اجازه ویرایش برای همه اعضا

بر

نویسه گردانی: BR
بَر٘، در لهجه پارسی غور به معنی ، عرض ، عریض
مثل یک شکل مستطیل که سحت آنرا طول عرض می نامند . در لهجه پارسی غور ، به آن بر درازی می گویند . بر . حرف اضافه هم است. بر به معنی کنار ، بر به معنی نادیده خواندن. بر به معنی وهشت کردن. بر به معنی بالا پریدن،
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
گوش بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) بُرنده ٔ گوش . قاطع گوش . قطعکننده ٔ گوش . || کسی که به مکرمال کسی را بگیرد. (فرهنگ نظام ). که به دسیسه پول از...
مفت بر. [ م ُ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه رایگان و بدون رنج و زحمت چیزی را می برد. (ناظم الاطباء). || آدمی که در قمار تقلب کند و پول طرف را ب...
مشک بر. [ م ُ / م ِ ب َ ] (ص مرکب ) مشک آلود. مشک آگین . خوشبوی و معطر : مشک بر گشت خاک عودی پوش نافه خر گشت باد نافه فروش . نظامی .از آن مشک بر...
کوه بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) سنگتراش در کوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
گره بر. [ گ ِ رِه ْ ب ُ ] (نف مرکب ) گره برنده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || طرار و آن شخصی است که در این زمان به کیسه بر اشتهار (شهرت ) ...
کره بر. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیات نوبران شهرستان ساوه . کوهستانی و سردسیر است و 454 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
عرق بر. [ ع َ رَ ب ُ ] (نف مرکب ) خوی بره . داروئی که عرق باز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
علف بر. [ ع َ ل َ ب ُ ] (اِ مرکب ) ابزاری است از نوع داس ، که در طویله بوسیله ٔ آن یونجه و امثال آن را بریده به چهارپایان میدهند. اره ٔ کما...
علم بر. [ ع َ ل َ ب َ ] (نف مرکب ) بمعنی علم بردار است . (آنندراج ). حامل علم : نی نی به روز عیدی و روز دعاش هست کیخسرو آبدار و سکندر علم برش ...
ستم بر. [ س ِ ت َ ب َ ] (نف مرکب )ستمکش . قبول کننده ٔ ظلم . پذیرنده ٔ جور : نباشد هیچ بیگانه ستمگرنباشد هیچ آزاده ستم بر.(ویس و رامین ).
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۵۳ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.