عجم جم و یم
نویسه گردانی:
ʽJM JM W YM
شاید برگردان واژه هخامنش از زبان لاتین "achaemenid عچمنید" باشد.
عجم (Ajam-Ajaam- Hajam) در زبان فارسی و در بیشتر زبانهای آسیایی مانند زبان هندی، زبان اردو، زبان پشتو، زبان بلوچی، زبان ترکی، معنی ایرانی و زبان فارسی میدهد، اما در زبان عربی امروزه بیشتر به معنی غیر عرب بکار میرود.
Keshvar ajam- letter from ottoman empire to persian empire mohammad shah
محتویات
[نمایش]
واژه عجم[ویرایش]
درطول تاریخ کاربردهای متعددی داشتهاست و به گونههای مختلفی بکار رفتهاست. در برههای از تاریخ به کسی که زبان عربی را متوجه نمیشد اعجمی میگفتند که این لقب در دوره موالی بیشتر به ایرانیان اطلاق میشد. برای اولین باردر دوره بنی امیه کاربرد تحقیر آمیز کلمه عجم برای مترادف پارسی و مجوس بیان شدهاست. اما امروزه کاربرد معنای تحقیر آمیز"زبان کند(الکن)" بندرت در ادبیات عرب جایگاه دارد. البته هنوز هم در بعضی از شهرهای خلیج فارس بعضی اعراب سنی تندرو و یا عدهای قوم گرایان، کلمه عجم را بویژه به شکل "اعجمی " برای تحقیر بر ضد شیعیان و ایرانیان بکار میبرند.کلمه عجم قبل از اینکه به این معنی بکار برود بیشتر برای پارسیان بکار میرفت کما اینکه امروزه در خوزستان، اعراب هنوز هم به پارسی عجم میگویند و این عبارت نه تنها تحقیر آمیز نبود بلکه موجب افتخار هم بود بطوری که بعضی از عربها حتی در دوره جاهلی داستانهای شکوه کسرایان عجم و ملک جم را با افتخار نقل میکردند.[۱]
بعدها بدلیل قالبها و صرفی بودن زبان عربی جم و عجم به واژههای متعدد و در قالبهای فعلی صرف شده است و معانی دیگری هم بر آن بار شده است مانند معجم، تعجیم، عجمه اعجمی عجمان و غیره.(رک:آنندراج)
عجم در زبانهای مختلف بصورتهای گوناگون مانند هجم - هخم - هیم- ایم- حیم نیز تلفظ شدهاست. گمان میرود بین واژه هخامنش و کلمه عجم ارتباط وجود داشته باشد. زیرا کلمه جم و یم که ریشه اصلی عجم هستند در زبان لاتین بصورت خ Haxâm تلفظ میشود.شاید کلمه جمشیدیان در نگارش لاتین به هخامنشیان تبدیل شده باشد.زیرا در ادب کلاسیک فارسی جمشید - جم و عجمیان هست اماهخامنشیان یا اخامنید وجود ندارد. تلفظ مختلف کلماتی مانند یعقوب- جاکوب=خاکوپ= یاکوب = هاکوپ - جوان = یوان = هوان= خواوان و ... نیز می تواند این فرضیه را اثبات کند.در قدیمیترین متون فارسی، جمشیدیان، جم، عجمیان و عجمان به چشم میخورداماواژه هخامنشیان در ادبیات فارسی بعد از اسلام نیست. کما اینکه کلمات کوروش - خشایار - اردشیر و .... نیز در پارسی قدیم شکل دیگری داشتهاند بطوریکه کوروش برگشت یافته به فارسی است. گمان میروداصل آن کوروس یا خروش باشد و لفظ کوروش تلفظ عبری ان است.[۲]
ریشه یابی و واژه شناسی[ویرایش]
- نظر لغت شناسان قدیم مانند فیروز آبادی در القاموس المحیط و ابن منصور در لسان العرب و فخر رازی و ابی الفتح موصلی این است که کلمه عجم ریشه در ع-ج-م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است. و غیر عربی را گویند که عربی را بخوبی صحبت نمیکند. الزمخشری می نویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن ولی عجمی یعنی فرس فارس یا ایرانی.
-ابی الحسین احمدبن فارس بن زکریا رازی، که از بزرگترین واژه شناسان درسده چهارم بوده است در دو کتاب ارزشمند( المقائیس فی اللغه و مجمل اللغه ) نخستین معنای « عجم » را تخم و دانه خرما و انگورو میوه هائی همانند انگور میداند. یعنی هسته و دانه هر چیز را عجم می نامد.
خوارزمی در کتاب مقدمه الادب مینویسد که « عجم » ، دانه هرچیزی است. بدین علت به درخت خرمائی که ازتخم خرما بروید، عجمه میگویند.
اما زبانشناسان معاصر که نظریه مکتب کلاسیک در زبان شناسی و ریشه شناسی را در بسیاری از موارد رد نموده و نظرات جدیدی دارند معتقدند که معنی های دانه و هسته و تخمه و یا حتی مبهم و ناروشن سخن گفتن مهنی هایی است که بعدها بر آن بار شده است اما ریشه بسیار قدیمی تری دارد و از ریشه"جم" و جمی است که بنوبه خود تلفظ پارسی از" یم"- " یما" و " یمی "است "ا" در اجم می تواند الف زاید باشد که در زبان عربی مرسوم است و یا می تواند ال تعریف با حذف لام باشد که باز هم در زبان عربی مرسوم است.
.sanskrit" Jama" or Yami.Jami: यमी) جمی یمی در سانسکریت اولین زن است و معادل حوا در ادیان ابراهیمی است.یم (جم) برادر اوست و معادل آدم در ادیان ابراهیمی است. در فرهنگ ژاپنی و چینی و در بودایی نیزیم و یما اساطیر مشابهی با استوره های هندی و ایرانی هستند.یَمَهیما - یم Yama (سانسکریت: यम)، در هند یَمَراجه (यमराज) نیز نامیده میشود، در تبت: شینجِه (གཤིན་རྗེ།)، در چین: یانلووَنگ (閻羅王) و بطور سادهتر یان (閻)، در ژاپن: اِنمَه دای-اّو (閻魔大王)، ایزد مرگ، نخستین بار در وداها آمده است. شخصیت مشابه در اساطیر ایرانی آئینمزدیسنا ییمَه خشائیتَه است که در اوستا آمده است. و با جم و ییمه جمشید پیوند دارد.واژه ییمه و یما و یمی می تواند یک ریشه داشته باشد. "یمی"Yami [۲]همچنین اله رودیمونا یا جمنا است و با خدای هندو ها کریشنا نیز پیوند دارداز طرفی جم در داستانهای ایرانی اولین پادشاه جهان و فرمانروای همه موجودات از جن و انس است.[۳]»105
پاسخ به شبهه ها[ویرایش]
بعضی اصرار دارند که عجم به معنی گنگ است و یک کلمه عربی است و با جم یک ریشه ندارد. زیرا اعراب دوره جاهلی که عجم و اعجمی بکار بردهاند آشنایی با جم و پادشاهان ایرانی نداشته اند. در رد این گفته دلایل و توجیهات مفصلی بیان شده است.اولاً عربها برای لال و گنک "صم بکم" بکار می برند و عجم هرگز به معنی کر و لال بکار نرفته اما معنی گنگ سه تعبیر دارد می گویند این مطلب گنگ است یعنی در آن ابهام وجود دارد.گنگ سخن گفتن همچنین به معنی دو پهلو گفتن و ناروشن گفتن است و نه به معنی کر ولال و به این معنی بکار نرفته است.عجم به معنی ناروشن و غیر فصیح بکار رفته و این معنی ثانویه ای بوده که بعدها بر آن بار شده است.[۳]
یک مورد از بهترین گواه ها بر اینکه اعراب دوره صدر اسلام جم و شاهان ایرانی را بخوبی می شناختهاند داستان نضربن حارث است که داستانهای شاهان عجم را تعریف می کرد است و از او در کتب های مهم تاریخ اسلام نام برده شده است. در صدر اسلام به ایرانیان عجمی می گفتندکما اینکه سوره نحل آیه ۱۰۳در اشاره به سلمان فارسی عجمی بکار برده است.و مفسر الضحاک او را سلمان فارسی دانسته که زبانش عجمی بوده است.[۴] (این تفسیرالضحاک به واقعیت های تاریخی نزدیک تر است).
