اجازه ویرایش برای همه اعضا

صوفی غلام نبی عشقری

نویسه گردانی: ṢWFY ḠLAM NBY ʽŠQRY
از شاعران دری گوی افغانستان بود. پدرش شیرمحمد معروف به داده‌شیر تاجرپیشه بود. وی هنوز نخستین سالهای کودکی را سپری نکرده‌بود که پدر، مادر و برادرش را از دست داد.

او از ۱۸ سالگی به شاعری روی آورد. در سال ۱۲۹۳ خورشیدی غلام نبی نخستین شعرش را به تخلص عشقری سرود. بسیاری از اشعارش در روزنامه‌های آن زمان به چاپ رسید و ۷۰ سال تمام به شاعری پرداخت.

در سال ۱۳۳۵ شغل صحافی را برگزید و با کتاب سروکار پیدا نمود و بعداً بزم‌های شاعرانه برپا می‌نمود و بالاخره در ۹ سرطان ۱۳۵۸ خورشیدی صوفی غلام نبی عشقری به عمر هشتاد و هفت سالگی درگذشت و در شهدای صالحین به خاک سپرده شد.

سبک شعر عشقری در دو گونه بود. دسته‌ای از اشعار او در سبک ادبی استوار هستند و دسته‌ای دیگر با بهره‌گیری از واژگان زبان عامیانه سروده شده‌است. بخشی از سروده‌های او در کلیاتش در سبک واسوخت است.


صوفی غلام نبی عشقری، یکی از صوفیان وارسته، سجاده نشین با وقار، رند خراباتی، مردی صاحبدل و شاعری گرانمایۀ زبان دری در نیم قرن اخیر کشور ما بود.که غزلها و غزلواره ها و مخمسات دلنشین و اشعار آبدار دیگری از او به یادگار مانده است.که به دلهای پیر و جوان نشسته است.شاعران و سخنوران هم عصر او، پیوسته گرامی اش می داشتند و بزم شعر خوانی و سخن آفرینی با او، می آراستند. و هنرمندان و آواز خوانان، شعر های آبدار و ترانه های شور انگیز او را در محافل شادمانی و غم، زمزمه میکردند.

صوفی عشقری، در محافل فرهنگی و ادبی جامعۀ روشنفکری افغانستان، بحیث یک صوفی روشن ضمیر و پاکدل یک نام آشناست.هر جا که بزم خوشی و محفل آراییست، اشعار شور انگیز و مردمی او، از حنجرۀ با نام و نشان ترین هنرمندان و استادان موسیقی چون استاد سراهنگ، استاد رحیم بخش، احمدظاهر، فرهاد دریا و آواز خوانان جوان کشور شنیده می شود. هیچ بزم موسیقی و شادی ای نیست که آهنگ های « همسر سرو قدت، نی در نیستان نشکند »، « عمری خیال بستم، من آشنایی ات را »، « به این تمکین که ساقی، باده در پیمانه می ریزد »، « بی گفتگو به کلبه ام ای آشنا بیا »

به عیادت بیا که بیمارم اشک حسرت زدیده می بارم » و صد ها آهنگ دیگر که شعرش از عشقری است، بگوش نرسد. غرلها و غزلواره های عشقری، مملو از احساس، عاطفه، نشاط و شیفتگی و شیدایی عاشقانه و عارفانه است.که هم شور و شیدایی و هم درد و رنج و نیاز درونی مردمش را متبلور می سازد. که ساده، مفهوم و عاری از تکلفات لفظی و کلامی و تعقیدات لفظی است. آنگونه که خودش می گوید:

« غزل عشقری زانروست دل انگیز و روان
که چو آیینه بسی ساده و گویا گفته »
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.