رود
نویسه گردانی:
RWD
رود /rud/ (اسم) (موسیقی) [قدیمی] ۱. سرود؛ نغمه. ۲. آرشه. ۳. تار و رشتهای که بر روی ساز کشیده میشود. ۴. ساز. ⟨ رود زدن: [قدیمی] ساز زدن. فرهنگ فارسی عمید
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
بی زاد و رود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بدون نسل . بدون فرزند. بدون عقب .
سیف الدین رود. [ س َ فُدْ دی ] (اِخ ) دهی است جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز. دارای 559 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود تأمین می شود. محصول ...
رود زرد ماشین . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ هفتگل از شهرستان اهواز واقع در20هزارگزی جنوب شرقی هفتگل و در کنار راه هفتگل به باغ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
میان رود محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانده بخش رضوانشهر شهرستان طوالش ، واقع در 3هزارگزی خاوررضوانده . با 282 تن سکنه ....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زیارت خاصه رود. [ رَ ص ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان استرآبادرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان گرگان واقع است و 1030 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ...
بازار کرگان رود. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش که در 3 هزارگزی جنوب خاوری هشت پر در جلگه قرار دارد. ه...
خرابه ٔ میان رود. [ خ َ ب ِ ی ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل که دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیای...
دهی در جنوب غربی بخش مرکزی شهرستان کوهدشت لرستان دارای جمعیتی بالغ بر سیصد نفر . امرار معاش اهالی این روستا از طریق دامداری - کشاورزی (گندم - جو - ذرت...