اجازه ویرایش برای همه اعضا

کون

نویسه گردانی: KWN
برخی که به کار بردن این واژه را بی ادبی می دانند، به جای آن واژه های عربی مانند: مقعد، دُبُر را به کار می برند؛ ولی بجز کون، واژه های دیگری در پارسی هست: سَرین، نشیمنگاه، هَتَک، زَدَنگ (اوستایی: زَدَنگه zadangh)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کنایه معکوس به شخص گناهکار، یعنی شخصی که زیاد کون داده است و بالطبع باید کون وی گشاد باشد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کون کنی . [ کو ک ُ ](حامص مرکب ) از راه دبر جماع کردن . امردبازی . غلامبارگی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مدخل قبل شود.
کون لخت . [ ل ُ ] (ص مرکب ) کسی که کونش برهنه باشد. (فرهنگ فارسی معین ). کون برهنه . و رجوع به کون برهنه شود.
کون لیس . (نف مرکب ) کون لیسنده . متملق سخت پست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود.
کون مرز. [ م َ ](نف مرکب ) کون مرزنده . کون کن . (فرهنگ فارسی معین ).
کون مرزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) کون کنی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
لونه کون . [ ل ُوْ ن ِ ک ُوْن ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در 21هزارگزی شمال باختری کامیاران و سه هزارگزی...
به کسی گفته میشود که در مکانی یا مهمانی یا مجلسی قرار دارد و کسی را نمیشناسد و متعاقباً کسی هم ان شخص را نمیشناسد و او را تحویل نمیگیرد
کون لیسی . (حامص مرکب ) تملق و تبصبصی سخت به رذالت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.