نجوم را با مشاهدات تجربى و داروشناختى در همآمیخته و خرافه را با استدلال منطقى و عینى در کنار هم آورده است. این کتاب نخست به زبان عبری و سپس ایتالیایى و لاتین ترجمه شد، بدین سان که نخست یعقوب عبری2 آن را در حدود 1281م از عبری به ایتالیایى ترجمه کرد. سپس پاراویکیوس3 به لاتین برگرداند که در سالهای 1490، 1496، 1497، 1514 و 1530م در ونیز و در 1531م در لیون به چاپ رسید. چاپ دیگر آن همراه با الکلیات ابن رشد در ونیز (1554م) منتشر شده است. ترجمههای مختلف و چاپهای متعدد آن در اروپا نشان دهندة رونق این کتاب در مجامع علمى و تأثیر آن در تطور دانش پزشکى در طى قرون واسطى است که تا رنساس نیز ادامه یافت. خود او ( التیسیر، 74) به صراحت به اهمیت کتاب خود اشاره کرده و نوشته است که این کتاب برای کسانى که عمری را در رشتة پزشکى صرف کردهاند، مفید است. متن اصلى این کتاب به کوشش میشیل خوری در دمشق (1403ق/1983م) در 2 جلد چاپ شده است و در پایان آن کتاب دیگری از ابن زهر آمده است به نام الجامع فى الاشربة و المعجونات که خود ابن زهر ( التیسیر، 329، 487) تصریح کرده که این کتاب ذیل و خاتمهای است که بر التیسیر که در آن از شیوة ساختن شربتهای مختلف دارویى سخن گفته است.
د القانون که احتمالاً همان القانون المقتضب است که صلاحالدین منجد از آن نام برده است (5(2)/260). ابن زهر این کتاب را برای ابومحمد عبدالمؤمن بن على خلیفة موحدی نوشته است (عربى خطابى، 1/288). وی در این کتاب دربارة بیماریهایى که عارض بر اعضای مهم بدن مىشود و از انواع بیماریهای جسمى انسان، سخن رانده است. فصلى از آن را محمد عربى خطابى ضمن کتاب الطب و الاطباء در بیروت (1988م) چاپ کرده است.
ه - مقالة فى علل الکلى که به لاتین ترجمه شده است، اما اطلاعى از مترجم و چاپ آن در دست نیست (عربى خطابى، 1/283).
آثار خطى: 1. الاغذیة که آن را برای ابومحمد عبدالمؤمن بن على موحدی نوشت (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/109)؛ 2. الاقتصاد فى اصلاح الانفس و الاجساد که آن را برای امیر ابراهیم بن یوسف بن تاشفین مرابطى تألیف کرد (ابن ابار، همانجا). از این دو کتاب اخیر نسخههایى در کتابخانههای جهان موجود است (نک: GAL,S,I/890 )؛ GAL,I/642; 3. اشربة و معاجن لما یحدث فى البدن من الامراض که به گفتة صلاحالدین منجد (ص 259) به شمارة 2867/8 در کتابخانة عبدلیة تونس نگهداری مىشود؛ 4. مختصر کتاب حلیة البرء لجالینوس که به گفتة همو (ص 260) به شمارة 2867/14 در همان کتابخانه موجود است؛ 5. التعلیق فى الطب، که نسخهای از آن به شمارة 4920 در چستربیتى وجود دارد ( آربری، )؛ II/142
آثار منسوب: 1. دو رساله در انواع تب. ترجمة این دو رساله به لاتین در 1578م در ونیز منتشر شد (واندیک، 222)؛ 2. تذکرة فى علاج الامراض یا تذکرة فى اول ماتعلق بعلاج الامراض، که آن را برای پسرش ابوبکر نوشت. به زعم کولن ( 2 EI) این کتاب از آنِ ابوالعلاء بن زهر است؛ 3. کتاب الزینة، در جوانى آن را نوشت و در مقدمة کتاب التیسیر خود (5 -6) بدان اشاره کرده است.
5. ابوبکر محمد بن عبدالملک بن زهر، معروف به ابوبکر حفید (507 - 595 یا 596ق/1113- 1199 یا 1200م). او در اشبیلیه زاده شد و در همانجا تربیت یافت. پزشکى را نزد جدّ خویش ابوالعلاء، سپس نزد پدر خود ابومروان و حمد بن ابى العلاء آموخت. پدرش او را ملزم ساخت که از همان دوران خردسالى کتاب حلیة البرء جالینوس را حفظ کند و چنین کرد. سپس ادبیات را نزد ابوبکر عاصم نحوی بطلیوسى نحوی (انصاری، 6/399؛ ذهبى، سیر، 21/326) و فقه را در مدت 7 سال نزد عبدالملک باجى آموخت و کتابهای المدوّنة سحنون در مذهب مالکى و مسند ابن ابى شیبه را نزد همو خواند (یاقوت، 18/217؛ ابن ابى اصیبعه، 3(1)/110). وی با عالمانى چون ابوبکر ابن ابى الجد فقیه، ابوعبدالله ابن صقر و ابوالولید ابن رشد مجالست داشت. گرچه بعد میان وی و ابوبکر بن ابى الجد دشمنى پدید آمد (ابن ابن زرع، 207؛ مقری، 2/12، 4/201). وی پس از تکمیل رشتههای مختلف علوم زمان خود به روایت تصنیفات خود پرداخت (ذهبى، العبر، 3/112) و افرادی چون ابوجعفر بن غزال (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/114)، ابوعلى شلوبین (ذهبى، سیر، همانجا) و ابوالحسن موسى ابن سعید غرناطى (مقری، 3/127) نزد وی دانش آموختند. از شاگردان نامدار او ابوالخطاب عمر ابن دحیه است که از وی اجازة روایت یافته است (ابن دحیه، 22، 203، 204، 207).
او نخست با پدر خود در اواخر حکومت مرابطون به دستگاه آنان راه یافت، اما پس از سقوط مرابطون همراه پدر خود به خدمت ابومحمد عبدالمؤمن بن على موحدی درآمد و به مداوای وی نیز مىپرداخت. وی بعد از پدر همچنان در دربار موحدان تا روزگار محمد الناصر باقى ماند و یعقوب المنصور به وی بسیار اعتماد داشت و دانش و دینداریش را مىستود و محبت بسیار در حق او روا مىداشت (یاقوت، 18/287؛ ابن ابى اصیبعه، 3(1)/110-112؛ مقری، 3/17).
