اجازه ویرایش برای همه اعضا

اثاث

نویسه گردانی: ʼṮAṮ
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: کاژار kâžâr (پارسی نو: کاچار) خنور xanur (پارسی نو) **** فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اساس . [ اَ ] (اِخ ) نامی است که باطنیة به علی علیه السلام دهند. (بیان الادیان ).
اساس . [ ] (اِخ ) شهری است به ترکستان . (حبیب السیر جزو 4 از ج 2 ص 127).
اصاص . [ ] (ع اِ) ج ِ اص ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اص شود.
اصاص . [ ] (ع اِ) تیمله ۞ یا روغن پودنه ٔ کوهی . (دزی ج 1 ص 26). || نوعی از گیاهان دوقلفه ٔ بی برگ که بوته های کوچکی دارند و در جنوب ...
آساس . (ع اِ) ج ِ اَسَس . بنیادها.
عساس . [ ع ِ ] (ع اِ) اکراه و اجبار: درّت الناقة عساساً؛ آن ماده شتر با اکراه شیر داد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || ج ِ عُس ّ. (اقر...
عساس . [ ع َس ْ سا ] (ع ص ) وزن فعال است مبالغه را. بسیار طواف کننده در شب . (از اقرب الموارد). || (اِ) گرگ . (منتهی الارب ). ذئب ، چه او در...
عسعس . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . (فهرست مخزن الادویة). گرگ که در جستجوی شکار باشد در شب . (از اقرب الموارد). || خارپشت ...
عسعس . [ ع َ ع َ ] (از ع ، ص ) صیغه ٔ ماضی از مصدر عسعسة است به معنی تاریکی درآوردن شب . (از غیاث اللغات ). و در فارسی با توجه به مورد استعما...
عسعس . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بادیه . و گویند کوهی است طویل دریک فرسخی ماورای ضریة ازآن ِ بنی عامر. و آن را کوهی ازآن ِ بنی دُبَیر...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.