بی حجابی در ایران باستان از زبان فردوسی
نویسه گردانی:
BY ḤJABY DR ʼYRʼN BASTAN ʼZ ZBAN FRDWSY
با جستجوی واژه های: رو، روی، مو، گیسو، چهره، غبغب، گردن و زیور در شاهنامه، به خوبی می توان دریافت که زنان در ایران باستان پوشش سر و چهره نداشته اند: گردن آنها نمایان بوده و سینه ی آنها نیز تا جایی که گردنبند نمایان باشد، پیدا بوده است. اینک نمونه ها در
شاهنامه. در جلد نخست شاهنامه به تصحیح ژول مول در داستان «آمدن زال به نزد مهراب کابلی» در باره ی نداشتن روبند و روسری زنان آمده است: یکی نامدار از میان مهان (بزرگان) ***چنین گفت با پهلوان جهان/ پس پرده ی او یکی دختر است*** که رویش ز خورشید، نیکوتر است/ ز سر
تا به پایش به کردار آج (ادب)*** به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج/ (درختی بسیار بزرگ که در هندوستان می روید) در ادامه از موهای سرش هم می گوید: بر آن سفت سیمین دو مشکین کمند*** (سُفت: شانه، دوش. سیمین: نقره ای) سرش گشته چون حلقه ی پای بند/ از دو سوی سرش دو دسته
موی مشکی بر روی شانه ها افتاده است و سرش مانند حلقه ای میان آن دو می باشد. دهانش چو گلنار و لب ناروان (مانند درخت نارون) *** ز سیمین برش رسته دو ناردان (ناردان: دانه ی انار)/ دو چشمش به سان دو نرگس به باغ*** مژه، تیرگی برده از پر زاغ/ (سیاهی مژه هایش از پر
زاغ هم سیاه تر است) دو ابرو به سان کمان تراز ***(درست مانند کمانی که هر دو سویش از میانه به یک اندازه است) بر او توز (آفرینش) پوشیده از مشک ناز/ همچنین در داستان منوچهر می خوانیم: چو خورشید تابنده شد ناپدید*** در خانه بستند و گم شد کلید/ پرستنده (پرستار، خدمتکار)
شد سوی دستان سام*** که شد ساخته کار بگذار گام/ سپهبد سوی کاخ بنهاد روی*** چنان بود چون مردم (مرد) جفت، جوی/ (مردی که در جستجوی جفت است) برآمد سیه چشم گلرخ به بام*** چو سرو سهی بر سرش ماه تام/ چو از دور دستان سام سوار*** پدید آمد آن دختر نامدار/ دو بیجاده بگشاد
و آواز داد*** (بیجاده: یاقوت سرخ و کنایه از دو لب است) که شاد آمدی ای جوانمرد شاد/ درود جهان آفرین بر تو باد*** خم چرخ گردان زمین تو باد/ سپهبد کزان گونه آوا شنید*** نگه کرد و خورشید رخ را بدید/ شده بام از آن گوهر تابناک*** به جای گل سرخ، یاقوت خاک/ چنین داد
پاسخ که ای ماه چهر*** درودت ز من آفرین از سپهر/ کنون شاد گشتم به آواز تو*** بدین خوب گفتار با ناز تو/ یعنی دختر ایرانی با زال با ناز سخن گفته است. یکی چاره ی راه دیدار جوی*** چه پرسی؟ تو بر باره (روی اسب) و من به کوی/ (پشت بام) پری روی، گفت سپهبد شنود*** سر
افش (شعر) گلنار بگشاد زود/ کمندی گشاد او ز سرو بلند*** کس از مشک زان سان نپیچد کمند/ خم اندر خم و مار بر مار بر*** بران غبغبش نار بر نار بر/ واژه ی غبغب نشان می دهد که گردن و گردنبند دختر ایرانی پیدا بوده است. بدو گفت بر تاز و برکش میان*** بر شیر بگشای و چنگ
کیان/ بگیر این سیه گیسو از یک سوم*** ز بهر تو باید همی گیسوم/ نگه کرد زال اندران ماه روی*** شگفتی بماند اندران روی و موی/ به این روشنی فردوسی گفته از آن روی و مو، زال شگفت زده شد. گرفت آن زمان دست دستان به دست*** به رفتند هر دو به کردار مست/ یعنی دختر ایرانی
