اجازه ویرایش برای همه اعضا

مشکل

نویسه گردانی: MŠKL
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: بژیک bežik (سغدی)؛ اشکر eŝkor (سغدی: اشکرث éŝkorş)؛ سخت saxt، دشوار doŝvâr (پارسی نو) ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مشکل . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) پوشیده و پنهان و مشتبه . ج ، مشاکل . (ناظم الاطباء). کار پوشیده و مشتبه . (آنندراج ). مشتبه . پوشیده . ملتبس . مختلطالقر...
مشکل . [ م ُ ش َک ْ ک َ ] (ع ص ) صورت بسته و پیکرگرفته . (ناظم الاطباء). شکل پذیرفته . صورت بسته . پیکرگرفته . (فرهنگ فارسی معین ): آنگاه گویم ...
مشکل . [م ُ ک ِ ] (اِخ ) حاکم عراق (در زمان حکومت اتابک مظفرالدین ). رجوع به تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 525 شود.
خط مشکل . [ خ َطْ طِ م ُ ک ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط ناخوانا. (از آنندراج ).
مشکل گذر. [ م ُ ک ِ گ ُ ذَ ] (ص مرکب ) مشکل گذار. راهی که عبور از آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء).
مشکل گشا. [ م ُ ک ِ گ ُ ] (نف مرکب ) مشکل گشای . آنچه به دشواری گشاده شود. بر قیاس آسان گشا. (آنندراج ). || کسی که دشواریها و سختیها را برطرف...
مشکل گذار. [ م ُ ک ِ گ ُ ] (ص مرکب ) مشکل گذر. (ناظم الاطباء). رجوع به مشکل گذر شود.
مشکل پسند. [ م ُ ک ِ پ َ س َ ] (نف مرکب ) کسی که چیزی را به دشواری پسند کند و خوش آیند وی نباشد. (ناظم الاطباء). دیرپسند. بدپسند. دژپسند. دشوار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مشکل پسندی . [ م ُ ک ِ پ َ س َ ] (حامص مرکب ) به دشواری پسند کردن . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.