جن
نویسه گردانی:
JN
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) از واژه پهلوىِ جینا Jina به معناى جن برداشته معرب نموده و گفته اند: الجِن ، أجنة و ... !!! سپس ریشه سه حرفى جـ.ن.ن را از آن بیرون کشیده اند که بر پوشیدگى و پوشیده و پنهان شدن معنا دارد که صفت اصلى جنیان
است و ساخته اند: جَنّ یُجَنُّ : مستور و پوشیده شدن و از آن ساخته اند : جنین یعنى پوشیده شده (با رحم) و از همین معنا جَنّة (جنت) جنات : بهشت(جایى که از نظرها پنهان است) و از سوى دیگر جَنّ یُجَنُّ : دیوانه شدن ، روانى شدن (زیرا قدیمیها اعتقاد داشتند دیوانگان
جن زده یا دیوزده شده اند و جن یا دیوى تسخیرشان کرده!!!) و از آن ساخته اند: مجنون ، مجانین ، جنون
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
جن . [ ج َ ] (اِ) ۞ طرف . جانب . سو. کنار. (برهان ).
جن . [ ج ِن ن ] (ع اِ) پری و دیو. (برهان ). پری . ضد انس . || فرشتگان . (منتهی الارب ). || هر چیز پوشیده از حواس از ملئکه و شیاطین . (اقرب ...
جن . [ ج َن ن ] (ع مص ) پوشیدن شب (بوسیله ٔ تاریکی ). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دفن کردن مرده را. || پوشیده و پنهان شدن ، و به ...
جن . [ ج ِن ن ] (اِخ ) دهی است در دامن کوه ثلج . (منتهی الارب ).
(jon) به معنی چون. خلق را اعنی آسمانی جن افلاک وستارکان جنبنده و ناجنبنده. (هدایة المتعلمین فی طب ص 13)
دیگ جن . [ گ ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخی نزدیک دریا که بر سقف غاری ایجاد شده است و هوا (و احتمالاً آب ) هنگام مد دریا از میان آ...
تخم جن. الف. کودک ناآرام. ب. بچة زبر و زرنگ. پ. لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک. (منبع: فرهنگ فارسی معین)
جن زده . [ ج ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پری زده . آنکه مورد اذیت و آزار جنّیان واقع شده . || مصروع . (فرهنگ فارسی معین ). مصاب .
جعفر جن . [ ج َف َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شهرستان کازرون در چهارهزارگزی شمال کنارتخته و کنار راه شوسه ٔ کازرون به ...
جن زدگی . [ ج ِ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت جن زده . صفت جن زده . رجوع به جن زده شود.