اجازه ویرایش برای همه اعضا

لؤلؤ

نویسه گردانی: LL
مروارید
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
لولی وش . [ وَ ] (ص مرکب ) چون لولی . لولی سان . که چون لولی بود : دلم ربوده ٔ لولی وشی است شورانگیزدروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.حافظ.
ده لولو. [ دِه ْ ل ُ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان . واقع در 33هزارگزی شمال خاوری کرمان . سکنه ٔ آن 450 ت...
ام لیلی . [ اُم ْ م ِ ل َ لا ] (ع اِ مرکب ) می سیاه گون .(منتهی الارب ). شراب ، و گویند شرابی که رنگ آن سیاه باشد. (از المرصع). شراب سیاه . (...
ام لیلی .[ اُم ْ م ِ ل َ لا ] (اِخ ) دختر رواحة انصاری ، زن ابولیلی و مادر عبدالرحمان بن ابی لیلی . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تم...
ام لیلی . [ اُم ْ م ِ ل َ لا ] (اِخ ) دختر مرةبن مسعود ثقفی یا ابومرةبن عروةبن مسعود ثقفی . از زنان امام سوم حسین بن علی (ع ) و مادر علی اکبر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
(ابو لؤلؤ) یک ایرانی که خود را نوکر درباره عمر پور خطاب فرمانروای عرب ساخت و توانست بدین گونه خود را به او نزدیک کرده و او را بکشد. نام دیگر او فیروز ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
لولو زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) پرحرفی کردن (در تداول مردم گناباد خراسان ).
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۳ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.