نوح
نویسه گردانی:
NWḤ
nuh این واژه در زبان عبری: نوآخ nuâx (آرمیدن)، در زبان فرانسه، اسپانیایی و ایتالیایی: Noé؛ در انگلیسی: noah؛ و در زبان سنسکریت:نئو naō و به معنی کشتی بوده است.گمان می رود معنی کشتی برای این واژه درست تر باشد تا معنی آرمیدن. در افسانه های هند باستان
می خوانیم: ویشنو viŝnu نخست ماهیی بوده است. در این چهره، او منو manu را یاری کرد تا مردمان را از توفان بزرگ برهاند. منو که مشتی آب برگرفته بود تا روی خود را با آن بشوید، ماهی ریزی در آن آب یافت. از دیدن آن ماهی در شگفت افتاد. ماهی به زاری از او درخواست تا
او را زنده بگذارد. منو ماهی را در کوزهای انداخت. فردای آن روز ماهی چندان بزرگ شد که دیگر در کوزه جا نمیگرفت. منو آن ماهی را برد و به دریا انداخت. ماهی از او سپاسگزاری کرد و به پاداش رفتار نیکش راز بزرگی را به او فاش کرد. او را خبر داد که به زودی توفانی
بزرگ پدید خواهد آمد. اندرزش داد تا در کشتی بزرگی بنشیند و در آن جفتی از جانوران و نمونهای از گیاهان و غلات جای دهد. منو این اندرز را به کار بست و چون آب سراسر زمین را فراگرفت خود را نجات داد. با این همه در کشتی خود با دلهرهها و نگرانیهای بسیار دست و گریبان
شد. آنگاه ماهی بزرگی با پولکهای زرین و سری تاجدار پدیدار شد. منو با خود اندیشید که اگر رسنی میداشت میتوانست کشتی خود را به آن ماهی ببندد. دریغ که رسنی در کشتی نبود. لیکن شاه ماران که واسوکی vâsuki نام داشت از انبار کشتی بیرون آمد و خود را در اختیار منو
نهاد تا چون رسنی از او استفاده کند. منو یک سر مار را به کشتی و سر دیگرش را به ماهی بزرگ که همان ویشنو بود بست و بدینگونه کشتی را به ساحل نجات رسانید. ***** برگرفته از: فوژر، روبر؛ (1383)، داستانهای هندی، ترجمه اردشیر نیکپور، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،
چاپ سوم. *** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
طوفان نوح . [ ن ِ نو ] (اِخ ) مصیبت و بلیه ای که بر بنی نوع بشر آمده و هیچ یک از بنی نوع بشر جز هشت نفر خانواده ٔ نوح رهائی نیافتند. (قاموس...
ساباطابی نوح . [ طِ اَ ] (اِخ ) موضعی است و عبداﷲ بن میمون القداح بنیاد گذار شعبه ٔ قرامطه از اسمعیلیه پس از آنکه عسکرمکرم را ترک گفت دو سر...
ابراهیم بن احمد بن نوح مؤدّب، از راویان حدیث و دانشمندان قرائت و تجوید اصفهان در قرن سوم هجری است. فهرست مندرجات ۱ - معرفی اجمالی ۲ - پانویس ۳ - منبع ...
نوه . (عدد، ص ) نُه ْ. (حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) (اوبهی ). به وزن کوه ، نه . تسعه . (از برهان ) (ازفرهنگ خطی از تحفه ). رجوع به نُه ْ شود :...
نوه . (ع مص ) بازایستادن از چیزی . (از منتهی الارب ). رجوع به نَوه شود. || (اِمص ) بازایستادگی از چیزی ، الانتهاء عن الشی ٔ. نَوه . (از اقرب ا...
نوه . [ ن َ وَ / وِ ] (اِ) ۞ نبیره .(رشیدی ) (برهان قاطع). فرزندزاده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نبه . نواسه . پشت دوم . (یادداشت مؤلف ). |...
نوه . [ ن ُ وَ / وِ ] (اِ) یکی از انواع چینی در عهد صفویه ، و آن مانند کاشی مشهد بود. (مجله ٔ یغماسال 15 ص 559، از جنگی خطی ، از فرهنگ فارسی ...
نوه . [ ن ُوْ وَه ْ ] (ع ص ، اِ) ماتمیان از مرد و زن . (منتهی الارب ). نوح . نائحات . (اقرب الموارد).
نوه . [ ن َوْه ْ ] (ع مص ) بلند گردیدن نبات و جز آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). بزرگ شدن نبات . (تاج المصادر بیهقی ). مرتفع وبلند گرد...