ابن زهر در رشتههای مختلف علوم خاصه پزشکى و ادبیات شهرتى بسیار یافت (یاقوت، 18/216؛ ابن دحیه، 206؛ انصاری، 6/399) و در علم لغت وی را داناترین فرد زمان خود دانستهاند (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/110). بیشتر اشتهار ادبى او به سبب موشحات وی است که به گفتة شاگردش ابن دحیه (ص 204) در این فن یگانه و چیرهدست بود. صفدی در توشیع التوشیح (ص 57 -140) و ابن خطیب در جیش التوشیح (ص 196-212) بسیاری از موشحات وی را ذکر کردهاند. صفدی حتى به استقبال موشحات وی رفته است (برای اشعار دیگر وی، نک: تجیبى، 71، 72؛ ابن سناء الملک، 100-102؛ یاقوت، 18/218- 225).
ابن زهر در آخرین بازگشت خود به مراکش، به وسیلة ابوزید عبدالرحمان بن یوجان وزیر که نسبت به مقام و منزلت وی در دربار موحدون حسادت مىورزیدند، همراه با خواهرزادهاش که زنى پزشک بود، مسموم شد و درگذشت و در مقابر الشیوخ به خاک سپرده شد (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/110-113؛ انصاری، 6/403).
آثار: در بیشتر منابع متقدم از آثار وی یاد نشده و تنها اشاره کردهاند که مردم تصنیفات وی را از وی روایت کردهاند (ذهبى، العبر، 3/112). ابن ابى اصیبعه (3(1)/111) کتابى به نام التریاق الخمسینى به وی نسبت داده که برای المنصور ابویوسف یعقوب موحدی نوشته بوده است. حاجى خلیفه (1/213) نیز کتاب الایضاح فى الطب را از او دانسته و گویا رسالهای نیز در چشم پزشکى (دجیلى، 2/21) داشته است، اما از این آثار اکنون چیزی باقى نیست. در نسخههای خطى کتابخانة برلین کتابى به نام الفصول در طب به شمارة 6237 وجود دارد که به ابن زهر و فخرالدین رازی نسبت دادهاند ( آلوارت، .(V/504
6. ابومحمد عبدالله بن محمد بن عبدالملک (577 -602ق/ 1162-1206م). او در اشبیلهزاده شد و نزد پدر خود به تحصیل طب پرداخت و کتاب النبات ابوحنیفه دینوری را خواند. نحو عربى را از ابوموسى عیسى بن عبدالعزیز جزولى فراگرفت، اما به دلیل عنایت بسیاری که به پزشکى داشت، بیشتر به آن دانش پرداخت و در آن صاحب نظر شد و به دربار موحدون راه یافت و نزد الناصر موحدی مقامى بلند یافت، اما چندان نزیست و در 25 سالگى مانند پدرش هنگام بازگشت به مراکش در سلا واقع در حومة رباط مسموم شد و درگذشت. نخست در همانجا به خاک سپرده شد، سپس جنازهاش را به اشبیلیه منتقل کردند و در مقبرة خانوادگى واقع در بیرون دروازة الفتح به خاک سپردند. از او دو فرزند به نامهای ابومروان عبدالملک و ابوالعلاء محمد بر جای ماند که هر دو در اشبیلیه اقامت داشتند (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/120-121؛ ذهبى، تاریخ الاسلام، 114).
از این خانواده همچنین دو زن در پزشکى شهرتى یافتند که در حرمسرای المنصور موحدی به طبابت مىپرداختند. یکى از آنها خواهر ابوبکر حفید مکنى به ام عمرو، و دیگر خواهرزادة ابوبکر بود که با او مسموم شد و در 595ق درگذشت (ابن ابى اصیبعه، 3(1)/113؛ عربى خطابى، 1/277).
مآخذ: ابن ابار، محمد بن عبدالله، التکملة لکتاب الصلة، به کوشش عزت عطار، قاهره، 1375ق/1956م؛ ابن ابى اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الانباء، بیروت، 1377ق/1957م؛ ابن ابى زرع فاسى، على، الانیس المطرب، رباط، 1972م؛ ابن بشکوال، خلف بن عبدالملک، الصلة، قاهره، 1966م؛ ابن خطیب، محمد بن عبدالله، جیش التوشیح، به کوشش هلال ناجى، تونس، 1967م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن خیر، محمد، فهرسة، به کوشش فرانسیسکو کودرا، سرقسطه، 1893م؛ ابن دحیه، عمر بن حسن، المطرب بن اشعار اهل المغرب، به کوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1374ق/1955م؛ ابن رشد، محمد بن احمد، الکلیات، اسپانیا، 1939م؛ ابن زهر، عبدالملک، «التذکرة فى الدواء المسهل»، به کوشش محمد عربى خطابى، الطب و الاطباء فى الاندلس الاسلامیة، بیروت، 1988م؛ همو، التیسیر فى المداواة و التدبیر، به کوشش میشیل خوری، دمشق، 1403ق/1983م؛ ابن سعید، على بن موسى، المغرب فى حلى المغرب، به کوشش شوقى ضیف، قاهره، 1953م؛ ابن سناء الملک، هبةالله بن جعفر، دارالطراز، به کوشش جودت رکابى، دمشق، 1400ق/1980م؛ ابن شاکر کتبى، محمد، عیون التواریخ، به کوشش فیصل السامر و نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1397ق/1977م؛ ابن ظافر، على، بدائع البدائة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1970م؛ ابن عذاری، محمد، البیان المغرب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1967م؛ انصاری، محمد بن محمد، الذیل و التکملة لکتابى الموصول و الصلة، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ پالنسیا، آنخل گونزالس، تاریخ الفکر الاندلسى، ترجمة حسین مؤنس، قاهره، 1955م؛ تجیبى، صفوان بن ادریس، زادالمسافر، به کوشش عبدالقادر محداد، بیروت، 1970م؛ حاجى خلیفه، کشف؛ حمارنه، سامى خلف، «ابن زهر، ابومروان عبدالملک بن ابى العلاء»، زندگىنامة علمى دانشوران، به کوشش احمد بیرشک، تهران، 1367ش؛ خدیویه، فهرست؛ خوری، میشیل، «التعریف بابن زهر»، مجلة مجمع اللغة العربیة بدمشق، 1394ق/1974م؛ س 49، شم 4؛ دجیلى، عبدالصاحب عمران، اعلام العرب، نجف، 1386ق/1966م؛ دورانت، ویل، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، ترجمة ابوالقاسم پاینده، تهران، اقبال؛ ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، به کوشش بشار عواد معروف و دیگران، بیروت، 