بعدهادو یا سه قرن بعد در ادبیات عربی عبارتفارس و فارسی به تقلید از اروپائیان رایج شد. (در طول تاریخ به بسیاری از واژگان معنی های مختلفی بار می شودو تلفظ های مختلقی نیز ممکن است پیدا کنند بویژه در انتقال شفاهی و یا کتبی از یک زبان به زبان و فرهنگ دیگر واژگان می توانند در معنی - در مفهوم - در تلفظ به دلایل متعددی تغییر کنند. یک علت این است که بعضی از زبانها واژگانی را ندارند(گچپژ در عربی) و یا بعضی آواها را بگونه دیگری تلفظ می کنند مثلاً ش را س تلفظ می کنند.ه را خ و ... (نمونه Benjamin - بنیامین- بنخامین- بنهامین. یاسمین - جاسمین - خاسمین - جاشمین - یاکوپ- جاکوپ - خاکوپ - هاکوپ- یعقوب. خوان - جوان - حوان - یوان. خوبی- جوبی- هوبی- خوبا- جوبا- جوبلیشن- خلدون- کلدون- هالدون- یلدون ) جم نیز طبق این قاعده معنی ها و مفهوم های متعددی گرفته است می دانیم که اول اسامی جامدات و ضروریات ابداع شده و بعد صفت ها و اسم معنی بوجود آمده (بطور نمونه اول" سیب" و بعد صفت سیبا و زیبا درست شده است. هلو اسم میوه است ولی بعد برای صفت به معنی زیبا و شیرین هم بکار رفته است.عسل نام شهد است ولی امروزه معنی های متعددی بر آن بار شده. جان یعنی بدن ولی بعدها دهها صفت و اسم مختلف از آن گرفته شده مانند جانم یعنی عزیزم و ...)نام یکی از مشهورترین پادشاهان یا پیامبران استوری ایران نیز با یم پیوند دارد.[۴] ] کلمهیم و جم به بعد ها به معنی گروه و دسته و به معنی( آب و رودخانه و یا دریا در زبان سامی) نیز باران شده است. ریشه سامی و یا آریایی /sanscrit این کلمه مورد بحث قرار گرفته ریگ ودا کهن ترین متن نوشته حدود 4000 سال قبل یم را آورده و عربی بعد و متاخر از سانسکریت است.درعربی کلمه با حروف (وای) شروع نمیشود پس یم نمیتواند عربی باشد. چون وزن آن هم عربی نیست.پس یم در زبان عربی نیز ریشه سانسکریت و فارسی دارد. طبق قاعده زبان عرب به اسم جم الزاماًٌ ال اضافه میشود بصورت الجم. اما چون ج در «جم» اگرچه از حروف قمریاست(ا ـ ب ـ ج ـ ح ـ خ ـ ع ـ غ ـ ف ـ ق ـ ک ـ م ـ هـ ـ وـ ی) اما به چند دلیل و از جمله اینکه اصل کلمه غیر عربی است و دو حرفی است در هنگام خواندن ال جم همان قاعده حروف شمسی انجام میشود و "ا" خوانده می شود تا اسم سه حرفی درست شود ولی حرف «ل» تلفظ نمیشود بدلیل عدم توازن و حرف علة"یـ . توجه کنید که در گرامر عربی استثناهای بسیار زیادی هست.ممکن است" ا" که به یم و میر و ... اضافه شده "ا" زاید باشد و ربطی به حرف تعریف "ال" نداشته باشد. مثلاً در حرف تعریف ال در بسیاری از کلمات بویژه اسامی "ا" تلفظ نمیشود و این خلاف گرامر و قاعده رایج است. ماننداسامی افراد در : العیاشی و العربی که در زبان محاوره شمال آفریقا تلفظ می شوند لعیاشی و لعربی.همچنین در واژگانی مانندمیر از فارسی میانه در زبان عربی به امیر تبدیل شده است یا "ارق" ملی که معرب شده از "رگ" ملی هست می بینید که" ا" به رق اضافه شده است."ا" در کتابت به ع تبدیل شده اما در تلفظ حتی امروزه همچنان عجم تلفظ اجم را دارد و عربها و همچنین ایرانیان " عجم" را بصورت حلقی تلفظ نمیکنند. [۵]» آیا جم فارسی شده یم است یا یمی؟ از نظر لغوی هم جم و هم یم می توانند به جم تبدیل شودتفاوت تلفظ آنها برای مردم آن دوره شاید شبیه به هم بوده است. بنظر می رسدکه یم سانسکریت به معنی اولین مرد(آدم در مذهب هندو) به جم تغییر یافته است یم در زبان عرب و عبری معنی دریا و باران هم می دهد.که در این معنی به یمی (اولین زن ) و اله آب شباهت دارد.[۶]»105
جم که بود؟[ویرایش]
جم که در اوستا، یم و در زبان پهلوی جمشید و جمشیر و جم و در زبانهای لاتین گاهی هجم و هخم نیز تلفظ شدهاست نامی است که بزرگان متعددی در تاریخ به آن نامیده شدهاند ولی جمشید باستان اولین پادشاه جهانیان محسوب میشود او بر همه فرمانروایان از جن و انس غلبه پیدا کرده و آنها را مطیع ساخته است بر اساس نوشتهها و داستانهای شفاهی و کتب خداینامهها و شاهنامه، اختراع لباس، نگارگری، کشف فلز، ساختن گرمابه، پزشکی و جشن نوروز را به او نسبت دادهاند صفات این پادشاه شباهت زیادی به نوح در قران دارد و بعضی وی را با سلیمان یکی دانستهاند. در اوستا آمدهاست در زمان جم شید ۳۰۰ سال مرگ و بیماری نبود اهورا مزدا از او خواست که پیامبرش در روی زمین باشد ولی او شهریاری را پذیرفت. در یکی از سالها سرما بشدت فزونی یافت او دژی بنام جم کرات (ورجمکرت) ساخت و حیوانات را در آن جای داد. در دوره او حیوانات فزونی یافتند. او جامی داشت که در آن تمام اسرار نهان را میدید. نگاه کردن به گوی شیشهای و اسرار گفتن از این دوره رایج شدهاست، ولی سرانجام او ادعای خدایی کرد و بجای شاه شاهان خود را خدای خدایان نامید و گمراه شد پس ضحاک بر او چیره شد و به تعبیر فردوسی: من من (منی) و خود بزرگ بینی نمودو آفریدگار را نادیده گرفت.
منی کرد آن شاه یزدان شناس
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
Yami's Court and Hell.
