خان
نویسه گردانی:
ḴAN
خان. (در اسلحه). شیارهای موازی دودی در داخل لوله برخی تفنگها و دیگر جنگافزارها که باعث میشود گلوله با چرخش حول محور حرکت خود از لوله خارج شود. خان با ایجاد حرکت چرخشی در گلوله باعث پایداری ژیروسکوپی گلوله و افزایش دقت تیراندازی میشود. درگیری خان با نوارهای پیشران پرتابهها باعث چرخش پرتابه میشود.خان دو نوع چپ گرد و راست گرد دارد. کار افزودن خان به لوله سلاحها یا دیگر لولهها را «خانکِشی» میگویند. پارسی ویکی
واژه های همانند
۶۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
امیرعلم خان . [ اَ ع َ ل َ ] (اِخ ) میرعلم خان خزیمه . از امرای نادرشاه بود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه شود.
غریبعلی خان . [ غ َ ع َ ] (اِخ ) نام محلی است کنار راه بجنورد به گنبد قابوس ، میان قپان و قره سبد، که در 52843گزی مشهد واقع است .
محمدحسن خان . [ م ُ ح َم ْ م َ ح َ س َ ] (اِخ ) صنیعالدوله - اعتمادالسلطنة. رجوع به اعتمادالسلطنه در این لغت نامه و رجال بامداد ج 3 ص 33 شود.
محمدولی خان . [ م ُح َم ْ م َ وَ ] (اِخ ) رجوع به سپهسالار تنکابنی شود.
خان محمدچاه . [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام ایستگاه راه آهن بین میرجاوه به زاهدان است و در 38 هزارگزی شمال باختری میرجاوه و کنار راه آهن می...
عباسقلی خان . [ ع َب ْ با ق ُ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
غلامعلی خان . [ غ ُ ع َ ] (اِخ ) از شاعران هندوستان بود. او راست منظومه ٔ «لمعة الطاهرین » در بیان سیرت حضرت رسول و احوال ائمه . (از قاموس ال...
علی آباد خان . [ ع َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوخواه بخش طبس شهرستان فردوس واقع در 16 هزارگزی شمال باختری طبس و 3 هزارگزی جنوب راه ...
ده گام خان . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در شش هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 277 تن . آب آ...
ده مهیم خان . [ دِه ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . واقع در 15هزارگزی شمال باختری بنجار. سکنه ٔ آن 199 تن . آب آن از ...