1408ق/1988م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1403ق/1983م؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونى زغلول، بیروت، 1405ق/1985م؛ سارتن، جورج، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمة غلامحسین صدری افشار، تهران، 1355ش؛ شفیع، خطى؛ شورا، خطى؛ صفدی، خلیل ابن ایبک، توشیع التوشیح، به کوشش البیر حبیب مطلق، بیروت، 1966م؛ همو، الوافى بالوفیات، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1381ق/1961م؛ عامری حرضى، یحیى ابن ابوبکر، غربال الزمان، به کوشش محمد ناجى زعبى العمر، دمشق، 1405ق/1985م؛ عربى خطّابى، محمد، الطب و الاطباء فى الاندلس الاسلامیة، بیروت، 1988م؛ عنان، محمد عبدالله، عصر المرابطین و الموحدین، قاهره، 1383ق/1964م؛ فروخ، عمر، تاریخ الادب العربى، بروت، 1982م؛ قاضى عیاض، عیاض بن موسى، ترتیب المدارک، به کوشش احمد بکیر محمود، بیروت، 1387ق/1967م؛ قطب الدین اشکوری، محبوب القلوب، نسخة عکسى دانشگاه تهران، شم 4889؛ کحاله، عمررضا، المستدرک على معجم المؤلفین، بیروت، 1406ق؛ مراکشى، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمد سعید عریان و محمد عربى علمى، قاهره، 1949م؛ مرکزی، خطى؛ مقری، احمد بن محمد، نفح الطیب، به کوشش یوسف شیخ محمد بقاعى، بیروت، 1406ق/1986م؛ ملى، خطى؛ منجد، صلاحالدین، «التعریف بالمخطوطات، مصادر جدیدة عن تاریخ الطب عندالعرب»، مجلة معهد المخطوطات العربیة، 1379ق/1959م، س 5، شم 2؛ واندیک، ادوارد، اکتفاء القنوع بما هو مطبوع، به کوشش محمد على بیلاوی، قاهره، 1313ق؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
Ahlwardt; Arberry; De Slane; EI 2 ; Fl O gel, Gustav, Die Arabischen, persischen, t O rkischen, handschriften - Hildesheim/ New York, 1977; GAl; GAL, S; Huart, Cl., X Comptes Rendus n , JA, 1913, vol. II; Leclerc, L., Histoire de la m E decine arabe, New York, 1971; W O stenfeld, F., Geschichte der arabischen Arzte und Naturforscher, New York, 1978.
على رفیعى - عبدالامیر سلیم
قس عربی
أبو مروان عبد الملک بن زهر بن عبد الملک بن مروان، (464-557هـ) = (1072 ـ 1162م)، المعروف بابن زهر الاشبیلی، طبیب نطاسی عربی معروف فی الأندلس من أهل إشبیلیة، من أسرة عریقة فی العلم، اشتغل أبناؤها بالطب والفقه وتولوا الوزارة وهو أستاذ الفیلسوف ابن رشد.وکان معتدل القامة قوی البنیة وصل إلى الشیخوخة ولم تتغیر نضارة لونه وخفة حرکاته وانما عرض له فی آخر أیامه ثقل فی السمع. کان ابن زهر یحفظ القرآن، وسمع الحدیث واشتغل بعلم الأدب والعربیة ولم یکن فی زمانه أعلم منه باللغة. لـه موشحات یغنى بها وهی من أجود ما قیل فی معناها.
کان قوی الدین ملازماً لحدود الشرع محبا للخیر مهیباً جریئاً فاق جمیع الأطباء فی صناعة الطب فشاع ذکره وطار صیته. خدم ابن زهر دولتی الملثمین والموحدین وذلک أنه أدرک دولة الملثمین ولحق بخدمتهم مع أبیه فی آخر دولتهم ثم خدم دولة الموحدین وهم بنو عبد المؤمن وذلک أنه کان فی خدمة عبد المؤمن هو وأبوه وفی أیام عبد المؤمن مات أبوه وبقی هو فی خدمته ثم خدم ابن عبد المؤمن أبا یعقوب یوسف ثم ابنه یعقوب أبا یوسف الذی لقب بالمنصور، ثم خدم ابنه أبا عبد اللّه محمد الناصر وفی أول دولته توفی أبو بکر بن زهر. ألف أبو بکر بن زهر التریاق الخمسینی للمنصور أبو یوسف یعقوب.
کان المنصور صاحب الأندلس شدید الکراهیة للفلسفة القدیمة فأمر أن لا یشتغل بها أحد وأن تجمع کتبها من الأیدی وأشاع أن من وجد عنده شیء منها نالـه ضرر فصدع ابن زهر بالأمر وقام بما عهده إلیه ولکن کان بإشبیلیة رجل یکرهه جد الکراهیة فعمل محضرا وأشهد علیه جمهورا من الناس بأن الحفید أبا بکر بن زهر لدیه کثیر من کتب المنطق والفلسفة وأنه دائم الاشتغال بها ورفع المحضر إلى المنصور فلما قرأه أمر بالقبض على مقدمه وسجنه ثم قال واللّه لو شهد جمیع أهل الأندلس على ما فیه ووقفوا أمامی وشهدوا على ابن زهر بما فی هذا المحضر لم أقل قولة لما أعرفه من متانة دینه وعقلـه.
کانت للحفید أبو بکر بن زهر أخت عالمة بصناعة الطب تعالج النساء وکان لها بنت مثلها فی الصناعة وکانتا تعالجان نساء المنصور صاحب الأندلس. کان لابن زهر شعر جید منه قوله یتشوق إلى ولده:
ولی واحد مثل فرخ القطا صغیر تخلف قلبی لدیه
نأت عنه داری فیا وحشتی لذاک الشخیص وذاک الوجیه
تشوقنی وتشوقته فیبکی علی وأبکى علیه
وقد تعب الشوق ما بیننا فمنه إلّی منّی إلیه
کان لأعماله أثر کبیر فی تطور الطب فی أوروبا فیما بعد. من مؤلفاته المترجمة إلى اللاتینیة؛ التیسیر فی المداواة والتدبیر، وقد وصف التهاب الغلاف الغشائی المحیط بالقلب، وطرائق استخراج حصى الکُلیة.
محتویات [أخف]
1 ابن زهر بین المرابطین والموحدین:
2 أسرة أبی مروان:
3 مؤلفات ابن زهر:
4 مکانة عبد الملک ابن زهر العلمیة
5 حول کتاب الاقتصاد
6 المصادر
7 إسهاماته العلمیة
8 مؤلفاته
[عدل]ابن زهر بین المرابطین والموحدین:
لقد عاصر ابن زهر المرابطین والموحدین فی الأندلس، وعایشهم مبقیاً مسافة کافیة بینه وبین سیاسات کلتا الطائفتین، فقد کان رفیع المکانة عند المرابطین هو وأبوه أبو العلاء حتى إنه ألف کتاب "الاقتصاد فی إصلاح الأنفس والأجساد والأجساد" ویسمى أیضاً "الزینة" بطلب من أمیر مرابطی، ثم علا شأنه عند الموحدین بعدهم. وکان الملوک، وإن اختلفت نظمهم ودولهم، یعلون شأن العلماء، ولو کانت لهم صلات حمیمة برؤساء الدول السابقة.