The Blue figure is Yama with Yami and Chitragupta
17th century Painting from Government Museum, Chennai
Persian painting, depicting Jamshid halved before ضحاک
کلمه عجم به طور اساسی با نام جم (جم شید) پیوند دارد چه جمی که با ضحاک ( عربی شده اژیدهاک ) ثانی (ضحّاک، آستیاگ) مربوط میشده شخصی ازقوم مغان آذربایجان بوده که به قولکتسیاس و منابع اوستایی سپیتمه (یعنی دانای سفید و مقّدس)نامیده میشدهاست. کتسیاس نام سپیتمه را درفهرست نام حکمرانان ماد اسپنداس (ارمغان کننده خوشبختی) آورده (در اوستا نیز بدین معنی لفظی اشاره شدهاست) و به وی به عنوان آخرین فرمانروای ماد حکومت سی وپنج سال قائل شده و نام دیگر او را آستی گاس (صاحب و وارث تخت) آوردهاست. میدانیم که وی زیردست آستیاگ پدر زن خویش بوده و همزمان با آستیاگ در آذربایجان واران و ارمنستان حکومت نمودهاست. از جانب دیگر میدانیم که این فرد در واقع همان پدر زرتشت سپیتمان است که در شهر رغهآذربایجان یعنی مراغه حکومت میکردهاست و در تواریخ اساطیری پارسیان تحت نامهای پارسی جم (همزاد) و هوم هامان (دانای نیک) و گودرز (دارای سرودهای با ارزش) معرفی گردیدهاست. دلیل این وجه تسمیهها جز مغ بودن شخص وی نبودهاست چه همانطوریکه گفتیم نام جم در اینجا همچنین مطابق با همان جمّ عربی و عاد عبری ومغ و گور پارسی به معنی انجمنی است.[۷]»105
در اوستا، فرگرد دوم وندیداد در مورد این جم گفته شده که وی ورجمکرت (یعنی قلعهً جمشید) را ساخت و جای آن در کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) ذکر شدهاست که اکنون ویرانههای این دژ کوهستانی در آنجا قلعه قیزلار (یعنی دژجنگجویان) نامیده میشود و در حدود ۱۴ کیلومتری جنوب مراغه در کنار روستای لیلی داغی واقع شدهاست. در همین فرگرد دوم وندیداد در مورد آن آمده که زمان توفان بزرگ کولاک (در واقع تهاجم قبایل سکایی و سئوروماتی شمال دریای سیاه و قفقاز) جمشید (یعنی خورشید تابان، دریای تابناک، جم درخشان) با کسان خود در آن پناه گرفته بودند و این همان توفانی است که در قرآن تحت عنوان توفان قهر خدا برای قوم عاد (مغان، انجمنیها) یاد شدهاست. میدانیم که رهبر ملکوتی قوم عاد در قرآن هود (هودا، یعنی دانای نیک) معرفی شدهاست که بی تردید منظوراز وی همان سپیتمه (دانای سفید و مقدّس) پدر سپیتاک (زرتشت) است که کتسیاس در موردش میگوید وی که داماد آستیاگ بود به دست کورش به قتل رسید چون او وارث تاج و تخت به شمار میرفت و رسماًٌ به عنوان جانشین وی برگزیده شده بود. این خبر درست به نظر میرسد چون در یشتهای اوستا نیر به تصریح گفته شده که سپیتوره (برهً سفید) به همدستی اژی دهاک (ضحّاک) جم (جمشید) را کشت؛ چه نام سپیتوره (بره سفید) به وضوح نشانگر همان کوروش (یعنی قوچ، و اگر اصل آنرا کوره وش بدانیم «بسان نره اسب» معنی میدهد.) به هر حال بنا به روایت کتسیاس، کورش دو پسران سپیتمه با اسامی سپیتاک (که هرتسفلد پارسی شناس معروف آلمانی به درستی وی را مطابق با همان زرتشت سپیتمان دانسته) و مگابرن را به حکومت نواحی بلخ و گرگان انتخاب نمود و با مادر ایشان یعنی آمیتیدا (دانای خانه، دختر آستیاگ) ازدواج کرد. یعنی این دو برادر (سپیتاک و برادر بزرگش مگابرن) در عمل تبدیل به پسر خواندههای کورش گردیدند و از همینجاست که از ترکیب ایندو با کمبوجیه سوم پسر تنی کورش سوم داستان اساطیری سه پسر فریدون (کورش) در شاهنامه پدید آمدهاست. که درآن سلم (مگابرن) و تور (کمبوجیه) قاتل ایرج (گئوماته زرتشت، سپیتاک بردیه) به شمار آمدهاند. این براساس شایعهای دروغین بوده چه قاتل اصلی گئوماته زرتشت (بردیه) همان داریوش (دقیانوس یعنی کشندهً شاه جوان و جاودانه) وشش تن همراهان وی بودهاند که در قرآن از آنها به عنوان اصحاب کهف نام برده شدهاست.
چنانکه از نوشتههای هرودوت و کتسیاس بر میآید بعد از مرگ کورش، سپیتاک (زرتشت، زریادر) یا همان تنائوکسار (بردیه، یعنی بزرگ تن) از بلخ به پارس خوانده شد و در آنجا تحتالقاب گئوماتای مغ (مغ دانای سرودهای دینی) و پاتی زیت (حافظ سرودهای دینی) به هنگام لشکرکشی کمبوجیه به مصر به نیابت سلطنت وی بر گزیده شد و چون بعد از گذشت سه سال و اندی شایعهً مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید حکومت خود را همراه با برنامه اصلاحات عمیق اجتماعی خویش رسمی اعلام نمود تا اینکه توسط داریوش (دقیانوس روایات اسلامی) و شش تن همدستانش، وی به همراه موبدان نزدیکش ترور گردیدند که این واقعه در تورات و قرآن به عنوان قهرخدا بر قوم هامان (زرتشت) و قوم ثمود (معدومین) بازگویی شدهاست. به گفتهً هرودوت این مغ اصلاحات اجتماعی بینظیری نموده بود چنانکه در قتل وی مردم آسیا به جز پارسیان به سوگ و ماتم نشستند.
در مورد ریشهً پارسی نام جم (یمه) گفتنی است که آن در پیش آریائیان هندوپارسی از عهد سپیتمه (داماد آستیاگ و ولیعهد وی) قدیمیتر بوده و درزبان ایشان به معانی همزاد و جام (سمبل خورشید) بودهاست و بدین معانی نام ایزد میرای خورشید وایزد خاندان شاهی و ایزد جهان زیرین به شمار میرفتهاست. وی درپیش آریائیان کاسی (اسلاف لران) ایمیریا (سرور دانا یا دانای مرگ و میر) نامیده میشد و نام مزدوجش که الهه سرسبزی بوده میریزیر (الهه جهان زیرین) قید شدهاست.
پیداست که این جم با جمّ سامیها که لقبی بر سپیتمه و قوم وی یعنی مغان بوده درهم آمیختهاست: چون در شاهنشاهی پارسیان پیش از اسلام سامی زبانان درصد بالایی را تشکیل میدادهاند و فرهنگ و اساطیر کهن پارسی را میشناخته و در مورد آنها بحث و فحص میکردهاند بطوریکه آنها کوروش را با نام ذو القرنین میشناختند و در این مورد از پیامبر سوال میکردند که چندین آیه در مورد ذوالقرنین وجود دارد. لذا چنانکه اشاره شد برای نامهای مغ (مجوس) و گور گبر مترادف سامی عربی آن یعنی جمّ را با اضافه کردن حرف تعریف الف و لام شمسی خود به صورت الجّم ساخته و از تلخیص آن در افواه عامه نام عجم را برای پارسیان (در اصل برای روحانیون مغ ایشان) پدید آوردهاند.
چنانکه گفته شد این جمّ از سوی دیگر با هوم عابد (سپیتمه مغ) پدرهامان (سپیتاک/زرتشت/بردیه) مطابق میشدهاست: در تورات کتاب استر نام زرتشت و پدرش به ترتیبهامان (نیکومنش) و همداتای (همزاد، جم) ذکر شدهاند و نام قبیلهً ایشان اجاجی (دوردست و بالایی) قید شده که بی تردید منظور سرمتهای آنتایی (اسلاف بوسنیها) میباشند چه نامهای آنتا و بوسنی نیز به معنی کناری و دوردست هستند.
پس خود پارسیان نیز این نام تاریخی را تنها از سامی زبانان بین النهرین نیاموخته و سپیتمه/جم واقعاًٌ همزادی داشتهاست که مطابق وداها و اوستا همزاد وی دختری بوده که جمی نامیده میشدهاست. به هر حال پارسیان نام جم را در رابطه با اژیدهاک (آستیاگ) به جای سپیتمه (هوم) بکار بردهاند. لذا این جمّ در اوستا به سبب همشکلی آن با جم کهن اساطیری آریائیان یعنی خدای میرای خورشید و ایزد خاندان شاهی- که علیالقاعده تحت اشکال یمه، ایمرو و ییمیر از هند تا اسکاندیناوی شناخته شده بوده- یکی گرفته شدهاست.
