لق
نویسه گردانی:
LQ
به فتح ل. شل و سست به گویش کازرونی(ع.ش)
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تخم مرغی که نطفه آن احتمالا توانایی نشو و نما را از دست داده است .
بذری که روییدن آن قطعی نیست و اما و اگر دارد.
خان لق . [ ل ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان فشافویه ٔ بخش ری شهرستان تهران . واقع در 51 هزارگزی جنوب باختری ری و 8 هزارگزی خاور شوسه ٔ قم . ...
دهن لق . [ دَ هََ ل َ ] (ص مرکب ) دهن لغ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دهن لغ شود.
قیله لق . [ ق ِ ل َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی . آب آن از رود قطور و چشمه . محصول آن غلات ، و شغل اهالی زرا...
لق شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد.- لق شدن کمر ؛ خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره .- لق...
دهان لق . [ دَ ل َ ] (ص مرکب ) دهان لغ. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دهان لغ شود.
مژده لق .[ م ُ دَ / دِ ل ُ ] (اِ مرکب ) (مرکب از مژده ٔ فارسی +لُق ترکی که پسوند نسبت است ) آنچه در صله ٔ مژده به کسی دهند. (آنندراج ). مشتلق...
تق و لق . [ ت َق ْ ق ُ ل َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، کاسد. بی مشتری . بی رونق : بازاری تق و لق ؛ بازاری کاسد. دکانی تق و لق ؛ دکا...
لق و دق . [ ل َق ْ ق ُ دَق ق / دَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) زمین هموار و سخت که گیاه و درخت نداشته باشدو این در اصل لغ و دغ به غین معجمه ب...
لق کردن . [ ل َ ک َ دَ] (مص مرکب ) جنبان کردن چیزی استوار، چون : میخ و دندان و جز آن در جای خویش . رجوع به لغ و به لق شود.