[عدل]أسرة أبی مروان:
أبی العلاء، زهر بن عبد الملک بن محمد بن مروان بن زهر. (توفی 1131م)، والد عبد الملک، وعمید عائلة ابن زهر. وإلى أصالة نسبه العربی الإیادیّ، هو فیلسوف طبیب من أهل إشبیلیة. قال عنه صاحب التکملة: "إن زهراً أنسى الناس مَنْ قَبْلَهُ إحاطةً بالطب وحذقاً لمعانیه" وحلّ من سلطان الأندلس محلاً لم یکن لأحد فی وقته، فکانت إلیه ریاسة بلده ومشارکة ولاتها فی التدبیر.. وصنف کتباً منها "الطرر" فی الطب و"الخواص" و"الأدویة المفردة" لم یکمله، و"حلّ شکوک الرازی على کتب جالینوس" ورسائل ومجربات.
ومنها ابنه أبو بکر محمد بن عبد الملک، فقد ولد فی إشبیلیة: عام (507هـ 1113م وتوفی 595هـ-1199م)، وهو مـن نوابغ الطب والأدب فی الأندلس، وصفه ابن أبی أصیبعة بأنه الوزیر الحکیم الأدیب الحسیب الأصیل. "ولم یکن فی زمانه أعلم منه بصناعة الطب، أخذها عن أبیه، وعُرف بالحفید ابن زهر، له "التریاق الخمسینی" فی الطب- والتریاق یشتمل على عناصر متعددة ترکب ترکیباً صناعیاً لتقویة الجسم وحفظ الصحة والتخلص من السموم الحیوانیة والنباتیة والمعدنیة- "ورسالة فی طب العیون".
کان أبو بکر شاعراً، نظم وموشحات انفرد فی عصره بإجادتها، حتى إن ابن خلدون ذکره فی مقدمته، خلال حدیثه عن الموشحات بلسان ابن سعید: "وسابقُ الحلبة التی أدرکتُ هو أبو بکر بن زهر. وقد شرّقتْ موشحاته وغرّبتْ" ومنها:
ما للمولَّهْ من سکره لا یفیقْ یا له سکرانْ
من غیر خمرْ ما للکئیب المشوقْ یندب الأوطان
ومنها:
أیها الساقی إلیک المشتکى قد دعوناک وإن لم تسمع
[عدل]مؤلفات ابن زهر:
لم یَکْفِ عبد الملک أبا مروان ما انتهى إلیه من معرفة علمیة بالطب، عن طریق والده أبی العلاء، فرحل إلى الشرق ودخل وتطبب هناک زماناً، أی تعاطى علم الطب وعاناه، ثم رجع إلى الأندلس، فقصد مدینة "دانیة" فأکرمه ملکها وأدناه، وحظی فی أیامه، واشتهر بالتقدم فی صناعة الطب وطار ذکره منها إلى أقطار الأندلس.
ثم انتقل أبو مروان من دانیة إلى إشبیلیة، وظل فیها حتى وفاته وخلّف أموالاً جزیلة.
ذکر ابن أبی أصیبعة من تصانیفه الکتب التالیة:
کتاب "التیسیر فی المداواة والتدریب" ألّفه للقاضی أبی الولید بن رشد.
کتاب "الأغذیة" ألّفه لمحمد عبد المؤمن بن علی أمیر الموحدین.
کتاب "الزینة" وهو على الأرجح کتاب "الاقتصاد فی إصلاح الأنفس والأجساد".
"تذکرة فی أمر الدواء المسهل وکیفیة أخذه" ألّفه لوالده أبی بکر وذلک فی صغر سنه وأول سفرة سافرها فناب عن أبیه فیها.
"مقالة فی علل الکلى".
"رسالة فی علتی البرص والبهق" کتب بها إلى بعض الأطباء بإشبیلیة.
"تذکرة" کتبها لابنه أبی بکر، أول ما تعلّق بعلاج الأمراض.
[عدل]مکانة عبد الملک ابن زهر العلمیة
وإذا کان کتاب "التیسیر".. یؤکد الصداقة الوطیدة التی کانت بینه وبین ابن رشد، إضافة إلى التعاون العلمی، فإن شهرته طارت، من جهة ثانیة وتداوله الأطباء وترجم إذ ذاک إلى عدة لغات أجنبیة، واعتمد فی التدریس بمعاهد الطب مدة طویلة اعتماد کتاب "القانون" لابن سینا، وترک أثراً بلیغاً فی الطب الأوروبی حیناً من الدهر.
أما کتاب أبی مروان "الاقتصاد" فمایزال مخطوطاً، وتوجد نسخته المحفوظة فی المکتبة الوطنیة بباریس. یقول ابن الأبار فی "التکملة" أنه فرغ من تألیفه سنة 515هـ، وقد استهله کما یلی:
"قال عبد الملک بن زهر بن عبد الملک، إنه أطال الله بقاء الأمیر الأجلّ الأعز أبی اسحق إبراهیم بن یوسف بن تاشفین فی الشرق الباهر والمجد الناضر وخلّد ملّته وبسط ملکه".
[عدل]حول کتاب الاقتصاد
ألّف ابن زهر الکتاب للأمیر الموحِّدی، ویبدو فیه تأثره بنظریة أفلاطون فی النفس المثلثة، کما هو الحال لدى الفلاسفة المسلمین، وکما نلاحظ فی الأساطیر البابلیة والهندیة القدیمة، "فهو یرى فی النفس الواحدة ثلاث نفوس، أی ثلاث قوى: الناطقة أی المدرکة العاقلة مسکنها الدماغ، والحیوانیة مسکنها القلب، والطبیعیة مسکنها الکبد، و"هذه الناطقة بها تکون الفکرة فی السموات والأرض وفی العلوم والصنائع. وبالحیوانیة یکون الغضب والحَرَد والأنفة، والطبیعیة بها تکون شهوة الغذاء والجماع، وهاتان النفسان خادمتان للناطقة ومعینتان لها".
ما یظهر بذلک الانتباه الممتاز من الحکیم الأندلسیّ لمکانة الکبد من العضویة حیث جعل تلک الغدة ذات الوظائف المتعددة مسکن القوّة الطبیعیة.