چنانکه گفته شد کتسیاس میگوید سپیتمه (جم، هوم) به طور رسمی به عنوان جانشین آستیاگ (اژیدهاک مادی، ضحاک) درنظر گرفته شده بود چون وی داماد آستیاگ و شوهر دختر وی، آمیتیدا (ماندانا، دانای خانه وآشیانه)بود؛ ولی در اساطیر شاهنامه به اشتباهی که ظاهراًٌ منشاً آن تقارن حکومت ایشان بعلاوه تقیه و سازشگری و دروغ مصلحت آمیزگویی مغان درباری بوده، اژی دهاک جانشین جمشید وانمود شده نه برعکس. پس جمشید یعنی همان یمه خشئتهً اوستا (لفظاٌ یعنی جم درخشان و زیبا) نه همان جمشید جم اساطیری است که به عنوان خدای خاندان شاهی و خدای میرای خورشید و خدای جهان زیرین شناخته میشده، بلکه همان سپیتمه/ اسپنداس/ هوم تاریخی است که در اوستا ملقب به هوم سرور و دارندهً چشمان زرین است.
میدانیم که نام اوستایی قبیله اصلی وی یعنی سئیریمه (سلم، سئورومات، یعنی اسلاف صربوکرواتها) نیز به معنی سرور بزرگ است. ظاهراًٌ تناقضی بین مغ بودن و انتساب زرتشت به دوراسروها یعنی صربهای دوردست (بوسنیها) موجود است ولی این مغهای شهر رغه آذربایجان (مراغه) میتوانستند از اختلاط با قوم سئورومات پدید آمده باشند چه بنا به شواهد تاریخی و باستانشناسی مغان حتی در میان قبایل سئورومات (قوم سلم) واسکیتان (سکاها) نیز مقام روحانیت را به خود اختصاص داده بودند.
افزون براین کلمه مغ در زبان آریائیها با نامهای صرب (سرب یا سرو به لغت ودایی یعنی همه کس و انجمنی) و کروات (هئوروات، به اوستایی به همان معنی همه کس و انجمنی) مترادف میباشد. به طوری که اشاره شد این تنها منابع یونانی و ارمنی نیستند که نام ملکه سمورامت (در اصل سئورومات، یعنی مادر سالار) را با زرتشت به عنوان فرمانروای آذربایجان و اران یا بلخ پیوند میدهند بلکه همانطوریکه اشاره شد در کتب پهلوی نیز نام نیای دیرین زرتشت، دوراسرو یعنی صرب دوردست (=بوسنی) به شمار آمدهاست.
در این باب خصوصیات نژادی زرتشت و پدرش سپیتمه یعنی بور و روشن و اندام درشت ایشان نیز مزید بر علت است. در خصوص مکان فرمانروایی اولیه زرتشت گفتنی است مطابق خود اوستا و نوشته گزنفون و همچنین خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در پارس تنائوکسار/بردیه یا همان زریادر/زرتشت ابتدا در همان حوالی رود ارس یعنی در آذربایجان و اران و ارمنستان حکمرانی داشتهاست. جمشید (موبد درخشان، جام شاه درخشان) متصّف به هئورمه (یعنی دارای رمههای خوب) است که از اینها چنین معلوم میگردد که زوج خدایان اوستایی و ودایی درواسپ (لرواسپها، اشوینها وناستیاهای وداها) نیز در اصل ایزدان خورشید، چمنزارها، گلهها وچشمه ساران بودهاند و همان ایزدانی هستند که در کتیبههای میتانیها تحت نام زوج خدایان میثره (مهر دارای چراگاههای فراخ) و ناشتیا (الهه آبهای جاری، ناهید) معرفی گشتهاند پس بی جهت نیست این دو ایزد و الهه همزاد (=جم وجمی) درمقام داشتن اسبهای تیزرو با هم مشترک بودهاند. درنقش برجسته کورانگون فارس که مربوط به ۲۰۰۰ سال پیش ازمیلاد است ربالنوعی روی تخت عجیبی از مار چنبره زده نشستهاست و از تاج او وهمچنین تاج الهه پشت سرش دو شاخ بیرون آمده ودر دستش جامی است که پنداری آب زندگی در آن است و به سوی پرستندگان جاری است. این نقوش بر جسته از جهات بسیاری یادآور اسطوره جم و خواهرش جمی و جام شراب درخشان منسوب بدیشان میباشد.[۸]»
بنابر این در ادبیات پارسی اسم جم و کلمه جم و جمشید و جمی در موارد مختلفی کاربرد داشتهاست و چندین شخصیت اساطیری پارسی با نام جم و جمشید شناخته میشدهاست و این کلمه ریشه پارسی دارد و نه عربی.
قدیمیترین نامی که عربها برای پارس بکار بردهاند کشور(ملک) جم است که عربهای دوره جاهلییت آن را معرب نموده، اجم و عجم گفتند و کلمات عجمه عجمو اعجمی و الاعاجم را از آن ساختند. سپس در دورههای بعدی عجم و اعجمی را در معنیهای مختلف بکار بردند. ابتدا این کلمه را اختصاصاً برای پارسیان و مترادف با فارسی بکار میبردند. در سدههای بعد از اسلام این کلمه کاربرد بیشتری پیدا کرد و گاهی به خود اعراب نیز عجمی میگویند مثلاً به شیعیان بحرین و عمان (عربی شده هومان، هامان) عجمی میگویند. یا عراقیها به مردم پارسی خوزستان عجم میگفتند. در یک دوره به زرتشتیان و یا به مجوس عجم میگفتند. در بعضی موارد به مردم خراسان عجم گفتهاند بطور بسیار معدودی به آذریها نیز ترکان عجم گفتهاند.
امروزه کلمه عجم بیشتر به معنی غیر عرب بکار میرود. البته هنوز هم اندکی از اعراب برای تحقیر فارسها آن را به جای فارس بکار میبرند و منظور تحقیر آمیزی دارند همانطور که پارسیان کلمه تازی را به جای عرب بدوی و به منظور تحقیر بکار میبرند.
عجم در قرآن[ویرایش]
مقالهٔ اصلی: عجم در قرآن
واژهٔ «عجم» در بخشهای متفاوتی از قرآن نیز به کار رفتهاست که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
سوره ۱۶ آیه ۱۰۳
در سوره فصلت (۴۱) آیه ۴۴
سوره الشعر (۲۶) آیههای ۱۹۸
سوره الشوری(۴۲) آیه ۷
سوره الشعر(۲۶) آیههای ۱۹۸ و ۱۹۹
﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾«16:103»
﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًی وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولَئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾«41:44»
﴿وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ‹198›فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ‹199›﴾«26:198—199»
در کتب مفسرين اهل تشیع:
در بیشتر کتب مفسرین اهل تشیع که غالباً فارسی زبان هستند . در تفسیر آیات فوق عجم به معنی غیر عرب وکسی که زبان عربی را خوب نمیداند تفسیر شده است.
در کتابهای اهل سنت[ویرایش]
در کتابهای مفسرین غیر ایرانی عموم آنها هم در تفسیر آیه فوف و هم در معنی کلمه عجم گفتهاند مراد ایرانیان و فارسها بوده است بعضی نیز به مفهوم غیر غرب اشاره کردهاند.
