پیک
نویسه گردانی:
PYK
پیک. (ا.). لیوان عرق خوری.
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
پیک . (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 20 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 37/5 هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه ...
پیک . [ پ َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان حوزه ٔ بخش زرند شهرستان ساوه . واقع در 18 هزارگزی خاور زرند، کنار راه ساوه به تهران . جلگه معتدل . دارای ...
پیک . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) ۞ (از اوستائی پدیکا، لغةً بمعنی پیاده رونده و مجازاً قاصد) کسی که مأمور رساندن بارها و نامه های پستی است از جایی...
پیک . (اِ صوت ) اسم صوت عطسه .
پیک . (فرانسوی ، اِ) ورق قمار که برآن صورتی چون سرنیزه است و بهمان مناسبت این نام دارد؛ تک خال پیک ، دولوی پیک ، بی بی پیک ، ده لوی پیک...
نام قریه ای است درسرزمین پشی ولسوالی مالستان ازغزنین افعانستان ((نوشته علی مدد"سلطانی"))
پیک پیک . (اِ صوت ) حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم . آواز عطسه ٔ پیاپی زکام زده . صوت عطسه های خرد آواز پی در پی .پیک پیک عطسه کردن ؛ عطسه...
پیک و پیک . [ ک ُ ] (اِ صوت مرکب ) آواز عطسه های پیاپی کسی که تازه سرما خورده باشد. پیک پیک .
پیک رب . [ پ َ / پ ِک ِ رَب ب ] (اِخ ) کنایه از عزرائیل است : کآن مسلمان را به خشم از چه سبب بنگریدی ، بازگو ای پیک رب .مولوی .
پیک تاب - پیک تابشی ، پیک پرتویی ، پیک برقی ، پیک الکترونیکی ، پست الکترونیکی که در تارگستر ها و تار بینابینی شبکه های جهانی رایانه ها بکار میرود. ( پ...