یظهر ابن زهر فی کتاب الاقتصاد مالک لأدوات بحثه، ویتصرف تصرف الواثق بعلمه وتجربته، ویرى أنه یتصرف فی ذکر الأدویة وأمثالها تصرّف الکیماوی الذی یرکب الأدویة ویعرف خصائص عناصرها، فهو حین یذکر أصباغ الشعر یقول: "وأما الصباغات فقلما یسلم أحد من ضرّها، وقد أثنى جالینوس على القطران وذکر أنه صبغ عجیب للشعر، لکنْ.. هو من کراهة الرائحة على ماهو علیه، وأما أنا فإنی أستعمل من الصباغات مالا یضر کثیراً بالبصر وأقتنع بذلک فی دهن البان أحلّ فیه لاذناً وأجعل معه دقاق عفص وأخلط إلى الکل من الماء والخلّ ما یصلح به التمازج، وأرفعه إلى أن یبید الماء.. الخ... "
[عدل]المصادر
معالم فکریة فی تاریخ الحضارة العربیة الإسلامیة- د.عبد الکریم الیافی- منشورات الشرکة المتحدة -دمشق 1982.
عبد الملک بن زُهْر الأندلسیّ مکانته العلمیة وکتابه "الأغذیة"- نصر الدین البحرة - مجلة التراث العربی- العدد 75.
تشریح الکبد والطحال والبطن وأمراضها ومعالجتها فی کتاب التیسیر لعبد الملک بن زهر [1]
العالم العربی المسلم الطبیب أبو مروان عبد الملک بن أبی العلاء ابن زهر 465هـ /1162-1072م وکان طبیبا فقط دون علماء زمانه ولقب ابن زهر کنیة أسرة من علماء المسلمین نشؤوا فی الأندلس من بدایة القرن العاشر إلى أوائل القرن الثالث عشر المیلادی. وأشهرهم هو الطبیب أبو مروان عبد الملک بن أبی العلاء زهر، ویسمى عادة أبو مروانوی عرف عند الأوربیین باسم Avenzoar. وهو ینحدر من عائلة عریقة فی الطب، فقد کان والده أبو العلاء طبیباً ماهراً فی التشخیص والعلاج، وکان جده طبیباً. ولد فی إشبیلیة سنة 465هـ/ 1072م. وبعد أن درس الأدب والفقه وعلوم الشریعة تعلم الطب على والده. وکان صدیقاً للطبیب والفیلسوف ابن رشد.اشتغل أبو مروان أول الأمر مع أمراء دولة المرابطینوأصابه من أمیرها علی بن یوسف بن تاشفین ما أصاب والده من قبله من محنة، فسجن نحواً من عشر سنوات فی مراکش. وبعد زوال الدولة المرابطیة وقیام الدولة الموحدیة، اشتغل ابن زهر طبیباً ووزیراً مع عبد المؤمن مؤسس الدولة فشمله برعایته، مما مکنه من تألیف أفضل کتبه. وتوفی أبو مروان فی إشبیلیة مسقط رأسه سنة 557هـ/1162م.
[عدل]إسهاماته العلمیة
یمثل ابن زهر حالة استثنائیة فی زمانه، إذ بالرغم من سعة معارفه وتنوعها فقد تخصص فی الطب ومارسه طول حیاته، فأضاف أشیاء جدیدة، منها وصفه لمختلف الأمراض الباطنیة والجلدیة، إضافةً إلى الجراحة. کما بحث فی قروح الرأس وأمراضه، وأمراض الأذنین، والأنف، والفم، والشفاه، والأسنان، والعیون، وأمراض الرقبة، والرئة، والقلب، وأنوع الحمى، والأمراض الوبائیة، ووصف التهاب غشاء القلب ومَیَّزَ بینه وبین التهاب الرئة.وقد اعتمد ابن زهر على التجربة والتدقیق العلمی، وتوصل بذلک إلى الکشف عن أمراض لم تدرس من قبل، فقد درس أمراض الرئة، وأجرى عملیة القصبة المؤدیة إلى الرئة، کما کان أول من استعمل الحقن للتغذیة الصناعیة.وأبو مروان هو من أوائل الأطباء الذین اهتموا بدراسة الأمراض الموجودة فی بیئة معینة، فقد تکلم عن الأمراض التی یکثر التعرض لها فی مراکش. کما أنه من أوائل الأطباء الذین بینوا قیمة العسل فی الدواء والغذاء.
یُعدّ ابن زهر أحد أعظم أطباء الأندلس، فقد نال إعجاب کثیر من معاصریه وعلى رأسهم صدیقه ابن رشد الذی وصف ابن زهر فی کتابه"الکلیات" بأنه أعظم الأطباء بعد جالینوس. وقد استمر تأثیر بن زهر فی الطب الأوربی حتى القرن السابع عشر میلادی، وذلک بفضل ترجمة کتبه إلى اللاتینیة والعبریة.
[عدل]مؤلفاته
"کتاب التیسیر فی المداواة والتدبیر"، وهو موسوعة طبیة یبرز فیها تضلع ابن زهر فی الطب وموهبته فیه، وقد أهداه لصدیقه ابن رشد الذی ألف فیما بعد "کتاب الکلیات فی الطب"، فکان الکتابان متممین أحدهما للآخر. وترجم الکتاب إلى اللاتینیة سنة 1490م، وکان له أثر کبیر على الطب الأوربی حتى القرن السابع عشر. وتوجد نسخ منه فی عدد من الخزانات، منها الخزانة العامة بالرباط، وخزانات باریس، وأکسفورد بإنجلترا، وفلورانسا بإیطالیا. وفی سنة 1991م قامت أکادیمیة المملکة المغربیة بطبعه ضمن "سلسلة التراث" بعدما حققه وهیأه للطبع الباحث محمد بن عبد الله الرودانی.
"کتاب الاقتصاد فی إصلاح الأنفس والأجساد"، وهو خلاصة للأمراض، والأدویة، وعلم حفظ الصحة والطب النفسی. توجد منه عدة نسخ مخطوطة، منها نسخة بالخزانة الملکیة بالرباط.
"کتاب الأغذیة والأدویة"، یصف فیه ابن زهر مختلف أنواع الأغذیة والعقاقیر وآثارها على الصحة، وقد ترجم إلى اللاتینیة. وهو لا یزال مخطوطاً، وتوجد منه نسختان بالخزانة الملکیة بالرباط. وإضافةً إلى هذه الکتب الثلاثة، ألف أبو مروان عدداً آخر من الکتب والرسائل فی الطب.