[۹]
در سه نمونه زیر عجم به معنی ایرانی تفسیر شده است:
پیامبر خواست برای ایرانیان نامه بنویسد به ایشان گفتند ایرانیان نامه بدون مهر را قبول نمیکنند پس مهر خاتم از نقره ساختند.أن نبی الله صلی الله علیه وسلم کان أراد أن یکتب إلی العجم. فقیل له إن العجم لا یقبلون إلا کتابا علیه خاتم . فاصطنع خاتماً من فضة، قال کأنی أنظر إلی بیاضه فی یده. صحیح مسلم - 2092
یوشک أهل العراق ألا یجبی إلیهم قفیز ولا درهم. قلنا من أین ذاک ؟ قال من قبل العجم. یمنعون ذاک. ثم قال یوشک أهل الشام أن لا یجبی إلیهم دینار ولا مدی . قلنا : من أین ذاک ؟ قال من قبل الروم. ثم أسکت هنیة. ثم قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم " یکون فی آخر أمتی خلیفة یحثی المال حثیا. لا یعده عددا ". صحیح مسلم - 2913
قال رجل یا رسول الله هل للإسلام من منتهی قال أیما أهل بیت وقال فی موضع آخر قال نعم أیما أهل بیت من العرب أو العجم أراد الله بهم خیراً أدخل علیهم الإسلام قال ثم قال ثم تقع الفتن کأنها الطل یعودون فیها أساود صباء یضرب بعضکم رقاب بعض. الدارقطنی - الإلزامات والتتبع - 95
عجم در حدیثها و روایتهای اسلامی[ویرایش]
عجم در کتابهای مقدس و در سخنان بزرگان دینی
واژه (عجم) را در تفسیرها، روایتها و حدیثها، بیشتر به (غیر عرب) معنی میکنند، ولی پارهای از روایات بطور روشن نشان میدهد که (عجم) تمام غیر عرب را در بر نمیگیرد. بلکه عجم، تنها به گروه خاصّی از غیر عربها و آنهم ایرانیان و بخصوص فارسها گفته میشدهاست. در کتب سفر نامهها یا اسفار مذهبی نیز عبارتهایی مانند این زیاد است: مردمان آن ناحیه از ترک، خزر، ارمن، رومی، عرب و یهودی و عجم هستند.[۱۰] همچنین روایات متعددی گویای آن است از جمله:
پیامبر اکرم (ص): (یا ابا الحمراء! انطلق فادع لی مائة من العرب وخمسین رجلاً من العجم وثلاثین رجلاً من القبط وعشرین رجلاً من الحبشة… ثمّ قال (ص): یا معشر العرب والعجم والقبط والحبشة…)۱ برای من ۱۰۰نفر عرب و همچنین ۵۰ نفر عجم (ایرانی) و ۳۰ نفر مصری و ۲۰ نفر از حبشه (سومالی و اتیوپی) دعوت کن. امام صادق (ع): (یا هشام! النبط لیس من العرب ولامن العجم.) ای هشام! نبطیها نه از عرب هستند و نه از عجم.
امام علی (ع):
(یسیر المهدی حتّی ینزل بیت المقدّس وتنقل الیه الخزائن وتدخل العرب والعجم واهل الحرب والروم وغیرهم فی طاعته.)حضرت مهدی (ع) حرکت میکند، تا در بیت المقدس منزل میکند و خزینهها به سوی او سرازیر میشوند و عرب و عجم و جنگاوران و اهل روم و غیر آنها، سر بر فرمان او مینهند.
هنگامی که پیامبر اسلام (ص) خودرا به عدّهای از یهودیان، (رسول ربّالعالمین) معرّفی فرمود، آنان پرسیدند: (الی من؟ الی العرب امالی العجم امالینا؟) به سوی چه کسی فرستاده شدهای؟ به سوی عرب یا عجم یا ما؟
عجم کدام گروه غیر عرب هستند؟ روایات گذشته نشان داده که به همه غیر عربها (عجم) گفته نمیشدهاست. پس از جستجو، احادیثی یافته شدند که نشان میدهد آن گروه، ایرانیانند و به روایتی بر نخوردیم که به جز ایرانیان (عجم) اطلاق گردد: حدیث از بحار الانوار:
(انّما سمّت العجم شهورها بآبان ماه و آذرماه و غیرهما….)
بدرستیکه عجمها ماههای خود را اینگونه نام گذاری کردهاند" آبان ماه و آذر ماه و...
روشن است که فقط در بین ایرانیان، ماهها، آبان و آذر، و… نامیده میشدهاست و نه در بین همه غیر عربها.
معلّی بن خنیس میگوید: امام صادق (ع) به من فرمود: آیا با نوروز آشنایی داری؟ عرض کردم: فدایت گردم، این روز، روزی است که عجم آن را بزرگ میشمارد و در این روز به یکدیگر هدیه میدهند. در پایان روایت بالا امام صادق (ع): هیچ نوروزی فرا نمیرسد، مگر این که در انتظار فرج هستیم؛ زیرا این روز، از روزهای ما و شیعیان ماست که عجم آن را حفظ کرده، ولی شما آن را از بین بردید. در اینجا نیز روشن است که در آن زمان تنها ایرانیان نوروز را بزرگ میشماردند و آن را حفظ کردهاند. در جنگ احزاب، هنگامی که پیامبر با مهاجران و انصار رایزنی فرمود، سلمان گفت: هرگاه برای عجم، چنین مشکلاتی پیش آید، پیرامون شهرهای خود را خندق میکنند و از یک سوی میجنگند.
وقتی سلمان فارسی میگوید: عجم چنین میکنند، مراد او و نمونههای مشابه آن فقط ایرانیان است. بویژه که خود سلمان از منطقهای در اصفهان موسوم به جم (جیم = جی) بودهاست و او رادر بسیاری از منابع سلمان عجمی مینامیدند. اما در زمان صدام حسین نام این شخصیت اسلامی و تاریخی را مانند نام خلیج فارس تغییر دادند و به او لقب سلمان پاک دادند. امیرالمؤمنین (ع):
و امّا در مورد فراوانی عجم و ترسیدن از جمعیت ایشان که سخن گفتی، باید بگویم: ما در زمان رسول خدا (ص) با تکیه به فراوانی نیرو نمیجنگیدیم…. روایت: هرکس در سرزمین عجمها، بنایی بسازد و به نوروز و عید مهرگان عمل کند از عجمها به شمار میآید.(در اینجا بهنظر میرسد منظور از" عجم"، مجوس باشد
پیامبر اسلام (ص): بر شما بشارت باد ای فرزندان بنی فرّوخ! اگر ایمان به ستاره ثریا آویزان باشد، عرب به آن دست نمییابد، امّا عجم، به آن خواهد رسید.
با توجه به این که واژه (فرّخ) فارسی و به معنای فرخنده (پرخنده) است واین که مضمون این حدیث، بارها از جانب پیامبر (ص) درباره ایرانیان گفته شده، میتوان گفت: مراد از (بنی فرّوخ) ایرانیان هستند. ۱. شیخ صدوق مینگارد: عبدالمطلب، ده نام داشت که عرب و قیصرها (کی سر = تاجدار) و پادشاهان عجم و پادشاهان حبشه… به آن نامها، او را میشناختند.
۲. مجلسی در بحار جلد ۲۰ صفحه ۳۷۷ عنوان یکی از بابها را این گونه نگاشتهاست: (باب ۲۱ مراسلاته (ص) الی ملوک العجم والروم وغیرهم.) در بحار جلد ۴۸ صفحه ۳۰۵ قسمتی از کلام امیرالمؤمنین (ع) درباره قیام حضرت مهدی (ع) آورده شدهاست: ...[۱۱]
نتیجه: از کاربردهای گوناگون واژه (عجم) چنین بر میآید که در روایات هر جا واژه (عجم) بدون قرینهای به کار رفته باشد، نمیتوان عجم را تمام غیرعرب دانست، بلکه ذهن به ایرانیان انصراف پیدا میکند. چنانچه در مجمع البحرین (عجم) به (فُرْس) فارسی معنی شدهاست. از آنچه گفتیم، روشن میشود که (عجم) در روایات زیر نیز نشان در ایرانیان دارد:
امام باقر: (اصحاب القائم ثلاثماة وثلاثة عشر رجلاً اولاد العجم.) اصحاب حضرت قائم (ع) ۳۱۳ تن ایرانی هستند.