پیش از ازدواج، دست زال را گرفت و با او به کاخ رفت. فرود آمد از بام کاخ بلند*** به دست اندرون دست شاخ بلند/ سوی خانه ی زرنگار آمدند*** بران مجلس شاهوار آمدند/ شگفت اندرو مانده بد زال زر*** برآن روی و آن موی و بالا و فر/ ابا یاره و طوق و با گوشوار ***ز دینار
و گوهر چو باغ بهار/ دو رخساره چون لاله اندر سمن *** سر جعد زلفش شکن بر شکن/ همان زال با فر شاهنشهی*** نشسته بر ماه بر فرهی/ به جز این که زال دستش در دست آن دختر بود، در مجلس کنار همدیگر هم نشستند. سپهبد چنین گفت با ماه روی*** که ای سرو سیمین بر و رنگ بوی/
منوچهر اگر بشنود داستان*** نباشد بر این کار همداستان/ (با ازدواج ما موافقت نمی کند) همچنین در داستان «رزم کاووس با شاه هاماوران» می خوانیم: از آن پس به کاووس، گوینده گفت*** که او دختری دارد اندر نهفت/ که از سرو، بالاش زیباتر است*** ز مشک سیه بر سرش افسر است/
به بالا بلند و به گیسو کمند*** زبانش چو خنجر، لبانش چو قند/ بهشتی است آراسته، پرنگار*** چو خورشید تابان به خرم بهار/ چو آمد به نزدیک کاووس شاه*** دل آرام با زیب و با فر و جاه/ دو یاقوت خندان دو نرگس دژم*** ستون دو ابرو چو سیمین قلم/ نگه کرد کاووس و خیره بماند***
به سودابه بر نام یزدان بخواند/ سزا دید سودابه را جفت خویش*** به بستند پَشنی (عهدی) بر آیین و کیش/ این روزها برخی از کسانی که می خواهند حجاب را از راه شاهنامه اثبات کنند، به این بیت شاهنامه استناد می کنند: منیژه منم دخت افراسیاب*** برهنه ندیده رخم آفتاب/ اشکال
این جاست که این بیت از روی نسخه های نامعتبر نوشته شده است. اینک اصل داستان از روی شاهنامه ی ژول مول که معتبرترین نسخه است در داستان «آمدن منیژه به پیش رستم»: منیژه خبر یافت از کاروان*** یکایک به شهر اندر آمد دوان/ برهنه سر آن دخت افراسیاب*** بر رستم آمد؛ دو
دیده پر آب/ منیژه منم دخت افراسیاب*** برهنه ندیده مرا آفتاب/ در زبان و ادب پارسی، برهنگی برای تن، سر و پا به کار رفته و نه برای رخ؛ برای تن: سیامک بیامد برهنه تنا*** بیاویخت با پور آهرمنا/ چو زو بازگشتم تن روشنم*** برهنه شد از نامور جوشنم/ کنون بند بگشای از
جوشنم*** برهنه نگه کن تن روشنم/ برای سر: به دشت آوریدندش از تاژ (چادر) خوار*** برهنه سر و پای و برگشته کار/ سر و تن: به خواری تو را روزبانان شاه*** سر و تن برهنه برندت به راه/ برای پا: منیژه برهنه به یک چادرا*** برهنه دو پای و گشاده سرا/ همچنین در شاهنامه
برهنه روی در حالت استعاره به کار رفته است: فرستاده چون پاسخ آورد باز*** برهنه شد آن روی پوشیده باز/ (راز افشا شد) همی گشت چندی بر او بر جهان*** برهنه شد آن روزگار نهان/ ببینیم تا چیست آغازشان*** برهنه شود بی گمان رازشان/ از آن جایی که شاهنامه کتابی است که
تضاد و اختلاف در آن نیست، اگر آن مصرع تحریف شده (برهنه ندیده رخم آفتاب) درست باشد، با ابیاتی که از برهنگی سر و روی و گردن و سینه ی دختران آورده شد، در تضاد می آید. sayogine@yahoo.com
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.