حلیمة الغراری :بُناة الفکر العلمی فی الحضارة الإسلامیة ملامح من سِیَر علماء مسلمین من عصور مختلفة ل
[أظهر] ع · ن · ت
علماء العصر الإسلامی
تصنیفات: علماء مسلمونموالید 1094وفیات 1161صیادلةعلماء عربأطباء عربفلاسفة عربموالید 464 هـ موالید 1072وفیات 557 هـوفیات 1162کتاب ومؤلفون أندلسیون
قس اسپانیولی
Ibn Zuhr – en árabe: ابن زهر ,pronunciado: \ i-bən-‘zu̇r\1 –, de nombre completo Abū Marwān ‘Abd al-Malik ibn Abū-l-‘Alā’ ibn Abū Marwān ibn 'Abd al-Malik ibn Abū Bakr Muḥammad ibn Marwān ibn Zuhr al-Isbīlī al Iyādī fue un destacado médico andalusí, filósofo y poeta, conocido en la Europa Medieval con el nombre latinizado de Avenzoar (pronunciado: \a-vən-‘zō-ər\ o \a-vən-zō-‘är\)1 o Abumeron (pronunciado: \ ‘a-byu̇-‘mer-‘än\).1
Índice [mostrar]
[editar]Vida
Ibn Zuhr nació en Peñaflor, cerca de Išbīliya en 10732 3 o, según Ibn al-Abbar’,4 en 10915 1092 /484 H6 4 o 1094/1095 /487 H,7 8 4 y murió en Išbīliya, en 1161/1162/557 H.4
Perteneciente a la dinastía Banū Zuhr de médicos, andalusíes, su educación fue la típica de la Ḫassa o clase alta islámica, basada en conocimientos religiosos (al-Qur’ān y Sunna, jurídicos (Šarī’a y el fiqh de la Maḏ’hab Malikí, y literarios (al-Adab), a lo que se añadió su formación médica como discípulo de su padre Abū-l-Alā’ ibn Zuhr ibn Abi Marwān ibn 'Abd al-Malik ibn Muḥammad ibn Marwān ibn Zuhr.6
De su vida privada se conoce poco, apenas que casó joven y tuvo al menos dos hijos varones y una hija, que también se dedicaron a la medicina, así como una de sus nietas.6
Su vida pública está ligada a la del poder en al-Ándalus.
Su familia habían sido médicos de dinastía de los Banū ‘Abbad, reyes de la Ta’ifa de Išbīliya, por lo que con la conquista por parte del Amīr al-Mu’minīn Yūsuf ibn Tāšfīn ibn Talakakinin ibn Ibrahim Alā’ Tumi Abū Yaq’ūb y el advenimiento de la nueva dinastía de los al-Murābitūn, perdieron el favor de los gobernantes.
Pero después de salvar de morir envenenado6 al Wālī al-murabitun Abū Tāhir Tamīm ibn Yūsuf ibn Tāšfīn ibn Talakakinin ibn Ibrahim Alā’ Tumi Abū Yaq’ūb, hijo de Yūsuf ibn Tašfīn, fue tomado bajo su patronazgo, y cuando fue sustituido por su hermano Ibrāhīm ibn Yūsuf ibn Tāšfīn ibn Talakakinin ibn Ibrahim Alā’ Tumi Abū Yaq’ūb se trasladó al este.
Sin embargo, posiblemente en 1124, el Amīr al-Mu’minīn ‘Alī Abū l-Hasan ibn Yūsuf ibn Tāšfīn ibn Talakakinin ibn Ibrahim Alā’ Tumi Abū Yaq’ūb, convocó a Marrākuš a su hermano Ibrāhīm ibn Yūsuf ibn Tāšfīn, y, como integrante del séquito, fue encarcelado por unos diez años9 aunque las fechas exactas y los cargos no se conocen. De todas formas el encierro no fue duro, ya que se le permitía la visita de su mujer y algunos discípulos, practicar la medicina, tanto en la cárcel como en la misma Corte6 y llegó a ser preceptor de alguno de los hijos del Amīr al-Mu’minīn.9
Cuando en 1146 el Ḫalīfa y Amīr al-Mu’minīn de los al-Muwaḥḥidun Abū Muḥammad ‘Abd al-Mū'min ibn `Alī al-Kūmī tomó Marrākuš, liberó a Ibn Zuhr, que entró al servicio de la nueva dinastía, a la que dedicó el Kitāb al-Ağḏiya (Libro de los Alimentos). Sin embargo, Ibn Zuhr decidió dejar la Corte y regresar a Išbīliya, donde se dedicó a la medicina y a la enseñanza.6
A pesar de su vuelta a al-Ándalus, siguió contando con el patronazgo al-Muwaḥḥidun, ya que ‘Abd al-Mū'min le patrocinó6 el Kitāb al-Taysir fi ad-madawat wa-al-tadbir, y sus descendientes prosperaron en torno a la dinastía.
Al morir fue enterrado con sus antepasados4 en la Bāb al-Fath o Puerta de la Victoria de Išbīliya.6
[editar]Contribuciones
El criterio metodológico de Ibn Zuhr es de orientación empírica, lo que implicó el abandono de los argumentos de autoridad3 y a disentir de Galēnos de Pérgamon.7
Es considerado el introductor de
los métodos de disección para la práctica de necropsias – que practicó en ovejas antes de trasladarlos a autopsias humanas –;
las primeras preparaciones de nutrición parenteral, utilzando agujas de plata;
Entre sus aportaciones originales destacan:
Desarrolló la práctica y uso de la traqueotomía.
Descubrió la causa de la sarna o escabiosis.
Descubrió la causa de la pericarditis.
[editar]Anatomía y Fisiología
En sus investigaciones médicas, Ibn Zuhr fue el primero en aplicar métodos de disección, primero en animales – practicó en ovejas – y después en humanos.
Asimismo, descubrió que la causa de la sarna era un ácaro, el Sarcoptes scabei,7 lo que desechaba la Teoría Galénica de los Cuatro Humores.
Además demostró la presencia de sangre en el organismo.10
[editar]Etiología
Ibn Zuhr fue el primero en establecer los fundamentos científicos de la otitis y en aclarar las causas del estridor en las Laringotraqueobronquitis o “Síndrome de Croup”.11
[editar]Neurología
Ibn Zuhr proporcionó una serie de descripciones adecuadas de la meningitis, la tromboflebitis intracraneal y de algunos tumores.12
[editar]Farmacopea
Ibn Zuhr escribió un Tratado de Farmacopea, en el que también desarrollaba la tradición de tratamientos medicamentosos aplicados a síntomas específicos13
[editar]Anestesiología
La medicina andalusí fue la primera desarrolladora de la anestesia por inhalación, utilizando poríferas como medio de aplicación14
[editar]Obra
Kitāb al-Iqtiṣād fi Islāh al-Anfus wal-Asḫsad (Libro del curso medio sobre la reforma de las almas y los cuerpos).