امام علی: (کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفة یعلّمون النّاس القرآن کما انزل.) گویا خیمههای ایرانیان را در مسجد کوفه میبینم که قرآن را همان گونه که نازل شده یاد میدهند.
امام صادق: (لو انزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب وقد نزل علی العرب فآمنت به العجم فهذه فضیلة العجم.) اگر قرآن به ایرانیان نازل میشد، عرب به آن ایمان نمیآورد، ولی بر عرب نازل شد و ایرانیان به آن ایمان آوردند. این فضیلتی است برای ایرانیان.
پیامبر اکرم (ص): (معاشر قریش! تضربون العجم علی الاسلام هذا واللّه لیضربنّکم علیه عوداً.) ای گروه قریش! شما، ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر میزنید. به خدا سوگند، آنان در آینده شما را برای بازگرداندن به اسلام با شمشیر میزنند.
عجم در ادب پارسی[ویرایش]
نوشتار اصلی: عجم در ادب پارسی
در ادبیات فارسی شاعرهای بسیاری از واژه عجم به معنی مردم ایران یا غیر عربها استفاده کردهاند.
عجم در ادبیات عرب[ویرایش]
انا ابن المکارم من النسل جم - - و حائز ارث ملوک العجم - شاعر المتوکلی
من فرزند نیکیها هستم از ریشه جم -- بردارنده میراث شاهان عجم (ایران)
الملل و النحل که توسط محمد بن عبدالکریم شهرستانی به زبان عربی نوشته شدهاست. ملتهایی را که در چهار گوشه جهان زیست میکنند به چهار ملت بزرگ تقسیم کردهاست که عبارتاند از:
عرب.
عجم. شامل فارسها، خراسانیان کرمانیان و خوزیان
روم.
هند.
آسمان هفت و دریاها نیز هفتگانه توصیف شدهاست.
در ادبیات عرب واژه عجم همچنین مترادف و هم معنی با سرزمین ایران بکار رفتهاست و اصطلاح بلاد عجم و یا مملکت عجم مورد تقلید تاریخ نویسان درباری شاهان قاجاری و صفوی نیز بودهاست. به عبارت دیگر یکی از نامهای سرزمین ایران عجم بودهاست.
برابر اسناد تاریخی و شواهد، قراین و فرهنگ شفاهی میتوان گفت ۴ نام برای کشور ایران و همچنین دریای جنوب ایران بکار رفتهاست: ۱- کشور جم در ادبیات ایران (جمشید) ۲ - مملکت عجم در ادبیات عرب ۳- پارس (فارس) در ادبیات اروپائیان ۴- ایران (ایراک، عراق معرب شده ایراک، ایلام).
اطلاع بیشتر: الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه
کاربردهای دیگر[ویرایش]
Khaleej ajam
ایران-فارس
نقشه پرشیا
ترکان عثمانی در قراردادهای و نامه های خود از کشور عجم برای نامیدن ایران استفاده می کردندو در واقع عجم معادل ایران بکار برده می شد بنا براین عجم یکی ازنامهای ایران است ترکها عبارت عجم را برای فارسها و صفویها نیز بکار میبردندبعدها این عبارت در ترکیه برای بیگانه و کولیها نیز بکار رفتهاست اما بیشتر برای بیگانه بکار میرود.نگاه کنید به نامه های سلطان عبدالمجید.
بدرخان بدلیسی در کتاب شرفنامه نیز عجم را برای ساکنین ایران بکار میبردند.[۱۲]
همچنین کردهای سنی در قرون اخیر نیز این واژه را برای اشاره به آذریها و کردهای شیعه بکار میبردند همچنین امپراتوری عثمانی برای نام بردن از مقدونیهایها، بلغارها و صربها استفاده میکردند.[۱۳]
عجم همچنین به عنوان نام خانوادگی استفاده شده است.[۱۴]
در برههای از تاریخ در زبان فارسی و از سوی عرب ها و ترک ها مترادف ایران و فارسی زبانان بکار رفتهاست.عربها عجم را برای نام ایران در عبارت ملک جم و مملکت عجم و خلیج بحر عجم بکار بردهاند.[۱۵]
در موسیقی عربی عجم مترادف پارسی بکار رفته است.همچنین در موسیقی شمالی هند موسیقی به نام نوروز عجم وجود دارد.[۱۶][۱۷]
جستارهای وابسته[ویرایش]
ایرانیان مهاجر در کشورهای عربی را با لقب عجم و عجمی میشناسند.
فؤاد عجمی یکی از آنها است
تازی
مطالعهٔ بیشتر[ویرایش]
برای اطلاع بیشتر به :
کتاب نوروز جمشید دکتر جواد برومند و
کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ محمد عجم. انتشارات پارت- تهران ۱۳۸۳ مراجعه شود.
اسناد نام خلیج فارس میراثی کهن و جاودان، محمد عجم، انتشارات اوین،ISBN 978-600-90231-4-1
http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=107791
الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه
کلمه عجم برگرفته ازکلمه (اچم)گویش پارسی مردمان ایران زمین درجنوب کشورایران مناطق سواحل خلیج پارس وجنوب استان فارس همانندجزایربحرین،هرمزگان ،شهرهای بندر لنگه ،بندرعباس ولارستان فعلی راشامل میگردد که بدلیل هم مرزی باستانی با کشورعربستان وشهره حیره که خسروپرویز بنای آن را نهادمیان اعراب آن زمان متداول بوده است زیرا که اعراب حرف (چ)درپارسی رامعرب کرده و(ج)تلفظ میکنندوازآنجا که درگذشته به مردم ابن گویش اچمی زبان ویاعجم می گفتندوهیچگونه حالت تحقیر مد نظرآن مردمان عرب نبوده است .هرچند که درزمان بنی امیه ،ناسیونالیست عرب برایران ودیگر ملیتهای مغلوب بدلبل فقر فرهنگی خود فخرمی فروخته است .زبان اچمی گویش پارسی پهلوی است که درحال حاضر دراکثرشهروروستاهای استانهای فارس،هرمزگان ومردم بومی گذشته وحال در امارات متحده عربی ،بحرین وعمان قابل شنیدن ویاپیگیری است. (الف .حلاج )
پانویس[ویرایش]
Jump up↑ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
Jump up↑ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
Jump up↑ سوبهاش کومار، فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی.
Jump up↑ [ کتابBook.Documents on the Persian Gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1. ]
Jump up↑ عجم، اسناد نام خلیج فارس، ۳۸.
Jump up↑ سوبهاش کومار، فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی.
Jump up↑ سوبهاش کومار، فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی.
Jump up↑ عجم، اسناد نام خلیج فارس، ۳۸.
Jump up↑ [۱] تفسیر الضحاک قدیمی ترین تفسیر صفحه 524 : عجمی اشاره به سلمان فارسی است.]
Jump up↑ کتاب اسناد نام خلیج فارس، میراثی کهن و جاودان صفحه ۲۲ تا۴۷ گفتار نامهای سرزمین ایران
Jump up↑ واژه (عجم) در روایات
Jump up↑ Philip G. Kreyenbroek, Stefan Sperl, The Kurds, 250 pp., Routledge, 1992, ISBN 0-415-07265-4, 9780415072656
Jump up↑ Mahmood Reza Ghods, A comparative historical study of the causes, development and effects of the revolutionary movements in northern Iran in 1920-21 and 1945-46. University of Denver, 1988. v.1, p.75.
Jump up↑ Names Database: Ajam Surname
Jump up↑ کتابbook.documents on the Persian gulf's name.names of Iran.pp.23-60 molk e Ajam=MOLKE JAM. اسناد نام خلیج فارس، محمد عجم - تهران 1388 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
Jump up↑ A. J. Racy, "Making Music in the Arab World", Published by Cambridge University Press, 2004. pg 110.
