عین
نویسه گردانی:
ʽYN
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوىِ اَیومَن یا اَئیئُمَن Ayuman-Aioman به معناى چشم و دیده و مال و توانگرى ، چشمه و ... برداشته معرب نموده و ساخته اند: العِیْن ، أعیان ، عُیون ، عیان ، عینیّة ، تعیین ، معیّن ، عَیَّنَ
یُعَیِّنُ ، عَیِنَ ، أَعیَنْ ، عانَ ، تعیّن ، متعیّن و ... !!!! دیگر همتایان آن در پارسى اینهاست: چشم Chashm (پهلوى-اوستایى) ، دیده Dideh (پهلوى: دیتَگ ) ، دوئیسْرْ Duisr (پهلوى: چشم ، دیده ، نگر ، نگاه، چشم دل ، بصیرت) ، نِگَر Negar (پهلوى: نظر ، نگاه ، چشم)
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عین البقر. [ ع َ نُل ْ ب َ ق َ ] (اِخ ) چشمه ای است در نزدیکی عکا، و مسلمانان و نصاری و یهودیان آن را زیارت کنند. و گویند آن گاوی که حضرت ...
عین الثمر. [ ع َ نُث ْ ث َ ] (اِخ ) شهری است نزدیک انبار در غرب کوفه ، و به نزدیکی آن جایگاهی است بنام شَفاثا که از هر دو شهر مذکور خرما و ق...
عین الثور. [ ع َ نُث ْ ث َ ] (اِخ ) ستاره ای است که آن را دَبَران نیز گویند. اگر کسی به وقت طلوع آن را ببیند کور شود. و آن ستاره برج ثور ...
عین اباغ . [ ع َ ن ِ اُ ] ۞ (اِخ ) نام آبی است که چون شخصی از عمالقه بنام اباغ در آنجا فرودآمد بدین نام شهرت یافت . ولی در حقیقت آن ...
عین حلوة. [ ع َ ن ِ ح ُل ْ وَ ] (اِخ ) چشمه ای است در وادی الستار. (از معجم البلدان ).
عین الملح . [ ع َ نُل ْ م َ ل َ ] ۞ (ع اِ مرکب ) چشم نمکین : گریه ٔ او نز غم است و نز فرح روح داند گریه ٔ عین الملح .مولوی .
عین الملک . [ ع َ نُل ْ م ُ ] (اِخ ) حسین بن شرف الملک رضی الدین ابی بکر اشعری ، ملقب به عین الملک و فخرالدین ، از اولاد ابوموسی اشعری . وی اب...
عین النبی . [ ع َ نُن ْ ن َ بی ی ] (اِخ ) نام چشمه ای در مدینه ٔ منوره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). چشمه ای که پیغمبر اکرم وقت هجرت از آن وض...
عین الرصد.[ ع َ نُرْ رَ ص َ ] (اِخ ) نام قریه ای میان موصل و مویلحه ، در راه میان موصل و نصیبین . (از ابن بطوطة).
عین الاسد. [ ع َ نُل ْ اَ س َ ] (ع اِ مرکب ) چشم شیر. || (اِخ ) منزلی است از منازل قمر، و آن دو ستاره است در مقدم جبهه ، مشهور به طَرف . ر...