Concebido como un tratado general de divulgación en siete libros, en los que diferencia entre enfermedades y terapias por un lado y medidas de higiene, profilaxis y cosmética. También trata las diferencias entre cuerpo y alma desde el punto de vista filosófico. Posteriormente introduce el estudio de los órganos y sus afecciones. Finalmente, trata el campo de cosmética, en el que incluye operaciones estéticas, higiene, anticonceptivos, perfumes, adorno corporal, etc.6 fue escrito en torno a 1121/1122 y patrocinado por Ibrāhīm ibn Yūsuf ibn Tāšfīn.15
Kitāb al-Taysīr fi-l-mudāwāt wa-al-tadbīr (Libro que facilita el estudio de la terapéutica y la dieta7 ) o Libro de la simplificación, conocido como El Taisir.
Escrito en torno a 1146, fue concebido como un manual de enseñanza y redactado a petición de Abū l-Walīd Muḥammad ibn Aḥmād ibn Muḥammad ibn Rušd3 8 2 como complemento de su Kitāb al- kulliyyat al-Tibb (Libro de las generalidades de la medicina)9 y patrocinado por el Ḫalīfa y Amīr al-Mu’minīn ‘Abd al-Mū'min.6
Muestra su interés especial por el régimen alimenticio de los enfermos, la preparación de medicamentos en sus diversas presentaciones, el instrumental médico o las aplicaciones de la al-Ḫimia.7
Incluye un Tratado sobre las enfermedades de los riñones y los cálculos de vegija, que si bien sigue a Galeno, lo critica basándose en su experiencia.9
En este manual se describen por vez primera:7
los abcesos e inflamación de pericardio;
la alimentación artificial del esófago;
la práctica y uso de la traqueotomía;
En el siglo XIII la obra fue traducida al latín por Ihoannes Capuensis,6 alcanzando gran difusión en la Europa Medieval y Moderna, siendo impreso en 1490 en Venexia – aunque la parte dedicada al riñón y los cálculos de vejiga (De curatione lapis) no sería impreso hasta 1553 –.9
De esta obra se conservan tres manuscritos:4
Biblioteca Nacional de París, MS or N° 2960, ff. 50r-189r. Esta copia fue datada en Barcelona en 1165.
Bodleian Library de Oxford, MS Huntington N° 355, ff. 1-180v.
Biblioteca Medicea-Laurenziana de Florencia, n° 215, ff. 1 r-11 Ov.
También existió una copia, hoy perdida en la al-Maktabe al-Abdaliya de Túnez in Tunis, n° 2867/7.
Kitāb al-Ağḏiya wal-adwiya (Libro de los Alimentos), escrito para el Ḫalīfa y Amīr al-Mu’minīn ‘Abd al-Mū'min.4
Se compone de dos partes:
* Descripción de las cualidades de los alimentos;
* Tratado de higiene y profilaxis, con un colofón misceláneo que incluye fórmulas de medicinas, ajuar culinario, descripción de epidemias, etc.6
Kitāb al-Taḏkira fil-dawa‘ al-mušil (Libro del Recordatorio), antes atribuido a su padre Aboalí.6 15
Kitāb al-Sina.4
Kitāb al-Ḫamic fil-Ašriba wal-Maaḫin.4
Kitāb Muḥtasar hilat al-bur' li-Ḫalinus.4
Risala' fi tafdil al-asal alal-sukkar.4
Maqala fi ilal al-kula.4
Risala fil-baras.4
[editar]Bibliografía
DE LA PUENTE GONZÁLEZ, Cristina (2.003). Médicos de al-Ándalus: Avenzoar, Averroes e Ibn al-Jattib. Perfumes, ungüentos y jarabes.. Nivola Libros Y Ediciones, S.L.. ISBN 85-95599-62-7.
SANZ SERRULLA, Javier (1.999). Historia General de la Odontología Española.. Ed. Masson. ISBN 84-458-0598-3.
GARCÍA SÁNCHEZ, E. (1.983). El Kitab al agdiya de Avenzoar.. Granada.
OTERO TEJERO, I. (2.000). Historia Biográfica y Bibliográfica de la Urología Española.. Ed. Edicomplet S.L. Granada.
MUSHIN ISMAIL, Muhammad (1.999). «Los Avenzoar o Banu Zuhr de Sevilla: El legado de la medicina». Revista del Instituto Egipcio de Estudios Islámicos (Las ciudades de al-Ándalus: Sevilla) (31). ISSN 1132-3485: gps. 69-75.
[editar]Referencias
↑ a b c ibn zuhr - Definition from the Merriam-Webster Online Dictionary
↑ a b Personajes , Avenzoar PERSONAJES FAMOSOS , biografia de Avenzoar , personajes historicos , biografias de personajes Avenzoar
↑ a b c Biografia de Avenzoar
↑ a b c d e f g h i j k l m Islamset-Ibn Zuhr (Avenzoar)-Anatomy of Liver, Spleen, and Abdomen, their Diseases and Treatment in the Kitab Al-Taysir By Ibn Zuhr
↑ «Ibn Zuhr (Avenzoar), 1091-1161 C.E».
↑ a b c d e f g h i j k l m Medicina árabe
↑ a b c d e f Misaludonline : servicios salud, historias medicas personales
↑ a b ::Organización Islámica Argentina::
↑ a b c d e Oficina de Historia de la AEU. 100 Figuras de la Urología Española
↑ SHEHATA, Mostafa, "The Ear, Nose and Throat in Islamic Medicine", Journal of the International Society for the History of Islamic Medicine, 2003 (1): 2-5 [4].
↑ SHEHATA, Mostafa, "The Ear, Nose and Throat in Islamic Medicine", Journal of the International Society for the History of Islamic Medicine, 2003.
↑ Martin-Araguz, A.; Bustamante-Martinez, C.; Fernandez-Armayor, Ajo V.; Moreno-Martinez, J. M. (2002). "Neuroscience in al-Andalus and its influence on medieval scholastic medicine", Revista de neurología 34 (9), p. 877-892.
↑ KREK, M. "The Enigma of the First Arabic Book Printed from Movable Type", Journal of Near Eastern Studies 38 (3), p. 203-212. (1979).
↑ AJRAM, Kasem. Miracle of Islamic Science, Appendix B. Knowledge House Publishers. (1992). ISBN 0-911119-43-4.
