جا
نویسه گردانی:
JA
جا در زبان مازنی (تاپوری) حرف اضافه ای است به معنای «از»؛ برای مثال: «ایرانِ جا اِمِه» به معنای «از ایران می آیم».
همچنین بعد از برخی کلمات معنای «با» و «به همراهِ» می دهد؛ به عنوان مثال: «امیرِ جا بیَمومه» به معنی «با امیر (یا به همراه امیر) آمدم».
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جا. (اِ) معروف است که مکان و مقام باشد. (برهان ). محل . مَعان . مستقر. موضع: عَثار؛ جای هلاک و بدی . خُنُس ؛ جای آهوان . وَأطَه ؛ جای ژرف ا...
تاری جا. (اِ مرکب ) جای تاریک . کنایه از مکان سخت و دردناک . محل تاریک و سخت و شوم .
چه جا. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان . در 32هزارگزی جنوب علی آباد واقع است . کوهستانی و معتدل و مرطوب اس...
شب جا. [ ش َ ] (اِ مرکب ) منزل شب و جایگاه شب و شب باش . (ناظم الاطباء).
جا زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) چیز کم قیمت و بدلی را بجای چیز پربها و اصلی به کسی دادن . بدلی را بجای اصلی دادن یا فروختن به چالاکی و زرنگ...
همه جا. [ هََ م ِ ] (اِخ ) دهی است از توابع شهرستان کرج . دارای 293 تن سکنه ، آب آن از چشمه سار و محصول عمده اش غله ، لبنیات و عسل است . (ا...
میدانگاه در میان مردم بروجن وچهارمحال این واژه کاربرد دارد وبه معنی جای باز ومیدان به کار می رود
شاید نخست این واژه "فراخ جا" بوده باشد.
خاص جا. (اِ مرکب ) پناه گاه . مقر. (ناظم الاطباء).
جا و جو. [ وَ ] (اِ مرکب ) از اتباع است . مکان . جای .
جا رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، منفعل شدن از کرده یا گفته ٔ خود پس از آنکه طرف دلیلی آشکارا آورد. مجاب شدن . با سکوت اذعان ...