Jump up↑ Manorma Sharma, "Musical Heritage of India", APH Publishing Corporation, 2007.
مطالعه بیستر[ویرایش]
محمد عجم. «آشنایی با نامهای سرزمین ایران». موسسه همشهری، ۵ آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۱۸ بهمن ۱۳۹۰.
الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه – جهینه نصر علی– طلاس – برج دمشق- 2003
[۵]
معجم المعربات الفارسیه: منذ بواکیر العصر الحاضر - محمد التونجی
کتاب فرهنگ تطبیقی واژگان مشترک زبان فارسی و هندی نوشته سوبهاش کومار ، سپهر دانش همدان ، 1386
محمد عجم. «تاثیر فارسی بر زبان و ادبیات عرب». موسسه همشهری، 22 آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
کومار، سوبهاش. شرح واژگان. همدان: سپهر دانش، ۱۳۸۶.
محمد عجم. «در قران کلمات غیر عربی وجود دارد». موسسه آفتاب، 22 آبان ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۸ اسفند ۱۳۹۰.
فصلنامه شماره۸۳ حوزه
پیوند به بیرون[ویرایش]
تفسیر الضحاک قدیمی ترین تفسیر صفحه 524 عجمی سلمان فارسی بود[۶]
نامهای سرزمین ایران
نیای اساطیری ایرانیان
جستجوی فامیلی عجم
http://ir.mondediplo.com/article981.html
ردهها:
ایران تاریخ ایران کلمات و عبارات معرب نامهای تحقیرآمیز مذهبی و نژادی نامهای خانوادگی
همچنین
العَجَم اسم جنس لخلاف العرب، الواحد منهم عجمی.
فی جزیرة العرب، یطلق على الفُرس خصوصا.
فی الأندلس، یطلق اسم العجمیة (الخمیادو) على نصوص اللغات الرومنسیة المکتوبة بالحرف العربی.
فی غرب أفریقیا، یطلق اسم العجمیة (أجمی) على نصوص اللغات الأفریقیة المکتوبة بالحرف العربی.
محتویات
[أخف]
1 عجم فی قاموس العرب
2 عجم فی القران
3 عجم فی الاحادیث
4 انظر أیضا
عجم فی قاموس العرب[عدل]
والعَجَمیُّ من جنسهُ العَجَم وإن أفصح والمنسوب إلى العَجَم یقال نسیجٌ عجمیٌّ ج عَجَم.
العَجُوْمَة الناقة القویة على السفر
العَوَاجِم الأسنان مفردهُ عاجِمة
الأَعْجَم من لا یفصح ولا یبیّن کلامهُ وإن کان من العرب والذی فی لسانِه عجمة وإن أفصح بالعجمیَّة ج أعجمون وأعاجم. وفی سورة الشعراء ولو نزَّلناه على بعض الأعجمین. ثم یُنسَب إلیهِ فیقال لسانٌ أعجمیٌّ وکتابٌ أعجمیٌّ ولا تقل رجل أعجمیٌّ فتنسبهُ إلى نفسهِ إلا أن یکون أعجم وأعجمیّ بمعنى مثل دوَّار ودوَّاری إلا إذا ورد ورودًا لا یمکن ردُّهُ. وأما قول الشاعر
کانَ فُرادَى زورهِ طبعتهما-
بطینٍ من الجولان کُتَّابُ أعجمِ
فلم یُرِد بهِ العجم وإنما أراد بهِ کتاب رجل أعجم وهو ملک الروم. والأعجم أیضًا الأخرس والموج لا یتنفَّس فلا ینضح ماءَ ولا یُسمَع لهُ صوت ومن لیس بعربیّ ویستوی فیهِ الواحد والجمع یقال رجل أعجم وقوم أعجم. والأنثى عَجْماءُ ج عُجْمٌ. والأَعْجَام العجم.
عجم فی القران[عدل]
﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾ [16:103]
﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاءٌ وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولَئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾ [41:44]
﴿وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ198فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ199﴾ [26:198—199]
عجم فی الاحادیث[عدل]
أن نبی کان أراد أن یکتب إلى العجم. فقیل له إن العجم لا یقبلون إلا کتابا علیه خاتم . فاصطنع خاتماً من فضة، قال کأنی أنظر إلى بیاضه فی یده. صحیح مسلم - 2092
قال النبی یوشک أهل العراق ألا یجبى إلیهم قفیز ولا درهم. قلنا من أین ذاک ؟ قال من قبل العجم. یمنعون ذاک. ثم قال یوشک أهل الشام أن لا یجبى إلیهم دینار ولا مدی . قلنا : من أین ذاک ؟ قال من قبل الروم. ثم أسکت هنیة. ثم قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم " یکون فی آخر أمتی خلیفة یحثی المال حثیا. لا یعده عددا ". صحیح مسلم - 2913
قال رجل یا رسول الله هل للإسلام من منتهى قال أیما أهل بیت وقال فی موضع آخر قال نعم أیما أهل بیت من العرب أو العجم أراد الله بهم خیراً أدخل علیهم الإسلام قال ثم قال ثم تقع الفتن کأنها الطل یعودون فیها أساود صباء یضرب بعضکم رقاب بعض. الدارقطنی - الإلزامات والتتبع - 95
انظر أیضا[عدل]
موالی
لعز
بربر
إردرة
تصنیف:
اصطلاحات عربیة
همچنین
Ajam is a word used in Persian and Arabic literature, but with different meanings.
In Arabic, Ajam (عجم) has one primary meaning: "non-Arab". Literally it has the meaning "one who is illiterate in language", "silent", or "mute", and refers to non-Arabs in general. In the former sense it is a neutral term meaning "stranger" or "foreign".
Contents
[show]
Etymology[edit]
Origin[edit]
This section needs additional citations for verification.Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed.(August 2012)
Ajam has one primary meaning in Arabic: "non-Arab".[1]
according to a traditional etymology The word `ajam comes from the Semitic root `-j-m. Related forms of the same root include, but are not limited to:[2]
`ajama / 'a'jama / `ajjama: to dot - in particular, to add the dots that distinguish between various Arabic letters to a text (and hence make it easier for a non-native Arabic speaker to read). Now an obsolete term, since all modern Arabic texts are dotted. This may also be linked to `ajaam / `ajam: pit/seed (e.g. of a date or grape).
Persian painting, depicting Jamshid halved before Zahhak
in'ajama: (of speech) to be incomprehensible
ista'jama: to fall silent; to be unable to speak
'a'jam: non-fluent
musta'jim: mute, incapable of speech
Homophonous words, which may or may not be derived from the same root, include:
`ajama: to test (a person); to try (a food).
according to A speculative doctorine etymology `Ajam comes from the first name of the ancient Persian king, Jamshid, The etymology would have "Ajam" as an arabized version of the kings name 'Jam' rooted in Sanskrit" Jam" or Yami,(Sanskrit: यमी) is the first woman, along with her twin brother Yama. She is also the Goddess of riverYamuna, connected to the mythology surrounding the Hindu god Krishna. Jam orJamshid in Persian mythologyis the first king of kings of the world or the lord of the univers. according to the book "document on the persian gulf's name"page23-50 ,all the words related to Semitic root" `-j-m"(like: moajam-ajma-) also had a root in "Jam"Yami,and in the cours of history different meaning have been given to the word. A.Jam is from addition of the definite article Al-and deletion of "l"in pronunciation. according to that book although jīm is a lunar and Lrarly will be omitted in pronounce but explanation can account for the anomalous assimilation of the "l" by the jīm or theayin at the beginning of the word in place of the alif that would be expected from the article al-.because there are many exception for the lunar and Solar in Arabic.
Yami's Court and Hell.