↑ a b http://64.233.183.104/search?q=cache:750y7Jo9M7wJ:www.muslimheritage.com/uploads/SevilleFull.pdf+Kit%C4%81b+al-Iqti%E1%B9%A3%C4%81d+fi+Isl%C4%81h+al-Anfus&hl=es&ct=clnk&cd=7&gl=es
Ver las calificaciones de la página
Evalúa este artículo
¿Qué es esto?
Confiable
Objetivo
Completo
Bien escrito
Estoy muy bien informado sobre este tema (opcional)
Enviar calificaciones
Categorías: Historia de la medicinaParasitologíaEscritores en árabeEscritores de al-ÁndalusMédicos de al-ÁndalusFilósofos de al-ÁndalusEscritores de España del siglo XIIMédicos de España del siglo XII
قس انگلیسی
Abū-Marwān ʻAbd al-Malik ibn Zuhr (Arabic: أبو مروان عبد الملک بن زهر; 1094–1162 CE), better known in the West by his Latinized name Avenzoar, was an Arab-Muslim physician, surgeon and a contemporary of Averroes and Maimonides. He was born at Seville (now southwestern Spain) and was regarded as the most renowned physician of Al-Andalus.[1]
Ibn Zuhr was known for his emphasis on a more rational, empiric basis of medicine. His major work, Al-Taysīr fil-Mudāwāt wal-Tadbīr ("Book of Simplification Concerning Therapeutics and Diet"), was translated into Latin and Hebrew and was influential to the progress of surgery. He also improved surgical and medical knowledge by keying out several diseases and their treatments.
Ibn Zuhr performed the first experimental tracheotomy on a goat.[2] He is thought to have made the earliest description of bezoar stones as medicinal items.[3]
Contents [show]
[edit]Biography
[edit]Name
His full name is 'Abū-Marwān ʻAbd al-Malik ibn Abī al-ʻAlāʼ Ibn Zuhr (Arabic: أبو مروان عبد الملک بن أبی العلاء بن زهر). His name was Latinized as Avenzoar, Abumeron, Abhomeron or Abhomjeron.
[edit]Early life
He was born in Seville and belonged to the Banu Zuhr family (of Arab origin), which produced six consecutive generations of physicians, and included jurists, poets, viziers or courtiers, and midwives who served under rulers of Al-Andalus.[4][5] He studied medicine with his father, Abu'l-Ala Zuhr (d.1131) at an early age.
[edit]Fleeing from Seville
He fell out of favour of with the Almoravid ruler, 'Ali bin Yusuf bin Tashufin, and fled from Seville. He was however, apprehended and jailed in Marrakesh in 1140. Later in 1147 when the Almohad dynasty conquered Seville, he returned and devoted himself to medical practice. He died in Seville in 1162.
[edit]Works
Ibn Zuhr wrote three major books:[6]
Kitab al-iqtisad fi Islah Al-Anfus WA al-Ajsad, written in his youth.
Kitab al-aghdhiya, on foods and regimen of health, written in exile in Morocco.
Kitab al-taysir, his opus magnum and written at the request of his colleague Averroes.
[edit]Pathology
Ibn Zuhr presented an accurate description of the esophageal and stomach cancers, as well as other lesions.[7][8]
[edit]Animal testing
Ibn Zuhr introduced animal testing as an experimental method of testing surgical procedures before applying them to human patients.[9]
[edit]Legacy
The Jewish physician-philosopher Maimonides admired Ibn Zuhr,[10] describing him as "unique in his age and one of the great sages". He frequently quoted him in his medical texts.[11]
[edit]Veneration
He was depicted on a 1968 stamp from Syria.[12]
[edit]See also
Wikisource has the text of the 1911 Encyclopædia Britannica article Avenzoar.
Islamic medicine
List of Muslim scientists
List of Arab scientists and scholars
[edit]Notes
^ Azar 2008, p. 1.
^ Missori, Paolo; Brunetto, Giacoma M.; Domenicucci, Maurizio (7 February 2012). "Origin of the Cannula for Tracheotomy During the Middle Ages and Renaissance". World Journal of Surgery 36 (4): 928–934. doi:10.1007/s00268-012-1435-1.
^ Byrne, Joseph P.. Encyclopedia of the Black Death. ABC-CLIO. p. 33. ISBN 1598842536.
^ Azar 2008, p. 1.
^ The Art as a Profession, United States National Library of Medicine
^ Azar 2008, p. 3.
^ Tweel, Jan G.; Taylor, Clive R. (25 May 2010). "A brief history of pathology". Virchows Archiv 457 (1): 3–10. doi:10.1007/s00428-010-0934-4.
^ "2 Early concepts of cancer", 2000, Cancer and metastasis reviews, vol. 19, no. 3, pp. 205-205.
^ Hajar, Rachel (1 January 2011). "Animal testing and medicine". Heart Views 12 (1): 42. doi:10.4103/1995-705X.81548.
^ Kraemer, Joel L. (2010). Maimonides: The Life and World of One of Civilization's Greatest Minds. Random House of Canada. p. 91. ISBN 0385512007.
^ Azar 2008, p. 2.
^ Shulman, S.T., M.D. 2002, "Otitis media: Old problem, new problem", Pediatric annals, vol. 31, no. 12, pp. 767-768.
[edit]Sources
Azar, Henry (2008). The Sage of Seville: Ibn Zuhr, His Time, and His Medical Legacy. Cairo: American University in Cairo. ISBN 9774161556.
Millán, Cristina Álvarez (2005). "Ibn Zuhr". In Glick, Thomas F.; Livesey, Steven John; Wallis, Faith. Medieval Science, Technology, and Medicine: An Encyclopedia. Routledge encyclopedias of the Middle Ages ; v. 11. New York: Routledge. ISBN 0415969301.
[edit]External links
Hamarneh, Sami (2008) [1970-80]. "Ibn Zuhr,Abū Marwān ʿAbd Al-Malik Ibn Abiʿl-ʿAlāʿ (Latin,Abhomjeron or Avenzoar)". Complete Dictionary of Scientific Biography. Encyclopedia.com.
[show] v t e
Medicine in the medieval Islamic world
[show] v t e
Ancient anaesthesia
View page ratings
Rate this page
What's this?
Trustworthy
Objective
Complete
Well-written
I am highly knowledgeable about this topic (optional)
Submit ratings
Categories: 1094 births1162 deathsSunni Muslim scholarsPhysicians of medieval IslamMedieval Arab and Moorish physicians of SpainPharmacistsParasitologistsDietitians12th-century physicians
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ابن زهر. [ اِ ن ُ زُ ] (اِخ ) ۞ چند تن از دانشمندان خاندانی اندلسی بدین کنیت مشهورند، از نسل مردی موسوم بزهر ایادی عدنانی ، مهاجر باندلس ...