غزال
نویسه گردانی:
ḠZʼL
این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه پهلوىِ کَژال Kajal برداشته معرب نموده و ساخته اند : الغزال .. از آنجا که غزال و آهو نمادى از زنان و دختران است .. تازیان(اربان) این واژه را بر وزن فعال تصور کرده و ریشه ٣حرفى غ.ز.ل را از
آن بیرون کشیده و ساخته اند: غَزَلَ یغزل (عشق بازى کردن با زنان) ، غازل ، مغزول مغازل مغزِل مغزِلة ، غزل (شعر عاشقانه) ، غزلیات ، غزول ، غوازل ، مغازلة ، إغزال ، مُغزِل ، إغتزال ، مغتزل ، تغازل ، تغزّل ، متغزّل ، متغازل ، مِغزال و ...!!!!!!!! همتاى دیگر پارسى
آن این است: آسیک Asik (کردى: کژال ، آهو ، گوزن) ، شوکا Shoka (پارسى: آهوى ایرانى ، کژال ایرانى) ، تیبا Tiba (پهلوى: آهو ، کژال- تازیان این واژه را برداشته معرب نموده و ظبی-الظبی میگویند!!!) آهو Ahu (پهلوى: آهوک)
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غزال الضحی . [ غ َ لُض ْ ض ُ حا ] (ع اِ مرکب ) اول چاشتگاه . (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 186). در فرهنگها به این معنی غزالةالضحی آمده است . رجوع...
غزال المسک . [ غ َ لُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) آهوی مشکین ۞ . آهوی مشک . آهوی ختا. آهوی ختن .
غزال شعبان . [ غ َ ل ُ ش َ ] (ع اِ مرکب ) جانورکی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضرب من الجنادب . (اقرب الموارد).
غزال عربی پستانداری از خانواده گاوسانان از گونه های در معرض تهدید انقراض است که عمده زیستگاهش کشورهای حوزه خلیج فارس همچون قطر، اردن و عربستان و زیس...
غزال عربی پستانداری از خانواده گاوسانان از گونه های در معرض تهدید انقراض است که عمده زیستگاهش کشورهای حوزه خلیج فارس همچون قطر، اردن و عربستان و زیس...
قذال . [ ق َ ] (ع اِ) پس سر. بناگوش . هو مابین نقرةالقفاء الی الاذن . (اقرب الموارد). ج ، اَقذِلَة. || بستنگاه افسار اسب در پس پیشانی . (منت...
قذعل . [ ق ُ ع ُ / ق ِ ع َ ] (ع ص ) ناکس . فرومایه . || خوار. بی قدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).