The Blue figure is Yama with Yami and Chitragupta
17th century Painting from Government Museum, Chennai
Development[edit]
According to The Political Language of Islam, during the Islamic period, Ajam was originally used as a reference to denote those whom Arabs in the Arabian peninsula viewed as "alien" or outsiders.[3] The early application of the term included all of the non-Arab peoples with whom the Arabs had contact including Persians, Byzantine Greeks,Ethiopians, Armenians, Assyrians, Syriacs, Mandeans, Arameans, Jews, Georgians, Sabians,Samaritans, Egyptians, Berbers and the somewhat related Nabataeans.The original meaning still exists, and in much of the non-Arabic speaking Muslim world the term does not have a pejorative meaning as the word is understood to mean anyone who does not speak Arabic.
During the early age of the Caliphates, Ajam was often synonymous for "barbarian" or stranger. In the eastern parts of the Middle East, it was generally applied to the Persians, while in al-Andalus it referred to speakers of Romance languages - becoming "Aljamiado" in Spanish in reference to Arabic-script writing of those languages - and in West Africa, Ajami similarly refers to Ajami script, or the writing of local languages such as Hausa and Fulani in the Arabic alphabet. In Zanzibar ajami and ajamo means Persian which came from the Persian Gulf and the cities of Shiraz and Siraf. In Turkish and Urdu, there are many documents and letters that used ajam to refer to Persian Muhammad Iqbal poem : ey javanan e Ajam Jaan E man o jaan e shoma(O youngs of Iranian i love you and i ....)but in recent literature the usage of the term is not used to any ethnic group, but instead may have evolved from the original Arabic usage for outsiders in general.
The verb ʿaǰama originally meant "to mumble, and speak indistinctly", which is the opposite of ʿaraba, “to speak clearly”. Accordingly, the noun ʿoǰma, of the same root, is the opposite of foṣḥa, which means "chaste, correct, Arabic language".[4] In general, Ajam was a pejorative term used by Arabs conscious of their social and political superiority, in early Islam. However, the distinction between Arab and Ajam is discernible in pre-Islamic poetry.[4]
According to Clifford Edmund Bosworth, "by the 3rd/9th century, the non-Arabs, and above all the Persians, were asserting their social and cultural equality (taswīa) with the Arabs, if not their superiority (tafżīl) over them (a process seen in the literary movement of the Šoʿūbīya). In any case, there was always in some minds a current of admiration for the ʿAǰam as heirs of an ancient, cultured tradition of life. Even the great proponent of the Arab cause, Jāḥeẓ, wrote a Ketāb al-taswīa bayn al-ʿArab wa’l-ʿAǰam. After these controversies had died down, and the Persians had achieved a position of power in the Islamic world comparable to their numbers and capabilities, "ʿAjam" became a simple ethnic and geographical designation.".[5] Thus by the 9th century, the term was being used by Persians themselves as an ethnic term, and examples can be given by Asadi Tusi in his poem comparing the superiority of Persians and Arabs.[6] Accordingly: "territorial notions of “Iran,” are reflected in such terms as irānšahr, irānzamin, or Faris, the Arabicized form of Pārs/Fārs (Persia). The ethnic notion of “Iranian” is denoted by the Persian words Pārsi or Irāni, and the Arabic term Ahl Faris (inhabitants of Persia) or ʿAjam, referring to non-Arabs, but primarily to Persians as in molk-e ʿAjam (Persian kingdom) or moluk-e ʿAjam (Persian kings).".[7]
In the Persian Gulf region today, people usually refer to Persian as Ajami as they refer to Persian carpet (Ajami carpet or sajjad al Ajami), Persian cat (Ajami cat), and Persian emperors (Ajami kings).[8] The Persian community in Bahrain calls itself Ajami.
Khaleej Ajam = Persian gulf/belad Ajam/Iran.othoman map
'Ajam was used by the Ottomans to refer to the Safavids[9]
The Kurdish historian, Sharaf-al-Din Bitlisi, uses the term Ajam( عجم) in his bookSharafnama (1597 CE) to refer to the Shia Persians.[10]
Modern Sunni Kurds of Iran use this term to denote Persians, Azeris and Southern Kurds.[11]
Adjam, Hajjam, Ajaim, Ajami, Akham (as Axam in Spain for ajam), Ayam in Europe.
In Turkish, the usage of the term is not applied to any ethnic group, but instead appears to have evolved from the original Arabic usage for outsiders in-general and shifted into a different meaning as the term ajemi (in modern Turkish acemi) literally means rookie,clumsy, inept or novice.[12] The word, with this meaning, has been borrowed into languages of the former Ottoman Empire such as Bulgarian and Macedonian (аджамия), Serbo-Croatian (adžamija), and Greek (ατζαμής) .
It is also used as a surname.[13]
It is also the old name of Iran used mostly by Arabs and Turks (keshvar-e Ajam) as a synonym to Persia, also a medieval name for the Persian Gulf (Bahr-e Ajam), or to refer to the follower of Shia religion.[14]
In Arabic music there is a maqam (musical mode) called Ajam, meaning "the Persian mode", corresponding to the major scale in European music.[15]
In Northern Indian music there is a muqam called Navroz-e-Ajam.[16]
The term is commonly used to refer to Persians in Bahrain.[citation needed]
See also[edit]
Mawali
Ajami (disambiguation)
References[edit]
Jump up^ Sakhr: Multilingual Dictionary
Jump up^ Sakhr: Lisan al-Arab
Jump up^ Amazon: The Political Language of Islam (Emergent Literatures)
^ Jump up to:a b Encyclopædia Iranica, "Ajam, p.700"
Jump up^ (Encyclopædia Iranica, "Ajam", Bosworth)
Jump up^ گفتمش چو دیوانه بسی گفتی و اکنون پاسخ شنو ای بوده چون دیوان بیابان عیب ار چه کنی اهل گرانمایه عجم را چه بوید شما خود گلهء غر شتربان Jalal Khaleqi Motlaq, "Asadi Tusi", Majaleyeh Daneshkadeyeh Adabiyaat o Olum-e Insani(Literature and Humanities Magazine), Ferdowsi University, 1357(1978). page 71.
Jump up^ Encyclopedia Iranica, "IRANIAN IDENTITY iii. MEDIEVAL ISLAMIC PERIOD" by Ahmad Ashraf
Jump up^ The Book.documents on the Persian gulf's name.names of Iran.pp.23-60 Molk e Ajam= Persi . Molk-e-Jam and Molouk -e-Ajam(Persian Kings). عجم - تهران 2010 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
Jump up^ Martin van Bruinessen. "Nationalisme kurde et ethnicités intra-kurdes", Peuples Méditerranéens no. 68-69 (1994), 11-37.
Jump up^ Philip G. Kreyenbroek, Stefan Sperl, The Kurds, 250 pp., Routledge, 1992, ISBN 0-415-07265-4, ISBN 978-0-415-07265-6 (see p.38)
Jump up^ Mahmood Reza Ghods, A comparative historical study of the causes, development and effects of the revolutionary movements in northern Iran in 1920-21 and 1945-46. University of Denver, 1988. v.1, p.75.
Jump up^ [1]
Jump up^ Names Database: Ajam Surname
Jump up^ The Book.documents on the Persian gulf's name.names of Iran.pp.23-60 Molk e Ajam= Persi . Molk-e-Jam and Molouk -e-Ajam (Persian Kings). عجم - تهران 2010 ISBN 978-600-90231-4-1PAGE 23-60...
Jump up^ A. J. Racy, "Making Music in the Arab World", Published by Cambridge University Press, 2004. pg 110.
Jump up^ Manorma Sharma, "Musical Heritage of India", APH Publishing Corporation, 2007.
[show]
v t e
Ethnic and religious slurs
[show]
v t e
Characters and names in the Quran
Categories:
Arabic words and phrases Ethnic and religious slurs Persian communities outside of Iran Ethno-cultural designations Religion and race
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.