آخشیج
نویسه گردانی:
ʼAḴŠYJ
ضد، نقیض، بر خلاف
«بارها شنیده بودم پدرم پندشان می دادی و چنین می گفتی: آن پول را به نیازمندان، خویشان و
همسایگان دهید. ولی این سخن او کمتر نتیجه می داد. زیرا روضه خوانان و چاووشان همه آخشیج گفته های
او راگفتندی»
«و به آخشیج پدرم که بسیار تند و ناشکیبا می بود»
زندگانی احمد کسروی به قلم احمد کسروی تبریزی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
آخشیج . (اِ) عنصر. طبع. اسطقس ّ. آخشیگ : خداوند ما کاین جهان آفریدبلند آسمان از برش برکشیدفراز آورید آخشیجان چهارکجا اندرو بست چندین نگاربرین ...
اخشیج . [ اَ ] (ص ) اخشیک . آخشیج . ضد و نقیض و مخالف . (برهان ). || (اِ) هر یک از عناصر اربعه . (برهان ).